![]() |
|
Qhq.mm22@gmail.com
درآمد (همه در گیومه) «ما مردم حافظهٔ تاریخی نداریم. دچار آلزایمر تاریخی شدهایم. ۳ اسفند و۲۸ مرداد و۲۲ بهمن و غیره را به فراموشی سپردهایم. از یاد بردهایم که عموهایمان – مرتضا کیوان و حمید اشرف و تقی شهرام و کاک فواد – را چه گونه به خاک و خون کشیدند.. به دوران اعلیحضرت رشک میورزیم و بر آنیم که شاه، ماه بود. لیبرالها را پاس میداریم و برای نهضت آزادی و جبههٔ ملی و جریانهای ملی – مذهبی هورا میکشیم. دلمان برای دوم خرداد تنگ میشود و برای سید خندان در زندان و تک سلولی ستاد انتخاباتی میزنیم. ضرب چماق رایحهٔ خوش خدمت اصول گرایان را پاک میکنیم و از بهار در سرزمین اسفندیار سخن میگوییم.......» آیا به راستی ما حافظهٔ تاریخی نداریم؟ آیا جملات پیش نوشته – که همه در گیومه است – از درجه یی واقعیت مادی و عینی بهرهمند است؟ در این یادداشت به امکان بازگشت جریان موسوم به سلطنت طلب نگاه میکنیم. اگر فرصتی دست داد سایر آلترناتیوهای احتمالی را نیز محک خواهیم زد. تاریخ و حافظهٔ تاریخی رفیق و استاد ما احمد شاملو – که گاهی اوقات تحلیلهای سیاسیاش خود او و ما را به دردسر میانداخت – طی سخن رانی چالش برانگیزی در دانشگاه برکلی (فروردین ۱۳۶۹) وارد مبحث پیچیدهٔ جعل تاریخ و مناسبات طبقاتی در دوران ایران باستان و نقد وارونه سازیهای فردوسی و سعدی شد و سیخونکی هم به دم و دستگاه پهلوی زد. گویا شاملو مدتی بعد از انقلاب بهمن ۵۷ در یکی از شهرهای اروپا شاهد تظاهرات جماعتی از سلطنت طلبان بوده است. جمعی که به مناسبتی وارد خیابان شده و با بوق و چراغ روشن نسبت به نوستالژیهای «تمدن بزرگ» ابراز احساسات میفرمودهاند. شاملو با مشاهدهٔ یک اکسیون بیاهمیت و فاقد ارزش و بدون تاثیر سیاسی و اجتماعی بلافاصله، عینیت بستهٔ خود را به تمام جامعهٔ ایران بسط داده و سطح ارزیابی دیالکتیکی از تاریخ و جامعه را حتا از دیالکتیک مشاهده گر فوئرباخ نیز نازلتر کرده بود. شاملو با مشاهدهٔ سر و صدای چند سلطنت طلب به این نتیجه گیری رسیده بود که: «تاریخ، نشان میدهد که این توده حافظهٔ تاریخی ندارد. چند سال پیش با آن رسوایی آن خانواده را از مملکت میاندازد بیرون. بعد درست ۳ سال بعدش برایش تظاهرات خاموش راه میاندازد. اتوموبیل میفرستد توی خیابان، برایش چراغ روشن میکنند. این ملت حافظهٔ تاریخی ندارد. حافظهٔ دسته جمعی ندارد. هیچگاه از تجربههای عینی و اجتماعیاش نیاموخته و هیچگاه از آن بهره یی نگرفته و در نتیجه هر جا کارد به استخوانش رسیده، توی پهلویش غلتیده. از یک ابتذال به یک ابتذال دیگر و این حرکت عمدی را در جهت پیشرفت پنداشته و سر خود را کلاه گذاشته... من متخصص انقلاب نیستم، اما هیچ وقت چشمم از انقلاب خودانگیخته آب نخورده...» (جواد مجابی؛ ۵۱۴: ۱۳۷۷) تواضع شاملو در مورد اینکه تخصصی در ارزیابی انقلاب ندارد، از هر خاست گاهی که آمده باشد واقعی است. به همین میزان این تحلیل مشخص او از یک واقعهٔ اجتماعی و سیاسی نیز غیر واقعی است. مسالهٔ اصلی این است که هر انقلاب و تغییر ساختاری در طول برآیند مبارزهٔ طبقاتی صورت گرفته است و عناصری همچون «حافظهٔ تاریخی» – به تعبیر شاملو – و آگاهی طبقاتی (به عنوان سوژهٔ انقلاب) نقش اصلی در شکل بندی انقلاب اجتماعی ندارد. کما اینکه با استناد به یک اکسیون – حتا پر شمار – جمعی سلطنت طلب در خارج از کشور نمیتوان به این نتیجه راه برد که این طیف از اپوزیسیون بورژوایی در حافظهٔ عمومی عروج کرده و سمپاتی مردم را برانگیخته است. حتا اگر فرض کنیم که سلطنت طلبان و جریان «شورای ملی» آقای پهلوی در میان عموم مردم از یک اقبال نسبی (نسبت به سال ۵۷) برخوردار شدهاند باز هم چنین متدی برای تحلیل وقایع اجتماعی از بیخ و بن نادرست است. با چنین استدلالی میتوان گفت که رای مردم زحمت کش انگلستان و آمریکا به تاچر و ریگان نیز ناشی از ضعف حافظهٔ تاریخی آنان بوده است و فی المثل رای کارگران فرانسه به جریان سارکوزی (راست میانه) و فرصت طلبانی همچون حزب سوسیالیست (اولاند) و حزب کمونیست (ملانشون) حاکی از ضعف حافظهٔ تاریخی آنان است. اگر این گونه تحلیل را بپذیریم لاجرم باید سطح اگاهی (حافظهٔ تاریخی) کارگران انگلیسی را ضعیفتر از جنبش چارتیستی بدانیم و طبقهٔ کارگر فرانسه را به سالهای پیش از کمون پاریس عقب برانیم. چنین نیست، چنان که بزرگان سوسیالیسم علمی دربارهٔ چه گونه گی و چیستی روند و مد و شرایط انقلابی گفته و نوشتهاند. تحرکات اپوزیسیون بورژوایی اگر چنین نیست، پس ضرورت طرح این قیل و قال درین مقال از کجا برخاسته است؟ واقعیت این است که نگرانی نسبت به تحرکات یکی دو سال گذشتهٔ اپوزیسیون بورژوایی در میان فعالان جنبش کارگری و افراد چپ و رادیکال نیز کم و بیش زمزمه میشود. علاوه بر تقلای اپوزیسیون راست در کنفرانسهای استکهلم و بروکسل و واشنگتن و پراگ، علاوه بر خروج مجاهدین خلق از لیست ترور امپریالیسم آمریکا و دور جدید فعالیت این جریان ارتجاعی با همراهی و لابی سناتورهای جمهوری خواه، علاوه بر جنب و جوش انواع و اقسام نحلههای اصلاح طلب و کنسرواتیست سبز و زرد و سیاه – به ویژه در آستانهٔ «انتخابات» ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ – به چند مولفه، به عنوان بسترساز اصلی این نگرانیها میتوان اشاره کرد: ۱- بحران اقتصاد جهانی و تسری آن به اقتصاد ایران و تعمیم بحران به نزول بیسابقهٔ مشروعیت سیاسی حاکمیت و انشقاق در جناحهای سیاسی حاکم. منشاء اختلاف و دعوا در بالا – به نظر ما – مشخصاً در بن بست دو راهی و اتخاذ روشهای سیاسی، اقتصادی مختلف این جناحها و نحوهٔ مهار بحران و شیوهٔ ادارهٔ کشور باز میگردد. ۲- شکست جمهوری اسلامی در سه زمینهٔ اصلیِ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و ناتوانی آشکار در پاسخ گویی به آرمانهای انقلاب بهمن ۵۷. این شکست در زمینهٔ اقتصادی و درمانده گی حاکمیت نسبت به تامین نیازهای اولیهٔ معیشت فرودستان خود را به وضوح نشان میدهد. با وجود ادعاهای مدیران ارشد نظام حاکم مبنی بر پیشرفت اقتصادی و علمی کشور و علی رغم نادیده گرفتن تناقضهای واضح در این ادعا – برای مثال انتقاد جناح هاشمی و خاتمی از وضع کنونی و یا اعلام نرخ رشد صفر از سوی حجت الاسلام دکتر مصباحی مقدم (رییس کمیسیون اقتصادی مجلس) - به استناد چند آمار ساده میتوان گفت – و پذیرفت – که وضع اقتصادی کشور و عموم مردم زحمت کش از سال ۵۷ به مراتب بدتر شده است. نیازی به وارد شدن به حوزههای تخصصی از قبیل رشد تولید ناخالص ملی، رشد صنایع، درآمد سرانه، سطح رفاه با معیارهای جهانی و منطقه یی توسعهٔ فرهنگی، نرخ تورم، بیکاری؛ اعتیاد، تن فروشی، کار کودکان و غیره نیست. ما به اتکای چند آمار ساده – که هر شهروند عادی قادر به دریافت عملی آن است – وضع کنونی (۱۳۹۲) را با موقعیت اقتصادی و قدرت خرید مردم در سال ۱۳۵۸ مقایسه میکنیم؛ تا به ادامهٔ بحث برسیم: پایهٔ حقوق؛ سال ۱۳۵۸ بعد از این؛ پ. ه: ۵۷ تومان / سال ۱۳۹۲ بعد از این، ن. د: ۱۶۲۳۳ تومان. افزایش: ۲۸۵ برابر. (همهٔ ارقام به تومان است) دلار؛ پ. ه: ۷ / ن. د: ۳۵۰۰. افزایش ۵۰۰ برابر مسکن هر متر؛ پ. ه: ۳۴۰۰ / ن. د: ۴ میلیون. افزایش ۱۱۷۶ برابر سکه؛ پ. ه: ۴۲۰ / ن. د: ۱۴۰۰۰۰۰ تومان. افزایش ۳۳۳۳ برابر خودروی معمولی؛ پ. ه: ۲۲۰۰۰ / ن. د: ۱۷۰۰۰۰۰۰/. افزایش ۷۷۳ برابر بنزین؛ پ. ه: ۱ / ن. د: ۵۵۰ (متوسط میان ۷۰۰ و ۴۰۰) افزایش ۵۵۰ برابر گوشت قرمز؛ پ. ه: ۲۰ / ن. د: ۲۵۰۰۰. افزایش ۱۲۵۰ برابر گوشت مرغ؛ پ. ه: ۱۰ / ن. د: ۵۶۰۰. افزایش ۹۶۰ برابر تخم مرغ؛ پ. ه: ۳ ریال / ن. د: ۲۵۰. افزایش ۸۳۰ برابر برنج؛ پ. ه: ۲۰ / ن. د: ۶۵۰۰. افزایش ۳۲۵ برابر گوجه فرنگی؛ پ. ه: ۴ / ن. د: ۴۵۰۰. افزایش ۱۱۲۵ برابر ویزیت پزشک؛ پ. ه: ۱۰ / ن. د: ۱۵۰۰۰. افزایش ۱۵۰۰ برابر باری ما برای رعایت اقتصاد کلام از خصوصی سازیهای گسترده، در کلیهٔ زمینههای خدمات اجتماعی از قبیل آموزش (دانشگاه معظم آزاد اسلامی و...)، بهداشت، درمان، حمل و نقل، بیمه تا قبرستان میگذریم و به این جمع بندی مختصر آماری بسنده میکنیم که ظرف ۳۲ سال گذشته بهای وسایل و نیازهای معیشتی مردم زحمت کش نسبت به دستمزد پایه یی آنان دست کم به میزان ۱۱۰۰ برابر افزایش یافته و به عبارت دیگر قدرت خرید تودهها به همین میزان سقوط کرده است. مفهوم دیگر این آمار در ارزان سازی نیروی کار قابل ره یافت است. همهٔ اینها در حالی است که حاکمیت ایران (از زمان دولتهای جناب مهندس موسوی تا آیت الله هاشمی و حجت الاسلام خاتمی و دکتر احمدینژاد) بیش از هزار میلیارد دلار درآمد نفتی داشته است. علاوه بر این فلاکت اقتصادی بیمانند از نظر آزادیهای فرهنگی نیز نسبت به سال ۵۷ محدودیتهای بیش تری به ضرب و زور پلیس اعمال شده است. این تحدیدهای فزاینده از سانسور کتاب و مطبوعات و سینما تا دخالت مستقیم و خشن دولت در پوشش و جداسازی جنسی در دانشگاهها و گماردن مدیران نظامی و امنیتی در مراکز دانشگاهی و فرهنگی و تقویت بسیج و حراست..... گسترده است. تشکیل گشتهای متعدد پلیس ارشاد و نسبیت و فتا و دریا و ستادهای ویژهٔ برخورد با عوارض مشروبات دست ساز خانه گی و ارسال پارازیتهای ضد ماهواره یی و جمع کردن دیش و تشدید فیلترینگ فضای مجازی و کند کردن عذاب آور اینترنت و بستنگاه و بیگاه جی میل و غیره، همه و همه نشان میدهد که با وجود تمام تهدیدات و تحدیدات فرهنگی و با وجودی که طی سه دههٔ گذشته تمام امکانات تبلیغی در اختیار نظام حاکم بوده است اما شیوهٔ مطلوب زیست فرهنگی اسلامی با تعریف حاکمیت از سوی مردم رد شده است. باری اگر بپذیریم که هر گونه استقلال سیاسی و عزت و اعتلای شیوهٔ زنده گی مردم به رشد اقتصادی و رفاه عمومی وابسته است، لاجرم باید بپذیریم که استقلال سیاسی کشور نیز به تبع اساطیری شدن «بورژوازی ملی – مترقی» افسانه یی بیش نیست. تاثیر مخرب تحریمها و به هم خوردن بالانس ارز و طلا و کاهش برق آسای قدرت خرید کارگران و زحمت کشان به ساده گی موید صحت ادعای پیش گفته است. کسانی از قیاسهای مورد نظر به این نتیجه رسیدهاند که به طور کلی انقلاب «کار بدی» است و اگر مردم ایران به جای «سیل انقلاب» به «باران اصلاحات» نهضت آزادی و جبههٔ ملی تمکین میکردند، حالا وضعشان این گونه نبود. جالب اینجاست که حتا اصلاح طلبان نیز دلیل مخالفت خود با پدیدهٔ انقلاب را در همین مولفه ارزیابی میکنند. در کنار این جریانهای بورژوایی، محافل سلطنت طلب هم با اتکا به وخامت وضع اقتصادی مردم به این جمع بندی میرسند که نه فقط انقلاب «بد» است، نه فقط انقلاب بهمن ۵۷، انقلابی اسلامی و «بد» بود، بل که از اساس بازگشت به دوران شاه، ماه است! ۳- نکتهٔ دیگری که باعث نگرانی برخی فعالان چپ و رادیکال نسبت به عروج محافل سلطنت طلب شده، حجم وسیع و گسترهٔ رو به فزونی مدیاهای راست بورژوایی و استقبال عمومی ازین رسانههای مبتذل است. سریالهای به شدت پربینندهٔ ساخت ترکیه که در تعمیق ابتذال یک سور به مراد برقی خودمان زدهاند، ارسال ۸ میلیون اس.ام. اس از داخل کشور به برنامهٔ «آکادمی موسیقی» تله ویزیونی که در سودای احیای دوران اعلیحضرت میسوزد، بلند شدن صدای تی ویهای جدید و قدیمی و پچ پچههای سطحی در محافل خانواده گی و صف اتوبوس و مشابه مبنی بر اینکه «بازهم شاه»، بر دامنههای این نگرانی افزوده است. مضاف به اینکه توجه جدید رسانههای اپوزیسیون بورژوایی به جنبش کارگری، انتشار کلمه و کارنامهٔ کارگری و جذب فلان فعال مشهور کارگری از سوی یک محفل اولترا راست پروامپریالیستی، تکاپوی تازهٔ فعالان تک سلولی بریده از محافل «چپ» به منظور تطهیر نهادهای امپریالیستی از قبیل سولیداریتی سنتر؛ تحلیلهای آبکی مبتنی بر این آموزهٔ سطحی که مبارزهٔ ضد امپریالیستی جنبش چپ کارگری نه در راستای مبارزهٔ انترناسیونالیستی طبقهٔ کارگر بل که مساوی فعالیت شعاری شوراهای اسلامی ضد آمریکایی است (درک نازل مساوی دانستن امپریالیسم با آمریکا از سوی ته ماندههای چپ سنتی)؛ پیامهای تبریک حضرت شاهزاده به «قشر» کارگر به مناسبتهای مختلف و از جمله یک مه و... گویا دلایلی کافی برای عروج اپوزیسیون بورژوایی است، به ویژه اینکه چنین اپوزیسیونهایی توانستهاند – فعلاً - قدرت سیاسی را در تونس و مصر و لیبی قبضه کنند، بر انقلاب توده یی مهار بزنند و دولت بشار اسد را تا مرز سرنگونی بیثبات سازند! امکان عروج اپوزیسیون اولترا راست فرض ما - بر این اساس که فرض محال، محال نیست- مبتنی بر این گزینه است که آلترناتیو اولترا راست در اپوزیسیون بورژوایی ایران شانس و امکان عروج و کسب قدرت سیاسی دارد. منظور ما از این اپوزیسیون، گرایشهای حاشیه یی آن از جمله موج سبز پرو امپریالیستی امیرحسین جهانشاهی – خوانساری به همراه آن «فعال کارگریِ سوء تفاهم زده» و مدافعان سینه چاک و سکسیستی «دانش»مند دی روزش نیست. کل این جریانها – از راست تا «چپ» – حاشیه ییتر از آن هستند که حتا با پاره سنگ چوبک فروش دوره گرد محلهٔ ما وزن شوند. منظور ما از این جریان، همان گرایشی است که به تازه گی منشور «شورای ملی» را تدوین کرده و با نماد آقای رضا پهلوی تداعی میشود. با وجود تاکید بیربط جمهوری خواهان مبنی بر مرزبندی این گرایش با کودتای ۲۸ مرداد و تبری جستن از استبداد خشن و خون بار پهلوی اول و دوم و ارائهٔ تعهد کتبی و محضری مبتنی بر پذیرش مبانی دموکراسی و غیره به عنوان پیش شرط پذیرفته شدن در «جنبش»، به نظر ما مساله این نیست. حتا اگر جناب شاهزاده به پیش شرطها و مقاوله نامهها و مفاد قراردادها ی متنوع و «دموکراتیک» آقایان جمهوری خواه و سکولار و ملی تن بدهد و استبداد آبا و اجدادی و کودتاهای مکرر پدراناش را تقبیح کند و.... باز هم مساله این نیست. ابتدا باید نگاهی به نحوهٔ مطلوب کسب قدرت سیاسی از سوی این گرایش انداخت. - بیتردید مطلوبترین شکل کسب قدرت سیاسی برای شورای ملی و آقای پهلوی همان «رژیم چنج» امپریالیستی است. الگوهایی مانند افغانستان، عراق، لیبی و سناریوی سیاه سوریه قند در دل آقایون و خانومها آب میکند. ما در متن مقالهٔ مبسوط «از تشدید تحریمها تا امکان جنگ آمریکا- ایران» در این لینک: (http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=43257) با دهها استدلال نشان دادیم که امکان جنگ میان آمریکا و ایران، به ویژه جنگی که به سقوط حاکمیت ایران منجر شود، کمتر از صفر است. علاوه بر اینها از مسیر افزایش فشار تحریمها ی ضد کارگری نه فقط آبی برای سلطنت طلبان گرم نخواهد شد، بل که باندهای درون قدرت (امثال بابک زنجانیها و مشابه) فربهتر شده و در مقابل، سازمان دهی جنبش کارگری دشوارتر خواهد گردید. نمونهٔ عراق و اوضاع فلاکت بار فعلی ایران، به اندازهٔ کافی گویاست و اگر جریانی مزدور امپریالیسم نباشد، با هیچ درجه یی از جهل و ناآگاهی نمیتواند از تحریمها دفاع کند. - از آنجا که سلطنت طلبان کمترین باور و گرایشی به جنبشهای توده یی و اجتماعی ندارند، نگاه دیگر ایشان برای «رژیم چنج» معطوف به گزینهٔ کودتا است. ناگفته پیداست که با وجود نهادهایی مانند سپاه و بسیج و سایر سازمانهای نظامی، امنیتی این گزینه نیز از بیخ و بن واهی است. - سلطنت طلبان گاهی از «انتخابات آزاد»، «نافرمانی مدنی»، «گذار مسالمت آمیز و مدنی و دموکراتیک» نیز سخن میگویند. آنان البته نمیفرمایند که کدام حاکمیت استبدادی بدون حضور مستقیم یک جنبش اجتماعی توده یی به مقولات پیش گفته تن داده است؟ حاکمیتی که به «نخست وزیر محبوبِ بیتنازل» و «سردار سازنده گی» و «تدارکاتچی دموکراتیزاسیون و جامعهٔ مدنی و تمدن محور!» (و این یعنی ۲۴ سال گذشتهٔ حکومت) کمترین امتیازی نمیدهد و از دو سال پیش برای حذف تیم «رییس جمهوری ۶۳ درصدی» پرچم «جریان انحرافی» را برافراشته است ;به امثال گنج بخش و عباس میلانی و علمداری و شریعتمداری و نگهدار و مهاجرانی هم فرصتِ یک در هشتاد میلیونی نخواهد داد تا چه رسد به آقای پهلوی و آهی و خوانساری و شرکا! یکی ما را حالی کند که «انتخابات آزاد» یعنی چه؟ آنکه مصر بود و در آتش یک جنبش توده یی ترقی خواه میسوخت با دخالت نظامیان و ول خرجی عربستان و قطر و امارات به اخوان المسلمین رسید و تازه نفر دومش یک ژنرال حسنی مبارکی بود به نام احمد شفیق. مگر میشود بدون انحلال و خلع ید سیاسی انقلابی از نهادهای اصلی قدرت از انتخابات آزاد سخن گفت؟ چنین گزینه یی اگر توهم نباشد بلاهت مرکب است. - فرض میکنیم که آقایان فرمودند به دست آوردههای یک جنبش اجتماعی توده یی تمکین خواهند کرد. با پیامهایی که حضرات محترم، «چپ» و راست برای «قشر» کارگر میفرستند، معلوم است که ایشان نیز به پایهٔ اصلی – راستش تنها پایهٔ تعیین کننده – جنبش اجتماعی ترقی خواه، یعنی طبقهٔ کارگر تمکین کردهاند. گیرم تلویحاً! بسیار خوب، در این صورت لابد کارشناسان و مشاوران آقایان به ایشان عرض کردهاند که هر جنبش اجتماعی با هژمونی طبقهٔ کارگر لاجرم و بیکمترین شبهه یی پلاتفرم نان (برابری اقتصادی) و آزادی سیاسی را بلند خواهد کرد. به مفهوم دیگر پاسخ طبقهٔ کارگر به آلترناتیو بحران جامعهٔ سرمایه داری ایران و هر جامعهٔ دیگری، به وضوح سوسیالیسم است. آقایانی که نافشان را با هیستری ضد سوسیالیستی بریدهاند، حتا اگر شعار دماگوژیک «شاه هم کارگر است» را بر پیشانی خود مانند خال بکوبند، باز هم نخستین سازمانده سرکوب طبقهٔ کارگر و شوراهای کارگری خواهند بود. خلاصه کنم. کل تقلای اپوزیسیون بورژوایی در صورت برآمد یک جنبش اجتماعی فراگیر سوسیالیستی متکی به نان و آزادی در عرض دو سوت نقش بر آب خواهد شد. پتانسیل تغییر ساختاری نه در ۸ یا ۸۰ میلیون اس.ام. اس به فلان «آکادمی موسیقی»، بل که برای همیشه در اردوی کار نهفته است. این غول زمانی بیدار خواهد شد. پوزیتیویسم؛ دترمینیسم، فاتالیسم یا هر چه.... این غول بیدار خواهد شد. به حکم تکامل تاریخ! بعد از تحریر نطفهٔ شکل بندی این یادداشت زمانی بسته شد که در یک جمع کارگری، دوست بسیار نازنینی با ابرام تمام مدعی بود – و کوتاه هم نمیآمد – که «سلطنت طلبان در حال قدرت گیری هستند.» این مقاله به او تقدیم میشود. محمد قراگوزلو تهران ۳۰ فروردین ۱۳۹۲ نظرات خوانندگان:
نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|