logo





آقامجتبى، مهدى هاشمى و احمدى‌نژاد، جلوه‌هاى يك نسل چركين

شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۱ - ۰۹ فوريه ۲۰۱۳

رضا علامه زاده

reza-allamezadeh70.jpg
سیدعلی خامنه‌اى كه منبر خلافت اسلامى‌اش را بر چركين‌ترين رفتار ذوب‌شدگان در ولايتش، از تجاوز به پسر و دختر در زندان كهريزك گرفته تا زيرگرفتن معترضان در روز روشن در خيابان‌هاى تهران بنا نهاده است حالا براى بيرون راندن مدعيان و سهم‌طلبانِ قدرتِ بى‌حد و مرزش با نسل چركينى روبروست كه در نيرنگ و بى‌اخلاقى، فرزندان خلف خود او و سلفش، روح‌الله خمينى هستند.

آن دوره گذشته است كه وقتى بى‌اخلاقى و تزوير خمينى از حد تحمل مهندس بازرگان يا بنى‌صدر مى‌گذشت خودشان آماده كنار كشيدن بودند و بيرون راندنشان از قدرت با يك توطئه‌ى برنامه‌ريزى شده‌ی ساده انجام‌شدنى بود. اين دو كه نام بردم، و ده‌ها بلكه صدها چهره‌ى با شخصيت ديگرى كه در مقام‌هاى پائين‌ترى ماشين حاكميت اسلامى را مى‌گرداندند مثل طاهر احمدزاده‌ها و دكتر ورجاوندها و صدر حاج سيدجوادى‌ها، حاضر نبودند به قيمت نابودى شخصيت خود در مقامشان باقى بمانند و بنابراين به راحتى كنار گذاشته مى‌شدند، اما حالا نسل چركينى كه پرورده‌ى اخلاق منحط حكومت اسلامى است، چه در كمپ احمدى‌نژاد كه مرتضوى نمونه‌اش باشد، و چه در اردوى به ظاهر خاموش هاشمى رفسنجانى كه آقامهدى سركرده‌گى‌اش مى‌كند، هيچ‌كدام در به‌كارگيرى شيوه‌هاى چركين ولائى براى پيروزى در نبرد قدرت و ثروت، با بيت رهبرى كه آقامجتبى در رأسش است، ترديدى به خود راه نمى‌دهند.

خامنه‌اى و آقامجتبايش حالا با مدعيانى از جنس خودشان روبرويند كه بيرون راندنشان از قدرت به سادگی عملی نیست و بی‌تردید با جلوه‌هاى چركينى همراه خواهد شد كه آنچه در مجلس ميان احمدى نژاد و لاريجانى گذشت تنها نمونه‌ى كوچكى از آن است.

پيش از اين‌كه به نبرد خونبار مافيائى اين سه باند، رهبرى و بيت‌اش، رفسنجانى و طايفه‌اش، و احمدى‌نژاد و قوم و خويشش، که به اعتقاد من در افق انتخابات قابل رؤیت است بپردازم اجازه مى‌خواهم كمى به حاشيه بروم و تكليفم را با يك نكته روشن كنم: نكته‌اى كه تخم لقش را "اكبر گنجى" در دهان اين و آن شكست و توسط مبارزان مسلمانى كه از حاكميت اسلامى، - و نه از اسلام سياسى- بريده‌اند مرتب تكرار می‌شود. منظورم "سلطانى" ناميدن ماهيت رژيم خامنه‌اى در ايران امروز است.

نام‌گزارى رژيمى كه جز "خلافت" اسلامى نیست به "سلطانى"، كه نه در معناى فلسفى و نه در هويت سياسى و عملى به آن نزدیک است، ترفند مسلمانانى است كه تلاش مى‌كنند لكه‌اى از منجلاب واقعا موجود رژيم اسلامى ايران بر دامان اسلام عزيزشان ننشيند. و طرفه اين كه كم نيستند سكولارهائى كه بى‌توجه به انگيزه اين‌گونه نامگذاری‌ها در تكرار آن همت مى‌گمارند در حالی‌كه در هيچ رژيم سلطانى در طول تاريخ وطنمان، نه تنها پس از اسلام كه حتى پيش از آن نيز هم، هرگز سلطانى وجود نداشته است كه مقام رهبرى مذهبى مردم را نيز به خود بسته باشد. سلاطين با دادن بخشى از اختيارات خود به رهبران مذهبى از حمايت آنان بهره مى‌گرفتند و با تائید آنان لقب "سايه خدا بر زمين" را به خود مى‌بستند ولى هرگز جايگزين رهبران مذهبى مردم نمى‌شدند. آيا مقام و موقعيتى كه خامنه‌اى به عنوان "ولى مطلقه فقيه" در عمل و در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران دارد همانى است كه سلاطين ايران در دهه‌ها و سده‌هاى گذشته داشته‌اند؟ به‌عنوان نمونه همواره سلاطين اختيار اعلام جنگ را براى خود حفظ مى‌كرده‌اند اما آيا امكان اعلام جهاد را هم داشته‌اند؟ اگر نه، پس وقتى صفات دقيقى همچون "خلافت" و "ولايت" در فرهنگ سیاسی اسلام وجود دارد چه نيازى است كه به‌غلط رژيم خامنه‌اى را رژيمى "سلطانى" بناميم، مگر اينكه هدفمان منزه نگاه داشتن اسلام از انحرافاتى باشد كه پنهان داشتنش ديگر ناممكن شده است؟

تا حاشيه بر متن فزونى نگيرد به اصل مطلب برمى‌گردم!

براى كسانى كه ممكن است همه‌ى درگيرى‌هاى درون‌حكومتى را يك بازى تكرارى براى گرم كردن تنور انتخابات بدانند فقط به يادشان مى‌آورم كه اين "بازى"ها در اغلب موارد از بسيارى از درگيرى‌هاى جدى جدى‌تر، و گاهى حتى خونين از كار در آمده است. درگيرى‌هاى درون‌حكومتى در دوره خمينى كه به حذف نخست وزير، تبعيد رئيس‌جمهور، اعدام وزير امور خارجه، حصر خانگى جانشين ولى فقيه انجاميد كمى از يك بازى براى سرگرمى مردم سنگين‌تر به نظر مى‌رسد. در دوره خامنه‌اى هم از اين بازى‌هاى سنگين كم نبوده‌اند كه از آخرينش بيش از سه سال مى‌گذرد و آنچه در آن برد و باخت شده زندگى تباه شده‌ی ده‌ها مقتول جنبش سبز است و زندانی شدن صدها فعال فرهنگی و سیاسی، و حصر خانگى موسوى و كروبى و رهنورد.

آنچه من در افق نه چندان دوردست سیاسی ایران می‌بینم درگیری چرکین و خونینی است میان آن سه دسته‌ای که نام بردم که دیگر نمی‌تواند با تعامل و مدارا و وقت‌کشی به آینده‌ای نامعین موکول شود چرا که انتخابات پیش رو مثل یک ضرب‌الاجل، تاریخ آخرین مهلت مماشات را تعیین کرده است. زندانی و آزاد شدن مهدی هاشمی، زندانی و آزاد شدن سعید مرتضوی، فعال شدن آشکار هاشمی رفسنجانی که طبق روال شناخته شده‌اش حرکت در تاریکی با چراغ خاموش را ترجیح می‌دهد، افشاگری احمدی‌نژاد در مجلس از باجگیری برادران لاریجانی، و اتهامات علی لاریجانی به رئیس جمهور که او را غیرمستقیم متاثر از "منافقین" دانست و با بیان حدیثی "موثق" عمل او را جنگ با خدا نامید تنها "هل من مبارز طلبیدن ها"ئی است برای زورآزمائی نهائی که زمانش همان زمان انتخابات است ولی ابزار نبردش "رای" و "صندوق" نیست بلکه لجن‌مالی، حذف و زندان.

کدام باند مافیائی پیروز این نبرد کثیف است بر کسی روشن نیست چرا که سلاح برنده‌ی هر سه دسته، مشابه یک دیگر است؛ سلاحی از جنس تزویر و توطئه‌چینی، لعاب‌خورده با احادیث موثق اسلامی! یک چیز در هر سه دسته دقیقا مشابه هم است. نه "ایران"، نه "اسلام" و نه "رژیم اسلامی ایران" هیچ‌یک برایشان مقدس نیست و اگر سهم‌شان از قدرت و ثروت به خطر بیافتد از نابود کردن هیچ‌کدام پرهیز ندارند.

□◊□

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد