گسترهای نیست که جمهوری اسلامی زهرش را در آن علیه شهروندان خود به کار نگرفته باشد، ولی داستان موسیقی چیز دیگری است. همچنان که عرصهی موسیقی در چالشی نابرابر با رژیم زخمهای بیشتری را از این نبرد اهریمنی متحمل گردیده است. پیداست که رژیم علیرغم ناسازگاریاش با جامعه و با خواست و نیاز شهروندان، بالفرض چند سالی هم دوام بیاورد، ولی نخواهد توانست با مردمان زمانه سازگار گردد. تا آنجا که مُضحک مینماید کسی بپذیرد که دیدگاه جمهوری اسلامی نسبت به موسیقی علیرغم سرشتاش روزی تغییر خواهد نمود.
همچنان که کاندیداهای خودانگیختهی نظام در انتصخوابات اخیر به تصنع و تکلف از آقای شجریان نام میبردند تا برای مصادرهی آرای احتمالی، همسویی و همدلی خود را با جهان موسیقی نشان دهند. حتا کاندیدایی که به تعبیری یکسویه خود را اصلاح طلب مینامید، ربنای استاد را شاهد میآورد و از تضییغاتی که در صدا و سیمای جمهوری اسلامی نسبت به پخش آثار شجریان اعمال میگردد آزردگی خود را ابراز مینمود. انگار در دورهی اصلاحاتچیهای نظام شگرد و شیوهی انسانیتری در جامعهی هنری الگو قرار میگرفت. آقایان ولایی شاید در جهشی علمی با نام شجریان آشنا شده باشند که فرآیندی مثبت را به اجرا میگذارد، ولی در دنیای امروز کاندیدای ریاست جمهوری باید توانمندی بیشتری از دانایی خود را در حیطهی هنر بنمایاند. در عین حال پیداست تمامی آنانی که طی این چند دهه از عمر بیمقدار جمهوری اسلامی رأس کار بودهاند و دست در سفرهی حقیرانهی رژیم داشتهاند، در دادگاه مردم وجاهت ندارند.
با این همه علیرغم خبرهای غم انگیزی که این روزها به دلیل فوت هنرمندان و بیش از همه چهرههای موسیقی کشور شنیده میشود، خبرهای مسرت بخشی نیز از فضای آن به گوش میرسد. چنانکه ساعت ۱۸ روز چهارشنبه پنجم تیرماه مراسم بزرگداشت استاد حسین دهلوی آهنگساز مشهور در خانهی هنرمندان ایران برگزار گردید. همچنین در همین راستا شایسته است که تلاش و کوشش خانهی موسیقی ایران را در تعامل ویژه با خانهی هنرمندان ارج نهاد.
در این مراسم محمد سریر، رییس هیأت مدیرهی خانهی موسیقی ضمن خوشآمدگویی به جمع حاضران ظرایف کار هنری حسین دهلوی را یک به یک بر شمرد و یاد آور شد که او در عرصهی تلاشهای هنری خویش موسیقی ایرانی رادر قالبها و اشکال موسیقی علمی به جهان شناساند. همچنین "سریر" دورهی ریاست استاد را در هنرستان موسیقی طلاییترین دورههای آن دانست. توضیح اینکه استاد حسین دهلوی قریبِ یک دهه از سال ۴۱ تا ۵۰ مدیریت هنرستان موسیقی را به عهده داشته است که هم اکنون شاگردان او ازنامآورترین چهرههای موسیقی کشور به شمار میآیند.
سپس فیلمی کوتاه و چند دقیقهای از زندگی استاد به نمایش درآمد که زندگی او را در چهار مرحله نشان میداد. در این فیلم علیرضا مشایخی، شهداد روحانی و استاد گنجهای نیز دیده میشدند. بنا به گزارههای فیلم او پس از تحصیل و تدریس درامریکا و اروپا به ایران باز گشت ولی بنا به کارکرد ناصواب جمهوری اسلامی در عرصهی هنر، همانند دیگر هنرمندان، ماندگاری در ایران فقط رنج و درد در او برمیانگیخت. چنانکه در نمای پایانی فیلم فقط افسردگی استاد انعکاس مییابد و به دفعات از زبان او تکرار میشود: "تحقیرهایی که در طول این چند سال دیدهام و توهینهایی که شنیدهام تا دم مرگ از یاد نخواهم برد."
همچنین حمیدرضا اردلان سازندهی فیلم توضیح داد که شصت فیلم کوتاه از بزرگان معاصر موسیقی ایران ساخته است که زندگی آنان را در پنج دورهی زمانی به نمایش میگذارد. حمیدرضا اردلان تأکید داشت که این فیلمها را بنا به الگوگذاری از آموزههای زندهیاد روحالله خالقی در خصوص نقش و جایگاه موسیقی مردمی ساخته است تا نامآوران موسیقی معاصر ایران هیچوقت فراموش نشوند. او یادآور شد که تمامی منافع این فیلمها را نیز به خانهی موسیقی ایران اهدا نموده است.
پس از او سوسن صارمی، همسر و شاگرد استاد در دورهی مدیریت ایشان در هنرستان موسیقی به جایگاه شتافت و با سنتور گوشههای زیبایی از موسیقی ایرانی را اجرا نمود که با تشویق حاضران رو به رو گشت. سپس از زندگی هنری استاد فیلمی دیگری به مدت 26 دقیقه به نمایش درآمد. او در همین فیلم یادآور گردید که "عوامل بازدارنده موجب شده تا در ایران موسیقی نتواند مانند شعر پیشرفت نماید." ولی در تدوین فیلم همین نما به منظور تأثیرگذاری بر ذهن مخاطب چندین بار تکرار میگردید. تا آنجا که همزمان با صوتِ "عوامل بازدارنده"، گردش تصویرهایی از شاهان معاصر ایران، ذهن مخاطب را به کنجکاوی میکشاند. در روشنای کلام و تصویر همین فیلم، او به آشکارا بر نکتهای پای میفشرد که "در ایران اگر هم کتابِ موسیقی جایزه بگیرد ارزشی ندارد، چون خود موسیقی در جامعه اجازه زیستن ندارد."
گفتنی است هنگامی که از سوی یونسکو سال ۱۹۷۹ میلادی به عنوان سال کودک نامگذاری گردید، حسین دهلوی نیز فرصت را غنیمت شمرد و در پاسخ مثبت به خواست یونسکو به مدت سه سال به خلق و تصنیف اپرای مانی و مانا اقدام ورزید. تا آنکه نتیجهی کار او که از سال ۱۹۷۶ آغاز شده بود در سال کودک به بار نشست. اما این اثر اجازه نیافت در ایران به اجرا درآید. چون در اپرای یاد شده دزدی بُز دخترک قهرمان را میرُباید و دختر نیز به "جنگل" پناه می برد و برای التیام خویش آواز میخواند. پیداست در شرایط حاضر نیز که جمهوری اسلامی همچنان صدای زن را اغفال کننده میخوانَد به خود حق میدهد تا از اجرای عمومی این اپرا سر باززنَد. گر چه این آوازهخوانِ از شهر رانده، کودک و دختربچهای بیش نباشد. سرآخر استاد علی رهبری در همدلی با حسین دهلوی چاره را در آن دید که به منظور ماندگاری اثر با همکاری ارکستر فیلارمونیک اسلواکی وارد عمل شود و "مانی و مانا" را خارج از ایران در شهر براتیسلاوا اجرا و ضبط نماید.
سخنان حسین علیزاده گرمای ویژهای را در سالن برانگیخت. او که زمان مدیریت حسین دهلوی در هنرستان موسیقی افتخار شاگردی او را داشته است، ضمن تحسین و پاسداری از حریم استاد خویش، بر این نکته تأکید ورزید: "من خوشوقتام که در دوران شاهی حسین دهلوی را در هنرستان دیدهام." همچنین علیزاده "موسیقی فاخر" را به مضحکه گرفت، چیزی که صدا و سیمای جمهوری اسلامی،ضمن ابتذال ذاتی، خود را مبتکر آن میشناساند. او همچنین بر "نفهمی" کارگزاران وزارت ارشاد اصرار داشت چون بنا به حقارتشان در دانستن، تفریح و ورزش را در کنار موسیقی می گذارند تا با موسیقی سرگرمی مردم را فراهم بینند. چنانکه به منظور توضیح بیشتر از عملکرد ضد هنری وزارت ارشاد جمهوری اسلامی طی سالیان گذشته یادآور شد: "جواب این مسایل تاریخی را چه کسی خواهد داد؟ آنانی که خواهند آمد باید از جامعهی هنری ایران عذر خواهی نمایند."
همچنین علیزاده دیدگاههای استادش را در فیلمی که به نمایش درآمده بود، ستود و بر نکتههایی که استاد ضمن سخنانش در فیلم به کار میگرفت تأکید ورزید. به خصوص آن جا که گفته میشد "معنی زندگی ما کار ماست." سپس به همراه حسین علیزاده، هوشنگ کامگار و محمد سریر نیز بر جایگاه حضور یافتند و تندیس تقدیر و سپاس از حسین دهلوی را به او اهدا نمودند.
هوشنگ کامکار نیز که کتاب ارکستراسیون خود را به حسین دهلوی تقدیم نموده است، آشنایی خود را با حسین دهلوی این گونه توضیح داد که زمان جوانی با پدرش از سنندج به تهران آمد و به همراه پدر به دیدار او شتافت. اما حسین دهلوی از بازگشتش به سنندج ممانعت به عمل آورد و برای تحصیل او زمینههای لازم را در هنرستان فراهم مینماید. ولی استاد دهلوی به شوخی و طنز سخن شاگردش کامکار را دروغ دانست!
در روشنای آنچه که هم اکنون هم در جامعهی هنری ما ادامه دارد جمهوری اسلامی نخواهد توانست فتنه و غایلهای را که خود طی سی و چند سال از حکومت حقیرانهاش برای هنر و هنرمندان کشور فراهم دیده، به همین آسانی برچیند. همچنان که اکنون نیز از کارگزاران رژیم کسی را یارای آن نخواهد بود تا اعلام نماید که شکستن تار در ایران اسلامی برای همیشه پایان پذیرفته است. داستان ربنای شجریان هم نصِ گم شدهای است که عملهی حکومت با سودجویی از آن فقط خودشان را گول میزنند؛ پیش از آنکه بخواهند چیزی را به مردم بباورانند. چنانکه در دورهی اقتدار اصلاحاتچیها هم در ایران اسلامی برای کار و زندگی هنری عزیز ماندگار و جاودانهای همچون استاد شجریان مجالی فراهم نبود. از سویی دیگر حضرات حکومتی نیز به خوبی آگاهاند که با پدرکشانی که بیش از سه دهه بیمحابا در گسترهی هنر راه انداختند، هیچوقت نباید از پسر دوستی و همدلی را انتظار داشت. پدر کشته را کی بود آشتی؟/