logo





برخى رفتارهاى فرهنگى ما

يکشنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۹ مه ۲۰۱۳

نیکروز اولاداعظمی

nikrouz-owladazami-s.jpg
فرهنگ ارزشى غريزى نيست اكتسابى ست و به مجموعه اى از دانستنيها،اعتقادات، هنر، اخلاقيات، قوانين و توانايى ها و ارزش هاى مشابه گفته مى شود كه در رفتارهاى فردى و جمعى نمود پيدا مى كند و چون اين ارزشها را انسان خود مى آفريند بديهى ست كه متأثر از آن باشد و چون فرهنگ اكتسابيست در وضعيت دگرگون شدن قرار مى گيرد. دگرگون شدن فرهنگ دگرگون شدن انسان است زيرا همانگونه كه بيان شد انسان خود ارزشهاى فرهنگى مى آفريند و در ضمنِ متأثر شدن از آن نيروى تحول آن را با باز آفرينى ارزشها بدست مى آورد.

ما مردمانى هستيم كه تاريخاً( اگر بتوان سير همانه گى رويدادها در استمرار را مفهوماً تاريخ كه تاريخ، مفهوم خود را از تحولات و رخ دادهاى بزرگ كسب مى كند، ذكر كرد) دل به گرو قهرمان و ناجى سپرده ايم و آخرين نوع دل سپردگى ما بر چنين قهرمانان و ناجيانى را مى توان حضور در وزارت كشور جمهورى بى خرد اسلامى و در كنار مرد شماره دو اش رفسنجانى با شعار "صلى اله محمد ناجى ملت آمد" به عيان مشاهده نمود و درست به همين موازات زمانى، اين مرد شماره دو از سوى يكى از "فرهيخته" گان كه "هزار ماشالله" و "چشم حسود كور" در اين مملكت "فرهيخته" سراى ما نمونه اش فراوانند، لقب "سياستمدار خاورميانه" اى گرفت؛ يك وقت فكر نكنيد كه چنين لقب دادنى كه قدئداً بار معنايى خودش را دارد از روى شگرد بوده است نه، نه، چونكه شگرد هر كارى منوط به طرح آن كار در نزد فرد است و اگر آن طرح تكرارمكررات باشد ديگر شگرد نيست بلكه از روى رفتار فرهنگىِ "استاد ازلى" بودن در نزد ماست كه ويژگى اش قهرمان و ناجى پرورى است؛ گفته اند بيچاره آن ملتى كه به دنبال ناجى مى گردد؛ ملتى كه همواره به فغان و تنگنا بوده است بطور طبيعى براى برون رفت از آن به هر كس و ناكس رو مى اندازد اما بيچارتر از بيچاره گى ملت آنست كه "فرهيخته" اش بر بيچاره گى ملت از طريق وسعت معنايى و كارايى به ناجى اش دادن اين بيچاره گى را به عرش اعلا كه همان "سياستمدار خاورميانه" اى باشد، مى رساند.

انسانِ جامعه پذير فرهنگ ساز است وقتى فرهنگ جامعه اى سترون باشد معنايش اينست انسان هاى درون چنين فرهنگى در مطلقيت ارزشى بسر مى برند اينچنين انسان و فرهنگى معمولاً از طريق غلو كردن ارزشهاى خويش، خود را چند سر و گردن از انسان هاى درون نظم هنجارى يك فرهنگ نسبتاً عقلانى، بالاتر مى انگارند. يكى از دلايل چنين غلو كردن هايى در نزد ما ايرانيان اينست كه ارزش فرهنگى ما در مطلقيت اعتقادى- ايمانى قرار دارد انسان ها در چنين مطلقيتى نمى توانند پرسشگر باشند تا به زواياى امور خويش پى ببرند و از آنها مفهوم بسازند. بر روال اين مطلقيت و ناپرسايى در نزد ما است كه همه آن چيزهايى را كه نداريم بگونه غلو آميز وانمود مى سازيم كه داريم و نمى توانيم بفهميم كه با اين طرز غلوگويى مچ حقارت ما رو مى شود؛ غلو كردن ارزشها و رفتارها با حقارت و صغارت تناسب دارد بدين صورت: معمولاً كسانى كه ندارى شان آنها را تا مرز حقارت مى كشاند براى پنهان نگاه داشتن اين حقارت خويش را به ارزشهايى منتسب مى سازند كه در واقع بى بهره از آنهايند مثلاً با بوق و كرنا از "فرهنگ غنى" ايرانيان داد و سخن مى گويند اما چون در واقع از چنين فرهنگى بى بهره اند و اصلاً چنين فرهنگى در جامعه ما هرگز وجود نداشته، بنابراين بديهى ست كه نتوانند معلوم سازند كه عنصر ارزشهاى فرهنگى به شكل "غنى" اش در جامعه ما كدام است. و وقتى در اين زمينه مورد پرسش قرار گيرند فوراً و با افتخار كبيرى شاهان ايرانى و بعنوان نمونه "خردمندى كوروش" را بعنوان پاسخ براى نشان دادن ارزشهاى فرهنگى به رخ مى كشند و غافل از اين پرسش از خود كه جامعه اى كه كبير دارد مسلماً بايد مملو از صغير باشد و ناخواسته و نادانسته بر اين صغارت مهر تأييد مى گذارند و اين همان حقارت است كه تلاش مى شود از ديده غير پنهان بماند و براى اين كار به غلو كردن ارزشها متوسل مى شوند.

يكى ديگر از نوع غلو كردن هاى ما كه اين روزها به وفور در هر كوى و برزن آن را به نمايش در مى آوريم و بدان قانع، خرسند و ارضا مى شويم و سبك بال از مسئوليت خويش شانه خالى مى كنيم و در اين زمينه به همديگر نان قرض مى دهيم و از اين نان قرض دادن ها سرمست سر به شيداى فرهنگى مى گذاريم و از آن مفتخر و راضى از قاضى ايم و باورمان مى شود كه براى خودمان كسى و يلى هستيم اينست: بحثى را در يك محفل ايرانى داشتم كسى خطاب به من كرد و چنين گفت " حضور فلانى در جمع ما فرهيختگان......." منظورش تمجيد از فلان كس بوده است اما به واقع خودستانى پرتفرعن به خويش و جمع خود، اينچنين افاضات و فخر فروشى افراطى متعلق به ملتى مى تواند باشد كه آنها را هرگز نداشته است و ندارد وگرنه در جوامع عقلانى (و بقول آنتونى گيدنز جوامع كارشناسانه) كه هستى جامعه منوط به پيشرفت علم و دانش و فلسفيدن آدمهاست چه ضرورت و نيازى كه اين القاب ها در هر كوى و برزن با بوق و كرنا دميده شود؟ وقتى جامعه اى قانونمند كه همه ى ارزشهاى انسانى در آن بازتوليد شوند و شكل هنجارى پيدا كنند به خود ستانى پرتفرعن نيازمند نيست.

در جمع ما ايرانيان كمتر از فرهيخته، فرهمند، استاد، فيلسوف و اخيراً ناجى سياستمدار در سطح خاورميانه و خردمند نمى توان سراغ داشت اما معلوم نيست با داشتن اين همه انسان خردمند و سابقه "فرهنگ غنى" ايرانى، شش ميليون ايرانى در نتيجه كدام خردمندىِ درونىِ فرهنگ جامعه ماست كه در چهارگوشه جهان آواره اند؟ آخر با وجود اينهمه فرهيخته، استاد، نخبه و دانشمند، فيلسوف و شاعر كه اين آخرى ديگر از در و ديوار فرهنگى ما مثل نقل و نبات مى ريزد، از جامعه ما، چگونه مملكتى را ساختيم كه علاوه بر اين شش ميليون آواره ميليون ها تن ديگر درون مرز محتاج نان شب شان هستند؟ و از سر ناچارى و ندارى كه آنها را به تنگ آورده است در وزارت كشور حضور بهم مى رسانند و به جستجوى ناجى براى برون رفت از مخمصه حكومت اسلامى كه ناشى از جارى شدن ارزشهاى دين در بيش از سه دهه مى باشد شعار سر مى دهند "صلى الله محمد ناجى ملت آمد"!!!

كمبود ها و ندارى هاى هر فرد و يا فرهنگى بر اثر عواملِ متعددِ موانع كه اين كمبود ها و ندارى ها را بر افراد و فرهنگ تحميل مى كند موجب آن مى شود تا بقول معروف با حلوا حلوا گفتن دهان خود را شيرين كنيم و همه آنچه كه ديگران كسب كرده اند را به خود اختصاص دهيم تا بدينسان خود را ارضا نموده و تا بر روحيه آسيب ديده ما در نتيجه همين ندارى ها مرحمى باشد. كم نداريم افرادى كه بطور حيرت آور در چند رشته متخصص نباشند خصوصاً در ميان سياسى كارهاى ما. مصاحبه بى رمق و بى جانى را نگاه مى كردم كه طرف در چند نقش و مقام نظير فعال سياسى، فعال محيط زيست، شاعر و نويسنده معرفى شد و مصاحبه شونده براى اينكه كم نياورد در پشت سر عبدالكريم سروش سنگر گرفت و اعاده فضل نمود كه بله سكولاريسم سياسى عبدالكريم سروش با و جه ارزشهاى دينى اش با شرايط جامعه ايران مطابقت دارد. "تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل" رفتار فرهنگى ما.

قدماى فرهنگى ما هر چه كاشتند ما جمع كرديم. يكى از رفتار هاى فرهنگى ما چشم بهم چشمى و در اين رفتارمان يكسان نشان دادن خودمان با ديگرى حداقل كار است. اين ديگر فقط در قشر خاصى نمودار نمى شود بلكه تقريباً همه اقشار مردم را در بر مى گيرد و در نزد سياسى كارهاى ما به وفور ديده مى شود. نمونه مشخص آن از خانه ويلايى آنچنانى داشتن، فرزند پزشك، همسر مهندس خود را راست و دروغ به رخ ديگرى كشيدن، و ديگرى نيز براى مقابل به مثل به همان اندازه عكس العمل مشابه نشان دادن، امر مرسوم در زندگى روزمره ما شده و سخت بواسطه آن پُز مى دهيم و بدان مشغوليم؛ سياسى كارهاى ما هم از اين جزء فرهنگى مصون نماندند، هر يك از آنها مى خواهند خود را با فضيلت تر از ديگرى بداند و براى اين كار به ترفند متوسل مى شوند مثلاً بارها شنيده شده كه طرف مى گويد من طبق معمول مى خواهم حرف هاى ديگرى بزنم، كه منظور اينست حرف هاى من هميشه بر خلاف حرف هاى ديگران با فضيلت تر است، و اتفاقاً وقتى حرفهايش زده مى شود مشخص مى شود كه بى فضيلت تر بوده است و اين درست است كه بى فضيلت ترين افراد خود را با فضيلت ترينش مى دانند و همين طايفه از "فاضلان" كمترين نقد فرهنگى را بر نمى تابند و بر ناقد فرهنگى حكم ايران ستيزى صادر مى كنند و راضى از قاضىِ وجدان "مدارا" جوى خويش اند كه بر مخالف فكرى مى تازند و بر موافق "مدارا" و بدين سان نام خود را مى نهند به همين چيزى كه در واقع بر مخالف خود روا نمى دارند.

خوب، حالا با داشتن اين همه فضلا، دانشمند، فرهيخته، استاد و فرهمند و ظاهر شدن از چند و چندين جايگاه دهان پر كن و نان آور در جرگه حوزه سياست و يا روشنفكرى مگر مى شود كه سر به مداراجويى نساييم و چهره ننماييم، خدا را شكر ردى زد و برقى جهيد و از درون حكومت دينى، اصلاح طلبان دينى به روى سكولارهاى سياسى كار ما نورى افشاندند تا آنها بتوانند فضيلت خويش را تكميل نموده و در مداراى مهرورزانه با هم كيشان همراه شونده خويش شمشير عليه مخالفان نظرى خود از رو ببندند، اينها يعنى اين تعدد از "سكولارهاى سياسى" عمدتاً دغدغه فرهنگ ايران را دارند و نقد فرهنگى را تا آنجايى نقد مى دانند كه آنها را زهله ترك نكند چونكه آنوقت "فرهنگ غنى" شان هم تو بخوان فرهنگ بيمار و خشونت زا و ناپرسا ترك بر مى دارد و هم نابخردى سياسى شان از بستر مجذوبيت ادغام ارزشهاى دين و عرف كه اصلاح طلبان دينى حامل آن هستند، هويدا مى شود.

نيكروز اولاد اعظمى Niki_olad@hotmail.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد