!مادر رامین رمضانی درگذشت
متاسفانه باخبر شدیم که ساعاتی پیش، مادر رامین رمضانی، چشم از جهان فروبست.
مادر با داغی که جمهوری اسلامی روی قلبش گذاشت، دیگر نتوانست روی سلامت را ببیند. با سن کم، مرتب دچار حمله قلبی میشد. تا اینکه با شدید شدن ناراحتیاش در بیمارستان خاتم الانبیا بستری میشود و بعد از مدتی به کما میرود. خانم مختارزاده در روز ۲۳/۱۱/۹۱ چشم از جهان فرو بست. و متاسفانه نتوانست محاکمهٔ آمران و عاملان قتل فرزندش را ببیند.
رامین رمضانی، جوان ۲۲ سالهای که در بیست و پنجم خرداد ماه سال ۸۸ در تظاهرات میلیونی مردم، به ضرب گلوله جان باخت. رامین از زابل محل خدمتش برای شرکت در راهپیمایی به تهران آمده بود، روز ۲۵ خرداد ۸۸ از منزل خارج میشود و دیگر به منزل باز نمیگردد.
مهدی رمضانی، پدر رامین که برای گذراندن حکمش احضار شده است، با دادستانی تماس گرفته، ماجرای درگذشت همسرش را میگوید و از آنان برای خاکسپاری، یک روز مرخصی میخواهد، که با تهدید دادستانی مواجه میشود؛ که اگر خودت را معرفی نکنی مامورین به زور تو را از سر خاک به زندان خواهند برد.
مهدی رمضانی در آذرماه ۱۳۸۹ بر سر مزار فرزند ۲۲ سالهاش بازداشت شد. در آن روز تعدادی از خانوادههای جانباختگان حوادث بعد از انتخابات برای بزرگداشت سالروز تولد امیر ارشد تاجمیر از کشته شدگان عاشورای ۸۸ در بهشت زهرا گرد هم آمده بودند. آنها پس از پایان مراسم، بر سر مزار رامین رمضانی حاضر شده بودند که با هجوم نیروهای امنیتی روبهرو و نهایتا پدر رامین رمضانی به همراه تعدادی دیگر دستگیر شدند.
ما مادران پارک لاله با تاکید بر سه خواسته همیشگی خود، (لغو مجارات اعدام و کشتار انسانها به هر شکل، محاکمه آمران و عاملان جنایتهای صورت گرفته در جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن و آزادی تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی)، از مسئولین جمهوری اسلامی مصرانه میخواهیم، که حقوق مردم این سرزمین را بیش از این زیر پانگذارند و به خواست این پدر داغدیده توجه کنند و اجازه حضور در خاکسپاری همسر و همچنین برگزاری مراسم برای آن عزیز را به او بدهند.
ما مادران پارک لاله ضمن گرامی داشت یاد و خاطره رامین رمضانی، درگذشت خانم مختارزاده، مادر رامین رمضانی را از صمیم قلب به خانواده و تمامی مردم ایران تسلیت میگوییم.
مادران پارک لاله ایران
۲۴/۱۱/۱۳۹۱
------------------------------
! به یاد رامین رمضانی و مادرش که هر دو به ناحق به کام مرگ روانه شدند
چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم
وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
گر سوختنم باید، افروختنم باید
ای عشق بزن در من، کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم، در خون دلم دارم
تا خود به کجا آخر، با خاک در آمیزم
چون کوه نشستم من، با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد، آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم، بند از دل پر آتش
وین سیل گذازان را، از سینه فرو ریزم
چون گریه گلو گیرد، از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افروزد، در صاعقه آویزم
ای سایه! سحرخیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا، بگشایم و بگریزم «شعر از الف-سایه»
شب گذشته باخبر شدم که خانم مهری مختارزاده مادر رامین رمضانی در بیمارستان خاتم الانبیای تهران فوت کرد، هنوز باورم نمیشود، شوکه شدم و علت فوت این مادر داغدار را نمیدانم، او که سنی نداشت! میگویند پس از کشته شدن پسرش دایم دچار حمله قلبی میشده است. بله او هم از غصه پسرش و نگرانیهایی که یک خانواده داغدار و پیگیر گریبان گیرش میشود دق کرد. ولی چرا طاقت نیاورد؟ نبایستی به این زودی تسلیم مرگی زودرس که جنایت کاران مسبب اصلی آن هستند، میشد.
مدتی بود که میخواستیم با تعدادی از دوستان به دیدارش برویم، ولی از زمانی که همسرش را در بهشت زهرا به خاطر همدردی با دیگر خانوادهها دستگیر کردند و با اتهامهای واهی و در اصل به خاطر پیگیری علت کشته شدن فرزندش به سه سال حبس محکوم کردند، کمتر خود را نشان میدادند تا شاید دیگر اعضای خانوادهشان از گزند این نامردمان در امان باشند، غافل از اینکه این با هم بودن به خانوادههای داغدار و آسیب دیده امید کشف حقیقت و نوید ساختن دنیایی بهتر را میدهد و نبایستی این حداقل را از دست بدهیم و به آنها واگذار کنیم.
ناراحت کنندهتر اینکه آقای مهدی رمضانی را نیز تهدید کردند که نبایستی در مراسم خاک سپاری همسرش شرکت کند و باید خود را جهت اجرای حکم به زندان اوین معرفی کند. پسرش را در ۲۵ خرداد سال ۸۸ کشتند، مادر را این چنین دق دادند و هنوز هیچ پاسخی به خانواده ندادهاند و حالا میخواهند پدر را به زندان ببرند.
میگویند گذشته چراغ راه آینده است و ستم کاران از عاقبت کار دیگر جنایت کاران درس میگیرند و عافیت اندیش میشوند! تابه کی باید این چنین ساده اندیش باشیم و فریب بخوریم؟ پس از این همه جنایتی که از سالهای اولیه روی کار آمدنشان مرتکب شدند و دگراندیشان بیرون زندان و زندانیان سیاسی را به اصطلاح خودشان پاک سازی کردند و خانوادههای آنان را هم چنان میآزارند و تهدید میکنند، ولی باز هم نتوانستند و نمیتوانند بازماندگان پرسش گر و دادخواهانی که به دنبال چرایی و چگونگی این جنایتها هستند را خاموش کنند و باز هم درس نمیگیرند و میزنند و میبندند و به اشکال مختلف میکشند. با وجودی که به خوبی دریافتهاند که پایداری و پیگیری خانوادهها پایانی ندارد و بالاخره روزی باید پاسخ گوی تمامی اعمال غیرانسانی خود باشند و آن روز را به روشنی در برابر خود میبینند، ولی باز هم تکرار جنایت میکنند. نمیدانم این از خوی پلیدشان است یا از شیوه بیدادگری تمامی حکومتهای دیکتاتوری و دیکتاتورهای دست آموزشان! هرچند فرقی نمیکند و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. یعنی پلیدی و پلشتی، فرهنگ ستمکارانی است که با فریب و نیرنگ حکومت بر مردم را به دست میآورند و برای بقای خود آن چنان این فرهنگ پلیدی و ریاکاری را نهادینه میکنند که هر فردی از جامعه که آمادگی داشته باشد، میتواند به ستمکاری تبدیل شود که اگر بر فرض محال حاکمان هم گاهی و بنا به مصلحتی بخواهند جلوی او را بگیرند، دیگر نمیتوانند وی را مهار کنند و این دیگر عمق فاجعه در جامعهای است که هم اکنون در ایران شاهدش هستیم.
یاد مهری مختارزاده و رامین رمضانی گرامی باد!
یکی از دادخواهان
۲۴ بهمن ۱۳۹۱
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد