logo





راشل زرگریان

زندانیان سیاسی را آزاد کنید

سه شنبه ۱۹ شهريور ۱۳۸۷ - ۰۹ سپتامبر ۲۰۰۸

rachel.jpg
کم ترین وکوچک ترین حق یک انسان آزادی بیان است. اگرشخص حتی ازاین کوچک وجزئی محروم باشد، باچه امیدی می تواند به زندگی ادامه دهد؟ درجامعه ای که آزادی بیان نیست آزادی عمل هم نیست. هنگامی که انسان مجازبه انجام هیچ کاری نباشد، مخصوصا اگراویک اندیشمند باشد، مثلا یک معلم و یک دانشجو و یا یک خبرنگاروهراندیشمند دیگری که به نوبه خود می تواند برای جامعه کشوری که درآن زندگی می کند، مفید باشد، وجودش را ناامیدی فراخواهد گرفت. چیزی دردناک ترازاین نخواهد بودکه شخصی که دارای دانش بسیارباشد، قابلیت استفاده ازدانش خود رانداشته باشد. چنان چه اندیشمندان ومتفکران ازهرنوع فعالیت محروم باشند جامعه آن کشورروز به روز ازهر نظرتنزل پیدا می کند وچنین جامعه ای درآینده دربرابر خطر قطعی قرار خواهد گرفت. کودکان ونوجوانان هیچ چیز یاد نخواهند گرفت. آن ها با ترس و وحشت بزرگ می شوند ودرهیچ مورد وهیچ کس اعتماد به نفس نخواهند داشت. درحقیقت احساس امنیت هم نخواهند کرد. درنتیجه جامعه چنین کشوری لحظه به لحظه افت خواهد کرد. سایر کشورها مخصوصا آن هائی که رقیب هستند وبه طوردائم تمایل دارند که برای همیشه سوپرقدرت باشند ازاین ضعف استفاده کرده تاجائی که بتوانند منابع طبیعی وغیرطبیعی چنین کشور متزلزلی را به غارت خواهند برد. این ضعف نه فقط امنیت مالی وروحی وروانی مردم معمولی رابه خطر می اندازد بلکه خود رهبران را نیز به خطر می اندازد. رهبر خوب باید قادرباشد قبل ازهرچیزی خودرا ازدرون رهبری کند وبعد به ملتش توجه کند. وظیفه یک رهبر خوب این ست که ملت خودرا به جائی هدایت کند که هرگزبهتر ازآنجا ندیدند ونرفتند. رهبر خوب این نیست که فقط نامش رهبر باشد، بلکه اعمال او مهم است. رهبران خوب زمانی م یتوانند کشوررا به سوی پیشرفت وترقی هدایت کنند که قدرت درک انتقادهای درونی را داشته باشند. انتقادی که هدفش بازگوئی نقاط ضعف واخلال عمل می باشد، انتقادی است مثبت وسازنده. رهبر خوب این گونه انتقادات مثبت را که حتی به جهت خود بیان شده باشد، خفه نکرده، بلکه از آن به عنوان یک وسیله ای برای بازساختگی وتکامل استفاده خواهد کرد. رهبران خوب باید آن قدر متخصص درکارشان باشند که زمان حال را چنان امیدوارکننده به ملت نشان دهند که دید بهتری برای آینده روشن تری داشته باشند. رهبر خوب باید استعدادهای ملتش راشکوفا وآشکارکند نه این که سرکوب کند. هن گامیکه یک ملت سرکوب می شود بهانه خوبی است برای رقبا که به منافع آن کشور دستبرد زنند وملت بیچاره وبیگناه درفقروناآگاهی وبدبختی دست وپا زند. کلمات وجمله هائی که از دهان رهبران خارج می شود نمونه ای است برای اشخاص دیگر که راه وروش آن ها راتقلید کنند. مخصوصا" اشخاص ساده و روستا نشین توجه به سزائی به مقامات بالا دارند وسبک آنها را پیگیری می کنند.
آیا این انسانی است که دربعضی ازروستاها وحتی شهرهای بزرگ یک دخترنوجوان توسط خانواده اش سنگسارشود؟ به دلیل این که عاشق شده ویا لباسی مورد علاقه پوشیده است؟ این عمل کاملا" شیطانی وحیوانی است که حتی درآد مهای اولیه که به هزاران سال پیش مربوط می شوند، اتفاق نیفتاده است. هرکلمه و جمله ای که ازدهان یک شخص خارج می شود ارزش دارد ودیگر قابل برگشت نیست. به همین دلیل کسی باید رهبر شود که لایق باشد. رهبر یعنی کسی که قبل ازهرچیز به وطن ومردم کشورش به طور مثبت ومفید بیاندیشد. باید شخصیتی باشد که کشورش را درپیشرفت روزبروز توسعه دهد نه این که آنرا هزاران سال به عقب برگرداند. رهبر باید هدایت کننده باشد نه انهدام کننده. رهبر باید یک دوست باشد نه یک هیولا. رهبرانی که لایق نیستند حتی بااعمال ظلم بی نهایت خویش، عاقبت الامر زندگی بطور طبیعی بی لیاقتی را به آنها ثابت خواهد کرد. هرآن چه سر دیگران آورند بدون شک روزی به سر خویش ویا نسل های آینده شان خواهد آمد.
چینی ها می گویند: برای کاشتن برنج یک سال زمان لازم است وبرای کاشتن درخت ۱۰ سال وبرای کاشتن انسان ۱۰۰ سال لازم است. آیا دانشجوئی که هنوز حتی به سن ۲۵ سالگی نرسیده مستحق چنین مجازاتی است که او را به زندان بیافکنند وشکنجه دهند؟ زندان خود شکنجه ترسناکی است دیگر شکنجه کردن چیست؟ پس فرق انسان با حیوان چی م یتواند باشد؟ رهبرانی که باملت خود این گونه وحشیانه رفتار می کنند بدون تردید دارای عقده های درونی وکمبودهای روانی هستند که باید بسرعت معالجه شوند. نمونه رهبران روانی درتاریخ کم نیست. رهبرانی ازقبیل امپراطوری های رومی، مغول ورهبران این سده وسده قبل، از قبیل استالین وچائوچسکو، میلوشویج وصدام حسین وبارزتر ازهمه هیتلر که فجایع تاریخی آن ها برای همه ما کا ملا بارز وآشکارست. سرنوشت تلخ این گونه رهبران ومه متر ازآن فجایعی که برملت خود وسایرملت های دیگر منجر شده اند، بایستی سرمشقی برای رهبران امروزی باشد.
شخصی که امر به شکنجه می کند و یا خود به این کارزشت وغیرانسانی دست می زند، باید سال ها دربیمارستان روانی بستری شود که امنیت خود ودیگران درخطرنباشد. رهبرانی که به خشم خود وفادارهستند به میهن وملت بی وفا خواهند بود. رهبرخوب قبل ازهرچیز باید آدم باشد یعنی مفید باشد وبه کسی آسیب نرساند . او باید قادر به عشق وعلاقه به دیگران باشد. به این معنی که چنان چه جوانی ابراز عقیده ای کرده که به مقامات بالا برخورده، باید به آن جوان محبت شود وترس از او دورشود. او نیزبه اندازه ای که توانائی دارد، سعی می کند برای کشورش مفید باشد. رهبری که با ظلم وستم با ملت خود رفتارمی کند به فکرکشورخود نیست بلکه فکر قدرت طلبی وداشتن تسلط کامل بردیگران است. چنین رهبری به ملتش احترام نم یدهد، خود نیزاحترام شخصی ندارد.
کشوری موفق است که بین رهبران او وملتش تفاهم فکری باشد. رهبرانی که حتی با اندیشمندان وطن خود اینچنین ناپاک رفتار میکنند رهبر نیستند بلکه خائن وپست هستند. رهبرانی که گذشت وبخشش ندارند آنهم درمورد جوان ونوجوان به هیچی ایمان ندارند. دوست ندارم وارد بحث مذهبی شوم اما آیا همین رهبران نیستند که خود را مذهبی وپایبند اصول اخلاقی وشرافت میدانند؟ آیا مذهب دستور داده که جوانی که فقط یک پلاگ دردست گرفته ویا بایک جمله ابراز عقیده ای کرده با بدترین وضع درزندان بماند وزیرشکنجه کشته شود؟ مذهب برای ارشاد وراهنمائی انسان آمده نه برای کشت وکشتار. واضج است که درهیچ کتاب مقدسی دستور ظلم وستم داده نشده است. الا اینکه عده ای شیاد وحیله گربنام کتاب مقدس بابیان جملاتی مانند کافران رابکشید ویاسرببرید اهداف شخصی خودرا پیش میبرند. چنانچه درکتابهای مذهبی چنین درج شده باشد که انسان بطور دائم عزا وماتم بگیرد وبادیدن کوچکترین خطا ازجوان ونوجوان ویا زن ومرد اورابه بند بکشند وبا وضع فجیعی اورا بکشند پس مذهب موهوماتی بیش نیست. اگر انسان مجاز نباشد که بطور دلخواه لباس بپوشد وبهیچ عنوان حق دل بستن به دیگری نداشته باشد پس مفهموم زندگی چیست؟
انسان آزاد بدنیا آمده وباید آزاد هم ازدنیا رخت بربندد. خود زندگی بطورطبیعی برای هرشخصی مشکلات کم وبیش دارد دیگر جنایات وبهم ظلم کردن چیست؟ اشخاصی که عادت به عزا وماتم وشیون دارند هیچکس جلو آنها را نگرفته مانعی برراه آنها حائل نشده میتوانند ازصبح تاشب گریه وزاری کنند وشیون سردهند ولی به شرط اینکه مانع آزادی دیگران نشوند. آنها باید بدانند که برای اینگونه مشکلات روانی راه های بسیاری هست که شرح آنها خارج ازحد این نوشته است. چنانچه به درمان نیاندیشند عواقب آنها فجیع خواهد بود. ازقبیل خودکشی. متاسفانه مشکل آن است که حتی خود، خودکشی نخواهند کرد بلکه عده ای بیگناه را به خودکشی واگذار میکنند. چنین اشخاص پلیدی درهرنوع خرابکاری مهارت دارند. آنها نوجوانان را شستشوی مغزی میدهند که برای رسیدن به اهداف غیرانسانی خود بجای آنها کشته شوند. چنین شیاطینی باید بدانند که ظلم پایدارنیست وروزی رسد که به سرنوشت بینهایت تلخی گرفتار شوند.
دست ازسرجوانان وزنان ومردانی که تنها گناه آنها زندگی کردن است بردارید. آیا بهتر نیست که ازتاریکی دورشویم وبه روشنائی روببریم؟ تازمانیکه امید هست زندگی خواهد بود. بجای تنبیه کردن جوانان به آنها باید امید داد وارشاد کرد. درحقیقت رهبران یک کشور یعنی پدران هدایت کننده. این جوانانی که روز وشبشان درزندانها به سیاهی میگذرد بچه ها وبرادرهای شما هستند. آنها نیزپدران آینده نسلهای شما خواهند بود. آنها امید کشورهستند نباید ناامید شوند. به آنها محبت کنید واجازه دهید که ایران وجهان ازاندیشه های زیبای آنها بهره مند شوند.
شخصی که رهبر میشود باید ازبچگی درمحیط آزاد وبافرهنگ وتمدن بزرگ شده باشد. چندان مهم نیست که ازنظرمادی تحت چه شرایطی زندگی کرده است. اما حداقل باید به اندازه کافی ازمحبت خانواده واطرافیان بهره مند شده باشد به اینصورت که تاحدودی شاد بزرگ شده باشد که بتواند زیردستان رانیزشاد کند. چنانچه توجه کرده باشید درامریکا ونیز دراروپا هرسال یک یا چند دانشجو که معمولا" ازنظر هوش درسطح بالائی است ناگهان یک روز با اسلحه ای به همکلاسیها یش حمله میکند وچندین نفر را بدون هیچ دلیلی به قتل میرساند. این مشکل بزرگ دلیل آن غیراجتماعی بودن آن دانشجوست. بدون شک درزمان بچگی درمحیط یاس آوری بزرگ شده است که باعث کمبودهای روانی وعقده های درونی او شده. بنابراین دانستن فرمول فیزیک وشیمی وحل کردن چندین مسائل ریاضی تنها برای یک شخص کافی نیست که بتواند ریاست ویارهبری بعهده بگیرد. زیرا که بطور طبیعی خصلت ناپسند خودرا به بچه های آن کشور منتقل میکند. بچه هائی که درمحیطی عاری از شادی ونشاط بزرگ میشوند آینده خوبی نخواهند داشت.
رهبران خوب زشتیها را به زیبائی تبدیل میکنند. به ملت یاد میدهند که به خرافات ایمان نداشته باشند. بچه ها ونوجوانان راطوری تعلیم میدهند که بجای حزیان به حقیقت پی ببرند. چنان فضائی پرازامید درست میکنند که به زندگی بیاندیشند نه به مرگ. جوانان را بجای آنکه تنبیه کنید آنهم بصورتی وحشیانه به آنها محبت کنید. هرچه که انسان تقدیم میکند بهمان صورت نیزپس خواهد گرفت. غرور انسان افکاری است مخرب که باید دورشود ورفتاری پسندیده جایگزین غروربیجا وتعصب خشک گردد. انسان به عشق ومحبت نیاز دارد نه به زجر وعذاب. عشق ومحبت هردو سازنده ابدی هستند که نمیتوان آنها را ویران کرد. جائی که محبت نیست حزیان هست یعنی هیچ وپوچ است. جائی که مهربانی نیست فضا نیست هوا نیست یعنی زندگی نیست.
فرض براین باشد که جوانی ویا زن ومردی مرتکب خطائی شده باشد آیا میتوانید شخصی راروی زمین پیداکنید که هرگز خطائی نکرده باشد؟ مسلما جواب منفی است. آیا کسی که دستور شکنجه میدهد ویا خود به این کارپلید وخبیث دست میزند دارای خانواده وفامیل نیست؟ آیا فرزند ندارد؟ فرض کنیم که اصلا" خانواده وفامیل هم ندارد. آیا قلب ندارد؟ قلب او احساس ندارد؟ انسانی که هیچ احساسی ندارد نمیتوانیم اورا انسان بنامیم بلکه حیوانی است درنده که باید در قفسی دربا غ وحش نگهداری شود. یا اینکه درزندان باشد حتی شاید لازم وملزوم است که به زنجیر هم وصل باشد وگرنه باعث گسستن زندگیها وشکاف عمیق به روی زمین میشود. چنین گرگهای درنده ای که درلباس انسان ومذهب به وجود وحق دیگران تجاوز میکنند اصلا" لیاقت حتی زیست کردن درقفس هم ندارند بلکه باید نابود شوند وبا خاک یکسان شوند.

رهبران دیکتاتورو ظالم باعث ویران شدن شهرها وکشورها میشوند. بابودن چنین پلیدیها به روی زمین کوهها فرو میریزند. دریاها خشک میشوند. چمنزارها به علف هرز تبدیل میشوند. تاریکی همه جا را فرامیگیرد ووحشت وبدبختی برهمه چیزوهمه کس غلبه میکند. بعبارت دیگر مرگ با وسیعترین تلخی ها برآدمها حکمفرما میشود. نام چنین موقعیتی رانمیتوان زندگی گذاشت بلکه نیستی ازنوع بدترینها. رهبرانی که حتی با نام حقوق بشر آشنائی ندارند نمیتوان آنها رابشر نامید. ایران اولین کشوری است که توسط کوروش کبیر حقوق بشر رابنیان گذاری کرده است. واقعا شرم آور است که درقرن بیست ویکم ایران ازنظر حقوق بشر درپائینترین سطح است.
رهبرانی که زن را کالا میدانند وبرای اوهیچ ارزش وشخصیتی قائل نیستند وبطوردائم به او امرمیکنند که چگونه لباس بپوشد وچگونه رفتار کند فقط یک دلیل دارد که خود هیچ ارزش شخصی ندارند وبطور دائم از این بی لیاقتی درترس ووحشت زندگی میکنند وواهمه خود را به انسانهای برتر ازخود با وضع فجیعی منتقل میکنند.
زندانیان سیاسی را آزاد کنید. خانواده هائی که سالهای سال دررنج وعذابند شاد کنید. گذشت وبخشش نزد بزرگان است. رهبران خوب بدون شک دارای چنین خاصیتی هستند فقط لازم است که قلبشان را آزاد کنند وبه جهانیان ثابت کنند که خود وکشور وملت ارزش دارند. با امید به تغییرات مثبت وداشتن ایرانی آزاد




.




google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


mahnaz
2008-09-16 15:25:46
can you write another article
about prisoners please. thank you

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد