logo





فردوسی ساخت چین

چهار شنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۲ - ۱۰ آپريل ۲۰۱۳

س. حمیدی

سازمان زيباسازی شهرداری تهران با نگاهی تجاری و بازاری بر گستره‌ی هنر اعلام نموده‌است كه به زودی مجسمه‌ی فردوسی اثر ماندگار زنده‌ياد ابوالحسن صديقی را به موزه می‌سپارد تا همسان و همانندی از آن را در ميدان فردوسی به نمايش گذارد. هر چند نمی‌توان پيش از ديدن دست‌كاره‌ی جديد قضاوت منصفانه‌ای در اين خصوص به عمل آورد، ولی گمانه‌زنی‌ها از هم اكنون آغاز گرديده است كه آيا آنچه را كه شهرداری بشارت می‌دهد می‌توان اثری هنری شمرد؟

"گی‌دو موپاسان" در داستان كوتاه گردن‌بند، زنی را از لايه‌های زيرين جامعه به عنوان قهرمان داستان خويش برمی‌گزيند. اين زن در الگوبرداری از آرايه‌های زنان مرفهِ جامعه، آرزوی مالكيّت گردن‌بندی را در دل می‌پروراند تا با سودجویی از آن در مجالس اشرافی شركت نمايد. ولی به همين منظور كسی گردن‌بند بدلی خود را به او امانت می‌دهد كه گم می‌شود. اما زن بی‌خبر از بدلی بودن گردن‌بند، روزگار خود را برای دستيابی به همسانی از آن صرف می‌كند تا بتواند امانت خود را بدون آنكه صاحبش به موضوع پی‌ برد، پس دهد. سپس با مصايب فراوان نمونه‌ای از اصل آن را می‌خرد اما بعد از اين كاميابی در می‌يابد كه گردن‌بند امانت گرفته شده بدلی بوده است.

در داستان يادشده آرايه‌ای بدلی جای مرواريدی اصيل را پر می‌كند و نقش و كاركردی راستين از خود بر جای می‌گذارد. در چنين فرآيندی پيداست كه هرچند گوهری بدلی در نقش‌آفرينی تصنعی خود بتواند انسان‌ها را بفريبد و با خويش همراه نمايد ولی به هيچ وجه نمی‌توان آن را نمونه‌ای از اصل دانست تا همسان آن ارزشگذاری گردد.

اما امروزه بر ذهن اكثر مديران شهری ما انديشه‌ای سيطره دارد تا در حيطه‌ی كارهای هنری نمونه‌های بدلی را اصل بنامند و بر جايگاه آن بنشانند. چنانكه خاستگاه اداری‌شان نيز چنين فرآيندی را تسهيل می‌بخشد تا خود را نماينده بلامنازع عرصه‌ی هنر بخوانند و به همين منظور گستره‌‌ی‌ شهر را پهنه‌‌ی مناسبی برای نمايش‌های فعال مايشایی خويش قرار دهند؛ گستره‌ای كه در آن بی‌محابا نكته‌نظرهای اهل ‌فن و هنرمندان را ناديده می‌انگارند.

چنانكه مبتكر و يا مبتكران ماجرا خود را قادر بی‌بديل حيطه‌ی كاری خويش دانسته و آگاهانه در چيدمان شهری دست به عملی می‌زنند كه هيچ‌گونه همخوانی بين رفتار تاجر مآبانه‌ی آنان و شناخت اجزای هنری مشاهده نمی‌شود. با اين شگرد به راحتی تجارت شغلی بر جاي ديدگاه هنری قرار می‌گيرد تا ضمن آن گونه‌هایی از بدل‌كاری هنری و گرته‌برداری‌های سطحی‌نگرانه بر اريكه‌ی آفرينش هنری بنشيند. حتا آنان می‌پندارند كه خواهند توانست در فضایی از عوامی‌گری باورهایی را كه هر چند ضد فرهنگی و ضدهنری باشند به نام هنر و فرهنگ بين شهروندان جا زنند.

در همين راستا در سطح معابر و بوستان‌های شهر تهران هر روز بر تنديس‌ها و نمادهای چينی افزوده می‌گردد. با همين شگرد هنر بدلی و بازاری چينی را بر جايگاه محصول هنری‌ اصيل و ناب ايرانی می‌نشانند. چنانكه گفته می‌شود مجسمه‌ی‌‌ فردوسی را نيز به زودی از ميدان آن برمی‌چينند و به موزه می‌سپارند تا آنجا كه قراراست دست‌كاره‌ای بدلی از جايگاه آن سر بر آورد. كارگزاران به ظاهر فرهنگی شهرداری تهران در تبانی و همسویی با نيروهای پشت صحنه‌ی نظام اگر تا ديروز در سياهی شب به چنين هنجار‌هایی دست می‌زدند و نمادهای شهری را از معابر می‌ربودند، ديگر امروزه نيازی نمی‌بينند تا در خفا و پنهانی به همين راهكار دست يابند. آنان كه تريبون‌های عمومی را يك‌سويه در اختيار دارند به اين باور ناصواب دست يافته‌اند كه ديگر مردم با داستان‌هایی از اين دست عادت نموده‌اند.

پيداست كه سياستگذاران شهری تهران در چنين رسوایی‌هایی حتا توان لازم به منظور پاسخگویی روشن به افكار عمومی را در خود نمی‌بينند. چرا كه به همين آسانی رضايت نمی‌دهند تا در گير داستان‌های فضاحت‌باری گردند كه رويارویی روشن با افكار عمومی را در پی خواهد داشت. نكته‌ی گره‌ای درانديشه‌ی كارگزاران فرهنگی شهر تهران آنجاست كه آنان می‌پندارند تنديس‌های بدلی را هم می‌توان نمونه‌هایی از اصل دانست تا آن‌ها را بدون هيچ‌گونه وسواس كاری در پهنه‌ی ميدان‌های شهر جای دهند. چون به ظاهر در نگاه آنان بين اصل و بدل منافاتی به چشم نمی‌آيد.

همچنان‌كه در گذشته‌ای نه چندان دور در تظاهری شبانه و مداوم تنديس‌ها و شمايل‌ها از دل شهر جمع‌آوری گرديد و نمايش "كه بود كه بود من نبودم" در رسانه‌ها به راه افتاد كه مديران شهری، به جای پاسخ‌گویی به طور غير مستقيم با سكوت خويش بر درستی هنجار‌های پيش‌آمده اصرار ورزيدند. ضمن آنكه در پاسخ به حساسيت‌زدایی افكار عمومی، مدام در رسانه‌ها اعلام ‌نمودند كه مردم دغدغه‌ی تنديس‌ها را نداشته باشند. زيرا مديران هنری شهر در فضایی از عوام‌زدگی تأكيد داشتند كه ضمن قالب‌گيری از آن‌ها، سازه‌های ارزان قيمتی از تنديس‌ها را در ميدان‌ها و بوستان‌ها نصب خواهند نمود. اما در پس چنين ديدگاه‌های سطحی‌انگارنه‌ای انديشه‌ی ناصوابی پای می‌گرفت تا شهروندان بنا به به گمانه‌زنی مديران شهری هرگونه كار بدلی و تقلبی را اصل پندارند و سوداگران چنين فرآيندی نيز با همين ترفند تنديس‌های بازاری و تقلبی را بر جايگاه آثار هنری راستين بنشانند.

البته چنين انديشه‌ای در دهه‌ی هفتاد نيز در رفتار مديران شهری ما حضور خود را اعلام نموده بود. در آن سال‌ها شهرداری بناهایی ‌از بافت فرسوده را در اختيار داشت كه می‌خواست ضمن تخريب به نوسازی آن‌ها اقدام نمايد. اما سازمان ميراث فرهنگی نمی‌توانست به همين آسانی با ناديده انگاشتن افكار عمومی‌ از نقش اداری خويش شانه خالی نمايد، تا جایی كه ميراث فرهنگی سدِ راهی برای خواسته‌های شهرداری به شمار می‌آمد. ولی در نهايت طرفين ماجرا ضمن توافق‌نامه‌های خود به تفاهمی ضمنی‌ دست يافتند كه شهرداری پيش ازتخريب بنا از تاق‌ها، درب‌ها، سردرب‌ها و نمای عمومی ساختمان قالب‌گيری نمايد تا پس از تخريب، همان بنا همانندسازی گردد. اما در تفاهم‌نامه‌های ياد شده فقط كارگزاران شهرداری نبودند كه سازه‌ای بدلی را بر جای اصل می‌نشاندند بلكه عوامل ميراث فرهنگی نيز همانند شهرداری بر همين ديدگاه‌های ناصواب پای می‌فشردند.

به طبع كارگزاران مديريت شهری هر چند به تصنع و تكلف بدل‌هایی از شمايل و تنديس نمايندگان فرهنگی كشور را در بوستان‌ها و ميدان‌های شهر برآورده باشند ولی در روشنای ساز وكار ياد شده نمی‌توان چنين رفتارهایی را برآمده از هنجارهای فرهنگی‌ دانست. كشاندن باورهای تجاری و بازاری به حيطه‌ی هنر به طور حتم نمی‌تواند وجاهت اجتماعی برای كسی بيافريند. هنر بدلی خود زاييده‌ی فكر متكلفانه‌ای‌ست كه رفتاری تصنعی را با خود به همراه دارد وگر نه چه اصراری در كار خواهد بود تا تنديس‌هایی از پروين، ابن‌سينا، معين و حتا نيما خريداری گردد و بدون هيچ‌گونه التزام اجتماعی و يا جانمایی لازم درست و دقيق در پس شاخه‌های درختان، در ميدان‌ها و بوستان‌ها شهر نشانده شوند.

در اين نمايش عمومی نه فقط تنديس‌های بدلی را به عنوان آفرينش‌هایی از هنر اصيل به مردم می‌نمايانند بل‌كه چون انگيزه‌ی اجتماعی و هنری درستی در پس چنين هنجارهایی مشاهده نمی‌شود بر جانمایی كارشناسانه‌ی آن هم چندان اصرار نمی‌ورزند. پيداست مديران شهری بنا به خاستگاه ضد مردمی خود نمی‌توانند همسو با شهروندان عمل نمايند و بر اين واقعيت اجتماعی گردن گذارند كه كسی را نمی‌توان وارث بلامنازع ميراث فرهنگی جامعه انگاشت مگر آنكه برای اين توليت وجاهت مردمی را پشتوانه گذارد.

بی‌آنكه به منظور تخريب افرادی خاص قصد و اراده‌ای دركار باشد بايد پذيرفت كه به طور طبيعی فقط از ذهن ناب انديشه‌ی ناب می‌زايد چنانكه در تنديس‌ها و تن‌سازه‌های بدلی نيز محصول طبيعی ذهنی بدلی انعكاس می‌يابد. در ضمن جامه‌هایی كه از اينجا و آنجا به عاريت ستانده باشند زيبنده‌ی تن شهروندان ما نخواهد بود و در قالبِ قامتِ مردمان ما نمی‌گنجد. بهمن ماه نود و يك/

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد