![]() |
|
۸ مارس روز جهانی زن، سمبل تلاش و مبارزه وقفه ناپذير زنان برای دست يابی به تساوی واقعی بين زن و مرد است. اساس اين روز، ياد آور مبارزات زنان کارگر کارخانه های نساجی در شهر نيويورک امريکا در ۸ مارس سال ۱۸۷۵ است. در اين روز زنان کارگر در اعتراض به شرايط وحشتناک محيط کاری خود و درخواست افزايش دستمزد و کاهش ساعات طولانی کار به خيابان ها آمدند. اما تظاهرات آنها با يورش قهر آميز پليس حامی سرمايه داران به ضرب و شتم زنان مبارز انجاميد و سرکوب شد.
ظاهراً به نظر می رسيد که سرمايه داران توانسته اند با اعمال قهر ضد انقلابی، صدای حق طلبانه زنان کارگر را خاموش سازند. اما چنين نبود. خاطره مبارزات اين زنان همچنان در ميان ميليون ها زن آگاه و مبارز زنده بود تا آنجا که حتی پس از گذشت سالهای طولانی از آن سرکوب، در شرايطی که مبارزات زنان کارگر و زحمتکش در کشورهای غربی برای بهبود شرايط کار و زندگی خود و تأمين حقوق سياسی و اجتماعی شان رشد و گسترش قابل ملاحظه ای يافته بود، همين خاطره مبارزاتی به سمبل مبارزاتی تبديل شد و در روز ۸ مارس سال ۱۹۰۷ زنان در چند کشور برای احقاق حقوق خود دست به تظاهرات زدند. اما شعله مبارزه ای که زنان زحمتکش کارخانه های نساجی نيويورک برافروخته بودند، در اينجا نيز خاموش نشد. با فعاليت های گسترده زنان و به خصوص زنان کمونيست، در سال ۱۹۱۰ در شهر کپنهاک، کنگره سوسياليست ها برگزار شد و با پيشنهاد يکی از زنان کمونيست فعال در جنبش زنان، يعنی کلارا زتکين، ۸ مارس از طرف کنگره به عنوان روز زن انتخاب شد. مسلم است که برای عملی شدن اين تصميم و جا انداختن ۸ مارس به عنوان روز زن در همه کشورها هنوز راه مبارزاتی در پيش بود که زنان سوسياليست و طرفدار طبقه کارگر بايد در جهت آن کوشش می کردند. با گسترش مبارزات زنان و به خصوص زنان کارگر و زحمتکش برای بهبود شرايط کار و زندگی خويش و همچنين برای کسب حق رأی، در سال ۱۹۱۱ در چندين کشور اروپائی از جمله در سويس، آلمان، استراليا، و دانمارک تظاهراتی برپا شد. در آن روز يک ميليون زن به خيابانها آمده و خواست های خود را مطرح نمودند. در ۲۵ مارس همان سال، سوختن۱۴۹ کارگر زن در يکی از کارخانه های نساجی شهر نيويورک بر خشم و صغيان مبارزاتی زنان افزود و ابعاد نوينی را در مبارزات زنان در سراسر جهان گشود. اين واقعه دردناک، زنان کارگر و زحمتکش و طرفداران آنها را برای تثبيت روز زن و تداوم مبارزات خود برای تحقق خواست هايشان هر چه بيشتر مصمم ساخت. بالاخره پس از پيروزی انقلاب اکتبر در روسيه و اثرات عظيم مبارزاتی که اين واقعه در سطح جهان بر جای گذاست، با پشتيبانی و حمايت زنان کارگر و پيشروان سوسياليست آنها، روز زن در سال ۱۹۲۱ در کنفرانس زنان انترناسيونال سوم کمونيستی، مورد تأکيد قرار گرفته و ۸ مارس به عنوان روز بين المللی زنان، ابعاد جهانی يافت. همانطور که آشکار است در شکل گيری ۸ مارس، مبارزات زنان کارگر در امريکا و اروپا دارای نقش اصلی بوده و به همين خاطربرگزاری روز زن را به حق بايد يکی از دست آورد های ارزنده جنبش زنان کارگر به حساب آورد. مارکس همواره تأکيد می کرد که: "در هر جامعه، ميزان آزادی زنان، قياس طبيعی برای سنجش آزادی عمومی است." اکنون با گذشت بيش از سالهای طولانی از آن زمان، درعصرکنونی ما نيز اين جمع بندی داهيانه کماکان معياری ارزنده برای سنجش آزادی عمومی در جهان ماست؛ جهانی که مشخصه اصلی آن همانا حاکميت نظام بورژوازی و سلطه امپرياليسم و ارتجاع در سراسر دنياست. با در نظر گرفتن چنين معياری، تنها با نگاهی گذرا به ابعاد ستم گری هايی که بر عليه زنان حتی در باصطلاح "آزاد"ترين، "دمکراتيک" ترين و "پيشرفته" ترين کشورهای بورژوايی در جهان امروز در جريان است، در می بابيم که بدليل وجود مناسبات ضد انسانی سرمايه داری، زنان و بويژه زنان کارگر و زحمتکش در سراسر گيتی در سطوح و اشکال مختلف در زير سايه شوم انواع ستم ها و نابرابری ها بسر می برند. بدون شک وضعيت زنان در جوامع وابسته ای نظير ايران که ويژگی برجسته آن سلطه يک ديکتاتوری عريان می باشد از هم زنجيران خود در کشورهای متروپل به مراتب وخيمتر است. زنان در ايران زيرسلطه حکومت خونخواری بسر می برند که نه تنها کمترين و ابتدائی ترين حقوق زنان را به رسميت نمی شناسد بلکه با استفاده از لفافه های ارتجاعی مذهبی و تصويب زن ستيزانه ترين قوانين، ديکتاتوری خويش را در جهت هر چه بيشتر به بند کشيدن زنان جامعه حتی به امور زندگی خانوادگی نيز بسط داده و در خصوصی ترين امور زندگی زنان نيز دست برده است. در همين رابطه ما بطور مداوم شاهد توهين به زنان و ضرب و شتم آنان درکوچه و خيابان و دانشگاه و غيره هستيم. می بينيم که بدليل حاکميت سيستم ظالمانه سرمايه داری، اعتياد و فحشا در بين زنان ابعاد بسيار گسترده ای يافته است. حتی کمپانی های تجارت سکس وسيعا رشد کرده و سودهای کلانی را از قبل اين تجارت بيرحمانه و بغايت غير انسانی به جيب می زنند. استثمار شديد زنان و بويژه زنان کارگر و زحمتکش در محيط های کار توسط سرمايه داران زالو صفت، عدم پرداخت مزد برابر در مقابل کار برابر، تحميل حجاب اجباری، گسترش و اجرای قوانين زن ستيز در زمينه های اجتماعی نظير حق طلاق، سرپرستی و نگهداری از بچه، وراثت، حق سفر، حق تحصيل، همچنين مسايلی نظير سهميه بندی جنسی دانشگاه ها و مراکز عالی، و بالاخره سرکوب وحشتناک و سيستماتيک هر گونه اعتراض آنان به اين نابرابری ها تنها جلوه هايی از وضعيت زنان تحت حاکميت رژيم زن ستيز و ضد خلقی جمهوری اسلامی ست. اين شرايط ناگوار و غير انسانی بخشی از زمينه های مادی بوجود آمدن و تداوم اعتراضات زنان تحت ستم ايران بر عليه نظام حاکم است. وجود همين اوضاع اسارتبار است که آتش مبارزات و مقاومتهای زنان محروم را هر روز و در گوشه ای از کشور شعله ور می کند و بطور طبيعی انرژی مبارزاتی آنان را به مصاف با رژيم زن ستيز و ارتجاعی حاکم می کشاند. در چنين مسيری است که زنان تحت ستم به مثابه نيمی از نيروی زرادخانه انقلاب، برای سرنگونی رژيم بسيج شده و برای رسيدن به آزادی و برابری واقعی مبارزه می کنند. در طول ۳۰ سال گذشته اين واقعيت اجتناب ناپذير، هراس بر دل مرتجعين انداخته و رژيم سرکوبگر جمهوری اسلامی را بر آن داشته که برای مهار و در هم شکستن جنبش اعتراضی زنان در ايران علاوه بر بکار گيری زور و خشونت عريان، تلاشهای ضد انقلابی ای را هم برای انحراف جنبش زنان از مسيرهای صحيح سازمان دهد. ميدان دادن برای رواج ايده های انحرافی نظير تحقق رهايی زنان از راه مبارزه برای "تغيير قوانين" در چارچوب نظام ديکتاتوری موجود، يکی از نمونه های اين امر است. رسوخ چنين ايده های بورژوايی در جنبش زنان مسلماً اين جنبش را دچار آلودگی های ايدئولوژيکی نموده و آن را از مسيری که بايد برای تحقق اهداف خود طی کند منحرف می سازد. آيا می توان از رژيم زن ستيز و سرکوبگری که برای تحميل حجاب اجباری حتی از ريختن خون زنان در خيابانها ابايی ندارد، رژيمی که سی سال حاکميت سياهش نشان داده فاقد هيچگونه ظرفيتی در پذيرش اصلاحات در هيچ جنبه ای نيست، انتظار قبول کمترين دمکراسی و بهبود واقعی اوضاع را به نفع طبقات محروم داشت؟ رژيمی که بقای آن تنها به برکت زندان و شکنجه و پيگرد مخالفين و اعدام هزاران تن از زنان و مردان مبارز و انقلابی امکانپذير شده، آيا حاضر است که منافع خود را زير پا گذاشته و به خواست لغو قوانين زن ستيزانه خود که تسهيل کننده امر استثمار زنان محروم در نظام استثمارگرانه حاکم است گردن بگذارد؟ مسلما اگر مبنای پاسخ به اين سوالات واقعيت و پراتيک ۳۰ سال حکومت سياه جمهوری اسلامی و تمام دارو دسته های زن ستيز درونی آن باشد، آنگاه چنين انتظاری جز فريبکاری و توهم پراکنی هيچ چيز ديگری نيست. با چنان تلاشهائی تنها پتانسيل انقلابی جنبش زنان به هرز رفته و جنبش از مسير مبارزه برای رسيدن به رهايی کامل زنان از قيد و بند هر گونه استثمار و نابرابری منحرف می گردد. واقعيات های برشمرده فوق، در درجه اول به فعالين مبارز جنبش زنان نشان می دهند که امروز بيش از هر زمانی مبارزه برای از بين بردن قطعی ستم های وارده بر زنان با کوشش برای بسط آگاهی و طرد نظرات و ايده های انحرافی در جنبش زنان گره خورده است. تاريخ نشان داده است که موقعيت فرودستی زنان همواره تابع شرايط اقتصادی و روابط مالکيتی در نظام های استثمارگر طبقاتی بوده است و در نتيجه لغو نهايی اين نابرابری و فرودستی تنها در بستر ويرانی و نابودی نظام های طبقاتی امکانپذير خواهد شد. چرا که رهايی و آزادی واقعی زنان در گرو نابودی نظامی ست که عامل اصلی انقياد زنان بوده و می باشد. با داشتن چنين افقی ست که در سالگرد ۸ مارس روزجهانی زن، ما تاکيد می کنيم که ضمن آن که بايد با تمام قوا و به هر وسيله ممکن از کوچکترين مبارزات و اعتراضات برحق زنان برای کسب حقوق صنفی و سياسی شان دفاع و حمايت کرد در همان حال بايد کوشيد تا اين مبارزات را به مسير موثر يعنی نابودی نظام استثمارگرانه کنونی و ديکتاتوری سرکوبگر حافظ آن يعنی رژيم زن ستيز جمهوری اسلامی کاناليزه نمود. با درود بر تمامی زنان مبارزی که در راه تحقق خواستهای عادلانه خود جان باخته اند، بکوشيم تا در اتحاد با يکديگر رهرو پيگير راه آزادی و رهايی زنان باشيم. مارچ ۲۰۰۹ etehadezan@yahoo.com نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|