![]() |
|
آن چه تجربۀ عرفانی را از دیگر انواع شناسایی متمایز می سازد همان نبودن واسطه میان شناسنده و موضوع مورد شناسایی وی می باشد :
کارما نیست شناسایی راز گل سرخ کار ما شاید این ست که در افسون گل سرخ شناور باشیم سهراب سپهری دکتر سوزوکی در خطابه های خویش بر"ذن بودیسم" نیز همین نبودن واسطۀ شناسایی میان مُدرک و مُدرَک را با نشان دادن ِ دو شعر از شاعران ژاپن چنین تفسیر می کند : "باشو" می سراید : شکفتن "نازونا" را درکنار پرچین می بینم { نازونا نام گلی ست } و "تنی سون" می سراید : گل ِ در شکاف دیوار ! تو را از شکاف ِ دیوار می کنم . ای گل ِ کوچک ! اگر می توانستم بدانم ، تمام ،چه هستی می توانستم خدا و انسان را بشناسم سپس تفاوت درک و دید جهان علم زدۀ مغرب زمین را با درک عرفانی مشرقیان،در این نکتۀ باریک و دقیق بیان می کند که غربیان عادت کرده اند با شناختی عینی و بیرون ازذهن،نخست رگ زندگانی را از موجودی یا موضوعی ببرند ، سپس کالبد مرده را به آزمایشگاه علمی بکشانند ؛ حال آن که اندیشۀ شرقی اجازه می دهد موضوع ِ مورد شناسایی به آرامی و بطور طبیعی به دگرگونی خویش ادامه دهد و جریان یابد . وی تنها به "دیدن" و نظارۀ آن پرداخته ، انفعال و بهرۀ درونی خویش را مورد "تأ مل" { با چشم بصیرت نگریستن} قرار می دهد . (3) بینش عارفانه جان شو و از راه جان ،جان را شناس یار بینش شو ،نه فرزند ِ قیاس پیش تر اشاره شد که شناسنده به وقت "تجربۀ عرفانی"خویش از توصیف ِ آنچه بر او می گذرد ناتوان است . تنها زمانی که آن تجربۀ خاص در وی گذشت قادر به " بازبینی" آن برای خویش و توصیف ِ احتمالیش برای دیگران ست . چنین تأمل و نظاره ای "بینش" نام دارد. در هنگام تجربه عرفانی ، فردیت شناسنده یا تجربه کننده برای او قابل فهم نیست ؛ بس که در موضوع شناسایی خویش غرق ست . اما وقتی عارف از آن خلسه حیرت و بی خویشی و استغراق فاصله می گیرد، و به نظاره آن حالت می پردازد ،دوباره شعور به فردیت خویش را کسب می کند . ازین رو در "بینش عارفانه" هرقدر شخص بکوشد تنها به توصیف خالص و مجرد تجربه عرفانی خویش بپردازد ،بازهم آگاهانه یا ناآگاهانه دست به تعبیر زده ، نشانی از اعتقادات خود را با توصیف همراه می سازد .بنابراین می بایست تفاوت در بینش عارفانۀ افراد را هم مد ِ نظر داشت و بشمار آورد.جان سخن را مولانا در همین بیت بالا بیان داشته است : "برای شناخت روح و جهان معنوی باید خودت به همان سنخ و کیفیت در آیی ؛ پس از آن می توانی به یاری روحی که تجربه اش کرده ای بینش شناخت وی را بدست آوری . بنا بر این راه قیاس های عقلانی را ــ که از بیرون و به کمک علم منطق به امور می نگرد ــ رها کن ." اگرچه در این بیت منظور مولانا تنها محدود به نمودن راه شناخت عارفانۀ دنیای معنوی ست ، اما شیوه ای را که به سالکان پیشنهاد می کند ، در همه موارد مشابه آن صحت دارد . ــ هر چند عملا چنانست که تجربه کنندۀ حالت عرفانی نمی تواند محتوای تجربه اش را بدیگران منتقل کند. او تنها به توصیف بینش خویش می پردازد و دیگران که تنها با گزارش وی از چنین "دیداری " رو در رویند ، برای فهمیدن آن با دو حجاب و مانع برخورد می کنند . یکی تعبیر خود ِ تجربه کننده از تجربه اش که نمی تواند دقیقا تمامی جوانب ِ انفعال ِدرونی خویش از آن را در قالب زبان ارائه دهد و به آوردن مثال و تمثیل و حکایت و تاویل می پردازد و دیگر تعبیر مخاطبان وی از سخنان او که هر یک به نسبت ادراک و حد استعداد خویش به معنی خاصی دست می یابند.ــ بقول مولانا : هرچه گویی ای دم ِ هستی از آن گرده ای دیگر بدان بستی بدان آفت ِ ادراک ، آن قال ست و حال خون به خون شستن محال ست و محال 3 ــ 4724 می گوید ای کسی که خودت درلحظه ای از هستی ازلی و ابدی در وجود آمده ای ودر این دنیا یک" آن" بیش نمی پایی ! ــ تعبیری دیگرــ : ای کسی که از یک نَفَسرحمانی در عالم وجود آمده ای ! هرچه از وی سخن بگویی همان سخنگو یی تو،حقیقت وی را درحجاب پنهان می کند . زیرا ادراک بیواسطه تو از وی ،بر اثر آن واردقلبی که یک لحظه بیش در تو نمی پاید و کلمات تو که می خواهی بیانش کنی ، گرفتار آفت می شود و از بین می رود. بینش عارفانه حتی در یک فرد نیز به تناسب رشد ذهنی وی سیال و در تکاپوست . لزوم اختیار پیرو سلوک عملی در مراکز تربیت عارفانۀ حواس وتهذیب نفس از همینروست ؛ هرچند تمام این عوامل روبنایی ست و اصل، اراده و استعداد ِ ذاتی ست . ناگفته نماند داروها و موادمخدر روانگردان یاتوهم زا مانند مسکالین و حشیش چونتجربۀ عرفانی کاذبی پدید می آورند، بینش عارفانۀ خیال پردازانه ای هم ایجاد میکنند که البته محل توجه و اعتنا نمی باشد . تحمل تشنگی و گرسنگی و ریاضت ِبدنی و دلمشغولی های روانی چون تعادل درونی را بر هم می زنند می توانند در روند تجارب عرفانی اختلال ایجاد کنند. همسانی تجربه و بینش عرفانی چنانچه عرفان در معنای خاص خود در نظر گرفته شود ،یعنی شناخت تجربی و مستقیممنشاء هستی ، می بایست بنا بر گزارش تمامی عارفان ِحق ،از وحدت و یکسانی مُدرِک ومُدرَک سخن بمیان آورد .زیرا وقتی باور عارف بر این استوار باشد که تمامی هستی از سرچشمۀ واحدی صادر شده است،بنا بر این بینش ِ پس از تجربۀ عارفانه را نیز می بایست وی به نفس مهذب، تفویض کرده باشد. پس الهام خداوندی و تلقین فرشته و ادراک الهی فردعارف یکسان می شوند.بقول مولانا : چیز دیگر ماند اما گفتنش با تو روح القدس گوید بی منش نی ، تو گویی هم به گوش خویشتن نه من و نه غیر من ، ای هم تو من همچو آن وقتی که خواب اندر روی تو ز پیش خود ، به پیش خود شوی بشنوی از خویش و پنداری فلان با تو اندر خواب گفته ست آن نهان تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق بل که گردونی و دریای عمیق 3ــ 1299 نظر پلوتین ، حکیم نوافلاطونی هم که عقیده داشت : " شناخت ِ حقیقت ِ احدیت { ذات خداوندی} از طریق عقل محال است . بلکه این معرفتتنها از طریق اتصال و اشراق حاصل شود ." (4 ) در میان عارفان مشهور ست. اتصال به همان مفهوم اتحادی ست که در تجربه عرفانی میان ِتجربه کننده وموضوع تجربه اش برقرار است . و اشراق نیز به معنای تابیدن ، آن تنویر بدون واسطه ای ست که ذهن ِ تجربه کننده از موضوع تجربه اش که خود منشاء هستی ست،دریافت می دارد. وی همسانی تجربه و بینش عرفانی در لحظۀ دیدار حق را چنین بیان کرده: "چون به مشاهدۀ "اول " {ذات حق} نائل آییم آن را جدا از ذات خود مشاهده نکنیمبلکه با ذات خود مشاهده کنیم . " ..... " از این جهت در این مشاهده نیازی به واسطه ،نخواهد بود ؛ زیرا آن دو شیء واحد شوند. و تا این اتحاد بر جا باشد راهی برای جدا کردن آنها از یکدیگر نیست . " (5 ) در بارۀ کیفیت و چگونگی چنین اتحادی میان عارفان ادیان مختلف اختلاف نظری بنیادین وجوددارد، که پرداختن به جزئیات آن ما را از مسیر اصلی این نوشتار دور می کند . تنها بهتذکر این دقیقۀ مهم می پردازم که بیشتر عارفان ادیان توحیدی برای حفظ اعتقاد خودبه تباین میان خدا و بشر ، از فنای صفات بشری عارف در آفریدگار به هنگام دیدار ویسخن سر داده اند .در اسلام لحظۀ اتحاد را فنا فی الله خوانده اند.باید گفت کیفیت چنین اتصال و اتحادی بر فرد تا زمانی که خود آن را عملا تجربه نکرده ست پوشیده می باشد و زبان بشری از توصیف آن قاصر است. حاصل کلام بر آیند سخن آنست که: اگر "عرفان " را در معنای عام و کلی آن در نظر آوریم ، در بینش ِعارفانۀ تجربه کنندگان به تناسب فرهنگ اجتماعی و شخصیت و افق زمانی و زبانی ایشانتفاوت واختلاف پدید می آید و اگر معنای خاص عرفان در نظر باشد، با وجود آن که اختلاف در بینش عارفانه از میان برداشته نمی شود اما بگونه ای دیگر معنا می یابد .در این جاخدایا خدایان ،یا هشیاری کیهانی ،روح جهانی وبالاخره عاملی بیرون از تجربه کننده ،خواستخود را بر اراده و ادراک تجربه گر می پوشاند ، آنگاه به او تجربۀ وحدت دست می دهد . یعنی تمایز و اختلافی میان خود و بیرون از خود نمی بیند ویا به عبارت دقیق تر پردۀ فردیتوی به کنار می رود و جز حضوری بسیط ، چیزی درک نمی کند .اما در این که چنین وحدتیواقعی ست یا توهم جای گفتگو فراوان ست ؛که سرچشمه اش به فلسفۀ "وحدت وجود"می رسد . در نوشته های آینده به تفصیل در این باره سخن گفته خواهد شد .ولی اجمالا گفتۀ مولانا شایستۀ تذکر است : اتصالی بی تکیّف ، بی قیاس هست ربُ النّاس را با جان ِ ناس لیک گفتم ناس من ، نسناس نی ناس ، غیر ِ جان ِ جان اشناس نی * باری ، با وجود همه احوال یادشده و تفاوت در بینش عارفانۀ افراد ،باز می توان به نکات مشترکی در گزارش عرفا از تجارب عرفانی خویش در طول تاریخ دست یافت که پژوهشگر ان را به شناخت عینی و ذهنی "تجربۀ عرفانی" راهنمایی می کند . یکی از این محققان که شهرتی جهانی دارد ، و. ت. استیس ( w.t.stace ) پس از بررسی موشکافانۀ سخنان عارفان مطرح در جهان مسیحیت و تا حدی اسلام و با رویکردی علمی به آیین ودانتا و فلسفه یونان باستان و عارفان بودایی ، عرفان را به دو بخش آفاقی وانفسی تقسیم کرده ،ویژگی های مشترک آنها را برشمرده است (6) . نگاهی بر این تقسیم بندی مقدمه ای ست که می تواند خواننده را بهتر با انواع دیدگاه های عرفانی آشنا سازد . ادامه دارد برای دیدن نوار این سخنرانی : http://www.youtube.com/watch?v=9VRI6kSJeNs زیر نویس ها: * به باور نویسنده ــ که البته هیچ اصراری بر ای پذیرش از جانب خواننده ندارد ــ ، این که در میان انواع روش های عرفانی مناطقی از بدن را بنام چاکرا یا نام های دیگر محل ارتباط عالم غیب با جسم مادی بشر به شمار می آورند ،شاخ و برگ دادنی بی مورد است . 3) دکتر د.ت. سوزوکی(1870ــ1966 م) عارف و پژوهشگر ژاپنی در شناساندن مکتب ذن ــ بودیسم به جهان مغرب زمین شهرتی جهانی دارد . وی یکی از همکاران نزدیک اریک فروم در پایه گذاری روانکاوی مبتنی بر تجارب عرفانی بشمار می آمد . مطالب یاد شده از وی در این نوشتار از کتاب"روانکاوی و ذن بودیسم " اثری از هر دو دانشمند با ترجمه نصرالله غفاری می باشد . 4)نک :تاریخ فاسفه در جهان اسلامی ،الفاحوری،ترجمه آیتی ج1 ص93 5) همان ص93 6) والتر ترنس استیس نویسنده و فیلسوف انگلیسی (1886ــ1929 م) ، بخاطر کوششی که در شناساندن فلسفۀ هگل داشته است بسیار معروف است . ــ در ایران هم اثرش رادکتر حمید عنایت ترجمه کرده است ــ وی پیرو اصالت طبیعت و تجربه می باشد ولی به تحلیل و فلسفۀ نظری نیز گرایش دارد . نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|