logo





سروده ی Pat Maro

پلیس مرزی

ترجمه از مرضیه شاه بزاز

يکشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۰۵ مه ۲۰۱۳

پلیس مرزی  La Migra

بیا لامیگرا بازی کنیم
من می شم ژاندارم مرزی
تو زن مکزیکی
من با عینک دودی و درجه
تو  بدوی، فرار کنی،
اما نتونی در بری
چونکه من جیپ می رونم
می گیرمت، هر جا دلم خواس می برمت
حرف هم  نزن
نه حرفاتو می فهمم من، نه  اسپانیولی بلدم
به همه جات دس می زنم
صدات در آد،
چکمه و لگد دارم،
دستبند دارم،
تفنگ دارم
یک، دو، سه
آماده؟
بدو!

۲

بیا لامیگرا بازی کنیم
تو بشو ژاندارم  مرزی
من زن مکزیکی
جیپ تو پنچر می شه
آفتاب داغ تو را دنبال می کنه
کلاه، عینک، مدال، چکمه، تفنگ
فقط بارتو سنگین می کنه
من این کویرو می شناسم
می دونم کجا خستگیمو در بکنم،
از کجا آب بخورم

آه،  من تنها نیستم
آوازمان را می شنوی
و صدای خنده های ما را در باد
"چشمه ی آب شیرین اینجاست، اینجاست، اینجاست"

اما تو  اسپانیولی نمی فهمی
یک، دو، سه
آماده!

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد