چندین دهۀ پیش نیما یوشیج، متکی بر "عقل زیرک" و تاملات خود در ادب فارسی، پیشنهاد کرد که از مشغولیت با ذهن خود را خلاص کنیم. رهنمود داد که متوجه عینیت گردیم. یعنی از خود بسته بدرآئیم و متوجه هوای تازه و امور بیرونی شویم.
اما گویا "ما"ی جمعی گوش شنوایی ندارد. هنوز ور رفتن با ذهن در غالب ما مردمان (یعنی همین جماعت خودی و همولایتی های بومی که هستیم) عادت جاری است.
به دوره ای نه چندان دور شعارهای خیالی دادیم. خالی بندی های نجومی کردیم. الان اما مدتی است که فقط نسبت به شعارهای رسمی گمانه زنی می کنیم . هنوز حدسیات بر تاملات و باز اندیشی های ما سلطه دارند. تجربیات خود را فراموش می کنیم و از شکست ها درس نمی گیریم.
سی سال پیش خودپسندانه در کوی و خیابان و میدان شعار می دادیم نه شرقی - نه غربی، فلانی و بهمانی.
واقعیت اما دماغ خودپسندی ما را به خاک مالید. جهان زندگانی، در تمامی سطوح خود، درس آموزنده ای به ما داد که به تاسف در امتحانش هنوز قبول نشده ایم. مدام امتحان تجدیدی می دهیم و رفوزه می شویم. بواقع درس زندگی آن درسی نیست که بشود با تک ماده قبول شد.
نمی دانیم چقدر از دستاوردهای تاریخی را که شهرنشینی ما دارا بود از کف داده ایم. بسیار عقب نشینی کرده ایم. انتظاراتمان پائین آمده است. اُفت سلیقه داریم. دیگر پس و پیش خود را تشخیص نمی دهیم. سقوط نیروی خرید و به قهقرا رفتن ارزش پول ما، در مقیاس جهانی، می تواند شاخصی برای میزان اُفت و فرو ریز ( انتروپی) در زیست جهان ما ایرانیان باشد. باقی شاخص ها را شما خود بهتر می شناسید. مثلا وقتی مسافرت می کنید و پاسپورت شما فقط باعث دردسر و علت نگاه های تردید آمیز و تحقیر ماموران کشور میزبان است.
پیرمردان خنزر پنزری و فرتوتانی که راهبر و پیشوای ما بودند از درصد بالای جوانی ما ملت سوء استفاده کردند. به غلیان هیجانات دامن زدند.
مشت در هوا رها، و خیال می کردیم چانه ابر قدرت ها را در هم می کوبیم. امروز اما هر قر و اطوار و رقصی را که بلد باشیم به صحنه می بریم . شاید با این خودشیرینی ابر قدرت ها را بفریبیم و ایشان را به رام و اهلی بودن خود قانع کنیم. امید خود را به شعار تدبیر کسانی می بندیم که سیاهکار و تزویرگر و ریا کارند. خیال می کنیم از طریق روابط ایشان با اولیای دولت فخیمه و "برادر" جک استروا بتوانیم پیام تسلیم و حرف شنوی خود را به گوش اربابان جهانیان برسانیم.
در رختخواب "انت – خواب- ات" و در مجلس خودنمایی منصوبین خلیفه اجازه حضور داریم. می توانیم رای بدهیم و بر کاغذ انگشت بزنیم. در بیداری خماریم و پکر. اگر هنوز وجدانی هوشیار داشته باشیم اندوهناک هستیم و در برابر تحولات تاریخ بشری شرمنده.
امروز و فردا کمی پایکوبی می کنیم. به جوانان اجازه جولان در شهر را می دهند. اما تا کی؟ چرا که دمی بعد دوباره مقرارت پوشاک اجباری و رفتار پسندیده نظام به ایشان حُقنه می شود. خلایق مستید و منگ؟ اینجا، پیش رویتان، میهن و موطنی در حال تلف شدن است. یا به خود آئید و یا سوگواری تمرین کنید...
نظرات خوانندگان:
مست بود و منگ و هنوزهم مستيند و منگ؟ سيروس"قاسم" سيف 2013-06-19 17:09:49
|
مهدی عزيز؛
از اين زاويه با تو موافقم که انگار اين "ما"ی جمعی گوش شنوایی ندارد. هنوز ور رفتن با ذهن در غالب ما برای آن مردمان (یعنی همین جماعت روشنفکر خودی و هموند و هم رزم های بومی که هستند)عادت جاری است، و اگر نه، تا به حال متوجه شده بودند که جمله ی " خلايق مستيد و منگ؟" بيشتر وصف الحال گوينده ی جمله می تواند باشد تا وصف الحال خلايقی که زندگی اش - ازجمله در اين سی و چند سال-، جبر توجه به عينيت هابوده است و وقتی برای پرداختن به ذهنيات مخدر روشنفکرانه نداشته است . |
جمله ا ی زیبا بی نام 2013-06-18 14:22:12
|
"یا به خود آئید و یا سوگواری تمرین کنید..."
جمله ی زیبایی بود.
|
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد