«ژان ژاک روسو» فیلسوف و متفکر مشهور دوران روشنگری هم عصر «ولتر»، دیگر متفکر مشابه فرانسوی بود. گرچه ایندو هیچ موقع از نظر فکری به هم نزدیک نبودند و خصوصا «ولتر» خیلی از «روسو» انتقاد میکرد و اندیشههای وی را به تندی به نقد میکشید و مورد انتقاد قرار میداد، بعد از انتشار کتاب «امیل» از طرف «روسو» ارتجاعیون، کلیسا و اشرافیت مرتجع دستور به کتاب سوزان کتابهای «روسو» زدند. مخالف سرسخت فکری روسو «ولتر» سر بلند کرد و گفت، «گرچه من شدیدا مخالف نظرات تو هستم، ولی به خاطر اینکه تو بتوانی آزادانه حرفت را بزنی حاضرم تا فدا کردن جان خویش پیش بروم». پایه گزاران ارزشهای آزادگی و حقوق بشر در زمان دوران روشنگری چنین افرادی بودند با چنین پایبندیهای اخلاقی و چنین شهامتهای سیاسی سر بلند به میدان رزم در دفاع از آزادی و آزادگی میآمدند.
دوستان ما طی مقالهای در وب سایت تریبون همت کرده و تلاش کردهاند تا با مطالعه کارهای ارزشمند متفکران سیاسی، اجتماعی و فلسفی بعد از «روسو» و «ولتر» و غیره، بر این بار گران بیافزایند. آنها جملات و تعاریف نوین متفکران جدید را هم به اندیشههای «ولتر» و «روسو» و دیگران افزوده و تلاش کردهاند تعریف جامعتر، کاملتر و مدرنتری از «دموکراسی» و «حقوق بشر» ارائه دهند. البته کار این دوستان البته به جای خود ارزشمند است. اجازه بدهید بعد از این مقدمه به موضوع دیگری بپردازیم.
البته پر واضح است در هر کدام از شهرهای اروپا اگر از هفتهها قبل خبری پخش بشود که فلان جا جمع آذربایجانیها جمع میشوند و بساط ناهار، ترشی، سالاد و نوشیدنی فراهم است و دید و بازدیدی هم خواهد بود، حد اقل بیست سی نفری همین طوری هم جمع میشوند. آدمی نمیداند به این قضیه بخندد، یا گریه بکند. حد اقلش این است که مات و مبهوت و حیران میماند که این تئاتر کمدی تراژیک که روی صحنه میآید بر کدامین ارزشهای اخلاقی سیاسی اجتماعی و یا انسانی استوار میباشند. از طرفی ما با کاربرد اصطلاحاتی از قبیل «مرکز مطالعات علوم» از طرف این جمعیتها مواجه هستیم که اجتماع کنگره «بیرلیک» این دوستان در «یوتوبوری» که متشکل از نٌه تشکیلات سیاسی بودند، قادر نمیشود بیش از بیست و پنج تا سی نفر را دور همدیگر جمع بکند. «نٌه» جمعیت، یا به قول این دوستان «حزب» سیاسی اعلام کنگره مشترک «بیرلیک» میکنند و بین بیست و پنج تا سی نفر بیشتر نمیتوانند جمع بکنند.
من یکی که از این قضیه سر در نمیآورم. در کشوری که من در آن زندگی میکنم، وقتی میخواهند یک حزب سیاسی تشکیل بدهند، علاوه بر تنظیم و ارائه اساسنامه و مرامنامه این احزاب در سطح جامعه، آنها باید از حدود پنج هزار نفر شخصیت حقیقی امضا جمع آوری کرده باشند. در این جمع دوستان عزیز ما، از نٌه نفر سخنرانان این اجلاس کنگره نه تشکیلاتی،، چهار نفرش اعضای یک خانواده میباشند که دو نفرشان روسای دو «حزب» مختلف سیاسی میباشند. کمدی تراژیک به اینجا ختم نمیشود، بلکه این تراژدی ماکیاولیستی به هویت فرهنگی و ماهیت کارکرد سیاسی این عزیزان تبدیل گردیده است.
در کشوری که من زندگی میکنم، برای ثبت هر اسمی برای یک جمعیت سیاسی و یا اجتماعی، اگر کس دیگری قبلا آن اسم را به نام خود ثبت نکرده باشد، در حدود صد یورو هزینه لازم است تا به اداره ثبت اسامی مراجعه کرده و این اسم را به نام خود، یا گروه خود به ثبت برسانی. گاها کسانی که در آن واحد میخواهند چندین دکان به نامهای مختلف باز کنند و نمیخواهند کسان دیگری اسامی مورد علاقه آنها برای این مغارهها را قبل از آنها به نام خود به ثبت رسانده باشند، سعی میکنند در این زمینه پیش قدم میشوند. آنها معمولا با هزینه کردن چند صد یورو، این اسامی را سریعا به نامهای خود به ثبت میرسانند تا فردا که دکانهای خود را باز کردند، این اسامی را روی آنها بگذارند. در بازار جنگ زرگری تجاری، جمعیتهای سیاسی آذربایجانی خودمان، اولا که معلوم نیست این چند صد یورو خرج شده است تا این اسامی قبلا در جایی ضبط و ثبت شده باشد یا نه، ثانیا کدامین اساسنامهها و مرام نامهها با کدامین هیاتهای موسسین این «احزاب» را تشکیل و ثبت و ضبط کردهاند، ثالثا کجا هستند آن هزاران اعضای رسمی امضا کنندهای که شخصیت حقیقی داشته باشند. آری، تئاتر کمدی تراژدی ما اینطوری ادامه پیدا میکند که تجمع کنگره «نٌه» تا از این «احزاب» با تمامی تدارکات مهمانی و حضور تمامی مهمانهای آنها به بیش از سی نفر نمیرسد.
باید «برتولت برشت» بیاید و یک نمایشنامه تئاتری برای این تراژدی اخلاقی، فرهنگی سیاسی ما بنویسد و چارلی چاپلین هم نقش بازیگر اصلی را در این چنین تئاتری بازی بکند که ما بتوانیم عوض گریه کردن به این تراژدی، یک کمی هم برای حال خود بخندیم. اصلا بگو «دنیز»، همه در مقابل این تئاتر کمدی تراژیک سکوت کردهاند، تو هم چشمانت را به طرف دیگر برگردان و انگار نه انگار. وقتی کراوات چیهای خوش تیپی که به نامهای احزاب «دموکرات»، «سوسیال دموکرات»، «لیبرال دموکرات» و دموکراتهای دیگر مثل نخود کشمش یا در مطبوعات ظاهر میشوند و یا از طریق اعلامیههای مشترک خود میخواهند به این نمایشنامه رسمیت سیاسی حقوقی ببخشند، هر روز درهای پارلمانهای اروپا آمریکائی را میزنند تا مشروعیت قانونی خود را به هر وسیلهای گسترش بدهند، گنده گی این حباب صابونی در بالای سرمان بزرگتر و بزرگتر میگردد، تو هم بگذار آنها با اسامی گنده گنده سیاسیشان بازی بکنند.
اصلا موضوع صحبت این نیست. این دوستان که از طرفی دیگر مطرح میکنند که نمایندگی سوسیال دموکراسی، لیبرال دموکراسی و......... دموکراسی نوین و مدرن را مینمایند، تلاش دارند تا با تشکیل «مرکز تحقیقات علمی» نشان بدهند که نه تنها آنها دارای «اطاقهای فکری» و یا «مراکز تحقیقاتی» هستند، بلکه ارزشهای امروزین و مدرن آزادگی، دموکراسی و حقوق بشر را نمایندگی میکنند. «مرکز تحقیقات علمی» آنها با ردیف کردن جملات قصاری از فیلسوفان و متفکرین دوران روشنگری و تحولات اجتماعی دوران رنسانس تا محققین و متفکرین امروزی، میخواهند نشان دهند که به آخرین دستاوردهای ارزشی فرهنگی، اخلاقی، سیاسی و حقوق بشری مسلط، مجهز و پایبند میباشند.
همه ما آذربایجانیها انزجار دردناک خود را به اشکال مختلف در مورد حوادث کتاب سوزانهای دوران رضا شاهی و بعدا در دوران پسرشان بعد از سرکوب جنبش ملی دموکراتیک آذربایجان در دوران حکومت ملی مردمی فرقه دموکرات آذربایجان ابراز داشته و هنوز هم در هر فرصتی بیان میداریم. خیلی از ماها شعر شاعر شهیر آذربایجان صمد وورقون بنام «یاندیریلان کتابلار» را تا حدود زیادی هم از حفظ بلدیم. درد سنگین شکستن قلمها، سوزاندن کتابها و بستن و دوختن دهانها را مردم آذربایجان خصوصا در صد سال اخیر با گوشت و پوست خویش لمس کردهاند.
صدای دوستان دموکرات و آزاده ما با اتفاق «بیرلیک» متشکل از نه حزب و جمعیت مدرن و مترقیشان تا چندی پیش گوش همه ما را با کلمات «لیبرالیسم»، «دموکراسی»، «آزادی»، و «حقوق بشر» خود کر کرده بود. کتاب سوزانها، تهدیدهای خانوادگی نویسندگان، جایزه تعیین کردن برای گوش بریده نویسندگان، فراخوان برای الغا حق شهروندی کشوری یک نویسنده پیر، موجب نمیشود که کک این دوستان هم بگزد، اگر در جائی از دنیا آذربایجانیها به کارهای ضد انسانی و ضد حقوق بشری دست بزنند، هیچ صدا و جیکی از این جمعیت پر جار و جنجال بر نمیآید، تا چه برسد به اینکه این فجایع توسط مقامهای دولتی سیاسی آذربایجان شمالی صورت بگیرد. چرا که این ماکیاولیسم قرن بیست و یک است که هویت اخلاق و فرهنگی سیاسی این دوستان را رقم میزند، نه آزادی و آزادگی و حقوق بشر در قرن بیست و یکم.
تعجب آورتر از آن نگرانی حاصله از این بابت میباشد که «انجمن قلم آذربایجان ایران» و یا سازمانهایی مثل جنبش فدرال دموکراتیک آذربایجان و شخصیتهای دیگر آذربایجانی که اهل قلم میباشند، نیز در این زمینه سکوت اختیار کردهاند. البته تنها توجیه و یا استدلالی که در این زمینه به نظر من میرسد، برخورد ملاحظه کارانه، محافظه کارانه و احتیاط آمیز از طرف این دوستان میباشد که باز هم قابل توجیه نمیباشد. امید است که عزیزان آزاده اهل قلم در این زمینه همت و شهامت بیشتری نشان داده و به این مساله توجه لازم را نشان بدهند.
دنیز ایشچی ۱۹/۰۲/۲۰۱۳
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد