انتخابات انجام شد. برندهی آن هم مشخص شد. در چند و چون برگزاری این انتخابات حرف و حدیث بسیار بوده و خواهد بود؛ مهندسی شده، یا نه؟ پرسشی است که خیلیها میل به پرداختن به آن ندارند. چرا؟ چون پرداختن به چگونگی برگزاری انتخابات، ما را به ناحق بودن شورای نگهبان میرساند که همهی شرکت کنندگان در انتخابات را با چالشی درونی و بیرونی مواجه میکند. بررسی روند انتخابات و برآمد آن که انتخاب «حسن روحانی» است، ما را با فراموشی تاریخی، آن هم تاریخی نه چندان دور، مواجه میکند. جوانانی که به خاطر برنامههای نادرست دولت «احمدینژاد» جان به لبشان رسیده بود (که آن هم از اصول برنامهریزی شدهی نظام است برای حفظ آن)، باز هم میان «بد» و «بدتر»، جانب «بد» را گرفتند. اما هرگز از خود نپرسیدند، چرا باید مدام ما بین بد و بدتر، جانب «بد» را بگیریم و نباید، شرایط چنان باشد که بین بد و خوب، جانب «خوب» را بگیریم یا بین خوب و خوبتر، نباید «خوبتر» را ارج نهیم و ادارهی امور کشور را به کسی بسپاریم که خوبتر از رقیبان است؟
چنان درگیر حرفهای زیبای کاندیدای منتخب شدند که هرگز یکیشان نگفت: «حسن روحانی» کیست و از کدام پیشینه برخوردار است؟ بدیهی است که به همهی کسانی که پای صندوقهای رأی رفتند و برای تغییر در شرایط پلشت امروز، به «روحانی» رأی دادند، احترام میگذارم و مباد که این نوشته، به نیت ملامت آنان انگاشته شود. اگر به آزادی و دموکراسی، باور داشته باشیم، حق نداریم به هر کسی که به کاندیدای مورد نظر خود رأی داده، ولو این که باب میل ما نباشد، توهین کنیم و او را مزدور بدانیم و لقبهایی به آنها بدهیم که شایستهی آن نیستند. ملامت جوانان ایرانی که باز هم متأسفانه، برای تغییر به کسی رأی دادند که پیشینهی او در امور سیاسی، اجتماعی، دیپلماتیک و … را نمیدانند، کاری از پیش نمیبرد که هیچ، بلکه موجب میشود که باز هم گناه زیر سنگ آسیا بودنشان و پلشتیهای امروزشان را به گردن نسل پیشین بیندازند که چرا انقلاب کردید بی آن که بدانید برآمد آن جمهوری اسلامی میشود. البته هم اینان، فراموش میکنند که در دو دههی اخیر چند بار در چرخهی «بد» و «بدتر» سکان را به دست کسانی دادهاند که خودشان گفتند که جز «تدارکاتچی»گری، کاری از دستشان بر نمیآمده. هم اینان، با وجود همهی احترامی که برای شعور سیاسی و اجتماعیشان دارم، فراموش میکنند که چرخهی اصولگرایی و اصلاحطلبی نیز بخشی از تدارکات دوام نظام است که اکنون بخشی از آن در بیرون از ایران در لابیهای رسانهها و سالنهای وزارت خارجهی کشورهای غربی برنامه را پیش میبرد و بخش بزرگ آن هم در داخل ایران و به نامهای اصولگرا، اصلاحطلب و مستقل، تنور را برای چرخهی حفظ نظام، گرم نگه میدارند.
این چرخه، مدام دو گزینهی «بد» و «بدتر» را در برابرشان قرار میدهد که با شور، به «بد» رأی دهند و نظام برای دو دورهی چهار ساله، دوام پیدا کند. هرگز این جوانان برومند از خود نمیپرسند که باید به کسی که از غربال شورای نگهبان گذشته، شک کرد، حتا اگر سخنان زیبایی بر زباناش جاری است. چون شک را برنمیتابند، در گام نخست، اسیر چرخهای میشوند که چشم بسته به «بد» رأی میدهند و برآمد مهمتر آن هم این میشود که هرگز به حقیقت دست نیازند.
اگر ذرهای به سخنان «روحانی» شک میکردند، به گذشتهی او رجوع میشد تا ببینند او کیست، پیشینهی او در سالهای بعد از بهمن پنجاه و هفت چیست و چه زمانی و در کدام برنامهی نظام، جانب مردم و مردمسالاری را گرفته است؟
اگر شک را برمیتافتند، به سخنرانیهای «روحانی» در سالهای پیش مراجعه میکردند تا برایشان روشن شود که آنچه او نشانشان میدهد، سرابی بیش نیست. تشنه، لب رود میبردشان، اما آبی برای سیراب شدنشان به آنها نمیدهد. اگر با تردید به آن چه میگوید، نگاه میکردند، درمییافتند که او هم مثل دیگرانی چون «ولایتی» و «جلیلی» منافع شخصی و رهبری را بیش از منافع مردم، دوست دارد و در جهت آن حرکت میکند. درمییافتند که همکاران او در پروندهی هستهای ایران، در زندان هستند و او هر جا که لازم است، از این پرونده و آن چه او و تیم همراهش کرده دفاع میکند اما نمیگوید که بیشترین همکاراناش در پروندهی هستهای در زندان هستند و او هنوز کاری برای رهاییشان از بند نکرده است.
اگر اندکی با شک به حرفهای «روحانی» نگاه میشد، دروغ او در برپایی و تدوین «منشور شهروندی» برملا میشد که در کلام او ملی و شهروندی آیا دفاع از حق برابر مردم است یا دفاع و به کارگیری کسانی که در درون نظام هستند، به قانون اساسی و بالطبع ولایت فقیه وفادارند؟
ایشان خود را اصلاحطلب نمیداند، اما برنامهی اصلاحطلبها را برای رهایی از بنبست کنونی قبول دارد. حالا، باز هم توپ در زمین جوانان برومند ایران است که سره را از ناسره تشخیص دهند که ایشان آیا مستقل در معنای واقعی آن است یا تنها گرد آوردن تکنوکراتهای دو جناح موسوم به اصلاحطلب و اصولگرا، و به طور کلی، وفاداران به نظام و رهبری را در برنامههای خود جا داده است، و کسانی که منتقد این نظام هستند، قانون اساسی و ولایتفقیه را هم قبول ندارند، اگر لازم باشد و بر اساس آموزههای اسلامی، مجازات میکند.
نگاهی به پیشینهی ایشان همهی این پرسشها را روشن میکند و امیدوار باشیم که رأی جوانان به «تغییر» که همسو است به رأی دادن به «بد» در برابر «بدتر»، چنان برآمدی داشته باشد که آنها در آرزوی آن، با شیفتگی تمام، پای صندوقهای رأی رفتند و برای دلخوشی دل رهبر هم که شده، صف طولانی و شرکت پر شور انجام شد. تقلب در سیستم ولایت فقیه، مردود شناخته شد. مشروعیت نظام که چهار سال پیش با تقلب، پیگرد، زندان و شکنجه و کشتار همراه بود، نیز ثابت شد.
امیدوار باشیم که همین رأیها که ارائه کنندگانشان در خیابانها فریاد میزدند: “رأیام رو پس گرفتم، اگر چه دیر” چنان باشد که حداقلهایی که ایشان قول دادهاند را برای شادی مردم، به ارمغان بیاورد. چالشهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و انسانی زیادی پیش روی همهی کسانی است که به «روحانی» رأی دادهاند به امید تغییر. بنابراین پس از کارناوال شادی، اکنون باید، از این رأیها در جهت بهبود شرایط دشوار امروز، پایفشاری کرد. اگر چنین نشود و به کنج خلوت خود بروند و میدان به «روحانی» و دیگر دستگاههای قضایی و قانونگذاری واگذاشته شود، باز هم هشت سال دیگر، ایشان خواهند گفت که میخواستم، اما من تدارکاتچی بودم و کاری از دستام بر نمیآمد. باز هم یک دوره تحریم و شرکت نکردن و انتخاب بین «بد» و «بدتر»، در دورهی بعدی که مرهمی باشد بر زخم انتخاباتی که به زیبایی برنامهریزی میشود. مرهمی باشد برای فراموش شدن اصل آزادی در انتخابات، مرهمی باشد بر شرکتمان در انتخابات، بی آن که بپرسیم، پیشینهی کسی که رأیمان را برایاش هزینه میکنیم، کیست و …
* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد