- بفرماشما وکیل منی یاوکیل طرفای مقابلم؟کم پول بهت داده م؟هرچی گفتی ازگلوم نزده م ودودستی تقدیمت نکرده م؟کجاازم بدقلقی دیدی، آقای پتر؟
- من نبودم واون همه مکاتباتو واسه نکرده بودم که دست بسته برت می گردوندن ولایتت وبه قول خودت دم تیغ مکافات قرقه مصباحیه که!انگارصدقه سری پول بهم داده!ازاون گذشته،بازم قرارنیست مفتی واسه ت کارکنم. کی بهترازتو.آخه همین جورالکی نمیشه برم یخه دیگرونو بگیرم !تازه این دفه م رفتی باشاخ گاو درافتادی!هرکسی نمیره به مامورای سیکرت شهر بن کنه که!شکایتاتم غیرآدمیزاده!حالا،مفصل تعریف کن بینم باز مرضت چیه؟
- قضیه تازگی نداره،ازهمون اولا تقریباهمین جوربوده، بی پدرمادرا به اوسلندرا یه جوری نیگا میکنن که انگارما فاسق خوارمادرشونیم!یارو بهم لبخند میزنه ومثلاخوش وبش میکنه،اما جوری نیگام میکنه که هفت پشتم میاد جلونظرم و تودلم میگم عجب غلطی کردم وممکلتمونو ول کردم ومثلا اومدم تواین بهشت روزمین!
- ببین آقاجون، واسه نوع نگا کردن به دیگرون توهیچ کجای قوانین اینجا تبصره وماده ای نیست که جرم حساب شه وبتونم براساسش از طرف شکایت کنم،کسی بهت گفته تو؟بهت اهانت کرده؟مچتو گرفته؟
- اونجورنیگاکردن ازصدتا اهانتم بدتره!اونجوری نیگام که میکنن،دلم میخواد زمین دهن واکنه ومنو ببلعه! حالیته چی میگم،آقای پتر؟
- بفرمااونجورنگاکردنو چی جوری بگذارم تو پرونده تو دادگاه ارائه بدم،عقل عالم؟منو دست انداختی!بقیه درد دلتو بگو.
- روزا گورمرگم میرم تو یه رستوران زنجیره ای تو یه مجتمع درندشت چن طقبه میشینم،یه قهوه بایه کیک مینوشم ومیخورم،نیم ساعتی روزنامه میخونم وچنتا پیامک یاتلفن به فامیلاو آشناهام میزنم.این قضیه بزرگترین تفریح وریلاکس فکری منه.
- خب، چه ایرادی داره؟ کسی گفته بالای چشت ابروست؟
- گفتم که، قبلنم اونجوری نیگام میکردن، یایه وقتائی که میخواستم پیتزا بخورم و میگفتم اشنایدن سی بیته،طرف کم محلی میکردو کاردوچنگال توسینیم میگذاشت که یعنی چشت درآد وخودت ببرش.
- کم کم داره شک ورم میداره وفکرمیکنم بهتره یه سر به دکترای گفتار درمانی بزنی!اینا که میگی اهانت وجرم نیست مردناحسابی!تو دادگاه مطرح کنم به ریشم میخندن که!
- یه دقه امون بده آقای پتر،اگرچه جرمه،امانگفتم جرمه که!بقیه حرفامو گوش کن!
- بفرما، شیشدونگ گوشم به شما ست. خواهشا چیزائی که نمیشه مدرکش کرد،کمتربگو،وقتم تنگه،باید به دیگرونم برسم.این دفترم اجاره ش بالاست، منم زن وبچه وزندگی دارم، هزینه زندگیم کمرشکنه.
- یه روزی قهوه مو نوشیدم وکیک مو خوردم. سینی موورداشتم وبردم رو ریل متحرک گذوشتم. یهویه چراغ بالای سرم چشمک زدو یه سوت آلارام شروع به وزوزکرد. به خودم نیاوردم، انگارنه انگار، اومدم وکنارمیزم نشستم. یهویه چراغ دیگه رو درشیشه ای جلوروم روشن شد وباز سوت آلارم شروع به سروصدا کرد.بازم خودمو ازتک وتا ننداختم، خودمو بیخیال نشون دادم. یه عده دیگه م تو سالن رستوران بودن.دقت کردم ودیدم یه نفرکنارمیز کناریم یه تاکی واکی داره وهی زیرچشی نیگام میکنه و یه چیزائی تو تاکی واکیش میگه، انگاریه چیزائی به یه جاهائی گزارش میکرد.سوت آلارام همینجوریه ریز زرمیزد.یه عده پلیس اومد.دور واطرافو وارسی کردن، بهم نیگاه کردن،سوت آلارمو خاموش کردن ورفتن،همین...
- خب،میگی توسالن اون رستوران خیلیا دیگه م بودن، تو واسه چی به خودت گرفتی؟مگه مریضی؟
- آخه قضیه همین جاتموم نمیشه که،آقای پتر.
- خیلی خب، دنباله قضیه رو تعریف کن.
- آره،داشتم میگفتم،پلیسا رفتن. بلن شدم و رفتم تو فروشگاه رستورانه که همه چی داشت، چزائی که لازم داشتم خریدم ورفتم.
- خب، که چی؟اینا گاهی وقتاسوت آلارمو واسه روز مبادا اونجور تمرین میکنن،همه مم اینو میدونن ومثل تو هاج واج نمیشن.
- دنباله قضیه را گوش کن،آقای پتر.
- بفرما،گفتم که، مختصربگو، گرفتاری دارم.
- بعداز اون تو هرفروشگاهی پامیگذارم ودست به هرچی میزنم، یهوسوت آلارمش بلن میشه وگوشمو میخراشه، من دیگه عاصی شده م، اعصابم خیط خیطی شده، دارم دیوونه میشم.حالادیگه حساسیت پیداکرده م، هرجاکه هر سوتی میشنفنم،تنم شروع میکنه به لرزیدن واعصابم خیط خیطی میشه،من ازپلیس سیکرت این شهر شکایت دارم.دارن دیوونم میکنن،حالیته چی مگیم،آقای یتر!
- تموم ایناکه گفتی درسته،منم دردتو درک میکنم،ولی هیچ مدرک مستندی واسه ارائه به دادگاه ندار ی، هیچ کاریم ازدست من ورنمیاد....
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد