به قول آن دوست "به جان دوست" که اگر بگویم روزی شانزده ساعت پشت میز تدوین نشستهام تا فیلم تازهام را سروسامان بدهم گزافه نگفتهام. یکی از اثراتش این است که نه فرصت خواندن دارم و نه نوشتن. ولی گاهی بهوقت شام به اجبارِ این شکمِ پیچپیچ، فرصتی به خودم میدهم تا کاری دیگرگونه کنم. و امشب، همین ساعتی پیش، تا از انتخابات در ایران خبری بگیرم، گوش به رادیو فردا سپردم.
فرخ نگهدار، این مفسر همیشه در صحنه، داشت با کسی که از اهالی تحریم بود در دفاع از لذایذ رای دادن حرف میزد. او در جواب کسی که میگفت مردم فقط میتوانند بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنند گفت "همین است که هست!" و بعد گفت که یاد شعر حافظ افتاده:
سالها دل طلب جامِ جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
بیت اول را که خواند بیت دوم را نیمه تمام گذاشت و حرف را عوض کرد. لابد می خواست بگوید ما که خودمان چنین انتخابات خوبی داریم چرا حسرت انتخابات خارجیها را میخوریم؟!
هر چه کردم خودم را قانع کنم که گیر ندهم و بروم سر تدوین فیلمم دلم قانع نشد. گفتم این دو کلام را بنویسم و به او یادآوری کنم که: پسرجان! حافظ که مثلِ سیاست حمامِ عمومی نیست که بتوانی بدون لنگ واردش شوی!
◊□◊
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد