آقای نوری زاد
به راستی اگر آنان که مدعی ند در انقلاب مردم ایران نقش و یا سهمی دارند، معنی انقلاب را فهمیده و به اصول آن وفاداربودند و برضد حاکمیت مردم کودتا و یا دست کم با کودتا چیان همراهی و همدلی نمیکردند و ضد انقلاب حاکم نمیشد، اکنون- در سال نود و یک شمسی- در کدام نقطه و در کجا ایستاده بودیم؟
آقای نوریزاد شما نوشتهاید:
گفتن این «ای کاش» برای همچو منی بسیار ناگوار است. اما میگویم برای آنانی که درپی انقلابند. معتقدم: دگرگونیهای ناگهانی – بیآنکه از رشد و پختگیِ جمعی بهرهمند باشند – هدردهندهٔ سرمایههای ملیاند. این دگرگونیهای ناگهانی، هم جمعیت نخبگان و شایستگان را از پا درمی آورند و به حاشیه میبرند، و هم اندوختههای ملی و مالی کشور را ضایع میکنند.
براستی اگر در سال پنجاه و هفت انقلاب نمیکردیم، اکنون – در سال نود و یک شمسی – در کدام نقطه و در کجا ایستاده بودیم؟
من مینویسم:
زمانی که در جامعهای تمام راههای تحول بسته میشوند، جامعه برای برون رفت از مدار بستهای که موجودیت آن را به خطر میاندازد ناگزیر از تحرک برای رهایی و تحول بایسته اجتماعی است، زمان این تحول و چگونگی آن را عوامل بسیاری تعیین میکنند. انقلاب را این و آن شخص پدید نمیآورند. عامل مهمتر رﮊیمی است که برضدش انقلاب میشود. اگر رﮊیم قابل اصلاح باشد، انقلاب محال میشود. اگر نباشد، انقلاب ممکن میشود.
امروز با تجربهای که مردم ایران با باز سازی استبداد و حاکمیت ولایت فقیه دارند و خسارات عظیم جانی و مالی که این استبداد خونریز به وطن و جامعه ما تحمیل کرده است، بحرانهای موجود سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، حالت فلجی را بوجود آورده است که به جز تحول اساسی و بعبارتی دیگر سرنگونی نظام استبدادی موجود و جانشینی آن با نظامی مردمسالار، به ترتیبی که آحاد مردم شهروند و جامعه مردم سالار بشود و دولت همواره منتخب و مجری تصمیم مردم باشد، را ه کار دیگری پیش رو نیست. این تحول انقلاب است و ناگزیر. با وجود این امر واضح، عدهای سعی دارند که این تحول (انقلاب) را غیر عادی، عملی انحرافی وغیر ممکن و حتی خشونت آمیز ومضر بر حال مردم جلوه دهند. این گروه افراد به دو دسته تقسیم میشوند کهگاه موضع گیریشان در تناقض با هم وگاه، موازی است: کسانی که به نوستالژی دوران قبل از انقلاب گرفتارند و خواب باز گشت به آن دوران را میبینند و کسانی که مدعی شرکت در انقلابند اما اینک میگویند احساس سر خوردگی میکنند. اینها خود نیز به دو دسته تقسیم میشوند الف- با ترتیب دادن مقایسهای صوری، از کار خود نادم و پشیمانند و ب- از انقلاب پشیمان نیستند، از آنچه که امروز اتفاق افتاده و دست آنها را از قدرت کوتاه کرده است بیزار و در آرزوی باز گشت به دوران طلایی امامند. اما وجوه مشترک هر دو دسته، ۱ - مقایسه بین بد با بدتر و در نتیجه نشانی غلط دادن است. انگار در قاموس آنها مقایسه بد با خوب نه جایی دارد و نه مفهومی. ۲- از استقلال و آزادی درک درست و دقیقی ندارند و اصلا برای این دو اصل اهمیت و بهایی قائل نیستند. هر دو دسته امور واقع را نادیده میگیرند و با اما و اگرها، پیش فرضهایی مطرح و ذهن آنها احکامی را صادر میکند که اغلب نارواست.
نوشتهاید:
۱ – اگر انقلاب نکرده بودیم، امروز حداقل پنج نیروگاه هسته ایِ پیشرفته در پنج نقطه از کشورمان دایر بود. این نیروگاهها با آنکه پیمانکارانشان آلمانیها و ژاپنیها بودند، علاوه بر تأمین برق، سطح علمی ما را خواه ناخواه ارتقا میبخشودند. و همچنین سطح مشاغل حرفهای و علمیِ متخصصین ما را، و مرتبتِ جهانیِ اندیشمندان ما را.
من مینویسم:
۱- اگر ضد انقلاب حاکم نشده بود، امروز بدون نیاز به نیروگاه هستهای که برای ایران نه ضرور است و نه به صرفه و نه مفید، با بهره گیری از مواهب طبیعی ایران، از جمله به اندازه کافی نیروگاه خورشیدی و بادی داشتیم تا نیازهای انرژی کشور تامین بشود و میتوانستیم در دنیا نمونه خوبی برای این نوع انرژیها و سر مشق و سر آمد باشیم. حال اگر آرزوی شما بنا بر اما و اگردارد، واقعیت این است، در صورتی که یکی از پنج نیروگاه مورد آرزوی شما که قرار بود در پنج نقطه از ایران دایر شود، با در نظر گرفتن اینکه ایران منطقه ایست که بیشترین امکان زلزله در آن وجود دارد با فرض تمام پیش بینیهای امنیتی که در مورد آن میشد، دچار حادثهای از قبیل نه چرنوبیل، حتی فوکوشیما در ژاپن میشد، چند میلیون ایرانی جان خود را از دست میداند و هنوز عوارض آن بر جا بود؟ و نگفتید هرگاه آلمانی و ﮊاپنی در ایران نیروگاه میساختند، ما چگونه دانشمند میشدیم؟ نمونه نفت را نمیبینید؟
نوشتهاید:
۲ – اگر انقلاب نشده بود، امروز وزنِ علمیِ دانشگاههای ما در مقایسه با دانشگاههای مطرح خاورمیانه و حتی شرق آسیا، از رتبه و اعتبار قابل اعتنایی برخوردار بود. همچنانکه میانگین سطح علمی دانشگاههای تهران و شریف (آریامهر) و شیراز و اصفهان و مشهد و تبریزدر سال پنجاه و شش بسیار فراتر از سطح علمی دانشگاههای مطرح منطقه بود.
من مینویسم:
۲- اگر ضد انقلاب حاکم نشده بود، و در دروان طلایی امام به بهانه انقلاب فرهنگی دانشگاهها بسته نشده بود و علم و دانش و متخصص به مسلخ مکتب و مکتبی نرفته بود، امروز به یمن استقلال و آزادی، استعدادها در درون ایران شکوفا میشدند و نسل جوان انقلاب، دست در دست تمامی آنها که چون نمیخواستند به فرمان شاه نه به حزب واحد رستاخیز بپیوندند ونه به زندان بروند، پاسپورت گرفته و جلای وطن کرده بودند و پس از انقلاب با اندوختههای علمی و عشقی که به وطن آزاد داشتند برگشته بودند، ایرانی آباد و آزاد و دانشگاههایی با سطح علمیای بالا که مورد احترام، نه تنها خاورمیانه و شرق آسیا، حتی تمامی کشورهای جهان بود داشتیم. شما از قرار نمیبینید که استبداد یک ماهیت دارد و درب آن همواره بریک پاشنه میچرخد. اگر انقلاب نمیشد و استبداد برجا میماند، وضع امروز اگر بدتر نبود بهتر نیز نبود. به یمن انقلاب است که چرکهای طرز فکر و طرز رفتار استبدادی قرون بیرون زده است و در حال خشک شدن است. و...
نوشتهاید:
۳ – اگر انقلاب نکرده بودیم، امروزه ظهور چند بچندِ شخصیتهای برجسته و نام آور ایرانی در زمینههای علمی و فرهنگی و اقتصادی و هنری، نام ایران را در اذهان مردمان جهان با احترام و تواضع همراه کرده بود. همچنانکه در این سی و سه سال، ما انقلاب کردهها، عمدتاً از تربیت شدگان و فراوردههای علمی و تخصصیِ رژیم گذشته در اغلب زمینهها سود بردهایم و بر سر جهانیان منت نهاده و فخر باریدهایم. حتی روحانیان انقلاب کردهٔ ما نیز تربیت شده در فرهنگ آن دوره بودهاند و از همان فرهنگ بهرهها داشتهاند. بهرهای که در این سالها هرگز نصیب کسی نشد. آزادی را میگویم. با همهٔ کمبودهایش در آن دوره. و چیزی که نیست در این دوره.
من مینویسم:
۳- اگر ضد انقلاب حاکم نشده بود، امروزه به یمن شکوفایی استعدادها درفراخنای آزادی، شخصیتهای بر جسته و نام آوری درایران، پرورش مییافتند که نمونههای بسیار آن را هم اکنون در گوشه و کنار دنیا و در معتبرترین موسسات علمی جهان داریم. روحانیت ما که تربیت شده در فرهنگ استبداد وبهرهمند از آن فرهنگ بودند با تحول در حوزه و فقه که بنا و بنیادش بر فلسفه ارسطو و سازگار با استبداد است نیز متحول میشدند و با عرفان و اشراف به آزادی و استقلال نزد این دو دسته، آنها نمونه و سر مشقی نه تنها برای کشورهای زیر سلطه بلکه در جهان بودند. بهرهای که در اثر استقرار ولایت فقیه و مطلقه شدن آن در این دوره سیاه خبری از آن نیست. ممکن است شما از پرودههای استبداد ۶۰ ساله پهلویها یکی را نام ببرید که یکی از صفاتی را داشته باشد که شما به آنها دادهاید؟ آن استبداد کارش کشتن استعدادها بود و نه پروراندن آنها.
نوشتهاید:
۴ – اگر انقلاب سال پنجاه و هفت صورت نمیپذیرفت، سطح صنعتِ ما با عنایت به شتابی که تا سال پنجاه و هفت گرفته بود، ایران را در تراز کشورهایی چون کرهٔ جنوبی، و حتماً برتر از ترکیهٔ فعلی قرار میداد. در سالهای پس از انقلاب، ما غیرمنصفانه کیفیتِ صنعتِ پیشین را بسیار کوفتیم. که: آن صنعت، صنعت مونتاژ بود. شما بگو اکنون چیست؟ کدام صنعت است که استعدادها را برنیاورد و راههای ناگشوده را پیش روی نیاورد؟ انقلاب اسلامی، مردان و زنان کارآمد خود را از کجا آورد؟ مگر نه اینکه همگانشان درس آموخته و کارآزمودهٔ همان دوران بودند؟
من مینویسم:
۴- اگر آقای خمینی از همان فردای پیروزی در فکر پوشیدن لباس شاه و حاکم کردن روحانیت نمیشد و به فرماندهی او، ضد انقلاب حاکم نمیشد و اقتصاد را مال خر نمیخواند و نمیگفت و تکرار نمیکرد که ما برای خربزه انقلاب نکردیم و عدهای او را حمایت نمیکردند، امروز نه تنها اقتصادی شکوفا و تولید محور داشتیم بلکه صنعت ما نیز بومی گشته بود و صنعت مونتاژ از چند کارگاه به چندین کارگاه مونتاژ امروز که بار سنگینی بر اقتصاد تک محوری ایران است نرسیده بود- آقای نوریزاد، بنا بر آنچه نوشتهاید بنا بر دانستههای شما، از اقتصاد مصرف محور آگاه نیستید و نمیدانید که اقتصاد کنونی دنباله همان اقتصاد است. آن اقتصاد نمیتوانست اقتصاد کره جنوبی بشود زیرا اقتصاد تولید محور با استبداد سازگار نیست. اگر انقلاب نمیشد و آنطور که قرار آن رﮊیم بود تولید و فروش نفت به روزانه ۸ میلیون بشکه میرسید، از ثروت ملی ایران چه برجا میماند. از نوشته شما تعجب نباید کرد زیرا شما دوران مرجع انقلاب ایران را نمیبینید. زیرا آن زمان، شما در شمار کسانی بودید که حالا ضدشان شدهاید و گرنه میدیدید که در آن دوران درآمد خانوارها از هزینه آنها بیشتر شد. تدابیر برای تولید محور کردن اقتصاد به اجرا گذاشته شد. بهای نفت ۳ برابر شد، توزیع درآمدها برابرتر شدند. ترکیب بودجه بسود بودجه عمرانی تغییر کرد و... این همه با کودتا متوقف شد و حرکتی به عقب آغاز کرد
نوشتهاید
۵- اگر انقلاب نمیشد، امروزه کشور ما در بخش صنعت نفت و صنعت پتروشیمی، به یکی از قطبهای محوریِ جهان تغییر چهره داده بود. تجربههای ناشی از قدمت صنعت نفت در ایران، و ظهور صنعت نوپای پتروشیمی در این اواخر، میرفت که ایران را ابتدا در منطقه و بعد در کل دنیا، در تراز یکی از قطبهای مسلمِ استخراج و تولید فراوردههای نفتی قرار دهد.
من مینویسم:
۵-اگر ضد انقلاب حاکم نشده بود، ایران به یمن انقلاب بزرگ مردم، رهبری کشورهای صادر کننده نفت و کنترل بازار و قیمت آن را یافته و قطب برتر در این صنعت شده بود و بر آن بود تا با کنترل بازار جهانی با کاهش میزان استخراج و صادرات نفت، با تغییر سیاست اقتصادی با تولید محور کردن آن و خارج کردن درآمد نفت از بودجه جاری، این ماده پر ارزش را برای نسلهای آینده ذخیره کند. آنچه شما نمیدانید اینست که پتروشیمی در اختیار ماوراء ملیها بود. هرگاه آن رﮊیم ادامه مییافت و با همان آهنگ نفت استخراج میکرد، به قول خود شاه، نفت تمام میشد. در یک اقتصاد تولید محور این نیازهای این اقتصاد است که به هر ماده و هر صنعت جا میدهد. برنامه گذاری را اقتصاد ملی انجام میدهد و نه ماوراء ملیها. تردید نکنید که اگر انقلاب نشده بود، بهتر از وضعیت امروز حاصل آن نمیشد. به کشورهای نفت خیز دیگر بنگرید تا کمی حساب دستتان بیاید.
به خاطر شما میآورم تنها «جرم» نابخشودنی دکتر محمد مصدق، احقاق حق حاکمیت مردم از جمله در زمینه نفت با ملی کردن صنعت نفت بود و هم او تا آخر عمر به خاطر این «گناه»، به دستور شاه، در روستای احمد آباد، در خانه خود، محبوس بود. به یاد بیاورید که شاه به مدد کودتای آمریکایی انگلیسی ۲۸ مرداد حکومت ملی اورا سرنگون ساخت. مصدق نیز در کار این بود که ایران را از اقتصاد تولید محور برخوردار کند. اگر شاه، تحت الحمایه انگلیس و آمریکا کودتا نمیکرد و حاکمیت ملی از بین نمیرفت، ایران کشوری آزاد و مستقل و پیشرفته بود و نیازی هم به انقلاب سال ۵۷ نبود.
نوشتهاید:
۶ – اگر انقلاب نمیشد صنایع نظامی ما با همهٔ وابستگیاش به آمریکا، کیفیت مطلوب تری میداشت. حداقل اینکه از صنایع کم کیفیت چینی و کرهای (شمالی) برتر بود. با کارشناسانی که همان صنایع را پشتیبانی میکردند. و با این ترجیح که: مشکل قطعات یدکی نیز نمیداشتیم. هم درصنایع نظامی وهم درسایرصنایع. شاید بصورت ظاهر من خیلی بیرگ و بیغیرت شدهام که وابستگی به حضورخارجیان را نوعی برتری نسبت به وضعیت موجود میدانم. اما کدام استقلال؟ شما بگو استعماریعنی چه؟ این بلایی که روسها برسرما باریدهاند مگرآیا استعمارنیست؟ مگر روسها ما را کم دوشیدهاند وچیزی درکاسهٔ گدایی وبی کیاستی ما ننهادهاند؟ در این سالها ما عمدتاً بر بومی سازی تکنولوژی تأکید کردهایم و لابد به توفیقاتی نیز نائل آمدهایم. شما بفرما من چگونه نخندم به این عبارتِ بینوای «بومی سازی دانش هستهای»؟
من مینویسم:
۶- اگر ضد انقلاب حاکم نمیشد و طرح انحلال ارتش را نمیداد و ضد انقلاب مغلوب با طرح کودتای نوژه بهانه سرکوب و تضعیف آن را پدید نمیآورد و قوای عراق را به حمله به ایران بر نمیانگیخت، نیروهای مسلح ایران که از ارتش شاهنشاهی که از جمله وظایفش حفاظت از تاج و تخت بود و با انقلاب ایران، با پیوستنش به مردم و سپس دفاع از تمامیت ارضی ایران در برابر هجوم بیگانه به یک ارتش ملی تبدیل گشت، امروز در جهان سر آمد و نمونه یک ارتش ملی در خدمت مردم بود و نیاز به خرید تسلیحاتی نداشت تا حضور کارشناسان خارجی، با حقوق و مزایای ویژه تا حدی که یک گروهبان آنها بر یک ژنرال ایرانی حکم براند، برای پشتیبانی لازم آید. وضعیت موجود ناشی از وجود وابستگی و استبداد و عدم استقلال و آزادی وعرفان بر آنها است. همان که بنا بود با انقلاب تغییر یابد و با حاکمیت ضد انقلاب بر جا ماند. استقلال دارای دو وجه فردی و اجتماعی است: استقلال در سطح فرد به این است که فرد مستقل، از هر گونه جبری برای اتخاذ تصمصیم رهاست و در سطح جامعه و ملی، فضایی است که در آن حق حاکمیت ملی تحقق مییابد، لازمه استقلال عدم مراجعه به قدرتهای خارجی و دخالت دادن مستقیم و غیر مستقیم آنها در مسائل داخلی کشور است. استقلال شامل تمامیت ارضی و دریایی کشور است و رابطه مستقیم و تفکیک ناپذیر با آزادی دارد. با استقرار ولایت فقیه، آقای خمینی این دو اصل اساسی انقلاب را نقض کرد و ضد آن حاکم شد و تاوقتی زنده بود آن دروان «طلایی» را رغم زد و ولایتی مطلقه را به وارثینش به ارث گذاشت. استعمار یعنی منطق صوری بکار بردن و جامعهای را به شکل مشغول و از محتوی غافل کردن تا جایی که حتی تحصیلکردههای آنجامعه از استقلال و آزادی خود غافل شوند و تقاضا از بیگانه را مشروع بدانند و با رها کردن سیاست موازنه منفی که لازمه آن، نه به زیر سلطه رفتن و نه مسلط شدن است به آسانی به استعمار قدرتهای مسلط تن دهند. اطلاع شما از صنایع نظامی نیز بس ناچیز است. وگرنه میدانستید که در دوران شاه، بنا بر خرید اسلحه و سوء استفادههای عظیم بود. پنداری جنگ ۸ ساله نیز بر شما معلوم نکرده است چه ثروت عظیمی صرف خرید اسلحه شد و جنگ چه اندازه فساد بزرگ دوران شاه را آشکار کرد. اگر نبود ایران دوستی ارتشیان ایران، از ایران چه میماند؟
نوشتهاید:
۷ – اگر انقلاب نمیکردیم، آبادانی و رفاه عمومی و رونق اقتصادی حتماً بسیار مطلوبتر از امروز بود. به دلایلی که برشمردم. تجلی سرمایه و کار و علم و فرهنگ و هنر، حتماً به معیشت و امنیت و رفاه و رشد میانجامد.
من مینویسم
۷- اگر ضد انقلاب حاکم و استبداد باز سازی نمیشد، آبادانی و رفاه عمومی و رونق اقتصادی حتما بسیار مطلوبتر از دیروز و امروز بود چون تمامی اینها در سایه استقلال و آزادی است که بدست میآید و نه استبداد و وابستگی. از قرار شما از وضعیت معیشت اکثریت بزرگ مردم ایران در آن دوران هیچ آگاه نیستید و از تدابیر که برای بالا بردن سطح درآمد این مردم در بهار انقلاب ایران بعمل آمد نیز هیچ نمیدانید. درآمد نفتی آن زمان ۲۷ میلیارد دلار برای جمعیت ۳۵ میلیون نفری بود. خوب است از خود بپرسید اگر قرار بود اقتصاد مصرف محور بماند و درآمد نفتی امروز را داشته باشد که به قیمت دلار ثابت، کمتر از آن درآمد است، وضعیت جمعیت ۷۵ میلیون نفری ایران چه میشد؟
نوشتهاید:
۸– اگر انقلاب نمیشد، روحانیان و اساساً نظام حوزهها حتماً از امروز مقبولتر و با آبروتر بودند. چرا که روحانیت، در تمام دورهٔ پنجاه سالهٔ پهلوی، علاوه بر ساماندهی مراتب مذهبی مردم، نقش ناظر منتقدی را داشت که در سمت مردم قرارگرفته بود و حاکمیت باید مراعات همان مردم را – و به تبع مردم مراعات روحانیت را – میکرد. اگرانقلاب نمیکردیم، برای نخستین بار دست روحانیان درتاریخ به خون مردم آلوده نمیشد. وساحتِ آنان به دزدی ودروغ، وترویج ریاکاری وبرآوردن آدمهای کودن نمیآلود. واین البته خسارت کمی نیست. روحانی وآدم کشی؟ به عکسها وفیلمهای خلخالی ازیکسووچهرهٔ فلاحیان وحسینیان ازدیگرسوی بنگرید!
من مینویسم:
۸- اگر ضد انقلاب حاکم نمیشد و آقای خمینی کودتا نمیکرد و به وعده و تعهد خود مبنی بر عدم دخالت روحانیون در امور دولتی عمل میکرد، تحول در طرز فکر دینی و تعلیم و تربیت در حوزههای دینی میسر میگشت. فقه ساخته بر فلسفه ارسطوئی و پرداخته با منطق صوری و مؤسس بر اساس ثنویت و تکلیفمدار، جای به تعلیم و تعلم دین بمنزله بیان استقلال و آزادی و کرامت انسان میداد و بر توحید اساس میجست و حقوقمدار میگشت. روحانی ما میدانست که بنا بر آموزههای قرآنی تمامی انسانها از هر عقیده و مرام از حقوق ذاتی بر خوردارند و او از حق ویژهای بر خوردار نیست تا یکی از آنها بر جان و مال و ناموس مردم مالکیت یابد، دزدی و دروغ که کناه کبیره است و ترویج ریا کاری، تحت عنوان توریه و تقیه توجیه شرعی نمییافت. مالکیتی که خداوند به پیامبران از جمله خاتم آنها نیز نداد، از آن او (فقیه) نمیشد. اما امر بسیار مهمی که شما از آن غافل شدهاید اینست که در دوران شاه، روحانیت طرز فکری جز آنچه بعد از انقلاب بر زبان و عمل آورد، نداشت. باوجود آن طرز فکر رشد جامعه ایرانی چگونه ممکن بود؟ تناقض آشکار مدعای خود را میبینید؟ امری مهمتر از این را نیز ندیدهاید: روحانیت و سلطنت و ساخت اجتماعی سه پایه داخلی و سلطه خارجی پایه خارجی چهار پایهای را تشکیل میدادند که استبداد پهلویها بر آن قرار داشت. در حال حاضر، از پایههای داخلی، جز یکی، آنهم نیمه شکسته، روحانیت قدرت طلب، برجا نمانده است. بهترنیست شما حسرت آن استبداد سیاه را نخورید و به تدارک فردائی بپردازید که ایرانیان خود حاکم بر سر نوشت خویش میشوند؟ نمیخواهید از مدار بسته بد و بدتر بدرآئید؟
نوشتهاید:
۹ – انقلاب اگر نشده بود، خدا و اسلام و قرآن، و پیامبران و امامان و کل مقدسات از امروز خواستنیتر و عمیقتر و دلنشینتر بودند. بهمین خاطر، سطح ایمان و ادب و فرهنگ مردم نیز بسیار فراتر از امروز بود. یعنی مردم، اگر انقلاب نمیشد، به خدا نزدیکتر بودند. و یعنی: انقلاب مردم را از خدا راند و مردم را به سمت نفرتی ناگزیر از مقدسات و مذهب هدایت کرد و آنچه را که باقی گذاشت پوستهای پوک و آذین شده به شعارهای پوک و سطحیِ مذهبی است. به هیاهوی مداحان و مرثیه خوانان و روضه خوانان و پیدا شدن هفده هزار امامزادهٔ تازه تأسیس دقت کنید!
من مینویسم:
۹- اگر ضد انقلاب حاکم نشده بود و آقای خمینی به بهایی سنگین، حاکمیت بخشی از روحانیت را که فرقهای عمل میکنند و به نمایندگی از خدا حکم میرانند و دامنه حکم آنها تا تعطیلی واجبات دین بلکه توحید نیز وسعت دارد را بر مردم تحمیل نمیکرد و مشتی ارازل و اوباش و شعبان بیمخها و مداحان و... را به عنوان عمله استبداد بر جان و مال و ناموس مردم مسلطه نمیکرد، اگر همان دین که بمنزله بیان استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت، راهنمای انقلاب بود، سبب تولید روز افزون نیروهای محرکه میشد و این نیروها در رشد ایران بکار میافتادند. انقلاب ایران جهان را از اندیشه راهنمائی برخوردار کرد که استبداد روحانیان قدرت طلب آن را در جا سانسور کرد. باز از امر مهمی غفلت کردهاید: شما دوری و نزدیکی انسان به خدا را با کدام معیار میسنجید؟ اگر کسی خدا را قدرتی از نوعی بشمارید که نوع پهلوی و تا مقطعی (بعد از انتخابات ۸۸) نوع ولایت فقیهی آن را شما میپسندید و نوع ولایت فقیهی آن را مداحان مدح میکنند، آن نزدیکی به خدا چه حسنی داشت که این دوری از خدا ندارد؟ اگر قرار است شما حسرت بخورید، حسرت رابطه با خدائی را بخورید که انسان را از تمام استقلال و آزادی برخوردار میکند و از زورپرستی در هر شکلش رها میسازد.
نوشتهاید:
۱۰ – اگر انقلاب نمیشد، رفته رفته در سایهٔ فهم وخواست مردم میزان اقتدار رژیم سلطنتی از یکسوی و میزان وابستگی و سرسپردگیاش به اجانب از سوی دیگر کم رنگتر میشد و حتی به حداقل میرسید. و قانون و اجرای قانون سال به سال مظهریت بیشتری مییافت. درست برخلاف رویهای که در این سی و چهار سال باعث شده ما به معبری از نقطهٔ آغازین یک جامعهٔ مدنی نیز ورود نکنیم. در یک قلم به زبونی و خفت نمایندگان مجلس دقیق شوید. کجاست «مدرّس» ی که در زمان رضا شاه به تجلی درآمد و از اقتدار او نهراسید؟ و در قلم بعدی به خمیرگونگی دستگاه قضا بنگرید!
من مینویسم:
۱۰- اگر ضد انقلاب حاکم نمیشد، رفته رفته در پناه آزادی و به یمن بحثهای آزاد و تبادل اندیشه، معرفت بر حقوق نزد مردم بالا میرفت و هزاران «مدرس» تربیت شده در پناه حقوق و حاکمیت ملی به مجلس و مجلسها راه مییافتند و نیازی به زندانی کردن و یا خفه کردن و اعدامهای فلهای آنها نیز نبود. اگر ضد انقلاب حاکم نشده بود زندانیانی که حکم آنها صادر شده و دوران محکومیت خود را میگذراندند نه به تپههای اوین برده میشدند تا به جوخههای مرگ سپرده شوند (دوران شاه) و نه در ظرف چند شب و روز با طرح سه سئوال از آنها، به طور دستجمعی به قتل میرسیدند. اگر ضد انقلاب حاکم نشده بود و دستگاه قضا که قرار بود بر عدل علی بنا نهاده شود که نزد او همه افراد در مقابل قانون، قانونی که محتوایش حق باشد، برابری واقعی مییابند، ابزار اختناق نمیشد و فرهنگ خشونت را رواج نمیداد و عرفان به حقوق نزد مردم عمومیت پیدا میکرد، مردمی که به هنگام انقلاب که پایه در معنویت داشت، در راستای خشونت زدایی به سربازی که بر روی آنها آتش میگشود، گل هدیه میدادند و بدین سان به او میآموختند که خشونت راه حل نیست، امروز برای تماشای جان کندن و یا نقص عضو کردن انسانی، ولو مجرم، تجمع نمیکردند. عجبا! شما مدرس را به پای بستانکاری رضا خان میگذارید! مدرس و مردم ایران در کار تجربه کردن و آموختن فرهنگ مردم سالاری بودند که رضاخان کودتا کرد. شب اول کودتا، مدرس از جمله کسانی بود که توقیف شد. و اگر هشدار مدرس را خوانده بودید، میدانستید که او هشدار داد: امروز محصولات دامی ما صادر میشود. قرار است ایران را گرفتار چنان وابستگی کنند که ما کره و پنیر و... را نیز از خارج وارد کنیم. و اگر اهل محاسبه بودید، میزان وابستگی ایران را دست کم از کودتای ۲۸ مرداد تا سقوط رﮊیم شاه، محاسبه میکردید و میدیدید چه اندازه بر کم و کیف آن افزوده شده است و همچنان در مدار بسته بد و بدتر نمیماندید.
نوشتهاید:
۱۱ – اگر انقلاب نمیشد، جنگی درنمی گرفت و بهترین و صادقترین و قانعترین جوانان ما شهید و مجروح نمیشدند و سالها به اسارت نمیرفتند و امروز صحیح و سالم در کنار ما بودند و همانها شتاب رشد کشورشان را صد چندان میکردند.
من مینویسم:
۱۱- اگر ضد انقلاب حاکم نمیشد و برای استقرا استبدادش حمله به سفارت آمریکا (که بنا بر اطلاعی که روبرت پاری، محقق آمریکایی داده است، طرح آن در جلسه مشترک عوامل راستگرای امریکایی، راکفلروکیسینجر و اشرف پهلوی آماده شد) و به گروگان گرفتن کارمندان آن را انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول نمیخواند، احتمال تحریک صدام برای حمله به ایران کم بود. اگر کودتای نوﮊه نمیشد که ساخته و پرداخته پهلوی چیها بود، اگر اینان صدام را به حمله به ایران بر نمیانگیختند و در پی جنگ، اگر ضد انقلاب کودتا نمیکرد و ادامه جنگ را برای ادامه حیات ننگین خود لازم نمیدید، جنگ در بهار ۱۳۶۰ پایان مییافت. صدام حسین که با حمله به ایران با تشویق غرب و ضد انقلاب جنگی نابرابر را آغاز کرده بود، به یمن استقامت دلیر مردان و شیرزنان ایران، بنا بر اسناد منتشره وزارت خارجه انگلیس در چهارمین ماه از آغاز تجاوز شکست خورد و در نهمین ماه با قبول طرح پیشنهادی کشورهای غیر متعهد و تصحیحات ایران در آن، از سوی صدام حسین، جنگ میتوانست پایان پذیرد. با کودتا خرداد ۶۰ بود که جنگ ادامه یافت. به سود سلطه گران و به زیان دو کشور ایران و عراق با خسارات عظیم جانی و مالی که عواقب آن هنوز بر جاست. جنگ ادامه پیدا کرد تا سلسله روحانیت حاکم شود و با از بین بردن آزادی و استقلال ایران با تحلیل بنیه دو کشور ثروتمند منطقه، بیشترین منافع را در منطقه برای جهان غرب فراهم آورد.
ای کاش شما انقلاب را جانشین مسئولان وضعیت امروز نمیکردید و چشمها را بر روی واقعیتها باز میکردید واقعیت را همان سان که هست میدیدید و میدید که وضعیت امروز، نه محصول انقلاب که محصول ضد انقلاب مغلوب (پهلوی چیها) و ضد انقلاب قالب (ملاتاریا و همه آنها که حوزه دولت را قلمرو رقابت بر سر قدرت کردند و این کار را نیز با اسلحه کردند)، است.
نوشتهاید:
۱۲ – اگر انقلاب نشده بود، امروز حجاب بانوان از اعتباربیشتری بهره داشت. چرا که آزاد بود و اختیاری. و حتماً حرمت و احترام فراوان تری نیز داشت. برخلاف امروز که متأسفانه با خدشهٔ اجبارِ حاکمیت، آسیب بسیار دیده است.
من مینویسم:
۱۲- اگر ضد انقلاب حاکم نشده بود و آقای خمینی به وعده خود عمل میکرد امروز زنان بسان مردان از تمامی حقوق خود بر خوردار بودند و زن و مرد ایرانی این آزادی را داشت در استقلال و آزادی تصمیم بگیرد. و دین بمنزله بیان استقلال و آزادی، زنان و مردان ایران را نقاد و رشد پذیر میگرداند و مسلمانان در مییافتند که آن حکم که اجرایش نیاز به زور داشته باشد، حکم دین نیست.
نوشتهاید:
۱۳ – اگر انقلاب نمیشد، حتماً خدای خوب به ما لبخند بیشتری میزد. و راههای کشف نشده را پیش پای ما میگشود. برخلاف امروز که ما او را به خاک انداختهایم و از جانب او برای خود او و مردم بیپناه و گرفتار این سرزمین تعیین تکلیف میکنیم.
و اما سخن پایانیِ من: افسوس که ما انقلابیون، از نعمت عقل، بهرهٔ فراوانی نداشتیم. و با انقلابی غیرضروری، بختِ مهیا و عنقریبِ خود را تاراندیم. جوری که هم خود را و سرمایههای خود را تباه کردیم، و هم اعتبار خدا و دین خدا را در این ملک فروکاستیم.
من مینویسم:
۱۳- اگر ضد انقلاب حاکم نمیشد، حتما خدا امروز از انسانهایی که به حقوق خود اشراف دارند و به ذات او نزدیکند خشنود بود و میدید انسانها نه از روی ترس و نیاز بلکه از روی حقانیت او را میپرستند و به او اعتقاد دارند. و با اینهمه تردید نکنید که انقلاب دینی که در ایران انجام گرفته است در کشورهای دیگر مسلمان انجام نگرفته است. اینک ایرانیان دارند صاحب اختیار دین و باور خود میشوند. افسوس که شما از این انقلاب بس بزرگ غافل ماندهاید.
و سخن آخر اینکه:
آقای نوریزاد «ای کاش»های من نه از روی اکراه که از روی صمیمیت است، ایکاش کسانی که خود را انقلابی میدانند، از انقلاب درک درستی داشتند و میدانستند که انقلاب، آن هم از نوع انقلاب ایران که به قول میشل فوکو فیلسوف شهیر فرانسوی در جهان بینظیر بود و برای اولین بار ملتی در آن شرکت کرد، دستوری نیست و اگر ضرور نباشد محال است اتفاق بیفتد.ای کاش اینان میدانستند بخت مهیا و عنقریب ما برای استقرار حق حاکمیت ملی با انقلاب فراهم آمد و کودتاچیان با حاکم کردن ضد انقلاب آن را تاراندند و اینک بسیاری از آنان که در این تاراندن سهیم بودند لباس «انقلابی نادم» به تن کردهاند و به خود زنی مشغول.ای کاش آقای نوریزاد که میگویند متحول شدهاند، مبدا تحولشان انتخاب سال ۸۸ و کودتای انتخاباتی ولایت مطلقه فقیه و عدم به قدرت رسیدن نامزد مورد نظرشان برای باز گشت به «دوران طلایی امام خمینی» نبود و انسانهای ایرانی قبل از این دوران را نیز صاحب حقوق میدانستند.ای کاش کسانی که در کودتا علیه جمهوری و حق حاکمیت مردم شرکت داشتند و یا آنانی که برای کودتاچیان کف میزدند و اینک که از دایره قدرت بیرون افکنده شدهاند بجای ندامت از انقلاب و گناهان و خطاهای مرتکب شده خود، که تحول از استبداد به آزادی را متوقف کرد را به پای انقلاب نوشتن ودر موادری خود زنی کردن، از شرکت و همراهی کودتا علیه حاکمیت مردم که نتیجه آن این روزگار سیاه است نادم و پشیمان بودند.
آقای نوریزاد
شما در بسیاری از نامهها و ویدئوهای خود، که مورد خطاب آنها نه مردم بلکه قدرت حاکم است، «رهبری» را که برای خود ولایت مطلقه قائل است وخود را در مقابل واحد و احدی پاسخگو نمیداند به ترک استبداد و استقرار حق حاکمیت مردم فرامیخوانید. لابد خود میدانید که زمانی حاکمیت مردم استقرار مییابد که قانون اساسی نظام ولایتمدار، که رکن اصلی و محور آنرا ولایت مطلقه فردی تشکیل میدهد با قانون اساسی حقوقمدار و ولایت جمهور مردم جایگزین شود اگر نام این تحول انقلاب نیست، پس چیست؟. حال چگونه است که شما و اصلاح طلبان با توسل به مقایسه صوری بین بد و بدتر مردم ایران را از این تحول انقلابی میترسانید تا هم چنان در دایره انتخاب بین بد و بدتر هر بار ناگزیر به انتخاب بدتری که اینک در مقایسه شما بد شده است تن بدهند تا بدترین نصیبشان بشود. چرا خطاب به مردم حقوق ذاتی آنها را یاد آور نمیشوید تا با اشراف به این حقوق و عرفان به آن، تن به حاکمیت استبدادی شاه و شیخ ندهند تا شما هر بار برای توجیه مجبور به مقایسه بین بد و بدتر نشوید؟
تا مردم بدانند که انتخاب صحیح و واقعی انتخاب بین خوب و خوبتر است.
آقای نوریزاد
انقلاب مردم ایران هنوز پایان نیافته است زیرا آن انقلاب بر ضد استبداد و وابستگی بود و استبداد و وابستگی هنوز بر جاست. مبارزه مردم تا استقرار حق حاکمیت آنها ادامه دارد. به یمن استقامت آنها که اصول انقلاب و اهداف آن و مبارزه برای احقاق آنرا رها نکردهاند، رژیم ملاتاریا فرسوده و ناتوان شده است و همتی میخواهد تا به جنبشی همگانی و بدور از خشونت فرو ریزد و ولایت جمهور مردم استقرار یابد. تلاش برای اصلاح این نظام با توسل به اجرای بیتنازل قانون ولایتمدار هم چون ترساندن مردم از تغییر اساسی (انقلاب) بیفایده است.
۱۱ بهمن ۱۳۹۱
jmpaknejad@yahoo. fr