زنان، قدرتی که خود را زیر پوست جامعه گستردهتر میکنند. وسیع و پهناور. آثار این قدرت را از طرحها و لایحههای طاق و جفت رژیم جمهوری اسلامی میبینیم که حتی در مهمترین بحرانهای جناحی خود، از کابوس آن رهایی ندارد و در هر فرصتی تلاش میکند تا زنان را با قوانین ریز و درشت به خیال خود مهار کرده و در خانه و خانواده محبوس کند. آنها را مشغول بارداری و بچه داری میکند و کار ِ خانه را نیز یکی از وظایف مقدس زنان میداند. در عین حال برای اینکه چرخ اقتصاد بهتر بچرخد، دورکاری را رواج داده و زنان را تشویق به انجام شغل خود در خانه میکند. با توسل به استعاره تسهیلات مشاغل خانگی، خانواده کارآفرین و زنان فناور، ستم مضاعف را چند برابر کرده و سوءاستفاده استثماری را کادوپیچ کرده و به زنان به مثابه یک برده خانگی تقدیم میکند. به این ترتیب زن را جدا از جامعه و جمع، در خانه ایزوله کرده و به خیال خود خطر متمرکز شدن این انرژی جوشان و سرباز کردن آن را خنثی میکند.
هرقانون، هر لایحه و هر طرحی که ارائه میشود و هر اقدامی که حکومت بر علیه زنان انجام میدهد، نشان از حرکتی در زیر پوست جامعه دارد. حرکتی بالفعل که ترس و لرزه را بر اندام این حکومت ِ تکیه داده بر سرنیزه هرچه بیشتر میکند.
آیا رژیم جمهوری اسلامی با چنین ایدههایی توان به زانودرآوردن زنان را دارد؟ مبارزهای که زنان در این ۳۴ سال، در عمل به پیش بردهاند، میتوان با جرأت گفت که هیچ قشر دیگری به این میزان آن را به پیش نبرده است. از تاکتیکهای مبتکرانه در مبارزه با حجاب اجباری گرفته تا تحصیلات عالیه، کار در بیرون از خانه، آگاهی و آزادی بیشتر و.. و... و
اکنون روز به روز بیشتر شاهد روی آوری دختران برای تحصیل در دانشگاهها تا مدارج عالیه هستیم. از این رو دانشگاه دیگر متعلق به یک قشر نجبه و سطح بالای جامعه نیست. بلکه به شدت تودهای شده و میتوان دخترانی از خانوادههای رو به پایین جامعه و یا روستایی را نیز در دانشگاهها دید. در واقع نباید دانشگاه و دانشجویان را مثل سابق تنها در چهارچوب روشنفکری بررسی کرد. هر حادثهای در دانشگاه به سرعت در میان اقشار متوسط و پایین جامعه رسوخ میکند و کار در میان دانشجویان تنها منحصر به یک قشر باقی نمیماند. بنابراین محدودیت سهمیه جنسیتی و ممنوعیت ورود دختران به رشتههای معین، تاکتیکهای ست که رژیم جمهوری اسلامی بسیار آگاهانه و آینده نگرانه انتخاب کرده و به پیش میبرد. حکومت میداند که تحصیلات مقدمهای ست برای شغل یابی، فرزند کمتر، خانه داری حداقل و..... که بعدها نمیتواند آن را کنترل کند. در نتیجه تلاش میکند به هر ترتیب دختران و زنان را در خانه نگاه دارد. خانه و خانواده مکانی ست که میتواند دختران را در پشت دیوارهای آن محبوس کند، زندانی دیگر برای دختران!
اما این رودخانه خروشان مسیر خود را یافته است و بازگرداندن آن به جای اولیه دیگر ناممکن است.
یکی دیگر از تلاشهای بیفایده رژیم، لایحه پیشنهادی دولت در مورد محدودیت گذرنامه و سفر دختران به خارج از کشور و اکنون پس گرفتن و اصلاح آن است. اصلاحاتی از قبیل: درصورت کار خلاف (لابد برداشتن روسری در هواپیما!) قرار است گذرنامه لغو شود. چنین اقداماتی تنها افشاگر ترس حکومت از افزایش روزافزون سفر و مهاجرت دختران به خارج از کشور است. روندی که دیگر با هیچ لایحهای قابل جلوگیری نیست.
۳۴ سال حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی با توسل به خشونت، زور و اجبار نشان داد که هرچه قوانین محدودکننده تری وضع میشود، زنان عاصیتر شده و تاکتیکهای بدل میزنند. ورشکستگی چنین لوایح و قوانینی از هم اکنون به اثبات رسیده است.
اما باید اعتراف کرد، تنها موفقیتی که این رژیم داشت و هنوز دارد، نهادی کردن سرکوب، زندان، اعدام و خشونت در قانون، عرف و در کلیه آحاد جامعه از محیط کار، در خیابانها تا خانهها است.
چه میتوان کرد؟
<7b>
سرمایه گذاری بلندمدت، درآمد بالا با هزینه پایین!
خیر، صحبت از یک طرح اقتصادی نیست. هدف حرکت جنبشهای زنان به پیش است. زنان چه کنند تا هر حرکتی از این جنبش تبدیل به سرمایهای با درآمد بالا برای آینده و آینده گان گردد، اما هزینه پایین تری بپردازند؟ هرچند تاریخ نشان داده، هر هزینهای خود سرمایه ایست که منافعش را نسلهای آینده خواهند چشید. هر کنشی چه به نتیجه درستی برسد و چه ره به جایی نبرد، خود تجربه گران بهایی خواهد بود که در حرکتهای آتی به کار میآید. در جریان پراتیک، اگر اشتباه هم کنیم، درسی خواهیم گرفت که در هیچ مکتبی آموزش داده نمیشود.
یکی از این اشتباهات که از آن درس ارزشمندی گرفتهایم، این است که نمیتوان و نباید کنش را یا تنها شرکت در تظاهرات و شعارهای مرده باد، زنده باد دانست و یا تنها کار مطالعاتی، اندیشه سازی و نظری. با وجودی که هردوی اینها بسیار لازم بوده و در جای خود کارکرد تعیین کنندهای دارند، اما در شرایطی که سرکوب بیداد میکند و هر حرکتی، بدون اینکه بازدهی متناسب داشته باشد، هزینهای جبران ناپذیر از خود بر جای میگذارد، دیگر نمیتوان و نمیبایست به تاکتیکهای گذشته روی آورد و به انتظار شرایطی نشست که از آن گذر کردهایم. از بیعملی و انتظار تنها رخوت و سکونزاده میشود و بدون حرکت، کنش و پراتیک، اندیشه نیززاده نمیشود.
درسی ارزنده از جنبش زنان!
جنبش زنان اما در دو دهه گذشته تلاشهای بیشماری را سازمانگری نمود. از خود گذشتگی، جرأت و قاطعیتی که در حوزههای مختلف علیه تبعیض جنسیتی از خود نشان داد، میتوان گفت در تاریخ جنبش زنان ایران بیهمتا بود. جنبش زنان توانست این جنبش را از چهارچوب صرفا روشن فکری برون آورده و آن را در میان اقشار متوسط جامعه گسترش دهد.
یکی از پراهمیتترین وجه فعالیت جنبش زنان، تشکیل شبکههای افقی و مبارزه علیه سازمان دهی هیرارشیک و از بالا به پایین بود. شیوهای بکر و پیشرو که تا آن زمان هیچ یک از سازمانها و جنبشهای موجود در ایران، آن را تجربه نکرده بودند. هرچند که دقیقا به همین دلیل که اولین تجربه بود، در عمل با نشانههایی از سازماندهی عمودی تداخل پیدا میکرد و مشکلاتی به وجود میآورد. اما چنین امری نیز طبیعی ست و هیچگاه نمیتوان یک مدل سازمانگری را ضربتی اجراء کرد، بدون آنکه شیوه گذشته مدام مانند دم خروس از آن سر در نیاورد. مهم روشن کردن نواقص و کمبودهای این نوع سازمانگری در عمل و رفع آنها در یک پروسه گذار است. طبیعتا بدون پراتیک و تجربه نمیتوان اصول و آگاهی را بر واقعیتهای موجود و جاری منطبق کرد.
آیا وحدت کلمه در یک جنبش ضروری ست؟
یکی از اشتباهات جنبش زنان را میتوان در اصرار به ایجاد وحدت کلمه برای سازمان دادن یک جنبش دانست.
زنان وسیعترین و پرجمعیتترین قشر معترض به جمهوری اسلامی بودند و هستند. گسترده در سطح جامعه و طبقات، با مطالبات مختلف، با ویژگیهای متفاوت و با تواناییهای متنوع. چنین خصلتی میتواند یک راه نمای جدی برای جنبشهای زنان باشد.
جنبش زنان اما در دو دهه گذشته با تمام قوا تلاش کرد تا در مطالبات خود با برخی گروههای زنان وحدت کلمه به وجود آورد. در حالی که به وحدت رساندن همه اقشار زنان نه تنها ناممکن، بلکه خطای فاحشی است. نتیجه آن شد که مطالبات گروهی از زنان نادیده گرفته شد و مطالبات گروهی دیگر به کف خود رسید تا مثلا گروه سوم با سقف مطالباتش در این جنبش معین حضور پیدا کند. با همین هدف و استدلال، مطالبه آزادی پوشش امری فرعی و متعلق به اقشار مرفه جامعه تلقی شد، بحث درباره لایحه گذرنامه، تجملی و بیاهمیت به حساب آمد، تبعیض طبقاتی و ستم مضاعفی که بر زنان زحمت کش میرود، اصلا بررسی نشد، کار بین پرستاران یا معلمین که اساسا بین زنان تقسیم شده، کار صنفی به شمار آمد، دورکاری در خانه و کم کردن ساعات کار زنان در بیرون از خانه، تبعیض مثبت اعلام شد و.......
مسئله این نیست که گروههای زنان حق ندارند در حرکتهای مختلف به کف مطالباتشان برسند. اتفاقا آنجا که یک حرکت همگانی مطرح است، گروههای زنان میبایست حداقلهایشان را مشخص کرده و در حد امکان حرکتهای بزرگ را سازمان دهند. اما زمانی که به گروه خود وبه جمع خود بازمی گردند، دیگر نباید از مطالبات حداکثریشان فاکتور گرفته وبرای آنکه جمع خود را بزرگتر کنند، از سقف درخواستهای خود کوتاه بیایند.
گروههای مختلف زنان میتوانند هریک مطالبات اقشار مختلف زنان در گستره جامعه را بیان کرده و با کار اجتماعی و ریشهای میان آنان، سرمایهای را به کار اندازند که نتیجهاش را احتمالا نه ما، بلکه دختران ما یا دختران دختران ما به ثمر میرسانند. باید بذری بیافشانیم و بگذاریم تا نسل و نسلهای آینده بتوانند از میوههای درخت بارورشدهاش بچینند.
جمعهای کوچک و بزرگ زنان میتوانند جداگانه حول انواع مطالبات گرد آیند. لازم نیست مطالبات را اولویت بندی کرد و برخی را دور انداخت. لازم نیست این مطالبات را از پیش تعیین کرد و یا برای ایجاد چنین جمعی نقشه کشید و آئین نامه تهیه نمود. این امر میبایست از بطن زندگی زنان و مشکلات و خواستههایشان به در آید. اگر ما به عنوان کنشگر در نقطهای از جامعه حضور فیزیکی، شغلی و یا معنوی داریم، میتوانیم از همان نقطه شروع کنیم. راه و چگونگی آن تنها در عمل تعیین خواهد شد. چنین جمعهایی میتوانند کاملا صنفی باشند و یا مبنای خیریهای داشته باشند. میتوانند جنبه حقوقی داشته و یا نقش آموزشی، نظری، فکری و یا هنری بازی کنند. میتوانند دلایل متنوع دیگری داشته باشند. مهم حضور زنان به علت پی گیری حل مشکلات روزمرهشان، رسیدن به اهداف و آرزوهایشان و یا ارتقای آگاهی و سطح زندگیشان است. جمعهایی با مضمون و مطالبه مشخص که برای رسیدن به آن همواره در تلاشند. اما نباید عجلهای داشته باشیم و تصور کنیم که به این ترتیب یک جنبش اعتراضی را سازمان دادهایم و میتوانیم اکنون به عنوان یک جمع فمینیست، برای مثال در مقابل مجلس تحصن کنیم!
درواقع ما فعالیت نهادی و ریشهای را آغاز میکنیم و بذر را میپاشیم تا نسلهای دیگر آن را ادامه دهند. کاری که اگر ۵۰ سال پیش انجام شده بود، اکنون ما میتوانستیم آن را ادامه دهیم. متأسفانه ما هرگز با سرمایه اجتماعی دم خور نبودیم و با وجودی که فعالیتهای درخشانی در تاریخ جنبش زنان در ایران انجام شد و هزینههای بسیار بالایی نیز دادیم، آن چیزی که باقی مانده، هرچند با ارزش، اما بسیار اندک است.
http://lalehhoseynpour.wordpress.com/