logo





مستانه

چهار شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۰۱ مه ۲۰۱۳

رضا بی شتاب

reza-bishetab.jpg
به پاسِ سالیانِ دوستی و با یادِ روح الله عباسی؛ که این شعر را دوست داشت

جز عربدۀ باد که پیمانه ندارد
گویی که درین خطه کسی خانه ندارد
رفتند رفیقانِ وفاق از پیِ فردا
افسوس بر آواره که کاشانه ندارد
گشتم من گُمگشته به هر کوی وُ سرایی
این کوی وُ سرا چون منِ دیوانه ندارد
از خاک نرویَد گُلِ مستانۀ سوری
این تاک دگر هستیِ افسانه ندارد
مستی ز می وُ قصۀ هستی که سِتُردند
آن نای شبان نالۀ مستانه ندارد
پیمانه ازان می شکَند گردشِ گیتی
چون درد شناسی رهِ رندانه ندارد
دیدم صدفِ حوصله افتاده به ساحل
بشکسته تن وُ زار که دُردانه ندارد
با کوه سخن گفتم وُ پاسخ نشنیدم
هیهات که تابِ تنِ ویرانه ندارد
رفتم به تمنای تو هر گوشه وُ دیدم
تنهاییِ من را خود وُ بیگانه ندارد
کو گُلشنِ مستانه که رقصد چو سبویی
آغوشِ تهی گرمیِ جانانه ندارد
میخانۀ جانان خبر از غربتِ ما داد
دردا که کسی مستیِ فرزانه ندارد
«یک نالۀ مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد»1
خورشید فرو مُرده وُ افتاده ز تاب ست
آن شعلۀ رخشندۀ پروانه ندارد
اُمیّد رساند سفری جانبِ خانه
اُمیّد درین سینه دگر لانه ندارد
ـــــــــــــــــــــــ
1- تک بیت از محمد کاظم قمی؛ نقل از تذکرۀ نصرآبادی صفحۀ 364؛ دهخدا
2013 / 5 / 1
http://rezabishetab.blogfa.com‍

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد