با آمدن بهار زمستان کوچ میکند تا در دیاری دیگر در آنسوی زمین به جای پائیز خیمه زند. اینها گردش زمان در جغرافیاست، اما در تاریخ بهار بوی سرزندگی و نشاط و تازگی دارد. بهار امید و آرزو و آرمان در چنته داشته و دعای خیر و نیکی و برکت پراکنده میکند.
از سیده دم پیدایش بشر هوشیار و تشکیل کمون ابتدائی، شادمانی و شادی و اندوه نیززاده شدهاند. امید و آرزو و آرمان نیز قدمتی بدازی عمر انسان دارند. بشر بیپناه آسمان غرش و آذرخش و تندر و توفان و سیل را خشم طبیعت و خدا (قدرت برتر) میدید و برایش قربانی میکرد و دست بدعا مینشست و روز آرامش و شادی آرزو میکرد. از نیست شدن و فنا و درد نفرت داشت و خانه بدوش از دیاری به دیار دیگر پناه میبرد. دیگر از کوچ و دربدری و «خوش» نشینی خسته شده و بزمین چسبید. از گاو و گوسفند و اسب و چارپایان دیگر مدد گرفت و کشت و کار آغاز نمود. از همان زمانها بود که جشن و یادبود و یادآوریها و اعیاد ریشه گرفتند. میتوان گفت که اولین جشنها در رابطهای تنگاتنگ با کشت و داشت و بر داشت از زمین شکل گرفتهاند (هنوز هم چنین مراسمی در پهنه گیتی بر قرار است، جشن شکر گزاری در کانادا و آمریکا و جنشن مهرگان خودمان). آنگاه ادیان و مذاهب بدوی مراسم و یادبودهائی بدان افزودند. با پیدایش و رشد ادیان بزرگ چون کنفسیوسنیزم و بودائی و هندو و زردشتی اعیاد و یادبودها و مراسم محلی رنگ و بوی مذهبی پیدا کرده و تفکیک و تضادی جدی بروز نکرده بود. با پیدایش ادیان توحیدی (یهودیت و مسیحت و اسلام) و جهان شمول شدن آنها و تداخل و ترکیب جمعیتها، اعیاد نیز با رسم و راه خویش در قارههای زمین گسترده شده و امروز در هر کشوری عیدها و جنشها و مراسم گوناگون بر جسب قوم و قبیله و مذهب بر گزار میشود. در کنار این جشنها و اعیاد، هر کشوری نیز پایان سال کهنه را بیاد سالی نو جشن میگیرد و آن عید ملی و همگانی و عمومی است. تقویم تاریخ درکشورهائی مثل چین و کره قمری (ماه) و در بسیاری دیگر میلادی (تولد عیسی مسیح) و تعدادی نیز شمسی (خورشیدی) تنظیم و اداره میشود.
ایران از دوران باستان سال نو خویش را با بهار شروع کرده و سال نو را با زایش دوباره طبیعت و فصل کشت آغاز میکند. البته، آغاز سال نو تا زمانی که روزهای سال ۳۶۰ بود تغییر میکرد. اما از زمانی که ۳۶۵ روز میزان سال شد، سال نو و آغاز بهار در اول فروردین قرار گرفتند.
ما انسانها راه درازی پیمودهایم. کمون ابتدائی را گسترش داده و به قوم و ایل و تبار و قبیله رسیدیم و در ادامه امروز در قارهها و نیم کرهها پخش شدهایم. بشر از دوران دور خویش به قاره پیمائی رسید و آنگاه عشق و دیدار کرات دیگر اوجش داد و بدنبال کشف کهکشانی دیگر راهی فضا شده است.
اما ما، آدمی که با لقمهای نان و استکانی چائی (قهوه) سیر میشود و با تکهای پارچه و بالشتکی کوچک سر بر بالین میگذارد تا فردائی دیگر را از سر گیرد، بکجا رسیدهایم؟ چه شد که زندگی با آن سادگی و صفا و صمیمیت را رها کرده و برای بیشتر داشتن و آقائی و زور برتر به جهنم طبقاتی کنونی رضایت دادهایم. از یک سو میلیونها کودک و زن و مادر گرسنه روی زمین سرد بخواب میروند اما در کنار آن و در دیواری نزدیک گروهی با انباشت سرمایه هزاران تن خوراک را در زبالهدان میریزند. میلاردها میلارد هزینه جنگ و تسلیحات و کشتار جمعی میشود اما هنوز کودکی آرزوی تولدش «تکهای شکلات» است و مادری دیگر در باتلاق زباله دنبال تکهای گوشت میگردد.
در ایران ما، کشتی پیر مردی، که امید بهشت و عدالت خدائی میداد، در جماران به گل نشست. او شادی و صفا و زیبائی را در پستوی خانهها زندانی کرد و گریه و زاری و عزا را رسمی نوین نامید و میلیونها انسان را داغدار و آواره و بیخانمان کرد. وه چه زمستان سختی بر آسمان ایران سایه افکنده است!
بگذریم، داشتم از نوروز و روز نو و بهار میگفتم که قلم کج راهی کرد. چکنم، درد دل است و اندوه انسانی. در ادبیات ما گفتهاند «عید ما روزی بود کز ظلم آثاری نباشد». بار مثبت این بیت خبر از دورنگری و بصیرت و تلاش انسان برای روز بهروزی میدهد. ولی بار منفی آن، یأس و بیتفاوتی بهمراه داشته و عید و نوروزهای کوچک را فدای نوروز نرسیده میکند. باید هر روز را با بار مثبت آن جشن گرفت، بویژه که روز ملی و باستانی و تاریخی باشد. هزاران راه و بهانه برای فرار از عید و جشن و شادی وجود دارد، هر یک از ما در این سالها مادر، پدر، برادر، و خواهر و یا عزیزی را از دست داده و غم بارتر اینکه فرصت خداحافظی و دیدار آخر را نیز از ما ربودهاند. بزبان کوچه بازاری میگویند!ای بابا دلت خوش است! دیگر چه عیدی مانده است و چه شادی پابر جاست! اما ما زندهایم تا زندگی کنیم و زندگی انگیزه دارد! باید سایه غم را با نور شادی و امید کمرنگ و بیاثر کرد و گرنه زندگی غم خانهای تاریک بیش نخواهد بود.
گفتم که آدمی با امید و آرزو همآجین است و آرمان انگیزه بودن و شدن است. بزبان ساده، امید و آرزو دو پای آدمی است و آرمان موتور حرکت و بصیرت و دور بینی اوست. من میدانم که کار دنیا و انسان با دعا و نفرین سر و سامان نمیگیرد. ولی ایمان دارم انسان بیانگیزه و زندگی بدون آرمان و هدف پوچی و چرخشی بیهوده است. از اینرو، دعای نوروزی خویش را تقدیم شما کرده و امیدوارم فردایی بهتر زندگی ما را رقم خواهد زد. بامید آنروز پیروز!!!
ای خدای پیدایش و هستی و انسان!ای دگرگون کننده قلب و درون و تپش وجود و بینائی و دید،ای تکامل دهنده و پروار کننده حال و روز و روزگار،ای گرداننده روز و شب و تاریکی و روشنائی، روز و روزگار مارا بهتر و روشنتر گردان!!!
من ایمان بروزی دارم که کودکی بیعیدی نماند و مادری در انتظار فرزندش در کنار سفره عید اشک نریزد.
من ایمان دارم که ستم و استثمار و بیداد از گرده انسانها بر چیده خواهد شد. روزی که زن آزاد و مرد انسان میشود و سالاری از آن حق و حقیقت خواهد شد. دیگر جنسیت و زر و زور نشان قدرت نبوده و کارگر برده ابزار و ارباب کار نخواهد بود. روزی که انسان دوبارهزاده میشود و عشق و شادی و امید هم آغوش میگردند. آن روز زیاد دور نخواهد بود!!!!
*از زنده یاد احمد شاملو
نوروزتان پیروز و هر روزتان خجسته باد
رضا- ۲۹اسفند ۱۳۹۱
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد