نقدی بر کتاب : قبله عالم – ژئوپولیتیک ایران .
به قلم گراهام فولر. ترجمه عباس مخبر. انتشارات: نشر مرکز چاپ پنجم تاریخ انتشار ۱۳۹۰ شمسی – تهران. ۳۲۷ صفحه.
کاظم رنجبر دکتر درجامعه شناسی سیاسی .
">Kazem.randjbar@yahoo.fr
بخش چهارم –نسخه امروز
گراهام فولر در فصل مربوط به خلیج فارس در صفحه ۷۷ کتاباش، پاراگرافی با این عنوان باز میکند، که بعد از گذراندن چند خطی از این پاراگراف، از مد نظر خوانندگان بحثی را از منظر نقش نفت و گاز به عنوان ماده انرژی زا، و ماده استراتژیک در اقتصاد و تمدن بشر امروزی را از مد نظر خوانند ه گان گرامی میگذرانیم، ودر عین حال، سیاسیت و ژئوپولیتیک آمریکا، این اولین قدرت اقتصادی – نظامی امروز در دنیا را در رابطه با نفت منطقه خلیج فارس و کشورهای منطقه را از منظر ژئوپولیتیک تحلیل و تفسر میکنیم.
گراهام فولر چنین مینویسد:
نفت و پیامدهای ژئوپولیتیک عمده آن.
سال ۱۹۰۸ یک نقطه عطف استراتژیک محسوب میشود کشف نفت به تحکیم اعمال نفوذی جدی بریتانیا، و تصمیم این کشور به باقیماندن در خلیج فارس یاری رساند. از این تاریخ به بعد بود که مفهوم «امنیت ذخائر نفتی خلیج فارس» برای همیشه وارد نظام واژگان امنیتی غرب شد، و حق دائمی و عملی کشورهای صنعتی غرب را برای مداخله در موازنه قدرت در خلیج فارس را یجاد کرد. (مناطق معدودی از جهان تا به این حد برای قدرتهای بزرگ جهان اهمیت دارند: به دنبال بسته شدن غیر قابل تصور «شریان حیاتی» کانال سوئز به مدت چندین سال، پس از آغاز جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷، معلوم شد که اهمیت این آبراه بسیار کمتر از خلیج فارس است. کانال پاناما نیز دارای اهمیت استراتژیک بسیار است لذا دولت پاناما حق بستن آنرا ندارد)
اما اهمیت نفت خلیج فارس برای نظامهای اقتصادی غرب، بیش از هردو آبراه فوق است، اهمیت ژئوپولیتیک آن مطلقاً جای بحث ندارد –و لذا تجاوز به حق حاکمیت دولتی در خلیج فاری غیر قابل مذاره است - واقعیتی که ایران نیر بخوبی بر آن آگاهی دارد. این موضوع باعث میشود که ژئوپولیتیک خلیج فارس در مقوله ویژه و تصنعی قرار بگیرد - «تصنعی» به این مفهوم که چنانچه بر عرضه نفت تاثئر بگذارد، مادام که این کالا اهمیت حیاتی خود را در نظامهای اقتصاد ی صنعتی حفظ کرده است، قدرتهای محلی اجازه اعمال حق حاکمیت کامل خود را ندارند. (صفحه ۷۸)
در این چند خط، گراهام فولر علنا اعترا میکند، در منطقه خلیج فارس بخاطر اهمین نفت این ماده استراتژیک برای کشورهای صنعتی و در راس آن آمریکا قدرتهای محلی حق حاکمیت واقعی خود را ندارند. این گفتار چنین آشکار، که خلیج فارس متعلق به کشورهائی است، که نفت این خلیج، ماشین اقتصادی این قدرتها را بکار میاندازد.
چگونه ایالات متحده آمریکا، تبدیل به اولین قدرت اقتصادی، صنعتی و نظامی دنیا شد؟
انقلاب صنعتی دنیا، درآخر قرن هیجدهم در انگلستان رخ داد، و این انقلاب گذر جامعه کشاورزی به جامعه صنعتی با اختراع ماشین بخار شروع شد. قبل از انقلاب صنعتی، جامعه آمریکا، یک جامعه کشاورزی بود، بعه عبارت دیگر، نیروی کار و تولیدی اینجامعه نیروی انسانی و نیروی حیوانات اهلی بود. برای اینکه نیروی کار ارزان قیمت با هزینه کم وارد پروسه تولید بشود، سیستم برده داری در آمریکا رایج بود، که دولتهائی چون انگلیس، فرانسه، هلند و به کمک نیروی دریائی خود ملیونها انسان آفریقائی را به زور اسلحه دستگیر کرده و با کشتی به آمریکا برده و آنها را مثل گلههای گاو و گوسفند، به زمین داران میفروختند. این زمین داران از این انسانها کار مفت و مجانی میکشیدند، در عین حال برجان و حیات این بردهها حتی در صورت ازدواج این برده برجان فرزندان آنان صاحب بودند.
قبل از انقلاب صنعتی، تولید ثروت به مفهوم اقتصادی آن، در جوامع بشری، به کشاورزی سنتی و صنایع دستی، محدود میشد. لذا دولتها، برای تحکیم قدرت، وازدیاد ثروت خود، دست به جهان گشائی و تسخیر سرزمینهای اقوام مجاور و حتی سرزمینهای ماوراء بحار دست میزدند. این قدرتها، با تسخیر سرزمینهای ملتها مغلوب، نه تنها آنان را به رعا یا وبرده خود تبدیل میکردند، بلکه بر جان مال و حتی بر فرزندان بردگان خود نیز صاحب میشدند. با این توسعه و سلطهگری، بر قدرت نظامی وثروت خود افزوده وامپراطوری خودرا گسترش میدادند.
در تاریخ قرن نوزدهم اروپا، در اوج سیاستهای استعماری قدرتهای مهم آن عصر، کنفرانسی از ۱۵ نوامبر ۱۸۸۴ در برلین آغاز شد و در۲۶ فوریه ۱۸۸۵ به پایان رسید این کنفرانس که در تاریخ با نام کنفرانس برلین معروف است (۳) با پیشنهاد پرتغال و توسط بیسمارک صدر اعظم آن عصر آلمان سازمان داده شده بود در این کنفرانس، کشورهای آلمان، اطریش ومجارستان، بلژیک، دانمارک، اسپانیا، فرانسه، بریتانیا، ایتالیا، هلند، پرتغال، روسیه، سوئد، نروژ، ترکیه عثمانی ایالات متحده آمریکا شرکت داشتند.
این کنفرانس در حقیقت اعلام رسمی سیاستهای استعماری قدرتهای بزرگ آن عصر بود. نظیر همین کنفرانسها، با همان اهداف، در هزاره سوم نیز با عنوان کنفرانس (G-۲۰) همین امروز هم تشکیل میشود. در کنفرانس برلین این قدرتهای ذکر شده دربالا، قارهای آفریقا را به مساحت بیش ۳۰ ملیون کیلومترمربع را، بین خود تقسیم کردند. همین قدرتهای استعماری، در عین حال که ثروتهای مادی و معنوی ملتهای آفریقائی را بتاراج میبردند، ساکنان این این قاره را تبدیل به برده کرده بودند، در عین حال، دسته دسته مسیونرهای مذهبی کاتولیک، پرتستان، انگلیکن، و شیخ الاسلامهای عثمانی، در راستای اهداف خود مناطق تحت نفوذ خود را با انواع حیله و نیرنگ، وادار به پیروی به ادیان و مذاهب خود میکردند.
این مرحله از رشد سرمایه داری در کشورهای اروپائی و آمریکای شمالی، بر اقتصاد ناشی از تولیدات کشاورزی از طریق نیروی کار انسانی ارزان قیمت (برده داری –دهقانان بدون زمین) و بازرگانی، رشد داشت. با اختراع ماشین بخار در قرن هیجدهم (۱۷۱۲) تبدیل انرژی حرارتی به انرژی مکانیکی، فصلی را در تاریخ تمدن بشر را آغاز کرد که به آن انقلاب صنعتی میمگویند، و در این مرحله است که دو عامل بسیار مهم در روابط بین المللی وارد صحنه شدند، که سیاست بین المللی کشورهای مهم صنعتی را تا امروز این دو عامل تعین و تنظیم میکنند. ۱- دست یابی به مواد اولیه مورد نیاز انقلاب صنعتی. ۲- بازار فروش برای تولیدات صنعتی. در طبقه بندی اهمیت استراتژیک مواد اولیه، مواد انرژی زا، چون ذغال سنگ، نفت و گاز، و در تولید انرژی اتمی، اورانیوم، و در سایر رشتههای صنعتی، آلومینیوم مس کوبالت، منگنز..... نقش اساسی دارند.
در راستای این اهداف قدرتهای بزرگ صنعتی و در راس آن، ایالات متحده آمریکا، روابط سیاسی، و ژئوپولیتیک و ژئواستراتژی خود طراحی میکنند. کتاب «قبله عالم ژئوپولیتیک ایران» در حقیقت ژئوپولیتیک آمریکا در رابطه با ایران است. و بیجهت نیست که بخش مهم این کتاب، بر روی موقعیت و رقابت دولتهای مهم امروز در راستای نفوذ به خلیج فارس، خلیج ایرانی درطول تاریخ متمرکز شده است.
اهمیت خلیج فارس بدون شناختن اهمیت نفت و گاز چون ماده انرژی زای مهم و استراتژیک در اقتصاد جهان امروز امکان ندارد.
تقسیم خاورمیانه، بعد از پایان جنگ اول جهانی.
آنچه را که ما امروز بعد از گذشت ۹۲ سال از پایان جنگ اول جهانی، ازنکته نظر ظهور کشورهای متعد د مسلمان و عرب، اغلب کوچک، با نظامهای حکومتی مختلف، در خاورمیانه شاهد هستیم، در واقع، تقسیم و مرزبندی این کشورها را، قدرتهای فاتح، خصوصأ امپراطوری انگلیس و فرانسه، در راستای منافع کوتاه، میان و دور مدت خود، در منطقه را، طراحی کردهاند. در این سیاست، چند عامل بزرگ و حیاتی، در راستای منافع این قدرتها، و واقعیتهای عینی جهان آنروز، نقش اساسی داشتند. ما اینجا عنوان وار، از آن واقعیتها یاد میکنیم.
۱- حفظ امنیت راه دریائی هند شرقی.
حفظ وسلطه بر راه دریائی هند شرقی، که در انحصار انگلستان بود و این کشور سخت بر امنیت و سلطه بر این راه شوق الجیشی، احتیاج داشت..
۲- حفظ معادن نفت خاورمیانه، و تلاش بر کشف و استحراج سایر معادن نفت در منطقه.
قدرتهای متخاصم، در هنگام جنگ، به اهمیت این ماده استراتژیک در عمل پی بردند، بطوریکه در هنگام جنگ اول جهانی، بخشی از نفت مورد احتیاج ماشین جنگی انگلیس و فرانسه، از طریق کشتیهای نفت کش، از آمریکا، به اروپا حمل میشد، این عمل بر وابستگی این دو قدرت استعماری یعنی انگلیس و فرانسه را باعث میشد. ورود نفت و ا همیت این انرژی جدید، در کل زندگی ماشینی امروز، به حدی است، که مورخین تمدن قرن بیستم را «تمدن نفت» مینامند. از آنجائیکه معدنشناسان انگلیسی و فرانسوی، بعد از کشف نفت و استخراج آن در مسجد سلیمان، در سال ۱۹۰۸، به وجود سایر معادن در سایر نکات خاورمیانه، خصوصأ عراق و عربستان پی برده بودند، وجود این معادن، و حفظ آنها، در تقسیم خاورمیانه باز مانده از امپراطوری شکست خورده عثمانی، نقش اساسی داشتند. نقش نفت خاورمیانه در تعین سیاستهای قدرتهای بزرگ، حتی بعد از جنگ اوٌل و دوٌم جهانی، آنچنان با اهمیت است، که رئیس جمهور سابق آمریکا، جیمی کارتر، یک یک فرد نسبتأ صلح طلب محسوب میشود، بعد از سقوط نظام سلطنت استبدادی محمد رضا شاه، در یک سحنرانی علنأ به اتحاد جماهیر شوروی سابق، هشدار میدهد، که منطقه خاورمیانه، منطقه سوق الجیشی و در برگیرنده مانفع ملی ما آمریکائیان است. ما برای حفظ این منطقه تا پای جنگ پیش میرویم. (نقل به مفهوم)
در این راستا، تقسیم منطقه باقی مانده از امپراطوری شکست خورده عثمانی، حتی قبل از پایان جنگ، موضوع مذاکرات محرمانه، بین انگلستان و فرانسه بود. اساس این مذاکرات بر این پایه بود، که منطقه خاورمیانه، باید طوری تقسیم و تفکیک بشود، که نه تنها منابع نفتی آن زیر سلطه انگلیس و فرانسه باشند، بلکه ساکنان این منطقه باید به کشورهای کوچک تقسیم بشوند، و وفقط دارای استقلال داخلی بوده، وتحت قیمومیت فاتحان جنگ قرار بگیرند. این بهترین روش در راستای ادامه سلطه انگلیس و فرانسه خواهد بود.
۳- انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، در روسیه و روی کار آمدن بلشویکها در این کشور.
اگر چه روسیه تزاری در شروع جنگ اول جهانی، عضوی از همپیمانان نظامی انگلستان، فرانسه، علیه امپراطوری اطریش، آلمان و عثمانی بود، ولی با انقلاب اکتبر و روی کار آمدن بلشویکها، و استقرار نظام سوسیالیستی ضد سرمایه داری، درآن کشور، و امضای معاهده صلح در ۳ مارس ۱۹۱۸، معروف به صلح: برست لیتوسک بین روسیه شوروی و آلمان، قبل از پایان جنگ، مسلمأ ظهور این رژیم کمونیستی، با این ایده ئولوژی سیاسی، با شعار انترناسیونالیزم کمونیستی، در روسیه، که چندان از مناطق نفت خیز و استراتژیک خاورمیانه دور نبود، در طرح و برنامههای قدرتهای استعماری سابقه دار، چون انگلیس و فرانسه، با نظامهای سرمایه داری، وسلطه ایکه بر خاورمیا نه، هندوستان، و آفریقا، داشتند، مسلمأ در تقسیم و طرح خاورمیانه بعد از امپراطوری عثمانی، نقش مهم واساسی داشتند. فراموش نکنیم که از زمان پطر کبیر، طرح نفوذ روسیه به جنوب، و دسترسی به آبهای آزاد و گرم، بخشی از استراتژی روسیه، حتی روسیه کمونیستی بود، امروز نیز این سیاست ادامه دارد.
۴- ایجاد یک پایگاه نظامی- اشتراتژیک، در شرق کانال سوئز، زیر پوشش «کانون قوم یهود» با اعلامیه لرد بالفور.
تحلیگران متخصص، در امور ژئو پلتیک و ژئو استراتژیک منطقه، بر این عقیدهاند، که اگر جنبش صهیو نیستی هم وجود نداشت، امپراطوری بریتانیا در راستای حفظ منافع ژئواستراتژیک و ژئو پولتیک خود در خاورمیانه، شرق دریای مدیترانه، دریای سرخ، (بندر ایلات واقع در جنوب اسرائیل) و حفظ کانال سوئز، راه کوتاه دریائی بین انگلستان و هندوستان، و سلطه بر منابع نفتی منطقه، جنبش صهیونیستی را خود میآفرید. در حقیقت این جنبش و به دنبال آن، پیدایش کشور اسرائیل، ساخته و پرداخته امپراطوری بریتانیا، و به دنبال او، دفاع بیقید و شرط آمریکا از وجود اسرائیل، در حقیقت، در راستای همان سیاست انگلیس است، که تا امروز ادامه دارد.
طرح ایجاد دولت یهود.
در ۲ نوامبر ۱۹۱۷، لرد بالفور (Lord Arthur James Balfour – متولد ۱۸۴۸- مرگ ۱۹۳۰) وزیر امورخارجه انگلیس در کابینه داوید لوئد جورج (David Lloyd Georg – تولد ۱۸۶۳- مرگ ۱۹۴۵) نامهای با این محتوی در ۱۰سطر، بطور مختصر، در لفافه یک مشت کلمات مبهم، و ولی کاملآ دیپلماتیک، به یکی از رهبران صهیونیستی وزرسالان تاریخ انگلیس، بنام لرد روچیلد فرستاد، با این نامه یا در حقیقت اعلامیه با لفور، یکی از از خونین و طولانیترین جنگهای تاریخی بشریت را در منطقه خاورمیانه گشود، که این جنگ با صدها هزار کشته، وزخمی، و ملیونها آواره، با ملیاردها دولار هزینه، امروز بعد از گذشت ۹۶ سال از آن تاریخ این ادامه دارند. این نامه معروف ترجمه شده از متن فرانسوی آنرا با هم میخوانیم. (فراموش نکنیم که این نامه ۹ سال بعد از اولین کشف معدن نفت در ایران در مسجد سلیمان درسال ۱۹۰۸ نوشته شده است)
لرد روچیلد گرامی،
من خوشوقت هستم، که بنام دولت اعلیحضرت، اعلامیه زیر را که نشانه تعلق خاطر ما به آرزو و تمایلات صهیونیستی است، به شما ارسا ل نمائیم. این اعلامیه از نظر دولت گذشته واز طرف دولت مورد تائید فرار گرفته است. دولت اعلیحضرت رضایت خود را در ایجاد یک کانون ملی برای خلق یهود در فلسطین را در برنامه خود قرار
داده است، و تمام امکانات خود را در راستای عملی کردن این هدف بکار خواهد گرفت، برسر این موضوع هم بطور روشن به توافق رسیده شده است، که هیچ عملی، که حقوق اجتماعی و دینی گروههای ساکن غیر یهودی موجود (در سر زمین فلسطین)، همچنین حقوق فردی و سیاسی اجتماعی یهودیان، که در سایر کشورهای دنیا از آن برخوردار هستند، با ایجاد کانون یهود در فلسطین،، آنان از حقوق اجتماعی خود (در آن کشورها) محروم نخواهند شد.
من خیلی قدردان خواهم بود که شما این اعلامیه را به اطلاع فدراسیون صهیونیتها برسانید.
امضا ء آرتور جمس بالفور. ۲ نوامبر ۱۹۱۷.
وقتی که مورخین و صاحب نظران معروف دنیا در مسائل جهانی، به اعلامیه با لفور ایراد میگرفتند و از عاقبت وخیم این اعلامیه نگران بودند، دولتمردان انگلیس، در جواب میگفتند: ما این اعلامیه را از به این خاطر فراهم آورد یم، که بتوانیم توسط یهودیان آمریکا، این کشور را به عنوان متحد انگلیس وارد جنگ بکنیم! این هم یکی از دروغهای دیپلماتیک است. آمریکا با راًی کنگره در ۶ آوریل ۱۹۱۷، رسما به دولتهای آلمان، اطریش و عثمانی، اعلام جنگ داد. در ۱۳ ژوئن ۱۹۱۷، نیروهای نظامی آمریکا به فرماندهی ژنرال جان پرشینگ در ساحل فرانسه پیاده شدند. در صورتیکه تاریخ اعلامیه بالفور ۲ نوامبر ۱۹۱۷ است. اعلامیه بالفور و تشکیل اولین نطفه دولت اسرائیل با ایده ئولوژی صهیونیزم، در راستای یک سیاست از پیش تهیه شده، برای حفظ منطقه نفت خیز خاورمیانه و راه دریائی هند بود. دلیل واضحتر ازاین، ادامه جنگ در طول این ۹۶ سال در منطقه است، که تا کنون، هیچ یک از قدرتهای بزرگ چون آمریکا، انگلیس، فرانسه، عملأ هیچ دخالتی در اجرای قطعنامه سازمان ملل متحد، و برگرداندن اسرائیل به مرزهای قبل از جنگ ۱۹۶۷، انجام نمیدهند؟ در صورتیکه مورخ یهودی تبار مقیم اسرائیل و استاد دانشگاه در تل آویو، شلو مو ساند (Shlomo Sand)، صاحب کتاب معروف خود، با عنوان: چگونه قوم یهود آفریده شده است.، در واقع چنین قومی وجود نداشته، بلکه یک اسطوره بیش در راسطای یک هدف سیاسی بوده و امروز هم در همین راستا، با همان ایده ئولوژی در جهان تبلیغ میشود، همین استاد تاریخ در مصاحبه ایکه در ۵ نوامبر با هفته نامه فرانسوی بنام: Politis – داشت، میگوید: اگر آمریکا اراده بکند، مسئله اسرائیل و فلسطین در عرض دوساعت حل میشود. مسلمأ منافع قدرتهای بزرگ بر این است، که ژاندارمی تا دندان مسلح، با پیشرفتهترین سلاحهای مدرن، در منطقه خاورمیانه، به قیمت جنگهای خونین در طول بیش از ۹۰ سال، حافظ منافع شرکتهای بزرگ نفتی، اسلحه سازی و لابیهای صهیونیستی باشد.
نکته دیگر، که باید بر آن توجه بکنیم، این است، اعلامیه معروف لرد بالفور درست در ۲ نوامبر ۱۹۱۷، در رابطه با تشکیل یک کانون برای یهودیان در سرزمین فلسطین را اعلام کرد. در صورتیکه در ۱۱ دسامبر ۱۹۱۷، یعنی ۳۸ روز بعد از اعلامیه بالفور، برای اولین بار ارتش انگلیس به فرماندهی ژنرال آلانبی (General Allenby) وارد اورشلیم میشود. به عبارت دیگر، تشکیل این کانون یهود، در حقیقت، ایجاد یک پایگاه نظامی، برای دفاع ازمنافع استعماری انگلیس در خاورمیانه بود، که با منافع زرسالاران صهیونیزم بین المللی گره خورده بود و تا امروز این پیوند ادامه دارد.
در رابطه با یهودیان روسیه تزاری نیز انگلیس بر این باور بود، که با اعلامیه بالفور، یهودیان روسیه نیز به فلسطین مهاجرت میکنند، و با این عمل با افزایش قدرت انسانی یهودیان در فلسطین، بر قدرت نظامی این اقلیت قومی مهاجر در مقابل اعراب ساکن منطقه، اضافه میشود، و یهودیان میتوانند در راستای منافع دور مدت انگلیس، از خود دفاع بکنند. درست است که روسیه تزاری در جنگ اول جهانی هم پیمان نظامی انگلیس بود، و مسلمأ روسیه تزاری با مهاجرت یهودیان روسیه موافت میکرد، خصوصإ یک جوً یهود ستیزی توسط کلیسای ارتد کس روسیه در این کشور حاکم بود. اما انقلاب ۱۹۱۷، (یا کودتای لنین) در ۲۵ اکتبر رخ داد، و کاخ قدرت تزار برسرش فرو ریخت واین برنامه انگلیس در رابطه با مهاجرت یهودیان روسیه به فلسطین، عملی نشد. خصوصاً اغلب رهبران حزب بلشویک روسیه، یهودیان مارکسیست و مئومن به انترناسیونالیزم کمونیستی بودند.
عجیب نیست که بعد از استقرار نظام کمونیستی در روسیه، وقتی که در ۱۴ ماه مه ۱۹۴۸، استقلال اسرائیل توسط بن گوریون اعلام شد، روسیه شوروی اولین کشوری بود، که اسرائیل را به رسمیت شناخت، و به چکسلواکی دستور ارسال اسلحه و هواپیمای جنگی برای دفاع این کشور در مقابل حملات اعراب را نیر صادر کرد. بعلاوه هزاران یهودی لهستانی تبار را که در اردوگاههای مختلف روسیه زندانی بودند، به لهستان فرستاد، به این هدف، که یهودیان کشورهای اروپای شرقی، با گرایش به مارکسیسم لنینیسم، اولین حکومت کمونیستی را در خاورمیانه، در تضاد با منافع سرمایه داری انگلیس و آمریکا، ایجاد خواهند کرد. اما این بار هم «تاواریش استالین» در محاسبات خود اشتباه کرده بود. جنبش صهیونیزم، یک جنش کمونیستی و حتی سوسیالیستی نبوده و نیست. همچنانیکه نازیسم ولو اینکه خود را زیر عنوان پر طمطراق ناسیونال سوسیالیسم، مخفی میکرد، ولی در حقیقت سلاح پر قدرت، سرمایه داری جهان، در مقابل مبارزات طبقاتی کارگران و زحمت کشان جهان بود. تعجب آور نیست، که قبل از آنکه ژاپن در صبح یکشنبه ۷ دسامبر ۱۹۴۱ بطور غافلگرانه در بندر پرل هاربور، به نیروی در یائی آمریکا حمله بکند، اغلب سرمایه داران بزرگ آمریکا وصنایع آن کشور چون راکفلر، جنرال موتور، فورد، مدافع تازیسم بودند و پدر بزرگ جورج دبلیو بوش (Prescott Bush - متولد ۱۸۹۵- مرگ ۱۹۷۲) قبل از جنگ در کشور سویس، برای صنایع نظامی آلمان کار میکرد.
این نوع «انحرافات – یا کوتاه بینیهای سیاسی» در انحصار سرمایه داران، و صهیونیستها نیست. در اوج قدرت آلمان هیتلری، سازمان اخوان المسلمین حسن البناء، و مفتی اعظم بیت المقدس، حاجی امین الحسینی، تا «شرفیابی به حضور ادلف هیتلر» پیش رفت. همین اعمال را در بین صهیونیستها نیز میتوانید در تاریخ مشاهده بکنید. فیلسوف آلمانی یهودی تبار هانا آرنت، (متولد ۱۹۰۶-مرگ ۱۹۷۵) در کتاب معروف خود با عنوان: آیشمن در اورشلیم، پرده از معامله پنهانی یک عده صهیونیستها را با نازیهای آلمان داشتند، بر میدارد و همین عمل شجاعانه و صدافت روشنفکری این بانوی فرهیخته باعث خشم جناح افراطی صهیونیستها میشود، بطوریکه یکی از آنها با تمام بیاحترامی، خطاب به این فیلسوف گرانقدر میگوید: من شرم دارم، که امثال شما یهودی هستند!!!
نگاه کوتاه به چند گفته تاریخی داوید بن گوریون بنیانگذار دولت اسرائیل.
خوانند گان به این اصل توجه بکنند، که ایده ئولوژی صهیونیزم، در اندیشه، و در عمل، همطراز با نازیسم و پیرو برتری نژادی، و سلطه یک ملت بر ملت دیگر وطرح نابودی علنی یک قوم دیگر است. لذا نباید صهیونیزم را با یهودیت مقایسه و همطراز دانست، ولو اینکه رهبران صهیونیست سعی بر آن دارند، که خود را رهبر تمام یهودیان جهان قلمداد بکنند! بخش مهم یهودیان جهان در طول تاریخ، همیشه در مقابل ظلم و بیدادگری، به هر نوع و به هر اسم، علیه هر انسانی، بدون کوچکترین تبعیض قومی نژادی مذهبی، به مبارزه برخاستند، و در این راه قیمت گزاف نیز پرداختهاند. (*)
چند گفته معروف بن گوریون، که تا ابد بر تارک تاریخ صهیونیزم چون مایه ننگ خواهد ماند، در اینجا نمونه میآوریم.
- داوید بن گوریون، موسس دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸، که یکی از معروفترین رهبر صهیونیستی در قرن گذشته بود، او بنیانگذار سازمان تروریستی «حقنا» بود. او از طریق عملیات مخفی و تروریستی، قدرت نظامی مهاجران صهیونیست را بالا برد وباتشکیل دولت اسرائیل از سال ۱۹۴۸ تا سال ۱۹۶۳، جز یک مدت کوتاه نخست وزیر، و وزیر داخلی اسرائیل بود. چند نمونه از گفتههای ایشان را در اینجا میآوریم، تا خوانندگان بهتر به ذات ایده ئولوژی صهیونیزم پی ببرند و میتوجه بشوند، که اگر تحلیگران صدیق در مسائل سیاسی – فلسفی صهیونیزم را معادل با نازیسم میدانند، بیدلیل نیست.
(...) اگر من یک رهبر عرب بودم، هرگز توافق نامه با رهبران اسرائیل را امضا نمیکردم، این طبیعی است، ما سر زمین آنها را غصب کردهایم، درست است که خداوند این زمین را بما وعده داده است، امٌا این وعده شا مل آنها نمیشود، چون خدای ما، خدای آنها نیست. درست است که یهود ستیزی نازیها و آشویتز هیتلر وجود داشت، امٌا این جنایتها را اعراب نکردند. اعراب تنها یک واقعیت را میبینند، که ما یهودیان آمدیم و سرزمین آنها را دزدیدیم. چرا اعراب این عمل دزدی ما را قبول بکنند؟
(ماًخذ به زبان فرانسه: David Ben-Gourion (le ۱er Premier Ministre israélien): Cité par Nahum Goldmann dans «le Paradoxe Juif»، page ۱۲۱)
- ما حقیقت را کتمان نمیکنیم، از جنبه سیاسی، ما متجاوز هستیم. اعراب از خود و از سرزمین خود دفاع میکنند. این کشور به آنها تعلق دارد، برای اینکه در آنجا زندگی میکنند. در صورتیکه ما یهودیان از نقاط مختلف آمده و اینجا ساکن میشویم. از منظر آنها، ما میخواهیم انها را از وطنشان آواره بکنیم. پشت تروریسم عرب، یک جنبش مقاومت است، ولو اینکه هنوز این جنبش ابتدائی و خالی از ایده الیسم و خود فدا کردن برای اهداف والا است.
- (ماًخذ به زبان فرانسه: David Ben-Gourion: Cité page ۹۱ du Triangle Fatidique de Chomsky qui est paru le livre de Simha Flapan «Le Sionisme et les Palestiniens» – page ۱۴۱-۲، citant un discours de ۱۹۳۸)
- اگر من میدانستم، که با انتقال تمام کودکان آلمان به انگلستان (در هنگام جنگ دوم جهانی) حفظ جان آنها عملی بود، ولی در مقابل فقط با انتقال نصف این کودکان به اسرائیل، این امکان ممکن بود، (که فقط جان نصف کودکان آلمانی حفظ شود)، من حا لت دوٌم را انتخاب میکردم. برای اینکه ما در مقابل ما تعداد این بچهها (و نجات تمام آنها) قرار نگرفتهایم، بلکه در مقابل مسئله تاریخی مردم اسرا ئیل قرار گرفتهایم. (ماخذ به زبان فرانسه: Ben-Gourion (Cité pages ۸۵۵-۵۶ du Shabtai Teveth de Ben-Gurion dans une version légèrement différente)
خوانندگان ملاحظه میکنند، که برای داوید بن گوریون، در راستای سخن معروف ماکیاول: هدف وسیله را توجیه میکند. وقتی که سرجوخه اطریشی، آدلف هیتلر، با ایده ئولوژی ناسیونال سوسیالیزیم، همراه با یک مشت دیوانگان تاریخ، در راستای استقرار «نژاد برتر آریائی!!!» ۶۰ ملیون انسان را قربانی کرد، ملیونها انسان را تا پایان زندگیشان معلول و مفلوج نمود، ملیونها خانواده را آواره و سرگردان کرد،، کورههای آدم سوزی راه انداخت و ملیونها یهودی، کولیهای اروپا را تبدیل به خاکستر کرد تعجب آور نیست، که داوید بن گوریون این صهیونیست دو آتشه نیز، در راستای همین اهداف، حاضر است نصف کودکان آلمان را فدای اهداف سیاسی خود بکند. (ادامه دارد)
پاریس ۳۱ ژانویه ۲۰۱۰.
اقتباس با ذکر نام نویسنده و سایت، کاملأ آزاد است.
(*) نامه اعتراض آمیز پرفسور آندره نوشی، فرانسوی یهودی تبار به سفیر اسرائیل در فرانسه، به ترجمه این صاحب قلم در سایت عصر نو با این آدرس، ملاحظه بفرمائید، که چگونه انسانهای واراسته یهودی تبار، جنایات رژیم صهیونیستی را افشا ء میکنند.
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=1889
قرارداد معروف قرارداد Quncy
جمعیت جهان در طول یک قرن در حدود ۴ برابر افزیش یافته است، که چنین افزایشی با چنین سرعتی در طول تاریخ بشریت هرگز سابقه نداشته است. در مقابل افزایش جمعیت جهان، و تمدن دنیای ماشینی، یا در حقیقت تمدن نفت، که اکثریت غالب نیروی محرکه آن در حال حاضر نفت و گاز طبیعی است بر اهمیت این ماده انرژی زا بیش از پیش افزوده است. نفت در راستای ماده انرژی زا، چون نیروی محرکه موتورهای مختلف، و مشتقات متعدد آن، در تولید مواد پترو شیمی، در منطقه خاورمیانه، برای اولین بار، در ایران، در شهر مسجد سلیمان در سال ۱۹۰۸، توسط زمین شنا سان و مهندسین انگلیسی کشف و در ۱۶ ماه مه در عمق ۳۶۰ متری استخراج شد. بعد از این کشف و استخراج، و تجربه جنگهای جهانی اول و دوم در رابطه با ماده حیاتی نفت و نقش آن در این جنگها، منظقه خاورمیانه و حوزه خلیج فارس، تبدیل به یک منطقه ژیٔوپولتیک و نفت تبدیل به ماده ژیٔواستراتژی جهان شد. در راستای اهمیت نفت این ماده استراتژی است که امپراطوری انگلیس، دولت اسرایٔیل را در قلب خاورمیانه به عنوان ژاندارم منابع نفتی این منطقه آفرید و بعد از جنگ دوم جهانی و حضور فعال آمریکا در منطقه نفت خیز خاورمیانه، و قرارداد نفتی و انحصاری امریکاو عربستان سعودی در فوریه ۱۹۴۵، زیر عنوان: قرارداد: Quncy بین آمریکا و عربستان سعودی در مراجعت روزولت از کنفرانس یالتا، این قرار داد با سلطان عربستان، عبدالعزیز ابن سعود بسته شد. به موجب این قرار داد، عربستان سعودی تعهد میدهد که هرگز کوچکترین امتیاز کشف و استخراج نفت در عربستان را، این کشور به دولت ثالث ندهد، و آمریکا نیز متقابلأ تعهد میدهد که از تمامیت ارضی عربستان و تداوم سلطنت خانواده ابن سعود، در عربستان را تضمین و از آن در مقابل تهدیدهای داخلی و خارجی دفاع بکند. در حقیقت عربستان سعودی یک مستعمره و پیاگاه نظامی آمریکا در منطقه نفت خیز حوزه خلیج فارس است.
در راستای همین قرارداد: Quncy بین آمریکا و عربستان و پشتبانی آمریکا از این کشور بود که محمد رضا شاه، در سال ۱۹۷۰، جزیره بحرین را که در طول ۲۵۰۰ سال تاریخ مدون ایران متعلق به ایران بود تحویل اعراب داد، عربستان نیز چند سال بعد خلیج فارس که حتی در دوران یونان باستان و روم باستان طبق اسناد معتبر تاریخی: (، Limen Persikos des Grecs، Sinus Persicus des Latins، al-Bahr al-Farsi (la mer persique) -خلیج فارس، و برای اعراب: البحر الفارس نام داشت نام خلیج عربی بر خلیج فارس گذاشت. امروز یک عده اعراب و حتی ایرانیان خایٔن و جیره خوار عربستان، خلیج عربی، و خوستان را کشور الاحواز مینامند!!! چرا؟ برای اینکه طبق مطالعات زمینشناسان معتبر جهان، متخصص در ذخایٔر نفتی دنیا، ۷۰ درصد ذخایٔر نفتی تایٔید شده دنیا در حوزه خلیج فارس قرار دارد، واین منطقه هم از منظر ژیٔوپولتیک و ژیٔو استراتژی، از سال ۱۹۰۷، طبق قرارداد بین امپراطوری بریتانیا، و روسیه تزاری، که ایران را به به سه قسمت تقسیم کرده بودند، قسمت شمال، تحت نفوذ امپراطوری روسیه، قسمت جنوب، تحت نفوذ امپراطوری انگلیس، و مرکز بظاهر بنام کشور ایران با یک دستگاه سلطنتی ضعیف و فاسد. در حقیقت از آن تاریخ این منطقه نفت خیز، متعلق به انگلستان بود و به مرور آمریکا نیز وارد این منطقه شد و با قرارداد: Quncy، بر استقرار خود در منطقه «مشروعیت» بخشید وبخشی از این منطقه از سال، سال ۱۹۴۵ متعلق به آمریکا است که اشتراکاً با قدرتهای غربی خصوصاً شرکتهای نفتی برای چپاول ثروتهای این منطقه فعالیت دارند.
-----------------------------------------------------
ماًخذ در زبان فرانسه :
-Le grand aveuglement .Charles Enderlin Albin Michel 2009
- Comment le peuple juif fut inventè .Shlomo Sand Fayard 2008
- http://www.ism-france.org/news/article.php?id=3664&type=analyse&lesujet=Sionisme
- http://www.fonjallaz.net/Suisse+2e-Guerre-Mondiale/Affaire%20Delamuraz/Flux%20+%20Collabo%20sio-nazi/Collabo%20sionisme-nazisme.html