متنی که ذیلا از نظر خوانندگان میگذرد در واقع حاصل بحث وگفتوگویی است با یکی از دوستان، درباره عمدهترین پرسشها یی که پیرامون چپ ایران درشرایط کنونی مطرح گشته است.
واقعیت این است که چپ ایران مشتمل برطیفی گوناگون از نیروها وگرایشات است که به اشکال گوناگون، در تشکلها ومحافل مختلف، به صورت فردی یا جمعی، در ایران و خارج ازایران، فعالیت دارند. نویسنده این مقاله، همانطور که از متن برمی آید، تعلق خاطر به آن طیفی از چپ ایران دارد که به دموکراسی پایبند است، بدان به عنوان یکی ازاصول فکری خویش مینگردد و به آن به مثابه مسئله مقدم جامعه ایران مینگردد. در این بحث، از همین موضع است که به تلاشهای موجود از سوی بخشی از فعالین پرداخته شده است و به برخی از گره گاههای موجود دراین زمینه نظیراهمیت تعیین کننده انتخاب درست پرسشها، ارائه جهاتی درزمینه پاسخ دهی، وبرخی کوششهای عملی در جریان برای وحدت اشاره شده است.
*****
اول: درقدم نخست، وپیش از هر برخوردی با مسئله چپ ومشکلات آن، شناخت درست موقعیت چپ وطرح درست پرسش هاست که اهمیت مییابد. اتخاذ شیوه درست برخورد با مسئله، در اینجا نیز مثل هرمبحث دیگر، از اهمیتی تعیین کننده برخورداراست. پرسشها فراوانند. پرسشهای ما، در این مرحله از حیات چپ، نمیتوانند ونمی باید به طور اتفاقی، یابسته به نیازهای ذهنی ما، ازمیان انبوه پرسشهای موجود، انتخاب شده باشند. پرسشها را باید دسته بندی کرد. وپرسشهایی را که میشود ومی باید ازهم اکنون بدانها پاسخ داد، یا در جستجوی پاسخ درست برای آنان بر آمد، بیرون کشید. انتخاب این پرسشها از پشتوانه تحلیلی معین ومشخصی باید برخوردار باشند. اما، مولفههای این تحلیل کدامند؟
چپ در ایران به طور اعم، وچپ دموکرات به طور اخص، در چه وضعیتی قراردارد؛ متکی برکدام نیروهای اجتماعی وکدام اقشار وطبقات جامعه است؛ رابطه، ومیزان نفوذ آن براین نیروها واقشار و طبقات چقدر است؛ وموقعیت آن به نسبت نیروهای راست ومحافظه کار جامعه به چه قرار است؟
جنبش دموکراتیک وآزادی خواهانه مردم ایران در چه مرحلهای از حیات خویش بسر میبرد؛ عمدهترین موانع راه پیشرفت این جنبش کدامند، ورابطه چپ دموکرات ایران با این جنبش وحد تاثیرآن درتحولات، به چه قرار است؟
موقعیت چپ درسطح منطقه و جهان به چه قرار است؟ سمت وسوی تحولات شگرف سیاسی درمنطقه وجهان به چه ترتیبی است؟ مهمترین مسائل تئوریک وسیاسی مورد بحث در میان طیف وسیع نیروهای چپ کدامند؟
به نظر من، بدون مکثی حداقل وبدون ارزیابیای اولیه وحتی خام پیرامون این پرسشها، نمیتوان به گونهای نسبتا مطمئن، گرهیترین پرسشهای سیاسی وتئوریکی که درشرایط امروز درمقابل چپ ایران قراردارند ومنطقا باید عمده انرژی فعالین سیاسی آنرا به خود مشغول سازند را تعیین نمود.
من در اینجا، آگاهانه وارد پاسخها ونیم پاسخهای خود به این پرسشها نمیشوم. نه فقط به این دلیل که برای بخش مهمی ازآنها پاسخ روشن ومشخص وقانع کنندهای ندارم؛ بلکه به تجربه دریافتهام که ابتدا باید پرسش هارادرست تشخیص داد، برسر آنها مکث کرد، آنها راسبک سنگین کرد، سنجید وجوانب گوناگون آنها را به دقت مورد واکاوی قرارداد، پیرامون آنها همفکری کرد وبه تفاهم نسبی دست یافت و... البته میدانیم که این روش باروش سنتی ما، که ازجمله با ساده انگاری و برخوردهای کلی، گریبان خود راازکار طاقت فرسای ارائه تحلیل مشخص از شرایط مشخص راحت کردن، وپاسخ هر مسئلهای را در «زراد خانه مارکسیسم-لنینیسم» جستجو کردن و... رقم میخورد، متفاوت است.
دوم: از همین نخست وبه منظور جلوگیری از افتادن دردام بحثهای کشدار وغیر هدفمند، بپذیریم که نیروهای چپ، طیف وسیع وگسترده وناهمگونی را شامل میشوند؛ مسائل ومشغلههای طیفها وگرایشات گوناگون موجود درآن، بویژه در عالم واقع ودربرخورد با مسائل جامعه ایران و در سیاست وسیاست ورزی، متفاوت وگاه متضاد میباشند. جمع شدن همه آنها زیر یک سقف سیاسی، به صرف چپ بودن یا چپ انگاشتن خود، غیر ممکن است. هدف نه تلاش برای نزدیکی وگردآوری همه طیفهای چپ زیر یک پرچم سیاسی یا...، بلکه جستجوی همگرایی و تامین نزدیکی درمیان یکی از این طیفها، که ازهمسوییهای سیاسی ونظری معینی برخوردار هستند، که من آنرا طیف نیروهای متعلق به چپ دموکرات ایران میدانم، میباشد. طیفی که با سه مشخصه چپ بودن، پایبندی به دموکراسی ومشغله ایران وپیشبرد پروژه سیاسی برای ایران را داشتن، هویت مییابند وتعین سیاسی ونظری پیدا میکند. این سه مشخصه را میتوان ومی باید هم به طور اثباتی وبخصوص به مدد بازنگری به تاریخ معاصرایران – وچپ ایران- تعریف کرد وتوضیح داد وتبار تاریخی آنرا بیرون کشید. وهم درتکمیل آن، به همین شیوه، یعنی به مدد سیرتحولات تاریخ ایران، باید مرز آنرا با نیروهای راست، با چپ غیر دموکرات وسنتی، ونیز با چپی که زیر پوشش برخوردهای کلی وکلیشهای، از کار طاقت فرسای تحلیل مشخص ازشرایط مشخص ودست یابی به پروژه سیاسی مشخص وبرخاسته ازدل جامعه ایران، با تمامی مختصات اقتصادی واجتماعی وتاریخی وسیاسی وفرهنگی آن، طفره میرود و...، ترسیم نمود. (در این قسمت نیز، من به سیاق گذشته آگاهانه وارد ارائه این یا آن تعریف ازچپ، دموکرات و.. نمیشوم. توجه این بحث، بیشتربراصل مسئله، نحوه درست برخورد، واحیاناآن جوانبی از مسئله است که کمتردربررسیها، مورد توجه قرار گرفته ومی گیرند.)
سوم: بپذیریم که چپ دموکرات ایران، آنگاه که در مقیاس جامعه ایران با تمامی وسعت وتنوع اقتصادی واجتماعی وفرهنگی وقومی-ملی آن میاندیشیم وآنرا در بستر تاریخ طولانی وپرتحول وسرشاراز کشمکش هاوتناقضاتش مد نظر قرارمی دهیم، قبل از هرچیز با سیمای سیاسیاش ودر مرکزآن با پروژه سیاسیاش برای ایران معنی پیدامی کند. این امر به مفهوم ندیدن اهمیت مباحث تئوریک عام نیست.
پرداختن به مباحث تئوریک عام وجهان شمول، به کمونیسم، به سوسیال دموکراسی، به سوسیالیسم، به مارکسیسم، به مارکسیسم-لنینسم وبه استالینیسم ومائوئیسم و... لازم وضروری است، ومی باید بگونهای جدی وبابرنامه بدانها پرداخت وبسته به امکانات انرژیای درخوربدان اختصاص داد. این مباحث، بسیار گستردهاند واززوایای مختلف میشود بدانها پرداخت. دراین باره پرسشها فراوانند. بحران کنونی چپ، هم منشا جهانی وهم منشا ملی دارد. این بحران، درپی شکست چپ، هم در قلمرو ملی وهم درقلمروبین المللی، سربرآورده است. شکست سوسیالیسم واقعا موجود، شکست انقلاب بهمن وخراب شدن آوارحکومت دینی برسرمردم وآشکار شدن غلط بودن سیاستهای چپ ایران در برخورد با وضعیت، همه وهمه دربروز این وضعیت نقش داشتهاند. بنابراین، برای همه آن نیروهایی که آینده بشریت رانه در کادرسرمایه داری بلکه در سوسیالیسم جستجو میکنند به طور طبیعی این پرسش مطرح میشود که کدام سوسیالیسم؟ چگونه؟ و...
اما: اولا این مباحث به هیچ وجه جای مسائل سیاسی مرتبط با پروژه سیاسی را نمیگیرند؛ سیمای چپ ایران در سطح جامعه ومردم نه ازطریق تئوریها وایدئولوژیها، بلکه از طریق سیاستها وتاکتیکها وعملکرد نیروهای چپ است که ترسیم میشود ونقش میبندد. ثانیا آنجا نیز که به این مباحث، به گونهای تئوریک، پرداخته میشود، نمیتوان آنرا به گونهای سرسری، کار نشده، فاقد عمق لازم و... برگزار کرد. ناگفته پیداست که اعلام مواضع در قبال این مسائل از سوی این یا آن فعال سیاسی یک چیز است وپرداختن بدانها از منظر تئوریک وبه قصد تشریح وتعمیق آنها نکتهای دیگر. در این زمینه نیز باید در نظر داشت که قبل از ما، فعالین چپ دیگری همین مباحث را در شرایطی دیگر وبا تعمق نسبت به راه طی شده ونقد آن داشتهاند وبعضا نیز انتشار دادهاند؛ همین مباحث درمیان فعالین چپ کشورهای دیگر هم جریان داشته ودارد وانتشار یافته ومی یابد؛ یعنی ما در نقطه صفر قرار نداریم. یعنی آنجا که به بحث اقدام میکنیم حداقل انتظار این است که سطح مباحث ما از سطح پیش رفته تا حال حاضر، اگر بالاتر نیست، پایینتر هم نباشد. برخورد غیر جدی ودرد دل گونه بامباحث جنبش، درشان فعالین سیاسی باسابقه ودرد کشیده جنبش نیست. بنابراین مباحث ما در این موارد، آنجا که صورت میگیرد، منطقا با عطف توجه به این موارد ودر صورت امکان در ادامه آنهاست که جریان مییابد.
اما بر گردیم به اهمیت سیمای سیاسی و روشنایی بخشیدن به چپ دموکرات ایران. به تصورمن، این است آن مسئله مرکزی که باید عمده پرسش هاوبخش مهمی ازانرژی فعالین چپ وبخصوص آنانی که دغدغه کارسیاسی وسیاست ورزی دارند، در حال حاضر وحد اقل برای یک دوره، بر آن متمرکز شود. واقعا پروژه سیاسی چپ دموکرات برای جامعه ایران چیست؟ آیا میتوان بدون روشن کردن این پروژه از وحدت چپ سخن گفت؟ این کدام نیرو یا نیروهای چپی هستند که بدون در دست داشتن پروژه سیاسی، یا بدون سخن گفتن از جایگاه کلیدی آن وتعیین خطوطی از آن، سخن از وحدت چپ یا نظایر آن میکنند؟ آیادور زدن این نکته گرهی، یعنی درفقدان توجه به پروژه سیاسی، سخن از وحدت ووحدت وباز هم وحدت کردن، نتیجه غلبه رویکرد فرقهای به امر چپ ووحدت آن نیست، ودر بهترین حالت منجر به جمع وجور کردن چند فرقه در یک فرقه کمی بزرگ ترنخواهد گشت؟ فرقهای که بجای یک پروژه، در بر گیرنده ملغمهای از نیم پروژههای ناروشن ومتفاوت وگاه متضاد خواهد بود؛ در چنین ملغمه جمع وجور شدهای، گرایشات سیاسی متخالف وگاه متضاد، بااقدامات متضاد خود، هریک به تناسب زورخویش، از هم انرژی میگیرند، چوب لای چرخ هم میگذارند وهمدیگر را خنثی میکنند؛ چنین مجموعه سیاسی فاقد حداقل همگنی، در واقع بدل به جمع فرقههایی میگردد که کمافی السا بق فاقد برایی وکارایی درسطح حداقلها، در دنیای سیاست وعمل میباشدوبه تبع آن، در حوزه نظر وکار روشنفکری وروشنگرانه هم محافظه کارانه عمل خواهد کرد ودریک کلام یک دور دیگر انفعال وبی عملی رادوره خواهد کرد.
چهارم: حقیقت این است که نگاه بخش بزرگی ازفعالین سیاسی چپ نسبت به سیاست وسیاست ورزی، قدرت سیاسی ونحوه برخورد بدان، به ایدئوژی ورابطه آن باسیاست، آرمان وسیاست...، در پی تحولات بزرگ دو وسه دهه گذشته در سطح ایران ودنیای سوسیالیسم وکمونیسم، وتعمق پیرامون آنها، همچون خیلی ازکمونیستها ومارکسیست-لنینسیتهای سابق، دچار تحول وبعضا دگرگونی شده است. همپای این تحولات، من هم متحول شدهام. به عبارت روشنتر، خود را سوسیالیست، وعضوی از خانواده چپ دموکرات ایرانی میدانم که برخی ازمشخصههای آن درسطورقبلی برشمرده شد. من خود را نه مارکسیست، بلکه ترجیحا مارکسی میدانم. یعنی کارسترگ مارکس رادرنقد اقتصاد سرمایه داری وکشف قانونمندی اصلی آن میستایم ومتد وشیوه او درتحلیل مسائل ورویدادها، دیالکتیک مارکس، وتلاش او نه برای تفسیر صرف بلکه برای تغییر، راکماکان معتبرمی دانم. به گمان من، باید قدر خوش بینی تاریخی مارکس به انسان وبشریت راعمیقا پاس داشت وهمزمان، با استناد به تحولات پیش رفته طی ۱۵۰ سال گذشته وتجربه دردناک دنیای سوسیالیسم وکمونیسم، از انقلاب اکتبر بدین سو، شکست سوسیالیسم روسی واقمار آن، تعمق در باره آنچه که امروزه در چین و کوبا وکره شمالی به نام کمونیسم ومارکسیسم انجام گرفته ومی گیردو...، به طورجدی واقع بین هم بود. سرمایه داری برخلاف تصور وپیش بینیهای مارکس، ظرفیتها وامکانات بسیار بیشتری برای رشد وغلبه بر بحرانهایش داشته است وهمانطور که دیده و میبینیم بمراتب بیشتر از آنچه تصور میرفت توانسته خود را با شرایط تطبیق دهد... حقیقت این است که در این فاصله ۱۵۰ ساله، دنیا در تمامی زمینهها تحولات شگرفی به خوددیده است واین تحولات حکم بطلان بر بخش بزرگی از پیش بینیهای مارکس زده است. فراموش نکنیم که خود مارکس وانگلس نیز، در دوران حیات خویش، نظر به تحولات پیش آمده، بخشی از احکام قبلی خود را کهنه شده اعلام کردند. که در این زمینه، نحوه برخورد انگلس با مانیفست، در اولین مقدمهای که برانتشارمانیفست پس از درگذشت مارکس مینویسد، آموزنده است؛ آنجایی که بخشی از مانیفست را کهنه شده اعلام میکند اما از باز نویسی آن به دلیل نبود مارکس اجتناب کرده وبرای مانیفست، به همان صورتی که با حضور مارکس تهیه شده بود، اهمیتی تاریخی قائل میگردد.
راست این است که پایبندی به شیوه مارکس وپیگیری در آن ایجاب میکند که سوسیالیسم رادرصنعتیترین وپیشرفتهترین کشورهای سرمایه داری انتظارداشت؛ آنهم نه بلاواسطه وبه طورخودبخودی، بلکه درصورت فراهم شدن یک رشته عوامل وشرایط عینی وذهنی؛ پرواضح است استقرار سوسیالیسم، به این ترتیب، باتوجه به توازن قوای موجود میان نیروهای چپ وراست، میان جبهه کار وجبهه سرمایه، هنوزدرگروتلاشها وتحولات بسیارعمیق وگستردهای است ودریک کلام زمان میخواهد و... تحولاتی که البته بامشارکت فعال وگسترده وآگاهانه همه مردمان تحت ستم وتمامی نیروهای چپ وآزادیخواه تسریع میگردد.
بنابراین، آنجا که بحث چپ دموکرات ایران مطرح میشود، اگر بخواهیم به شیوه مارکس به تحلیل اوضاع مبادرت کنیم، آرمانگرایی راجانشین سیاست ورزی نکرده وباخیالپردازی مرزبندی جدی داشته باشیم، هیچ سنخیتی نمیتوان با آن چپی داشت که در ایران امروز، با این سطح از عقب ماندگی درتمام جنبهها، وبا این چه بسا عقب ماندهترین ومتوحشترین رژیم سیاسی مستقر در آنکه اتفاقا بردوش اکثریت عظیمی از مردمش شکل گرفته است، سوسیالیسم بلاواسطه را جستجومی کند؛ ودر خیال آن است که برویرانههای جمهوری اسلامی، سوسیالیسم را مستقر کند! به همین ترتیب چگونه میتوان مدعی چپ دموکرات بودو برای استقرار آزادی ودموکراسی وعدالت اجتماعی وتوسعه وپیشرفت جامعه ایران تلاش ورزید ودر عین حال، راه سکوت ومماشات وگاه همراهی با آن گرایش سیاسیای را در پیش گرفت که باتکیه برگذشته تاریخی چپ، پس از این همه تحولات وتغییرات و تجارب تلخ، سیاست تمکین در مقابل رژیم تا مغز استخوان متحجر وسرکوبگرحکومت دینی راپیش میگیرد، برسیاست اتحاد وانتقاد باچنین حکومتی پای میفشرد؛ بجای گوشزد کردن مسئولیت اصلی مقامات جمهوری اسلامی درکشیدن جامعه ومردم در باتلاق عقب ماندگی وسرکوب کشت وکشتاروانداختن ایران در مسیر تلاشی، به جای درخواست محاکمه رهبررژیم در دادگاههای صالحه، تغییررفتار رهبرراانتظار میکشد وگاه تا مرحله به زیر چتررهبری جمهوری اسلامی کشیدن همه اپوزیسیون سقوط میکند و... مماشات با چنین مشی سیاسیای، علاوه بر تمامی عوارض دیگر، سیمای سیاسی چپ دموکرات ایران رانیز در انظار، درسطح فعالین سیاسی وروشنفکران کشور، مخدوش کرده ومی کند.
پنجم: شاید بدنباشد در خاتمه اشارهای به روند وحدت میان سه جریان، سازمان اتحاد فدائیان، سازمان فدائیان اکثریت وشورای موقت سوسیالیستها داشته باشم. به نظرمن طبیعی است که آنها، بعلاوه فعالین چپ منفرد نزدیک به آنها، نظر به همسوییهای سیاسی ومراوداتی که با یکدیگرداشته ودارند، پروسه نزدیکی با یکدیگر یا وحدت باهم را پیش ببرند. آنها میتوانند با برخورد واقع بینانه با خود، با پذیرش اینکه درون هر سه آنها تنوع نظری در زمینه کمونیسم وسوسیال دموکراسی وسوسیالیسم وجود دارد؛ با اعلام اینکه برغم این تفاوتها، اما همگان پایبندبه دموکراسی وآزادی وحقوق بشر هستند؛ جمهوری خواه هستند، همگان درد چپ وپراکندگی آن رادارند؛ بنا به همسوییهای سیاسی میان خود پیرامون این یا آن سند سیاسی به توافق برسند وبه این ترتیب با تاسیس سازمان سیاسی جدیدی، خود را در آن، به این یا آن شیوه، منحل کنند. یا، به طریقی دیگر، نظیرتاسیس تشکل تازهای درکادراتحاد چپ، وانتخاب شورای هماهنگی مشترکی برای آن، با حفظ استقلا ل تشکیلاتی خویش، فعالیتهای مشترک میان خود را ارتقا بخشند و.... اما، اینها همه یک بحث است و وحدت چپ یا ایجاد تشکل بزرگ چپ، بحثی دیگر. گویا مشکل عمده چپ بر سر بزرگی وکوچکی است! واقعیت این است که، در پی این همه تجربه تلخ گذشته واین همه اشتباهات واین همه تلفاتی که دادهایم ومسولیت سنگینی که بردوش میکشیم، باید دیگرمسائل را به نام خود بدانیم؛ از برخوردهای تبلیغی با خود وفعالین جنبش، از انشا نویسیهای خیال پردازانه، بپرهیزیم.
من در باره وحت چپ قبلا اشاره وار وطی صحبتهای مختلف به این مسئله اشاره کردهام که:
وحدت چپ، چپ دموکرات ایران، قبل ازهر چیز حول یک پروژه سیاسی است که انجام میپذیرد.
این پروژه، در حال حاضر وجود ندارد. سیمای سیاسی چپ دموکرات ایران مغشوش، و در نزد جامعه وفعالین سیاسی آن ناروشن است.
وقتی پروژه سیاسی ناروشن است، پس وحدت نیز معلوم نیست حول چه چیزی باید صورت گیرد؛ وبنابراین وحدت چپ، در مفهوم ومقیاس واقعیاش منتفی میگردد. ضمنا فراموش نباید کرد که دستیابی به پروژه سیاسی گام نخست والبته تعیین کننده است. بعد ازآن، برای هر وحدتی، برنامه عمل وسپس طرح تشکیلاتی مناسب با آن پروژه سیاسی وبرای پیشبرد آن برنامه عمل است که مطرح میگردند. در صورت نپرداختن به این دو، همه مباحث قبلی در حد حرف ودر سطح محافل وفرقههایی که سردر خود دارند وبرای خود حرف میزنند، باقی میماند.
اما، آنان که خود را متعلق به طیف چپ دموکرات ایران میدانند، میتوانند ومی باید در زمینه دست یابی به پروژه سیاسی این طیف از چپ همت گمارند. حاصل این تلاش دسته جمعی، فارغ از منافع این یا آن فرقه وتشکل، که به طور علنی وبه گونهای شفاف وفارغ ازهای وهوی صورت میگیرد، نشان خواهد داد کیها با کیها، نزدیک هستند واحیانادر مسیر وحت حرکت خواهند کرد. در واقع، اگر چیز مقدسی وجود داشته باشد، که البته به نظر من وجود ندارد، نه حرف وحدت ونه هستی مستقل این یا آن تشکل، که پروژه سیاسی برای چپ دموکرات ایران است. اصلا تا زمانی که مباحث آغاز نشدهاند وپیش نرفتهاند وبه سر انجام نرسیدهاند، ومعلوم نیست ما با یک یاچند پروژه سیاسی روبرو خواهیم شد، نمیتوان چندان سخن ازوحت چپ، به این یا آن صورت، ومیان این یا آن نیروها، نمود.
در خاتمه، یک بار دیگر یاد آوری میشود که پرسشها ومباحث مطرح شده در این نوشته، تنها ملاحظاتی هستند پیرامون موقعیت چپ ایران وچالشهای آن. برای تدقیق این پرسشها باید به گفتوگو وتبادل نظرمبادرت کرد. در جریان همین تبادل نظر هاست که میتوان به جستجوی روشها واشکال نوین کاربرآمد وراه را برای دست یابی به پاسخهایی مطمئن وقانع کننده هموارساخت.
سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۱ برابر با ۵ مارس ۲۰۱۳
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد