logo





باز زنی می رسد

چهار شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۶ مارس ۲۰۱۳

رضا بی شتاب

reza-bishetab.jpg
باز زنی می رسد؛ مژده رسانش بهار
سرخ گُلی می دَمَد، دشتِ نشاط آشکار
نغمۀ هر مرغکی همنفسِ غنچه ها
عطرِ خوشی می وَزَد از طرفِ جویبار
نرگس وُ یاس وُ سَمَن، پونه وُ بابونه؛ های!
باز زنی می رسد می گذرد انتظار
چشمه ز سنگی جهید گشت روان وُ زلال
نبضِ زمان می زند با دِلَکَت گوش دار
قاصدکی خوش خبر، آمد وُ آواز داد:
خیز! که شب می رَمَد می رسد از ره نگار
از پسِ سردیِ سال آن همه دلمردگی
باز زنی می رسد چون تَپشی پُر شرار
پاک کن از چهره ات، رنجِ نهانِ دلت
غم ز نَفَس می فتَد، خانه بشوی از غبار
پنجره ها کوچه ها، غرقِ شکوفایی اند
باز صدا می زند، خنده وُ شادی بیار
دست بدار از ملال جامِ شرابی بنوش
باز زنی می رسد جامه اش از رنگِ نار
آینۀ آسمان جِلوِگهِ جستجو
عشق چنین می پَرَد، می بَرَد از تن قرار
این همه آزادگی زادۀ زیبایی است
جان به رگ ار می تَپَد؛ زن بُوَدش کردگار
جمله جهان آنِ او، برگِ گُلِ آرزو
باز زنی می رسد؛ بر قَدَمَش سجده آر

2013 / 3 / 6

http://rezabishetab.blogfa.com‍

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد