logo





"بهشتی" نمادِ تعاون!

دوشنبه ۲۴ تير ۱۳۹۲ - ۱۵ ژوييه ۲۰۱۳

س. حمیدی

رو به روی وزارت تعاون در خيابان بهشتی (عباس‌آباد) تنديسی را برافراشته‌اند كه چهره‌ای رئوف و معتدل از بهشتی را می‌نماياند. امادر تنديس يادشده كه دست‌كاره‌ای تجاری به شمار می‌آيد نمی‌توان هيچ نشان هنرمندانه‌ای را سراغ گرفت. ضمن آنكه بين اعضای صاحب تنديس هم تناسب لازم مشاهده نمی‌شود. چنانكه هماهنگی و تناسبی در حد و اندازه‌ی چهره و دستان او هم به چشم نمی‌آيد و حتا انگشتان دستش، خود به تنهایی‌ با اندازه‌ی آرنجش برابری می‌كند. دراين تنديس صاحب نقش با چهره‌ای ملايم دست چپ خود را بالا گرفته انگار بخواهد با نرمی و ملاطفت ويژه، نكته‌ای را برای جمعی توضيح دهد. ولی آنانی كه روزگار سياست‌بارگی و سياسی‌كاری بهشتی را دريافته‌اند به خوبی آگاه‌اند كه هرگز چنين هنجار معتدل و ملایمی را در زندگی اجتماعی او نديده‌اند.

در ضمن برپایی‌ اين پيكره را بايد تعارفی‌ اداری به شمار آورد تا از قِبَل آن، پول و موقعيتی اداری برای اين و آن دست و پا گردد. چون مجريان اهدافِ به اصطلاح فرهنگی حكومت خوب دريافته‌اند كه چه‌گونه با وضع موجود سازگار گردند تا از آن برای حفظ منافع شخصی و خانوادگی خويش بهره گيرند. مردم و شهروندان هم بی‌اعتنا به آنچه كه رژيم می‌انديشد، از كنار مجسمه‌‌ی ياد شده می‌گذرند چون بر خلاف آنچه كه در اين مجسمه می‌بينند، سيمای سازگار و نيكویی از بهشتی در ذهن خويش نمی‌يابند. پيداست كه از شهروندان تهرانی كسی عُلقه و علاقه‌ای نسبت به نمادهای حكومتی ندارد. به طبع بر خلاف آنچه رژيم می‌‌انديشد اين نمادهای ساختگی و تصنّعی در فرهنگ عمومی تود‌ه‌های‌ شهری ريشه ندارد و به دليل بی‌ريشگی نمی‌تواند تعلق اجتماعی مردم را برنمی‌انگيزد.

گويا كارگزاران فرهنگی حاكميت فقاهتی جمهوری اسلامی مأموريت يافته‌اند تا شخصيّت‌های تاريخی و رجال سياسی خود را بازسازی نمايند. در اين فرآيند خشونت و كج خلقی را كه در نظام جمهوری اسلامی امری ذاتی به شمار می‌آيد، از آنان باز می‌ستانند و شخصيّتی نرم و رئوف به آنان ارزانی می‌نمايند. همچنان كه در الگوگذاری از شاه، عكس‌هایی از خمينی را در آغاز كتاب‌های درسی دانش‌آموزان مدارس آورده‌اند، كه او لبخند می‌زند. لبخندی كه درهنجارهای رفتاری خمينی به فراموشی سپرده شده بود تا جایی كه مستندهای تلويزيونی، خود می‌تواند پشتوانه‌ی تاريخی محكمی برای همين ادعا قرار گيرد. خمينی نه فقط مثل هر ديكتاتوری هيچ وقت لبخندی بر چهره نداشت بل‌كه همانند همه‌ی ديكتاتورها از زندگی اجتماعی و اختلاط با مردم پرهيز می‌نمود. در همين راستا او حتا برخلاف تصوّر امروزی حضور و مشاركت در برگزاری آيين‌های مذهبی را ناديده می‌انگاشت. به هر طريق، نه او و نه بهشتی هيچ‌يك اهل لبخند و مدارا نبوده‌اند. آنان هر دو خوب می‌دانستند كه با لبخند، تمامی بافته‌های ديكتاتور پنبه خواهد شد.

اما رفسنجانی در كتاب خاطرات خود تلاش می‌ورزد تا چهره‌ی معتدلی به خمينی اهدا نمايد. چنانكه در اين كتاب از خمينی شخصيتی ليبرال و طرفدار دموكراسی عرضه می‌گردد كه گويا علاقه‌ای به گماشتن روحانيان در هِرَم قدرت نداشته‌ است. البتّه رفسنجانی كه يكسويه به قاضی می‌رود نيازی نمی‌بيند تا به اين پرسش پاسخ گويد كه با اين ديدگاه، جايگاه "امام" و امثال او در دستگاه حكومتی چه‌گونه توجيه می‌شود؟ در ضمن رفسنجانی با همين صغرا و كبرا چيدن‌های منطق قياسی اصرار می‌ورزد تا بهشتی‌ بنا به جايگاه قضایی خويش در سال‌های نخستين انقلاب، مسؤولِ تضييع و ناديده ‌انگاشتن حقوق شهروندان و نهادهای اجتماعی و سياسی شناسانده گردد.

چون بنا به ديدگاه رفسنجانی، بهشتی در سال‌های نخستين انقلاب، خودسرانه روزنامه‌ها را بست و به دفتر احزاب و گروه‌های سياسی حمله برد و زمينه‌های لازم جهت سركوب مردم و يورش به كردستان را فراهم ديد. در آنچه كه رفسنجانی در پرونده‌ی سراپا جور و فساد اداری و اخلاقی بهشتی می‌گنجاند هيچ شكی نيست اما او ترفندی را به كار می‌گيرد تا امام ِ خود را از ظلم و جوری كه به مردم رفته برائت بخشد و با همين شگرد، خود را نيز هماهنگ و همگام با "امام"، انسانی معتدل و ميانه‌رو بشناساند. اما مردم به درستی می‌پرسند رفسنجانی كه قباحت‌های رفتار سياسی بهشتی را برمی‌شمارد، چرا خود نيز همسو و همراه با امام خويش ساليان سال هنجارهای رفتاری بهشتی را الگو نهاد؟

با اين همه آنان كه به اشتراك، كلاس‌های درس دبستان مظفر بقایی را پشت سر نهاده بودند به خوبی می‌دانستند كه چه‌گونه به سنّت‌های استاد خويش عمل نمايند. ضمن آنكه بهشتی را يكی ازنظريه‌پردازان ولايت فقيه می‌دانند كه بنا به داده‌هایی كه در خاطرات آقای منتظری و مصاحبه‌های زنده‌ياد عزت‌الله سحابی انعكاس می‌يابد، سايه‌ی بقایی را به روشنی می‌توان در پس صحنه‌ی اين نظريه‌پردازی‌ها مشاهده نمود. چون بنا به تأكيد زنده ياد سحابی، بقایی از مجاری سياسی خود جهت گنجاندن "ولايت فقيه" در يك‌سويه نويسی قانون اساسی سود ‌بُرد.

با اين رويكرد بعدها رفسنجانی در كليّت رفتار و آموزه‌های سياسی خويش به همان سنّت‌هایی اقتدا نمود كه بقایی، آيت و بهشتی آن را برجای نهاده بودند. همچنين بهشتی و آيت هر چند زياد دوام نياوردند و ناخواسته عرصه را به ديگران واگذاشتند ولی بعدها امثال لاجوردی كه در دستگاه اداری و قضایی بهشتی پرورش يافته بودند، بی‌محاباتر از خود او عمل نمودند.

تنديسی‌ را كه هم اينك عوامل فرهنگی رژيم مقابل وزارت تعاون جانمایی نموده‌اند بايد بخشی از سياست شخصيت‌پردازی و شخصيت‌سازی حاكميّت به منظور بازسازی و تحريف تاريخ جمهوری اسلامی دانست. سفارش و آماده‌سازی اين تنديس ده سال پيش به ابتكار كارگزارن به اصطلاح هنری سازمان زيباسازی شهرداری تهران صورت پذيرفت تا آنكه با هماهنگی استانداری و وزارت تعاون در مكان فعلی نصب گرديد. با اين رويكرد عوامل به اصطلاح فرهنگی حاكميّت به طور طبيعی بر اصلی پای می‌فشارند تا بهشتی در گستره‌ی "ايران اسلامی" به نمادی برای تعاون و همياری تبديل شود. اما با همين رويكرد پرسشی بر ذهن كنجكاو هر شهروندی می‌نشيند كه تعاون و همياری را در كجای زندگانی سياسی بهشتی می‌توان سراغ گرفت؟ پهنه‌ی تعاون و همدلی بهشتی را در چه سامانه‌ای بايد نشان جست در حالی نزديكترين دوستانش نيز از او برائت می‌جويند تا مبادا گرد و غبار هنجارهای غير مردمی بهشتی بر عبای آنان نیز بنشيند!

گفته می‌شود كه او به همراه آيت لااقل در رفتار سياسی با حزب زحمتكشان مظفر بقایی‌اشتراك عمل داشته‌اند كه اگر غير اين هم باشد شكی نيست كه آنان به آشكارا در شيوه و شگرد كار سياسی ديدگاه‌های واحدی را به انجام می‌رساندند. در نتيجه بهشتی در رويكردهای سياسی به اتاق‌های دربسته اكتفا نمی‌نمود. زيرا او در الگوگذاری از پيشوای خود مظفر بقایی كار ميدانی و خيابانی‌ را با يورش به نهادهای فرهنگی و سياسی ارج می‌نهاد. چون خوب دريافته بود كه در كشوری همچون ايران قدرت ضمن كار ميدانی از خيابان سر بر‌می‌آورد. به آشكارا او از همان آموزه‌هایی سود می‌جست كه كودتاچيان در روزهای كودتای سال 32 با دلارهای امريكایی آن را آزمودند و برای اخلاف و آيندگان خود بر جای ‌نهادند.

با همين شگرد رژيم هم با برپایی تنديس بهشتی در مقابل وزارت‌خانه‌ای همچون تعاون هنجارهایی از آشوب‌های خيابانی را قدر می‌شناسد چون به روشنی دوام و بقای خود را در همين آشوب‌های‌ خيابانی می‌جويد. زيرا كارگزاران امروزی رژيم هم همانند بهشتی هميشه در خيابان‌ها آشوب برپا نموده‌اند تا صف‌ متّحد و يك‌پارچه‌ی توده‌های مردمی را كه به منظور حق‌طلبی و عدالت‌خواهی به پامی‌خيزند، درهم شكنند. در نتيجه در واژه‌نامه‌ی سياسی آقايان چوب و چماق، باتوم و نيزه، اسيد و گاز اشك‌آور، زيرگرفتن مردم بی‌دفاع با موتور سیکلت و اتومبيل ارج و قرب می‌يابد تا بهشتی پیشرو و پيشكسوت بهره‌گيری از چنين ابزار و هنجارهایی برای نظام شناسانده گردد.

ضمن آنكه هر چند بنگاهِ تعاونی بهشتی همچنان در جای جای "ايران اسلامی" حضور خود را جهت آشوب‌زایی‌ در جامعه اعلام می‌نمايد، ولی کارگزاران اصلاح فرهنگی نظام باید به نیکی دریافته باشند كه عمر قداره‌بندی، قمه‌كشی و چماق‌داری از يك قرن پيش با نخستين طليعه‌ی انقلاب مشروطه به سرآمده است چنانكه در سال‌های جنبش ملی‌شدن نفت و انقلاب مصادره شده‌ی بهمن پنجاه و هفت فقط جنازه‌های متحرّك اين قداره‌بندان و چماق‌داران حرفه‌ای را می‌شد نظاره نمود. /

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد