logo





پاسخ علیرضا ثقفی به پرسش های نشریۀ آرش شماره ۱۰۹

پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۲ - ۲۳ مه ۲۰۱۳

علیرضا ثقفی

alireza-saghafi.jpg
( ۱ ) پيش گفتار : ابتدا بايد بگويم كه سوال هاي ارسالي در اين دوره در حقيقت دنباله سوال هاي ارسالي دفعه قبل است كه متاسفانه پاسخ هاي من با تاخير چند روز به دستتان رسيد ، به همين جهت چون اين دو مقطع را دنباله منطقي يكديگر مي دانم در پاسخ به سوال هاي جديد تلاش مي كنم تا با بررسي مسائل گذشته و تاريخچه مختصر جنبش كارگري به سوال هاي جديد نيز پاسخ دهم .....

در نتيجه به عامل اصلي در ضعف جنبش كارگري مي پردازم :

بايد گفت كه هر چند عامل اصلي در ضعف جنبش كارگري را مي‌توان در سركوب و بگير وببندها و بخصوص قتل‌عام دهه شصت دانست كه در نوع خود يكي از شديدترين و بي‌سابقه‌ترين سركوب‌ها در سطح جهاني بوده است و كادرهاي كارگري تربيت شده‌ي 3 نسل ازمبارزان را ازميان برد. اما بايد در كنار آن به اين مساله نيز پرداخته شود كه اولا چرا سركوب در ايران بسيار شديدتر از ساير نقاط جهان بود و ثانيا تاثيرش هم براي 3 دهه باعث ضعف جنبش كارگري شد، به نظر. من بخشي از مسئله را بايد در حساسيت موجود در جامعه ايران چه به لحاظ رشد نيروهاي آزادي‌خواه وعدالت طلب وچهاز جنبه سابقه مبارزاتي قوي دانست كه به خصوص در منطقه‌ي خاورميانه وضعيت ايران حساس‌تر از كشورهاي ديگر است .

دليل ديگر را ميتوان منافع بسيار عظيم سرمايه داري جهاني در حفظ و گسترش پايگاه‌هاي اين نظام در منطقه ارزيابي كرد. كشور ايران به دلايل خاص جغرافيايي و جمعيتي و داشتن منابع فراوان از دوران استعمار در قرن ۱۹ به عنوان دروازه هندوستان و سپس منابع وسيع انرژي وواقع شدن در مركز منابع انرژي جهان وپس از آن به عنوان الهام‌بخش مبارزات آزادي‌طلبانه در منطقه‌ي خاورميانه اهميت والايي داشته است.و حفظ آن در مدار سر مايه جهاني براي نظام سز مايه داري ارزش زيادي داشته است .

اما در كنار موارد فوق ،عنصر دروني تاثير اين سركوب را من كمتر از خود سركوب نمي‌دانم. تقابل نيروهاي اجتماعي كه ريشه‌اش در دهه ۴۰ و سپس دهه ۵۰ قرار دارد وتضاد ها وتعارضات صورت گرفته ميان اين نيروهاي بعضا متضاد ودر جبهه مقابل قدرت ، از عوامل مهم شدت سركوب در دهه ۶۰ است و رشد بنياد‌گرايي به شكل بسيار خشن در دهه ۶۰ جدا از منافع سرمايه داري جهاني در منطقه ، به عواملي بستگي داشت كه ريشه در تاريخ گروه‌هاي مبارز و مخالف در آن دوره دارد. اين اختلا ف ودر گيري هاي دروني بخش هاي مختلف اجتماعي همواره زمينه ساز پيروزي نيروهاي واپس گرا وحافظين نظام سر مايه داري بوده است .بطور قطع درگيري در درون سازمان مجاهدين در سال ۵۴ و كشته شدن مجيد شريف واقفي و ديگران به دست بخش ماركسيستي اين سازمان تاثير به سزايي در تحريك نيروهاي واپس‌گراو ضد‌انقلابي و ضديت با نيروهاي انقلابي داشت و نيروهاي واپس‌گرا و نظام سرمايه‌داري جهاني از بالا بردن خشونت عليه نيروهاي مبارز حداكثر استفاده را كردند ودر سازماندهي نيروهاي ارتجاعي ازآ ْن بهره بردند . هنگامي كه يك نيروي واپس‌گرا سازمان بيابد و روبناي مذهبي و تعصبات كور ديني را در ارتباط با زيربناي حفظ منافع نظام مسلط قرار دهد و به آن وسيله بتواند توده‌هاي بي‌شكل را حول يك محور نظريه‌ي ارتجاعي و محافظه كارانه سازمان دهد، به نيروي خطرناكي تبديل خواهد شد كه ديگر مقابله با آن كار آساني نيست.امري كه در ايران اتفاق افتاد .(۲)

همه‌ي عوامل در شكل‌گيري چنان نيروي مهاجم و سركوبگري در دهه ۶۰ آماده بود. اين نيرو بسيار قوي و پر انرژي بود و در شكل‌گيري يك نيروي نظامي متكي بر آموزه‌هاي مذهبي و منافع طبقاتي با حمايت قاطع سرمايه داري نظامي نومحافظه كار ،ريگانيسم و تاچريسم به صورت برنامه هاي معروف به ايران كنترا ،در آن مقطع خاص، شرايط ويژه‌اي را براي مردم ما بوجود آورد كه همچنان در بند آن هستيم. حال اگر به شكل‌گيري چنين ماشين سركوبي همراه با شرايط اقتصادي و اجتماعي ايران توجه كنيم، ابعاد وحشتناك مساله روشن‌تر خواهد شد. اقتصاد رانت‌خواري يا نفتي و تك محصولي، پول و سرمايه زيادي را در اختيار اين ماشين سركوب قرار مي‌دهد كه بسيار خطرناك‌تر از ديكتاتوري‌هاي نظامي امريكاي لاتين مي‌شود و قدرت دولتي در آن به گونه‌اي متمركز و قوي مي‌شود كه مي‌توان آن را با قدرت شيوخ عربستان مقايسه كرد و البته بسيار پيشرفته‌تر و با توان به كارگيري آخرين تكنولوژي‌ها همراه با متخصصين و ديپلمات‌هاي ورزيده‌تر كه نشات گرفته از آموزش و پرورش گسترده تر است. همان چيزي كه تبلور امروزي‌اش را در قدرت نظامي سياسي و اقتصادي سپاه مشاهده مي‌كنيم. آنچه امروزه به عنوان قدرت گرفتن سپاه در ايران طرح مي‌شود چيز تازه‌اي نيست، از همان ابتدا افرادي همانند رييس جمهورها و نخست وزيران گذشته همه به نوعي سپاهي بودند. يعني يك قدرت ايدئولوژيك نظامي سياسي و اقتصادي كه توانسته است شاخه‌هاي خود را در اقصي نقاط كشور به گونه‌اي بگستراند كه هر نداي مخالف را به راحتي در نطفه خفه كرده و از ابتدا جلو شكل‌گيري آن را سد كند و بخش ديگر آن را هم در مقاومت بي سابقه يك حكومت در برابر تحريم‌هاي بين المللي مشاهده مي‌كنيم

در كنار اين سركوب ،ريشه‌هاي فرقه گرائي هم چنان در جنبش كارگري قوي بوده وهست وجنبش كارگري از همان سالهاي ۵۴ به بعد فرصت لازم براي بر خورد با فرقه‌گرائي را نيافته است. هر چند تلاش هايي در همان دوره براي برخورد با فرقه گرايي صورت گرفت. اما سركوب دهه ي ۶۰ و ضرورت مهاجرت خيل عظيم روشنفكران و جدايي ضروري آنها از مردم ،فرقه گرايي را تعضيف نكرد بلكه آن را گسترش داد. در نتيجه من شدت سركوب و فرقه گرائي را دو عامل مهم در ضعف جنبش كارگري مي‌دانم.و نتيجه طبيعي اين دو عامل روي آوردن خيل عظيم توده هاي مردم به فرد گرائي وتفكر رفرميستي است كه امروزه شاهد آن هستيم .

اما با همه ي اين احوال مبارزات كارگران از دوران پس از جنگ در زمينه‌اي جديد آغاز شد، در دوران جنگ به علت آنكه بسياري از كارگران و ارتش ذخيره كار درگير جنگ بودند، و سركوب فعالان كارگري هم با شدت هر چه تمام‌تر ادامه داشت، تقريبا مي‌توان گفت اشتغال كامل همراه با قلع و قمع فعالان كارگري ، مانع بروز اعتراضات كارگري بود . به خاطر احتياج فراوان جبهه‌هاي جنگ به محصولات و فرآورده‌هاي صنعتي غذايي و پوشاك و تسليحات، كليه‌ي كارخانه‌ها و كارگاه‌هاي كوچك به نيروي كار نياز داشتند و صنايع كوچك و خدمات نيز در همه‌ي زمينه‌ها فعال بودند و به كار آنها نياز فراوان وجود داشت. به همين دليل مساله‌اي به نام بيكاري و يا حتا حداقل حقوق وجود نداشت. اين مساله حتا تا چند سال پس از جنگ و به اصطلاح دوران سازندگي نيز محسوس بود. مساله‌اي به نام عدم پرداخت حقوق و يا بيكاري، اخراج و تعديل نيرو در سال‌هاي اوليه‌ي پس از جنگ كمتر به چشم مي‌خورد. بيشتر اين مسايل از هنگامي بوجود آمد كه در سال 1372 به بعد به تدريج پيامدهاي سياست تعديل ساختاري، خصوصي‌سازي و آزاد‌سازي اقتصاد نتايج خود را نشان داد.

مبارزات كارگران در دهه هفتاد به طور عمده جنبه خود به خودي داشت و با گرفتن برخي امتيازات به خاموشي مي‌گرائيد و منجر به ايجاد تشكل‌هاي دائمي نمي‌شد ونمونه‌هاي آن را مي‌توان در مبارزات كارگران چيت ري ديد كه با باز خريد شدن كارگران و نمايندگان آنان اين مبارزات به ايجاد تشكل دائمي نيانجاميد .

از ابتداي دهه هشتاد شاهد انسجام بيشتر در فعاليت‌هاي كارگري و پيوند ميان فعالان كارگري به جاي مانده از نسل قديم وفعالان كارگري جديد بوديم. اين پيوند جنبه‌هاي مثبت و منفي را با هم داشت. اين پيوند از طرفي مي‌توانست فعاليت‌هاي كارگري را تداوم بخشد و از جانب ديگر فرقه گرايي‌هاي حل نشده در دوران مبارزات گذشته را به درون اين جنبش جديد وارد كند كه نمونه‌هاي آنرا در ايجاد گروه‌هاي مختلف در جنبش كارگري مشاهده مي‌كنيم كه اغلب ريشه‌اي فرقه ‌گرايانه آنهم از نوع قديم دارد. در نتيجه عميقا معتقدم كه جنبش كارگري بايد در دو جبهه مبارزه كند يكي مقابله با ترفند‌هاي سرمايه‌داري و ديگري فرقه گرائي كه آنهم همواره به عنوان اهرمي در دست نظام سرمايه داري براي جلوگيري از پيروزي‌هاي كارگران است. وپيشرفت جنبش كارگري درگرواين مبارزه است .كه البته فرقه گرائي نسبت به گذشته مقداري تضعيف شده است اما تضعيف بيشتر فرقه گرائي با اعتلاء جنبش كارگري همراه است .

تشتت و فرقه‌گرايي در درون نيروهاي چپ و فعالين كارگري مي‌تواند بسياروقت‌گير وخسته‌كننده باشد و نيروئي كه بايد صرف مبارزه با سرمايه داري شود به هدر مي‌رود كه خود جاي بحث مفصل دارد. اين فرقه‌گرايي بخصوص در ميان گروه‌هاي خارج كشور كه به جاي مانده از نسل قديم‌اند و به دليل شرايطشان بازسازي نشده‌اند هم چنان عملكردي قوي دارد و بعضا نيز در جلوگيري از وحدت نيروهاي كارگري در داخل بازدارندگي خودرا نشان ميدهد.

وقتي مشاهده مي‌كنيم كه برخي سازمان‌هاي قديمي به دنبال كسب مشروعيت مبارزات خود در لابي‌هاي كنگره‌ي امريكا و وزارت امور خارجه اين كشورو يا نهادهاي وابسته به سرمايه داري جهاني ، پرسه مي‌زنند، متوجه مي‌شويم كه اين فرقه‌گرايي مي‌تواند چه عواقب وحشتناكي داشته باشد. گروه‌هايي كه زماني مشروعيت خود را از مبارزات ضدامپرياليستي و گرايشات مردمي به دست آورده بودند اكنون آن چنان غرق در حفظ گروه خود شده‌اند كه براي حفظ آن به هر وسيله‌اي چنگ مي‌اندازند. آنان به جاي آنكه به اقبال مردمي ودفاع از مردم در برابر تمامي تهاجمات نظام سرمايه‌داري بپردازند، كسب مشروعيت خود را در دفاع و حمايت از سياست‌هاي نئوليبرالي و يا پيوند با اين يا آن گروه وابسته به نهاد‌هاي سرمايه‌داري قرار داده‌اند واين مسير فاصله‌ي آنها رااز مردم بيشتر ميكند .

با توجه به گستردگي اين فرقه‌گرائي‌ها به جاي مانده از قبل وعدم امكان برخورد با آن در شرائط مهاجرت ،فعالين داخلي بايد فاصله خود را از اين گروه‌هاي مستقر در خارج حفظ كنند و ونيروي خود را صرف سازماندهي وارتباط نزيك تر با توده هاي كارگري كنند . كمك گروه هاي مستقر در خارج به جنبش كارگري آن است كه كمتر در امور داخلي آنها مداخله كنند، سعي نكنند كه يك گروه را انقلابي و يكي را فرصت‌طلب تشخيص دهند و برخورد با انحرافات در جنبش كارگري در داخل را به داخليان واگذارند كه درگير مستقيم مبارزات هستند زيرا ما خود به اين مسايل كاملا واقفيم و از نزديك با يكديگر همكاري داريم. گمان نكنند كه ما اين مسايل را نمي‌دانيم، اگر ما به نقد يكديگر به صورت علني نمي‌پردازيم به دلايل خاص و مشخص حركت در داخل است كه فعلا آن را به نفع وحدت جنبش نمي‌دانيم. هر چند هيچ گاه از انتقاد رو در رو با يكديگر امتناع نكرده‌ايم. گروه‌هاي فعال در داخل نقاط ضعف و قوت يكديگر را بهتر از آناني كه در گير مستقيم مسائل نيستند ، درك مي‌كنند زيرا فعالان داخلي از نزديك سال‌ها با يكديگر كار كرده اند....بايد به اين مسئله توجه داشت كه هرگونه اتحاد نيروهاي كارگري پايه هايش در درون مبارزات روز مره ودر پراتيك مبارزاتي ريخته ميشود ،كه ريشه در ميان توده هاي كارگري داشته باشد واتحاد ها وهمكاري هاي دور از پراتيك مستقيم تنها زماني پايدار خواهد بود ،كه پايه هاي آن در مبارزات عيني فراهم شده باشد .

فرقه گرايان از دو وجه چپ و راست در جهت ايجاد وحدت وگسترش در جنبش كارگري مانع ايجاد كرده ومي‌كنند كه البته باتوجه به واقعيت عيني مبارزه به تدريج ايزوله خواهند شد و ما هم اكنون كم و بيش شاهد آن هستيم.. وجه حركت مستقلانه در جنبش كارگري آنقدر قوي بود كه بتواند به هر ترتيب با آن ها مقابله كند. اما نمي‌توان آن را به طور كامل ناتوان و از كار افتاده دانست و در مجموع مي‌توان گفت همان گونه كه سركوب نتوانست جنبش كارگري را از پا بياندازد فرقه‌گرايي نيز روز به روز در جنبش كارگري كم رنگ‌تر مي‌شود. نمونه ي آن را مي‌توان در وحدت گروه‌هاي كارگري در سه سال اخيرو در بيانيه‌هاي كارگري مشترك در هر فرصت مناسب مشاهده كرد. كه البته هنوزتا جايگاه مطلوب فاصله زياد است وبايد آنرا با تلاش بي وقفه پر كرد.

اما گرايش كار اتحاديه‌اي و سنديكايي يا گرايش شورايي در جنبش كارگري كه از افت وخيز برخوردار است. بيانگر همين مساله است كه تفكرات از پيش فرموله شده هنگامي كه به محك تجربه مي‌آيد مجبور به تغيير مي‌شوند. بسياري ازگروه‌ها و گرايش‌ها كه در ابتدا تنها يك الگو براي تشكل كارگري داشتند در چند سال اخير مجبور به انعطاف در برابر ساير اشكال سازماني كارگران شده‌اند. حركت در مسير منافع كارگران وز حمتكشان با فرمول‌هاي از قبل تعيين شده همساني ندارد. نگاهي به تغيير نظرات درچند سال گذشته نشان مي‌دهد كه هر دو وجه گرايش در ايجاد تشكل‌هاي كارگري مجبور به تعديل نظرات خود شده‌اند، گرايش شورايي كه در اوايل حركت‌هاي كارگري هر گونه تشكل ديگري را مردود مي‌دانست، در جريان حركت مبارزاتي كارگران مواضع خود را اصلاح كرد و هم چنين گرايشي كه معتقد بود كه سنديكا تنها تشكل كارگران است نيز در جريان حركت مجبور به پذيرش واقعيات سرسخت جنبش كارگري شد. اكنون در بيانيه‌هايي مشترك گروه‌ها مشاهده مي‌كنيم كه بحث تشكل مستقل كارگري مطرح است و هيچ گونه تاكيدي بر اين شكل يا آن شكل ديگر وجود ندارد. تجربه گذشته نشان مي‌دهد كه اشكال سازماني طبقه ي كارگر مي‌تواند متناسب با شرايطي تعيين شود كه كارگران در آن شرايط قرار دارند. اتحاديه، سنديكا،‌ كميته‌هاي كارخانه، شوراي كارگران، شوراي فعالان كارگري، تشكل‌هاي كارگران در كارگاه‌هاي كوچك و در محل سكونت و يا حتا انجمن‌هاي صنفي همه و همه مي‌توانند تشكل‌هاي كارگران و زحمتكشان باشند كه متناسب با شرايط زماني و مكاني خاص آنها به وجود مي‌آيند و هيچ شكلي مطلق نيست. آنچه مطلق است مبارزه در جهت كسب حقوق انساني و مقاومت در برابر يورش روز افزون نظام سودمحور بر نيروي كار است كه در همه‌ي ابعاد مورد ستم و بهره كشي قرار مي‌گيرد و روز به روز تجمع سرمايه در يك قطب سبب انبوه شدن فقر در قطب نيروي كار است. آنچه اهميت دارد استقلال اين تشكل است كه بستگي به آراي خود كارگران و زحمتكشان و يا اعضاي يك صنف يا شغل دارد.

تشكيل سنديكاهاي مستقل وتلاش كارگران در بخش‌هاي ديگر براي ا يجاد آنها را بايد دنباله‌ي همين حركات دانست. بحث سنديكا و شورا و به طور كلي شكل تشكل را نميتوان به حساب دغدغه هاي جنبش كارگري گذارد بلكه اين از همان بحث‌هايي است كه عمدتا ريشه در فرقه گرايي دارد و از بطن جنبش كارگري بيرون نيامده است. بحث كارگران در داخل بحث تشكل است و شكل آن متناسب با درجه‌ي پيشرفت و آگاهي كارگران تعيين مي‌شود. ممكن است در مواردي حتا انجمن صنفي كاركرد سنديكا و يا كميته‌ي اعتصاب و غيره را داشته باشد. اين نام‌گذاري‌ها راخيلي مربوط به خود كارگران نمي‌دانم و بيشتر بحث‌هايي است در سطح گروه‌هاي طرفدار كارگران مطرح است. گر چه نمي‌توان شكل و محتوا را از هم جدا كرد و شكل تشكل بايد متناسب با خواسته‌هاي كارگران باشد، اما نام‌گذاري به شيوه‌ي قديمي در شرايط فعلي ضرورت مبرم جنبش كارگري نيست. . در هر حال اين كارگران و فعالان كارگري هستند كه متناسب با شرايط و درجه اعتراض وانكشاف آگاهي طبقاتي اشكال مبارزاتي و متناسب با آن شك تكشل را تعيين مي كنند.

همين مسئله در مورد شكل مبارزه نيز صادق است . كارگران وفعالان كارگري متناسب با شرائط حاكم بر جامعه، شيوه هاي اعتراض خود را انتخاب ميكنند شيوه تجمع ويا نامه نگاري و يا اخراج مديريت وتصرف كارخانه ويا هر شيوه مبارزاتي ديگر ،تنها متناسب با شرا یط اتخاذ ميشود ونميتوان گفت كه يك شيوه كند تر يا تند تر است . كارگران در مبارزات خودشان شيوه هائي را اتخاذ ميكنند كه به نتيجه نزديك تر باشد . اگر شما مشاهده ميكنيد كه حتي تشكلهاي زرد كارگري امروزه خواهان افزايش دستمزد متناسب با سطح معيشت هستند ،اين امر از تلاش فعالان مستقل كارگري بوده است كه به انواع روش ها آنرا در سالهاي اخير بيان كرده اند وبازهم پيگير ترين نهادها در اين زمينه همان نهادها وفعالين كارگري مستقل هستند .در نتيجه ميخواهم بگويم اين كه بر خي نظرات جمع آوري طومار را عقب گرد در مبارزه ميدانند، در صورتي صحيح است كه شيوه هاي ديگر اعتراض كنار گذارده شود . در حالي كه ميدانيم اين چنين نيست و شيوه هاي ديگر اعتراض هر چند با افت و خيز اما به راه خود ادامه ميدهد .در نتيجه بر خلاف نظر مطرح شده در مقدمه سوالات ،من با اين مسئله كه جنبش كارگري افول داشته است موافق نيستم . شايد آنان كه از دور نظاره گرند ومعيارشان كارهاي رسانه اي وپخش اخبار است ، چنين قضاوت كنند كه جنبش مطالبات كارگري افت داشته است . اما واقعيت امر چنين نيست ومطالبات كارگري بسيار گسترده تر وعميق تر شده است .

مطلب ديگري كه بايد گفته شود بحث ارتباط جنبش كارگري ايرا ن با جنبش كارگري جهاني وحمايت هاي بين المللي از آن است .

درمورد حمايت‌هاي بين المللي از جنبش كارگري بايد گفت كه حمايت‌هاي بين المللي درجنبش كارگري تاثير غير قابل انكار دارد اما آنچه تعيين كننده است حركت كارگران در داخل است. و حمايت‌هاي بين‌المللي تنها مي‌تواند در تقويت و گسترش آن موثر باشد. هم چنين اين حمایت‌ها مي‌تواند ترس كارگران را از غيرقانوني بودن تشكل‌هاي كارگري تضعيف كند. بطور مثال آموزش مقاوله‌نامه‌هاي بين‌المللي در آزادي تشكل‌هاي كارگري مي‌تواند تاثير زيادي داشته باشد و در بسياري موارد كارگران را با اعتقادي بيشتر به درست بودن حركت‌شان در ايجاد تشكل‌هاي كارگري به پيش مي راند. اين مساله هم در تشكيل سنديكاي هفت‌تپه و هم در تشكيل سنديكاي واحد تجربه شد. هنگامي كه كارگران متوجه مي‌شدند كه كار آنها مورد تاييد مقاوله نامه‌ها و نهادهاي كارگري در سطح جهان است به مشروع بودن كارشان مطمئن‌تر مي‌شدند و اگر نهادهاي داخلي هم از به رسميت شناختن شان امتناع مي‌كردند باز هم از كار خود دست برنمي‌داشتند و استناد به قوانين بين‌المللي و نهادهاي كارگري را به عنوان مشروعيت كار خودشان ارائه مي‌دادند.

حمايت‌هاي ديگر نظير انتشار اخبار مربوط به كارگران دستگير شده و زنداني و يا اخراجي مي‌تواند پشتوانه ي خوبي براي فعالان كارگري باشد. كه متاسفانه برخي از رسانه‌ها و گروه‌هاي مستقر در خارج كشور با اين مساله گزينشي برخوردمي كنند. بر روي بعضي تبليغ زيادي مي‌كنند و برخي ديگر را به فراموشي مي‌سپارند. گاه دوري و نزديكي فكري در اين تبلغات موثر است كه اصلا مساله جالبي نيست.

اين مساله كه بسياري از نيروهاي فعال كارگري و اجتماعي تن به مهاجرت داده‌اند، درتضعيف فعالين كارگري موثر بوده است. هم چنين درگير شدن بسياري از نيروهاي فعال اجتماعي درمبارزات مستقيم سياسي در گذشته سبب غفلت آنان و يا جدايي از مبارزات كارگري شده است. در دهه ي ۶۰ به موازات سركوب فعاليت‌هاي كارگري و از بين بردن تشكل‌هاي مستقل بسياري از فعالين كارگري يا به مهاجرت رفته و يا درگير فعاليت مستقيم سياسي شدند. هنوز هم هستند كساني كه فعاليت‌هاي كارگري را كه در شرایط موجود خصلت علني دارد به صورت مشخص قبول ندارند و آن را بعضا به صورت فعاليت تحقير آميز!! مي‌دانند يا آنكه هر نوع حركت صنفي راسنديكاليسم دانسته ويا هر گونه فعاليت علني را به نوعي سازش با حكومت تلقي مي‌كنند.غافل از آنكه بدست آوردن جايگاه كنوني براي دفاع آشكار از حقوق طبقه كارگر امري نبوده است كه بسادگي بدست آيد.بلكه با گام به گام مبارزه بدست آمده است.اگر امروز به طور مستقيم كسي را به خاطر عضويت در تشكل هاي كارگري به محاكمه نميكشند ،به دليل مبارزات گسترده وپي گير سالياني دراز است .هيچ كدام از نهاد هاي كارگري در هيچ دادگاهي، غير قانوني اعلام نشده اند . هر چند فعالان كارگري زيادي به بهانه هاي ديگر محكوم شده اند . بدست آمدن چنين جايگاهي به سادگي نبوده است .جنبش كارگري امروز ميراث ساليان دراز مبارزات كارگران وطرفداران حقوق كارگر از دوران گذشته تا به حال است .حتي ميراث همان مهاجريني است كه به هردليل مجبور به مهاجرت شده اند .

من شخصا همه‌ي گروه‌هاي مستقر در مهاجرت را كه به هر دليل مجبور به اين مهاجرت شده‌اند و طرفدار طبقه‌ي كارگر و مدافع حقوق زحمتكشان هستند با هر گرايشي كه دارند جزء دوستان طبقه‌ي كارگر مي‌دانم اما بعضا اين دوستان از مسايل داخل ناآگاهند و گمان مي‌كنند كه اگر يكي را تقويت و ديگري را تضيف كرده به جنبش كارگري كمك كرده‌اند. در حالي كه گروه‌هاي مختلف جنبش كارگري كه در اين شرايط سخت شكل گرفته‌اند، بر مبناي تصادف يا اراده‌گرايي نبوده است كه با يك يا چند موضع‌گيري گروه ديگر تقويت يا تضعيف شوند، آنها محصول مبارزه در ابعاد گوناگون هستند و ريشه در اين مردم دارند و متعلق به بخش‌هاي مختلف جنبش كارگري هستند كه مي‌توانند باهم متحد شوند . و گروه هاي خارجي ميتوانند با تجربه اي كه از گذشته دارند آنها را در اين اتحاد تشويق كنند زيرا اين اتحاد است كه به همكاري نزديك تر گروههاي اجتماعي از هر نوع منجر ميشود وضامن حفظ وبقائ هر نوع اتحاد ديگري است . اتحاد گروه هاي بدون ارتباط با همبستگي زمينه هاي واقعي خواسته هاي مردمي و كارگران وزحمتكشان دوامي نخواهد داشت وبه همانگونه كه شا هد هستيم نزديكي گروه هاي جدا از ارتباط واقعي با مردم ميرا وزود گذر است .

مو ضوع ديگري كه توانسته است بر فعاليت ها ي كارگري تاثيري غير قابل انكار بگذارد طرح هدفمند سازي يارانه ها است . طرح هدفمند‌سازي يارانه‌ها پس از ۲ سال تاثير خود را بر زندگي كارگران و زحمتكشان گذاشته است. تورمي وحشتناك كه منابع مستقل آن را بالاي ۵۰ درصد مي‌دانند و در مقابل بيكاري و تعطيلي لجام‌گسيخته و احد‌هاي توليدي و ا قتصادي شرايطي را بوجود آورده است كه كارگران همگي بايد بيش از يك كار داشته باشند و به هيچ عنوان يك شغل كفاف زندگي را نمي‌دهد. به همين جهت بيشتر مردم در شرايط حاضر مي‌جنگند تا شرايط موجود را حفظ كنند.در عين حال اقشار روستائي وحاشيه نشينان شهري ، به دريافت يارانه هاي اين طرح وابسته شده اند .به طوري كه قطع آن ميتواند تنش هاي اجتماعي وسيعي را به همراه داشته با شد . هم اكنون خود مسئولان به افزايش جرم وجنايت كه در اثر بالارفتن تورم وگران شدن اجناس ما يحتاج عمومي ، سير صعودي وحشتناكي داشته ، اعتراف ميكنند .

علاوه بر همه ،گردش اقتصادي درجامعه ايران به صورت يك بازار مالي بسيار گسترده و وسيع درآمده است كه در آن پول نفت با يك چرخش ساده به بازار مالي سرازير مي‌شود و بهره‌هاي علني در بازار (موسسات مالي غير بانكي) بين ۶۰ تا ۷۰ درصد است(۶ درصد در ماه) و اين مساله نشان از رونق گسترده اين بازار ربا خواري دارد، موسسات مالي به صورت علني نرخ بهره را در بازار آزاد تعيين مي‌كنند و اين مساله از نظر مردم و حتا نهادهاي رسمي بدون هيچ پرده‌پوشي در حال حركت است. كمتر كسي از مردم عادي مي‌تواند از وام‌هايي با بهره رسمي استفاده كند. اين نتيجه هدفمند‌سازي يارانه‌ها در دوسال گذشته است. وعلاوه برآن پول هاي سرازير شده در بحش يارانه ها به طور كلي سر از بازار دلالي در آ ورده است وبازار رباخواري واحتكار را با تضعيف بخش توليد گسترش داده است وبسياري از كارگاه هاي توليدي را به تعطيلي كشانده است كه عواقب فاجعه بار آن هر روز آشكارتر مي‌شود.در عين حال اين گردش بازار مالي سبب تجمع بيش از حد ثروت در دست عده اي خاص شده است كه نشانه هاي آنرا در استفاده از اتومبيل هاي گران قيمت ومنازل مسكو ني بسيار پر زرق وبرق مشاهده ميكنيم .كه گاه نمونه آنهارا در كشور هاي ديگر كمتر مشاهده ميكنيم . به تعبيري ايران بهشت خوشگذرانان شده .كه نمايانگر ايجاد فاصله طبقاتي وحشتناك است . واين امر سبب تنش هاي اجتماعي وسيع در آينده اي نه چندان دور خواهد بود .

در اين جا بد نيست به مسئله اعتراضات ومبارزات وسيعي كه در سالهاي ۸۸ و۸۹ صورت گرفت نظري بياندازيم .

اينكه چرا كارگران و زحمتكشان در اعتراضات سال‌هاي ۸۸ و ۸۹ به صورت مستقل مشاركت نداشتند، مساله بسيار روشن است.

كارگران و زحمتكشان به اين اعتراضات و رهبري آن اعتماد نداشتند وهمواره احتمال سازش را ميان دو جريان مطرح مي‌كردند و بيشتر آن را دعواي داخلي جناح‌ها مي‌دانستند كه در سي سال گذشته حاكم بوده‌اند. هيچ كدام از جناح‌ها، كارگران وزحمتشكان را جز براي پاي صندوق راي و يا لشكر‌كشي براي رقيب نمي‌خواسته‌اند. اين مساله براي فعالان كارگري روشن بوده است زماني كه يك ماه قبل از انتخابات حدود ۲۰۰ نفر از فعالان كارگري را در مراسم روز كارگر در پارك لاله بازداشت كردند، همين حضرات اصلاح‌طلب در سايت ...... به نوعي اين دستگيري را تاييد كردند و اين تجمع را از آن جهت محكوم كردند كه مجوز نداشته است. حال چگونه انتظار دا شتند كه كارگران با پرچم مشخص در تظاهرات‌هايي مشاركت داشته باشند كه رهبري آن در دست چنين افرادي است. به گمان من جنبش كارگري امروز آگاه‌تر از آن است كه آلت دست اين جناح و يا آن جناح شود. هر چند از هر گونه اعتراضي كه براي آزادي و دموكراسي باشد، حمايت كرده و در كنار ساير اقشار قرار دارد و از آن فاصله نمي‌گيرد.ولي آگاهانه خودرا سياهي لشكر يكي از جناح هاي سر مايه داري نميكند .كه اين مسئله جاي خوشبختي است .

اما بحث ديگر مربوط ميشود به پراكندگي نيروهاي كارگري و هم چنين مساله زنان و مساله كارگاه‌هاي كوچك كه همواره مورد بحث فعالين كارگري بوده است. بخصوص كارگران پروژه اي و ساختماني كه بسيار سيال هستند. بسياري از كارگران ميان كارگاه‌هاي كوچك و كارهاي پروژه‌اي و ساختماني مشترك هستند و متناسب با وجود كارگر در هر بخش از يك قسمت به قسمت ديگر كوچ مي‌كنند. به همين جهت يك نيروي سيال كارگري كه اغلب داراي مهارت‌هاي گوناگون مانند مكانيكي، تراشكاري ،جوشكاري، و كارهاي ساختماني وصنعتي مختلف و انواع مهارت‌هاي ديگر است به صورت سيال در كارهاي موقتي و پروژه‌اي مشغول به كار است كه بيكاري زيادي را نيز تحمل مي‌كند بسياري از آنان با كمتر شدن كار در فصل‌هاي زمستان و غيره به مسافركشي با وسيله‌ي شخصي و يا دست‌فروشي و غيره روي مي‌آورند.

در مقابل نيروهاي ديگري همانند، معلمان، پرستاران، روزنامه نگاران و هنرمندان، كاركنان ارتباطات و..بطور مشخص نيروي كار خود را در برابر دستمزد مي‌فروشند. اين ها همه اقشار جديد كارگري اند كه داراي آگاهي بالايي نيز هستند و در هر زمان كه توانسته‌اند و شرايط ‌آماده بوده تشكل‌هاي خود را تشكيل داده‌اند. علاوه بر ان دو صنعت بسيار بزرگ يكي صنايع نفت و گاز و پتروشيمي و ديگري صنايع خودروسازي ،بر طبق قانون حق ايجاد هيچ گونه تشكلي را ندارند، حتا انجمن‌هاي اسلامي كار، وهر گونه حركتي درجهت ايجاد تشكل در آنها با برخورد سريع نيروهاي امنيتي و انتظامي مواجه مي‌شود.اما در چند سال گذشته اعتراضاتي در اين صنايع از جمله ايران خودرو و پتروشيمي ماهشهروتبريز ، و به خصوص چندين اعتراض در پارس جنوبي صورت گرفت كه بعضا با موفقيت ها ئي همراه بود . خواسته هاي آنها صنفي واز جمله خواهان ايجاد تشكل بودندودر تعدادي از آنها زمينه هاي ايجاد تشكل فراهم شد . اينكه تا چه حد كارگران اين صنايع بتوانند خواست ايجاد تشكل‌ها را به مسولان بقبولانند بستگي به حركت‌هاي آينده در اين صنايع و مجموع شرايط حاكم بر كشور دارد. و همچنين كارگران كارگاه هاي كوچك و فصلي نيز مي توانند از طريق محلات و يا سازمان ها و كانون هاي آزاد محلات كارگري ،متشكل شوند كه در اين زمينه فعاليت هاي آنان ميتواند در ايجاد تشكل كارگران پراكنده موثر باشد ..

نكته : مناسب ميدانم كه در انتها به سوالي كه از من در باره تغييرا ت اخير در سنديكاي شر كت واحد كرده بوديد بپردازم . به نظر من اين تغييرات امر داخلي اين تشكل كارگري است و شيوه تشكل ها وفعالان كارگري در اينجا بر آن است كه در امور داخلي يكديگر دخالت نكنند هر چند از دادن مشورت به يكديگر در صورت در خواست كوتاهي نميكنند . چنانكه در جريان تغييرات داخلي سنديكاي هفت تپه نيز به همين تر تيب عمل شد .به نظر من اعضائ تشكل هاي كارگري افرادي عاقل بالغ وآگاه هستند واز پس حل مشكلات خود بر مي آيند .دخالت بيجاي ديگران به خصوص موضع گيري به نفع يكي ومحكوم كردن ديگري تنها ميتواند به آتش اختلافات دامن بزند . امري كه بيشتر خوش آيند دشمنان طبقه كارگر است . اطلاع رساني در زمينه تحولات داخلي سنديكا نيز بر عهده خود اين عزيزان ميباشد كه تا به حال در حد لزوم انجام شده است .با اميد به آينده اي روشنتر براي مبارزان كارگري در سراسر جهان .

۲)نظام سر مايه داري هر جا كه در تنگناي بقاء خود قرار گرفته است به رذيلانه تر ين ايدئولوژي ها متوسل شده است .حمايت همه جانبه از رژيم به غايت بنياد گراي اسرائيل به عنوان اولين حكومت بنيادگرا در قرن گذشته وراه انداختن جنبش تي پارتي وجن گيران وارتجاعي ترين تفكرات فرقه اي مورمون ها در صورت حزب جمخوري خواه ، از نمونه هاي بارز اين امر است . همچنين تقويت بنياد گرائي در كشور هاي اسلامي وگسترش طالبان والقاعده توسط دولتهاي آمريكا وپاكستان براي مقابله با روشنفكران و نيروهاي مترقي از نمونه ها ي مشخص آن است .كه در اين زمينه اعترافات صريح سردمداران قدرت هاي سر مايه داري در تقويت بنيادگرائي مويد آن است .

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد