logo





توصیه یا تهدید؟

سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۷ - ۱۰ مارس ۲۰۰۹

عیسی سحرخیز

saharkhiz.jpg
آن هايی که با ادبيات سياسی نيروهای اقتدارگرا، به ويژه جناح وابسته به حزب پادگانی و نيروهای اطلاعاتی و امنيتی در اختيار آن ها، آشنا هستند به خوبی آگاهند که در زبان اين جريان کلمات و واژگان، از جمله "توصيه" و "هشدار" چه بار معنايی خاص دارد.
گروه يا جمعی تصميم می گيرند که به مناسبت خاصی برنامه ای را برگزار کنند، هنوز ساعتی چند از اتخاذ تصميم در جلسه ی خصوصی و دربسته نگذشته است که زنگ تلفن به صدا در می آيد و از آن سوی سيم فردی ناآشنا - البته گاه آن قدر زنگ زده است که آشنايی دورادور صورت گرفته يا نامی مستعار مشخص شده است- همراه با يک بغل "توصيه دوستانه" با آنان خوش و بش می کند.
حزبی يا نهادی تصميم می گيرد که مراسمی را در محلی برگزار کند، باز اين فرد که معمولا از طريق شنود يا... از ظاهر و باطن گروه های سياسی يا نهادهای مدنی و برنامه های آينده ی آنان مطلع می شود، ناگهان گويا مويش را آتش زده اند، زود پيدايش می شود و "توصيه" هايی را عرضه می کند، از جمله اين که بهتر است امسال از خير مراسم خود بگذريد يا اگر اصرار به برگزاری آن داريد به جای امروز فلان روز را و به جای اين مکان آن مکان را برگزينيد! گاه پا را پيش تر هم می گذارد و چون ماموری دلسوز پيشنهادهايی را از آستين يا کلاه شعبده بازی بيرون می آورد: "اگر جلوی دانشگاه يا ميدان هفت تير برگزار جمع نشويد امکان برگزاری مراسم در استاديوم شيرودی (امجديه) را برای شما فراهم می کنيم."! البته مشخص است که نه به آن وعده وفا می شود و نه آن توصيه ها تا انتها حالتی دوستانه دارد. کافی است که اين "توصيه" ها مقبول نيفتد تا مشخص شود که راه "هشدار" و "تهديد" هيچ گاه بسته نيست! تازه اگر نوبت پرونده سازی های و بازداشت ها نرسد و درهای اوين باز نشود.
فردی تقاضای تاسيس يک نهادغيرانتفاعی، سازمان غيردولتی يا... را به نهادهای ذيربط تقديم می کند، به او تلفنی اداری می شود که برای تکميل پرونده در فلان روز و فلان ساعت تشريف بياوريد. وقتی وارد می شود می بيند که به اتاقی ديگر راهنمائی اش می کنند. روی صندلی ننشسته به جای مسئولان ذيربط و مقام های دولتی، چشمش به جمال بی مثال اين ناآشنای آشنا روشن می شود. باز اوست که جلوی متقاضی می نشيند و پس از پرس و جو در مورد همه چيز و همه کس- بدون ارتباط با پرونده- در نهايت "توصيه" می کند که بهتر است از خير اين تقاضا بگذريد و به ديگر امور بپردازيد. بعد که اصرار متقاضی را برای پيگيری کار می بيند با زبانی دوستانه می گويد: "می دانيد که، شما مسائل و پرونده هايی داريد، بهتر است....". البته گاه اين رفت و آمدها و توصيه ها با يک دو نشست پايان نمی يابد يا به يک دو توصيه ی ساده و هشدار توام با تهديد هم ختم نمی شود. همين ديروز دوستی از مورد پرونده ای مشابه در وزارت کشور می گفت و تلفن های مکرری که برای ادامه يافتن گفت و گو و طرح توصيه های دوستانه می شود. او چون اين کار را غيرقانونی می دانسته و تصميم ندارد برای شنيدن توصيه ها ديگر به ساختمان خيابان فاطمی پا بگذارد، اکنون منتظر است که هر لحظه در خيابانی ديگر به پيشوازش بيايند!
حساب کنيد در اين فضا هنرمندی شنبه شب تلويزيون را روشن کند و با علاقه يا از سر بيکاری و ناچاری به پای برنامه ی "نگاه يک" بنشيند. ناگاه ببيند که آقای محمد حسين صفار هرندی با پيشينه ی اطلاعاتی - امنيتی که پيش از اين کارش در روزنامه ی کيهان و حتی در مناصب حکومتی زدن "برچسب ها"يی چون"مزدور بيگانه"، "پياده نظامی دشمن"، " ضدانقلاب" و... به امثال او بوده و گاه پيه اين اتهام ها نيز در اتاق های بازجويی يا بازداشتگاه ها به تنش ماليده شده است، در جايگاه وزير ارشاد دولت احمدی نژاد که خود يک پای اصلی انتخابات است، دارد "توصيه های انتخاباتی“ يا به عبارت دقيق تر "هشدارهای دوستانه" می دهد و "تهديدهای حرفه ای“ می کند:
"ممکن است هر نامزد انتخاباتی سفارش کارش را به يک فرد حرفه يی بدهد و او اين کار را متقبل شود و وقتی فيلم نامزدی را بسازد به نوعی اعلام همراهی با آن نامزد را هم داشته باشد، اگر چه ممکن است در ازای آن وجهی نيز دريافت کند. اما حضور سينماگران و هنرمندان مختلف در اين عرصه يک وجه ديگری نيز دارد و آن اعتباری است که از راه اعتماد و علاقه ملت به خودشان آفريده اند و سرمايه گذاری که رسانه ملی يا مجموعه سازمان های هنری کشور روی آن کرده اند و همه آن را در يک طبق بگذارند و هزينه کنند به پای يک نامزد انتخاباتی که معلوم نيست آن نامزد برنده يا بازنده باشد. برداشت بنده اين است که چهره هايی که محبوب مردم می شوند و همه مردم به نوعی نسبت به آنها علاقه مندی دارند خودشان را هزينه اين و آن نکنند. توصيه من به عنوان خدمتگزار عرصه فرهنگ و دوستدار هنرمندان اين است که حتی المقدور وارد چنين دوری نشوند".
ذهن اين هنرمند- کارگردان، بازيگر و...- همراه با سخنان وزير محترم فورا فلاش بک می زند به گذشته و مسائلی بر روی صحفه ی سفيد ذهنش به نمايش درمی آيد که پيش از اين برای دوستان ديگرش از جمله مديران مطبوعات روی داده است که در دولت احمدی نژاد سال هاست در "ليست سياه دريافت يارانه يا اگهی های دولتی“ قرار گرفته اند، يا همکاران دور و نزديک خود که با انواع محدوديت ها و محروميت ها، از قبيل "قبول نشدن فيلمنامه"، "مقبول نيفتادن بازيگر"، "عدم صدور پروانه ی توليد"، "ندادن مجوز نمايش و پخش" و... مواجه شده اند. رول های آپارات می چرخند و فيلم های دوران انتخابات گذشته هم به نمايش در می آيند. دوربين سرک می کشد به دفاتر و منازل هنرمندان فراوانی که در آن دوران به ستادهای تبليغاتی نامزدهای اصلاح طلب تبديل شده بودند يا آن خيل عظيم توليد کنندگان، کارگردانان، فيلمبرداران، بازيگران و... که به ستادهای متعدد سيد محمد خاتمی و مصطفی معين در تهران و شهرستان ها رفت و آمد داشتند. يا دوربين فيلمبرداری چرخ می زند در کوچه ها، خيابان ها و ميدان ها، جايی که فرزندان پرشر و شور هنرمندان و سينماگران برای رسيدن به جامعه ای بازتر، آزادتر، توسعه يافته تر و مرفه تر فرياد می کشيدند، و البته از چوب و چماق جريان های خودسر که يک پايشان در توپخانه نزد ياران و دوستان نزديک سعيد امامی بود و يک پايشان ستاد تبليغاتی رقيب بی بهره نمی ماندند و با سر و دستی شکسته يا سر و صورتی خونين به خانه و دفتر پدر يا مادرشان بازمی گشتند.
جناب صفار هرندی لابد در اين سال های وزارت خوب آموخته است که ذهن يک هنرمند، به ويژه کارگردان يا بازيگر سينما چگونه عمل می کند که حدود صد روز مانده به زمان برگزاری انتخابات رياست جمهوری بهار ۸۸ يک باره به فکر بيان چنين توصيه های تلويزيونی می افتد و زدن کليد دوربين های فلاش بک. اما او فراموش کرده است که در فضای کنونی ايران آن چه اثر ندارد اين گونه "توصيه"ها و "تهديد"هاست که از يک گوش وارد و ثانيه ای بعد از گوش ديگر خارج می شود. شايد هم جناب وزير زيادی غره به پيشينه ی اطلاعاتی - امنيتی و تحليل های سياسی خود در ارگان مطبوعاتی سپاه پاسداران است و گرنه چگونه به اين زودی فراموش کرده است تلاش های بی فايده ای دوازده سال پيش وزير ارشاد وقت را که درست در همين مقطع انتخاباتی در حمايت از نامزد اصولگرايان، علی اکبر ناطق نوری به نامه نگاری پرداخته بود.
آقای مصطفی ميرسليم آن زمان در نامه ای خطاب به هنرمندان نوشته بود: "وارد مقولاتی که سوادش را نداريد نشويد، چرا ‏که در انتخابات ديگری انتخاب می شود و از مواهب نظام محروم می مانيد."
جناب وزير دولت احمدی نژاد بايد بداند که هنرمندان ايران همانگونه که آن زمان عمل کردند و عطای "مواهب نظام" را به لقايش بخشيدند و برای کسب "منافع و مصالح ملی“ و "شان و حرمت بين المللی“ در برابر مسائل و مشکلات ناشی از اين توصيه ها و هشدارها سينه سپر کردند، اکنون که در مقطعی هر چند کوتاه، نسيم "آزادی، دموکراسی و حقوق بشر" دل و جان شان را صفا داده است، در برابر اين "تهديد"ها خم به ابرو نخواهند آورد و به راه عقل و دل خواهند رفت. آنان چون ديگر نخبگان و نيروهای مرجع کشور به مراجعه کنندگان و پرسندگان و پويندگان خواهند آموخت که راه بيرون آمدن از چاهی که در آن افتاده اند، چيست و چگونه است.
اما ادبيات سياسی اصلاح طلبان و تحول خواهان به گونه ای ديگر است. به اين دليل است که اين روزها، اين گروه از هنرمندان نيز چون اقشار گسترده ای از مردم چون پير خرابات، حافظ شيراز، با خود زمزمه می کنند:

من ترک عشق شاهد و ساغر نمی کنم
صد بار توبه کردم و ديگر نمی کنم

باغ بهشت و سايه ی طوبی و قصر حور
با خاک کوی دوست برابر نمی کنم

حافظ جناب پير مغان جای دولتست
من ترک خاکبوسی اين در نمی کنم

دوشنبه ۱۹/۱۲/۱۳۸۷‏

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد