logo





افسون

جمعه ۱۴ تير ۱۳۹۲ - ۰۵ ژوييه ۲۰۱۳

ویدا فرهودی

Vida-Farhoudi05-s.jpg
خاتون شعر آمد، آواز در کلامش
لبخند بر لب اما اندوه در پیامش

لب بر لبش نهاده، سرخای جام باده
تا بی ریا و ساده عریان کند مرامش

دیدم به عشق شویَد، هر واژه تا برآید
افسونگرانه جادو از پیچ وتاب دامش

گرمای آتشینش،آوای دلنشینش
تنها نشانه هایی از مستی مدامش

بنگر ز چیست صحبت در قهقرای غربت
از تلخی گلی که مفتون کند مشامش!

گویم ز تلخی آخر،رغم هر آن چه ظاهر
بیند نهفته ها را در گردش و خرامش

بیهوده نیست این سان، در وقت سرخ عصیان
فریادمی بر آید در نوبت قیامش

یا نم نمک سرشکی چونان بلور شبنم
جوشد ز چشمت هر دم می بشنوی پیامش...

ویدا فرهودی
تیرماه١۳٩٢


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


بيدخ
2013-07-10 06:13:15
اشعار شما از مباني خوبي برخوردار است

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد