logo





زیبایی شناسی شعر-۲

شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۲ - ۲۷ ژوييه ۲۰۱۳

بیژن باران

bijan-baran.jpg
هنر انطباق الگویی بر تجربه است، و حظ زیبایی شناخت این الگو است. آلفرد وایتهد

زیبایی شناسی شعر را می توان در 12 اصل زیر ردیف کرد: سلسله مراتب، تمرکز، تباین/ تقابل، تنش/ چیرگی، توازن/ تناسب، ریتم، جریان، عمق، مقیاس، حرکت/ توسعه، وحدت، همآهنگی. هر کدام از این 12 اصل زیبایی شناسی در شعر با نمونه ای تبیین می شود. در بخش 1 این جستار اصول 1 تا 5 یعنی تا سر ریتم ارایه شدند. بخاطر ماهیت تلخیصی این جستار، تاویل شعر، بررسی آرایه های بلاغی داده نشده؛ صرفا سرنخهای مربوط به اصول 12گانه زیبایی فرمولوار اشاره می شوند. یک شعر می تواند چندین اصل زیبایی شناسی را بکار بندد.

6- ریتم، ایقاع، وزن- واحد سنجش کمیتی در زمان یعنی تعداد این کمیت در ثانیه است. ریتم تمپوی خوانش شعر است؛ مترادف کادانس، متر، دامنه تاب می باشد. در شعر هجایی 3 نوع ریتم تند خیزآبی، آرام جویباری، مطنطن موجباری می باشد. ریتم در شعر می تواند هندسی مربوط به الگوی تکراری در فضا یا موتیف باشد یا زمانی که در شعر عروضی تبیین شده. وزن بسآمد صوتی یک هجا و ریتم هندسی بسآمد یک واژه یا مفهوم خاص در سطر است.

ریتم تناوب الگوی تکرار عناصر قوی و ضعیف در جریان صدا-سکوت در سخن است. حرکت یا روال با تکرار همگون یا الگویی یک ضرب یا تکیه قوی است. طول و تناوب حرکت/ صدا، تناوب هجاها، با تکیه همراه است. ریتم در زمان، حرکت یا توفیر variation مکرر در کمیت یا وضع مانند جذر و مد دریاست. ضرب، تاکید، الگوی متناوب است. ریتم نوسانات ثابت یا متغییر نسبت به یک وضع متوسط است.

ریتم هندسی می تواند تکرار ترجیع بند کلامی، مقوله ای، یا اشیاء بصری در شعر باشد. باید اسم جمع مانند اشیاء خانه گی در شعر فروغ، جانوران و در ختان در شعر نیما، کبوتر در شعر روایی اخوان، رنگها در شعر سپهری را بمثابه ریتم هندسی رصد کرد. البته می توان ریتم تمی، سوژه ای، رنگ را مانند یک تابلو نقاشی در آثار اخوان، نیما، فروغ، شاملو، سهراب بصورت نرم با کلیدواژه های پردازشگر جستجو کرد؛ تا بسآمد واژه و الگوی تکرار آنها را مداقه کرد.

اخوان به موسیقی ایرانی و شاملو به موسیقی غربی علاقه داشتند. موسیقی در شعر اخوان در ریتم، همصدایی alliteration، طنین، قافیه، بحر، رکن ثابت عروضی قرار دارد. ریتم موسیقی شعر شاملو باید واشکافی شود. آیا یک شعر با دیگر اشعار خود شاعر یا دیگران می تواند رابطه ریتمی داشته باشد؟

پس ریتم ریختاری یا هندسه بصری شعر با ضربآهنگ موسیقی ایقاعی یا تپش زمانی ربط می یابد. فاصله گذاری، چینش کلمات روی صفحه، تداخل کلمات رایج به شعر مانند عامل محیطی نور یا نوع قلممو/ کاردک بر بوم- تاثیر نقاشی را در شعر نشان می دهد. چسباندن بهم کلمات سرعت خوانش را تند می کند. آغاز سطر روی کلمه اول تاکید یا بزرگنمایی می کند. مثلا بهار در آغاز سطر، روی عدالت بهار نسبت به همه نباتات برای گل دادن تکیه می کند.

کاربرد یا صرفنظر از علامتگذاری نیز روی تمپوی شعر اثر گذاشته؛ به مرز 2 آبرنگ مجاور روی کاغذ می ماند. زیاد و کمی فضای سفید بین سطرها تمپوی خوانش شعر را کند و تند می کند. شکستن جمله، عبارت، کلمه روی صفحه مانند سولفژ موسیقی مکث، توقف، جهش run-on را ارایه می دهد؛ بویژه بهنگام دکلمه. بسآمد، فرکانس، ریتم هندسی روی تابلو را سطوح بزرگ و کوچک رنگها تولید می کنند.

آیا صداگرایی جناس صوتی از جمله آواگرایی، قافیه و ردیف هجایی بر تصویرگرایی/ ایماژها رجحان دارد؟ آواگرایی onomatopoetic یعنی تقلید آواهای طبیعی در شعر مانند شرشر آب، میومیو، عوعو، قوقولی قوی خروس، غیژ در می باشد. ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮان در ﺻـﺪاي آﺑـﺸﺎر، ﺗـﻮاﻟﻲ ﻓﺼﻮل، شلوغی شهر- تناوب الگوی صدایی را شنید.

ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ و ﺷﻌرخوانی در نیایشهای دینی کهن منشائ مشترک داشتند. پس اجزایي با ﺗﻨﺎﺳﺐ و ﺗﻜﺮار صوتی دلپذیر از موسیقی به ﺷﻌﺮ نشت کرده. آواز و آﻻت ﻏﻨﺎی ﺻـﺪاﻫـﺎي رﻳﺘﻤﻴـﻚ وجدآور را پدید ﻣـﻲ آورند. عامﺗﺮ، غنا از آواز و ﺻﺪا ﻓﺮاﺗﺮ رﻓﺘﻪ، ﺗﻨﺎسب ﻫﺎرﻣﻮﻧﻴﻚ ﺑﺨﻮد گرفته؛ مستمع را مجذوب می کند. اﻳﻦ هارمونی سامان آواﻫـﺎ و نتهای روی ورق موسیقی نگاشته شده است.

ﻫﺎرﻣﻮﻧﻲ یعنی اوضاع و خواص چند پدیده با هم محرم/ همگن بوده؛ در یک ساختار اجزا هم می توانند هارمونی کارکردی داشته باشند. پدیده ها می توانند صدا، رنگ، اشیاء بصورت ترکیب/ کمپوزیسیون باشند. در ﺷﻌﺮ هارمونی ﺟﻨﺒﻪﻫﺎی موتیفی، صدایی، بصری دارد. اﻳﻦ هارمونی ﻣﻴﺎن خلاقیت ﺷﻌﺮ و کنجکاویﺧﻮاﻧﻨﺪه، ارتباط تولید می کند. در شعر عروضی بحر ارکان ثابت یا مختلف با زحافات را دارد. دﻛﺘﺮ ﻛـﺪﻛﻨﻲ ﺑﺤﺮ رمل را ﺧﻴﺰاﺑﻲ نامیده که از ﺗﺤﺮك، لحن ﺷﺎد ﺑﺎ ﺗﻜﺮار تند ﻫﺠﺎﻫﺎ، ارﻛـﺎن ضربی ﺑﺮخوردار است.

وزن شعر فارسی 2 بخش عمده است: عروضی، هجایی. هجایی از 3 هزار سال پیش در گاتهای زرتشت و درخت آسوریک تا ترانه ها، لالایها، تصنیفها، سرودها و برخی شعرهای نو و پسامدرن ایرانی وجود دارد. در تصنیف 2 وزن خیزآّبی ضربی شاد و جویباری آرام مرثیه بکار برده می شوند. در سرود وزن موجبار مطنطن حماسی هم باید واشکافی شود. گزینش بحر برای شاعران تراز اول با معنا همراه است؛ تنیدگی وزن و معنا را بویژه در تصنیف و سرود با همراهی موسیقی بروشنی می توان حس کرد.

وزن شعر هجایی مانند عروضی عمدتا 3 نوع است: خیزآبی ضربی شاد، جویباری آرام مرثیه، موجباری مطنطن حماسی. اسب سم طلای ویگن شعر هجایی با وزن ضربی شاد است. شعر وداع غمبار هجایی مرا ببوس دکتر رقابی با وزن جویباری آرام مرثیه است. سرود هجایی ای ایران از گل گلاب در دهه 20ش، بهنگام اشغال میهن بوسیله متفقین، وزن مطنطن موجباری و تحکمی دارد.

آیا گزیشن وزن با شخصیت شاعر یا محتوای شعر تعیین می شود؟ شخصیت اﺧوان برونگرا و اجتماعی بود. اگر اوضاع سیاسی خفقان آور بود؛ او با طنز وزن ضربی را بکار می برد. ﻣﻴﺰان اﺳﺘﻔﺎدة اﺧﻮان از 2 ﺑﺤﺮ رﻣﻞ و ﻫﺰج 68 % اﺳﺖ. پس او ﺷﺎﻋﺮﻳﺴﺖ عمدتا ﺿﺮﺑﻲ ﺳﺮا و ﺷﺎد؛ بحور آرام را در حالت افسردگی بکار میبرد. ﺑﺤـﺮ ﻣـﻀﺎرع ﺑـﺎ 17%، سومین ﺑﺴﺎﻣﺪ را دارد. با ﺗﻠﻔﻴـﻖ ارﻛـﺎن و زحافات ﻣﻔﺎﻋﻴﻠﻦ، ﻓﺎﻋﻼﺗﻦ بیشترین درﺻﺪ اﺷﻌﺎر اﺧﻮان 2 ﺑﺤـﺮ رﻣﻞ و ﻫﺰج می باشد.
http://www.bahareadab.com/upload_images/images/11_0_7490.pdf

ﺑﺤﺮ ضربی رﻣﻞ در 8 ﺑﺤﺮ اﺷﻌﺎر ﻧﻴﻤﺎیی اﺧﻮان پر ﺑـﺴﺎﻣﺪترین اﺳﺖ. نمونه های ﺑﺤﺮ رﻣﻞ در این 2 شعر آمده: ازﺗﻬﻲ ﺳﺮﺷﺎر ﺟﻮﻳﺒﺎر ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ ﺟﺎری ست، ﭘﻮﺳﺘﻴﻨﻲ ﻛﻬﻨﻪدارمﻣﻦ./ ﻳﺎدﮔﺎري ژﻧﺪه ﭘﻴﺮ از روزﮔﺎراﻧﻲ ﻏﺒﺎرآﻟﻮد. ﺑﺴﺎﻣﺪ ﺑﺤﺮ ﻫﺰج ﻜﻪ ﻧﻴﺰ ﺿﺮﺑﻲ، ﭘﺮ ﺗﺤﺮك و ﺷﺎد ﺳﺖ در ﺷـﻌﺮ اﺧـﻮان دوم است. پس برونگرایی اﺧﻮان ﻫﻤﻮاره در وزﻧﻬﺎي ﺧﻴﺰاﺑﻲ ضربی بیش از ﺟﻮﻳﺒﺎري ﻣﻼﻳﻢ تبلور می یابد. اﻳـﻦ خصیصه ارادی یا غیرارادی ناشی از روﺣﻴـﻪي ﺷﺎد و ﺑﺰﻣـﻲ اوست. عکسی در اینترنت بیانگر روحیه شاد او بوده که دارد بشکن می زند.

بهرحال اخوان باید شعر را از صافی سانسور با تمثیل می گذراند. ولی در هر حال وجد او در وزن ﭘﺮﺗﺤﺮّك و ﺿﺮﺑﻲ در شعر کاشته شده. گاهی افسردگی از حالت خود یا حوادث جامعه بر اخوان چیره می شد؛ این غم بر وزن اﺷﻌﺎر او سایه می انداخت؛ آنگاه اوزان آرام در شعرش حامل فکرش می شوند. لذا افسردگی بر شادی با اوزان آرام بر ضربی غلبه می کند. در وزن آرام تعداد هجاهای دراز بویژه "آ" نسبت به هجاهای کوتاه بیشتر است؛ تمپوی خوانش را کندتر می کند. نمونه وزن آرام با 7 مصوت دراز "آ": اﻣﺎ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻲ ﭼﻪ ﺷﺒﻬﺎﻳﻲ ﺳﺤﺮ ﻛﺮدم/ ﺑﻲ آﻧﻜﻪ ﻳﻚ دم ﻣﻬﺮﺑﺎن ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﭘﻠﻜﻬﺎي ﻣﻦ.

7-جریان Flow حرکت پیوسته و سیال مانند مایع در مسیرش می باشد. جریان شعر از دید فردی می تواند باعث بصورت تقویمی یا کلایدوسکوپیک 40تیکه ای روایت بشود. روشن است که عناصر عاطفه و تخیل قوی آنرا از رویدادنگاری نثری متمایز می کنند. اصولا شعر بخاطر تخیل می تواند تابع قوانین طبیعت مانند ثقل زمین، سفر به کهکشان با تشعشعات مرگآور، علیت زمانی نباشد. نیز در شعر عامل تخیل به ایجاد صحنه/ موجود غیرطبیعی، عدم رعایت زمانبندی متعارف شود. عنصر عاطفی هم شعر را احساسی، شخصی، بامحرکه/ ایموسیون می کند.

جریان عنصر زمان را در شعر می کارد. گاهی بصورت تقویمی شعر آغاز، میانه، پایان دارد؛ گاهی هم پس و پیش در زمان بین واقعیت حسی و مرور خاطرات ذهنی با پلی بک، فست فوروارد/ بکوارد، توقف همراه است. اخوان ثالث جریانی ذهنی را در آنگاه پس از تندر بکلام کشیده. این شعر ارایه سند سالهای اختناق پس از کودتای 32 بوده که با عناصر عمده شعر در روایتی تابع زمان است. یکی از خصیصه های شعر اخوان روایت و قصه گویی با مراعات محور زمان است.

آغاز شعر با "اما" تداعی می کند که ماجرا از پیش در زنجیره فکری شاعر بوده؛ در 1339به بیان شعری در آمده. او هول و هذیان خوابی را در مفصل 3 با گرگ زخمی، بعد با کفتار القا می کند. در این شعر جریان حوادث اجتماعی بخاطر سانسور ساواک عکس برگردان ارجاعی بیان هذیان فردی می باشد. جریان در حال را از روی صرف زمان افعال حفاری کرده؛ در شعر زیر از حال به شرح گذشته- راوی سخن می گوید:

اما نمي داني چه شبهايي سحر كردم
بي آنكه يكدم مهربان باشند با هم پلكهاي من
در خلوت خواب گوارايي
و آن گاهگه شبها كه خوابم برد
هرگز نشد كايد بسويم هاله اي يا نيمتاجي گل
از روشنا گلگشت رؤيايي
در خوابهاي من..

8- عمق/ ژرفا بعد عمود بر سطح ظاهری کلمات است. لایه معنایی درونگرایست که رویت ناپذیر بوده؛ ولی حس می شود. ساختار شعر را می توان در سطح تقطیع و در ژرفا واشکافی کرد. گاهی بخاطر شرایط ممیزی، شاعر روی معنا در ژرفا برای مخاطب تکیه میکند. در شرایط آزاد، ناخودآگاه در رویا و هذیان در شعر چیره می شود. کنایه، نماد، تمثیل، استعاره، مجاز- برخی آرایه های بلاغی برای حسی کردن فکرند. شاملو در باغ آیینه، با توصیف ظاهر تصریحی، نیت به القای عمود معنای تلویحی به خواننده دارد. او از چراغ آگاهی در جنگ سیاهی به خورشید همیشگی روشنگر می رسد:
چراغی به دستم، چراغی در برابرم:
من به جنگ سیاهی می روم.

گهواره های خستگی
از کشاکش رفت و آمدها
باز ایستاده اند،
و خورشیدی از اعماق
کهکشان های خاکستر شده را
روشن می کند.

9- مقیاسScale سامانه/ سیستم علامتگذاشته شده برای قیاس، سنجش یک یا چند شیئی است. گاهی واژه ابعاد غولین بخود می گیرد. خانه فسقلی ساختار جانشین میهن تاریخی-جغرافیایی میلیون هکتاری می شود. نیما یوشیج در 1331 در شعر زیر، خانه را با مقیاس بزرگ جانشین سرزمین خود می کند. نیما "خانه" را با "روی زمین" با مقیاس بزرگ کنی بسادگی بکار می برد. اصولا شعر نیما مقیاس بزرگ را برای وضع فردی شاعر منطبق می کند. او مفاه.یم اجتماعی-انسانی را شخصی می کند. این تلفیق خصوصی با عمومی یکی از خصیصه های شعر نیماست:
خانه ام ابری است.
یکسره روی زمین ابری است با آن.

از فراز گردنه – خرد و خراب و مست
باد می پیچد.
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
ای نی زن که تو را آوای نی برده است دور از ره – کجایی؟

خانه ام ابری ست اما
ابر بارانش گرفته است.
درخیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره.
و همه دنیا خراب و خرد از باد است.
و به ره، نی زن که دایم می نوازد نی
در این دنیای ابراندود
راه خود را دارد اندر پیش.

10-حرکت عمل تغییر وضع یا مکان یک شیئی در زمان است. حرکت عالی منجر به ﺗﻮﺳﻌﻪ/ ﺗﮑﺎﻣﻞ پدیده می شود. حرکت می تواند در دیدگاه شاعر/ راوی، مصالح درون صحنه، یا ساختار کل یک شعر باشد. در شعر موتیفها در محور زمان ردیف شده؛ توسعه موضوعی یا تکامل/ فرگشت فکری پدید می آورند. نمونه: نقش هندسی قالی ایرانی شامل مقدمه/ حاشیه، تم، گسترش تم، پایانه می باشد. لذا دیدن نقش قالی حرکت از کوچک به بزرگ یا دور به نزدیک را القا می کند. در شعر نیما حرکت در وضع راوی/ ناظر یا سوژه، کل شعرش را کوچی، پویا، پرانرژی جنبشی می کند.

در ققنوس 2 حرکت را می توان ذکر کرد: راوی ایستا در اسکن محیط، جا/ صحنه تغییر را می دهد- پیوستگی فضایی. دیگر، سوژه در یک صحنه شعری تکان می خورد؛ تغییر مکانش در صحنه دیده می شود. در شعر ققنوس راوی سوم شخص مفرد روی پرنده بر شاخه خیزران زوم/ کلوزآپ می کند. سپس دید راوی یا خیال خود سوژه- تشخص یافته/ انسانواره شده- آغاز می شود. در مفصل بعدی حرکت دید راوی با تغییر صحنه بصورت پانوراما/ لانگشات می باشد:

ققنوس، مرغ ِ خوشخوان، آوازه‌ی ِ جهان
آواره مانده از وزش ِ بادهای ِ سرد،
بر شاخ ِ خيزران،
بنشسته است فرد.
بر گرد ِ او به هر سر ِ شاخی پرندگان.

او ناله‌های ِ گمشده ترکيب می‌کند،
از رشته‌های ِ پاره‌ی ِ صدها صدای ِ دور،
در ابرهای ِ مثل ِ خطی تيره روی ِ کوه،
ديوار ِ يک بنای ِ خيالی
می‌سازد.

از آن زمان که زردی ِ خورشيد روی ِ موج
کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج
بانگ ِ شغال و، مرد ِ دهاتی
کرده‌ست روشن آتش ِ پنهان ِ خانه را،
قرمز به چشم، شعله‌ی ِ خردی
خط می‌کشد به زير ِ دو چشم ِ درشت ِ شب
وندر نقاط ِ دور،
خلق‌اند در عبور.

11- وحدت Unity وضع، کیفیت، هارمونی کل شعر است که در اجزای شعر یگانگی، ناگسستگی، تمامیت، کمال ایجاد می کند. پس یک شعر ﻭﺣـﺪﺕ ﺩﺭ ﮐﺜـﺮﺕ مضامین داشته؛ در آن موتیفهای گوناگون مطرح می شوند که با هم وحدت تصریحی یا تلویحی دارند. یک شعر واحد حاوی تصاویر متعدد و دیگر آرایه های ادبی است. بیان ﺷﻌﺮ ﺗﺠﻠﻲ ﻭﺣﺪﺕ در ﮐﺜﺮﺕ/ ﺗﻨﻮّﻉ بوده که ﮐﻬﻦﺗﺮین اصل زیبایی شناسی است. این اصل شاید برای رفع یکنواختی و تولید جذبه در مخاطب با موتیفهای جدید می باشد. شاید وحدت بخاطر ناخودآگاه واحد شاعر در کل ساختار شعر باشد.

برخی غزلهای حافظ قله های اصل وحدت در کثرت اند. در غزل زیر بیت اول تصویر بلبل است که ربط ظاهری به بیت دوم حدیث نفس حافظ ندارد. با دقت در کنه ناپیوستگی تم در غزل زیر حافظ به وحدت در ژرفای ساختارهای در ظاهر متضاد می توان پی برد. آشنازدایی "نعره زنانی" بلبل رد کلامی ناخودآگاه برای نعره زنانی در میخانه و نعره زنانی در مجلس وعظ است. شاید با شگرد آشنازدایی حافظ با ملاحت قبح نعره زنانی را تقلیل می دهد. نسبت نعره زنان به بلبل، خواننده را آماده گذار به نعره های وعظ دراز می کند.

بلبل و حافظ در ظاهر متفاوتند؛ ولی هر 2 وحدت در شوریدگی عشق را القا می کنند. ظاهر ناپیوسته مومن از وعظ دراز گریخته به میخانه با نعره زنان رایج بهنگام سر خوشی در وحدت کنشی با بلبل از غم هجران و گریخته از زمستان به گلستان است:
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد.
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر.
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد.

12- ﻫﻤـﺎﻫﻨﮕﻲ/ ﺗﻨﺎﺳـﺐ در ساختار شعر، عناصر را همساز می کند. پس اجزای شاکله، بویژه معنا، قالب، عاطفه، تخیل در یک شعر همآهنگی دارند. هارمونی احساس موافق ناشی از ترکیب عناصر یک کل می باشد. این عناصر می توانند صوتی، معنایی، تصویری، بلاغی، عاطفی باشند. یک شعر می تواند چندین اصل زیبایی را بکار برد. زمستان مهدی اخوان ثالث در فوق برای تاصل تباین مداقه شد؛ در اینجا بمثابه نمونه همآهنگی اجزای شعری مربوط به یک صحنه زمستانی آورده می شود که شاعر بدهکار پشت در بسته میخانه ناله می کند:

مسيحاي جوانمرد من! اي ترساي پير پيرهن چركين؟
هوا بس ناجوانمردانه سردست…آي….
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را پاسخ گوي، در بگشاي!
منم من، ميهمان هر شبت، لولي وش مغموم.
منم من، سنگ تيپا خورده رنجور.
منم، دشنام پست آفرينش، نغمه ناجور.
نه از رومم، نه از زنگم، همان بيرنگ بيرنگم.
بيا بگشاي در، بگشاي، دلتنگم .
حريفا! ميزبانا! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج ميلرزد.
تگرگي نيست، مرگي نيست،
صدائي گر شنيدي، صحبت سرما و دندانست.
من امشب آمدستم وام بگزارم.
حسابت را كنار جام بگذارم.
چه ميگوئي كه بيگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فريبت ميدهد، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست.
حريفا! گوش سرما برده است اين، يادگار سيلي سرد زمستانست.
و قنديل سپهر تنگ ميدان، مرده يا زنده،
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود، پنهانست.
حريفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز يكسانست.
سلامت را نميخواهند پاسخ گفت.
هوا دلگير، درها بسته، سرها در گريبان، دستها پنهان،
نفسها ابر، دلها خسته و غمگين،
درختان اسكلتهاي بلور آجين،
زمين دلمرده، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه،
زمستانست.

2013/06/4

ﻣﻨﺎﺑﻊ.

http://www.vatandar.at/BejanBaran85.htm زیباییشناسی شعر-1 دکتر بیژن باران
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=19688 مقایسه ۲ سرود ای ایران و سراومد زمستون - بیژن باران
http://www.matneno.com/?p=3881 وزن هجایی ترانه مرا ببوس - دکتر بیژن باران
1. Oswald Hanfling -Philosophical Aesthetics: An Introduction (1992).
2. Roger Scruton- The Politics of Culture and Other Essays. (1981). John Passmore s Serious Art (1991)
3. Brian Appleyard- The Culture Club: Crisis in the Arts. (1984) .
4. W. Tatarkiewicz -A History of Six Ideas (1980) and Chapter 1 of Hanfling 1992.
5. Mary Mothersill- Beauty entry in Cooper 1995.
6. Crispin Sartwell- Representation entry in Cooper 1995.
7. Hanfling 1992, and Malcolm Budd Emotion entry in Cooper 1995.
8. Crispin Sartwell- Realism entry in Cooper 1995.
9. Ihab Hassan -The Postmodern Turn: Essays in Postmodern Theory and Culture. (1987).
10. David Cooper- A Companion to Aesthetics (1995).
11. George Watson -The Literary Critics (1986).
12. Nelson Goodman- Languages of Art (1968).
13. Edwin Panofsky -Iconology and iconography: An intro to the study of Renaissance art in Meaning in the Visual Arts (1970).
14. John Hyman- Language and Pictorial Art entry in Cooper 1995.
15. George Dickie- Art and the Aesthetic (1974)
16. Ted Cohen- Aesthetic and Non-Aesthetic (1973).
17. Richard Wollheim- Art and its Objects (1980).
18. Danto- The Artworld (1973).
19. Ian Gregson -Contemporary Poetry and Postmodernism: Dialogue and Estrangement (1996).


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد