زندهياد هوشنگ گلشيری جهت گزارش از قهرمان داستان خويش در "شاه سياهپوشان" مینويسند: "چند سالی هم پادگان زرهی و بعد هم قزل قلعه بوده. قزل قلعه را خرابش كردهاند انگار كه نبوده است يا حداقل پيرمردْ زندانی نكشيده است. به جای آن سلولها حالا دكههای ميوه فروشی و سبزی فروشی است." (ص ۸-۷) اما گلشيری با همين گزارهها كه از زبان قهرمان داستان او بيان میشود نارضايتیاش را از آنچه كه در قزل قلعه اتفاق افتاد، يادآور میگردند. تا آنجا كه به صراحت دو نكتهی مهم در اين گزارش داستانی انعكاس میيابد. نخست آنكه كارگزاران فرهنگی حاكميّت با تخريب و همسطحسازی زندان قزل قلعه شگردی را هدف گذاشتند كه انگار كسی در آنجا زندانی نكشيده است و دوم اينكه زندان قزل قلعه با شيوهای توهين آميز به "دكههای ميوه فروشی و سبزی فروشی" بدل گشت.
آنچه كه گلشيری بر آن تأسف میخورد در مضحكهای از تكرار تاريخ همراه با نمايشهای دولتی آقايان به عينه در قصر هم اتفاق افتاد. جالب آنكه زندان قصر را نيز پس از تخريب با دكههای ميوه فروشی و سبزی فروشی زينت بخشيدند! تا جایی كه پس از افتتاح موزهی قصر، بازار ميوهی آن همچنان ماندگار باقی مانده است. اگر قزل قلعه را در كليت خويش به "سازمان ميادين ميوه و تره بار" شهرداری واگذاشتند تا دكههای ميوه فروشی خود را در آن بگستراند، در مجموعهی قصر نيز علیرغم تخريب و بازسازی، دكههای ميوه فروشی "سازمان ميادين" را سامان بخشيدند.
جمهوری اسلامی هميشه با تكرار حوادث گزينههای ناصوابی را هم به عنوان پيشزمينهای برای تحريف تاريخ به كار میبندد. چنانكه تخريب قزل قلعه، در زندان قصر نيز الگو قرار گرفت. داستانی كه همچنان ادامه دارد تا جايی كه دو سال پيش آقای قالیباف شهردار تهران از سر عوامفريبی و عوامیگری اعلام نمودند شهرداری آمادگی دارد تا زندان اوين را بخرد و آن را به پارك و بوستان تبديل نمايد. او حتا دوباره در افتتاح موزهی قصر هم بر آمادگی خويش به منظور خريد زندان اوين و جانمایی زندانها در فضای برون شهری تأكيد ورزيد.
هم اكنون در طول دو هفتهی اخير گزارشهایی سياسی- تبليغی در روزنامهها انتشار میيابد كه گويا در همين راستا بين سردار طلایی "رييس كميسيون فرهنگی و اجتماعی شورای اسلامی شهر تهران" با مديران سازمان زندانهای قوهی قضاييه مذاكرهای در جريان است. تا جایی كه سازمان زندانهای رژيم هم معترضانه اطلاعيهای در جرايد نشر داد و شهرداری تهران را از رسانهای شدن اين نشستها برحذر داشت.
پيداست با اين برآيند سردار طلایی فرماندهی اسبق نيروی انتظامی كه در شهرداری و شورای شهر دكتر طلایی نام میگيرد، ضمن همسویی با سردار قالیباف همكار پيشين و فعلی خود ژستهای مشتركی را به انجام میرساند. چنانكه او نيز به جرايد اعلام نمود كه شهرداری قصد دارد تا اوين را به بوستانی عمومی برای شهروندان تهرانی مبدل سازد. ضمن آنكه شهرداری تهران مثل هميشه با رويكردهای سالوسانه، سياست دوگانهای را به كار میبندد. چون از سویی در پوششی عوام فريبانه به شهروندان يادآور میشود كه قصد دارد ضمن برچيدن زندانها ديدگاهش را برای حذف هميشگی آنها به اجرا گذارد ولی در سويهای ديگر از ماجرا، نيمنگاهی هم به برادران لاريجانی دارد. چون میخواهد به قوهی قضاييه پول بدهد تا آنان برنامههای زندانسازی خود را هر چه سريعتر به انجام رسانند.
آشكار است كه سازمان زندانها هم كه حاكميت قرون وسطایی غل و زنجير حضرات حكومتی را در دل میپروراند، از همين شگردِ دوستانه سود خواهد جست. چون هماكنون برای آمادهسازی زندانهای جديد در جنوب تهران و حاشيهی كرج در تنگنای شديد مالی به سر میبرد. به طبع شهرداری با پولهای بادآوردهاش، در سامانهای از ريخت و پاشهای حكومتی به خوبی خواهد توانست گره از كار فروبستهی سازمان زندانها بگشايد تا مشكلات مالی آنان را در عرصهی زندانسازی مرتفع نمايد.
حتا گفته میشود كه در آغاز، چينن رويكردی از سوی قوّهی قضاييه به شهرداری تهران پيشنهاد گرديده بود اما شهرداری با رسانهای كردن موضوع بیمحابا تلاش ورزيد تا به گمان خويش جهت كسب وجاهتی مردمی از آن سود جويد. پيداست كه آقايان قالیباف و طلایی كه هر دو به تناوب فرماندهی نيروی انتظامی رژيم را به عهده داشتهاند، ضابطان خوبی برای قوهی بیضابطهی قضایی نظام به شمار میآمدند و اكنون خواهند توانست ضمن همين راهكار عوامفريبانه، در زندانسازی حكومت نيز ياريگر خوبی برای همكاران خود باشند.
زيرا آن دو هر يك به سهم خويش در زمان تصدیگری خود در نيروی انتظامی بخشی را از خواستهای حاكميت را در سركوب مردم به اجرا نهادهاند. همچنان كه فقط گماشتگی بیچون و چرای قالیباف میتوانست اعتصاب افتخارآميز و شكوهمند كارگران شركت واحد را در بهمنماه هشتاد و چهار به سلاخی بكشاند. در اين اعتصاب بيش از پانصد نفر از كارگران شركت واحد كه در دفاع از حقوق صنفی و معيشتی خود به پا خواسته بودند، راهی زندان شدند. سپس بيش از چهارصد نفر از آنان نيز از كار اخراج گرديدند تا آنكه دستگاه امنيتی رژيم با به كارگماری نيروهای سپاه و نيروی انتظامی در كادر اداری شركت واحد توانست در پوشش نيروی انسانی بين كارگران حضور يابد.
پيداست كه اگر سردار قالیباف و همچنين سردار طلایی منتخبان مردم بودند و نمايندگی شهروندان تهرانی را به عهده داشتند میبايست به طور طبيعی دفاع از حقوق مصادره شدهی شهروندان و مردم را هدف مینهادند تا آنكه بخواهند ضمن همسویی با قوهی قضاييه جهت دستگيری و به بند كشاندن دانشجويان، وكلا، روزنامهنگاران و فعالان جنبش مدنی و كارگری تسهيلگری به عمل آورند.
اما سردارانی كه امروزه دكتر نام میگيرند و صندلی های مديريت شهری را اشغال مینمايند به نيكی دريافتهاند كه با اين صندلیها، فقط و فقط گماشتگی آنان برای حاكميت سرا پا جور نظام سامان میپذيرد. ضمن آنكه شرايط ويژهی جامعه و نارضايتی همگانی مردم اينك رويكرد مشتركی را فراروی تمامی كارگزاران نظام نهادهاست تا بيش از پيش به سركوبهای لجام گسيخته بيفزايند. در همين آزمايشگاهِ سركوب است كه خودیهای حاكميت شناخته میگردند و مزد خود را با تصدیگری يكی از مشاغل دولتی به مثابهی تيولهای حكومتی از "مقام عظمای ولايت" دريافت مینمايند.
سرداران و يا كميتهچیهای سابق نظام به خوبی میدانند كه به همراه همپالگیهای خويش، ديگر به پايان خط نزديك شدهاند. چون در شرايط حاضر آنان نخواهند توانست همچون گذشته فعال مايشایی خود را بر گسترهی شهر به اجرا گذارند و با تخريب اوين، صورتك پديدههایی همچون لاجوردی و شاگردانش را بر ديوارهای شهر بنشانند. اوين حريم جاودانگان آزادهای است كه زندگی خود را در سلولهای آن زيستهاند و حتا چه بسا در راه رفاه و سعادت مردم خويش جان باختهاند. آزادگانی كه تنها آرزو و سرمايهشان زيستن بود كه سرداران رسمی و غير رسمی نظام با گلولههای آتشين و طناب دار خود آن را هم از ايشان باز ستاندند.
امثال قالیباف و طلایی غاصبانه بر جايگاهی نشستهاند كه میبايد از حقوق شهروندان تهرانی به دفاع برخيزند ولیمتأسفانه در همسویی و همفكری با عملهی دادگاههای سراپا بيداد جمهوری اسلامی طناب دار برای مردم فراهم میبينيد.
در ضمن با تخريب اوين نمیتوان گذشتهی ننگين جمهوری اسلامی را از تاريخ محو نمود زيرا صورتك كريه و سياه لاجوردی و شاگردان ويژهی او از ذهن تاريخی شهروندان ما زدودنی نخواهد بود. همچنانكه تخريب قزل قله و قصر هم نتوانست چيزی از تاريخ معاصر ايران بكاهد و سيمای مبتكران شكنجه و سركوب را از تاريخ محو نمايد. درازنای اوين، گستره و تماميّت ايران را در بر میگيرد و روشنای تاريخی آن فرزندان همهی اقوام و مليتهای ايرانی را. اوين حريم همهی اقوام ايرانی است، ملك طلق كسی نيست كه به تنهایی در خصوص آن نظر بدهد و تصميم بگيرد.
آقايان و سرداران نظام هم بيش از اين به خود زحمت ندهند. خاطر جمع باشند كه در آيندهای نه چندان دور مردم و وارثان راستين اوين در مورد آن تصميم خواهند گرفت. در همين تصميم گيری، سفارش زندهياد گلشيری نيز الگو قرار میگيرد تا اوين به بازار ميوه و ترهبار تبديل نگردد و در اوين نام و نشان "پيرمرد" و فرزندانش برای هميشه بر جای بماند. جمهوری اسلامی آن نكرد كه ديگران بياموزند، ولی ما آن میكنيم كه آقايان و سرداران نظام را هم بياموزاند.
بهمنماه نود و يك/
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد