logo





دین سیاسی و سیاست دینی ، ماکیاولی را زائید

در مسیحیت غرب هم خبری نبود

يکشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۱ - ۰۶ ژانويه ۲۰۱۳

نصرت شاد

nosrat-shad.jpg
ماکیاولی و نظراتش را امروزه نتیجه جمعبندی فلسفه و تئوری سیاسی سده های میانه در غرب میدانند . خلاقیت کار او در آستانه عصر جدید و درپایان قرون وسطی مشهود شد . ماکیاولی کوشید زهر دیکتاتوری در ایتالیای بیمار زمان خود را به پادزهر تبدیل کند . او بین رفتار سیاسی و ایده آل اخلاقی تصمیمات فرد، فرق میگذاشت و میگفت که برای آدم سیاسی ، ارزشهای اخلاقی مهم نیستند بلکه تاثیر رفتار او روی سیاست مهم است . او میگفت که بجای درک اید ه آلها باید به واقعیات سیاسی توجه نمود . ماکیاولی دو فرم دولت را ممکن میدانست – جمهوری و سلطنت .

وی میگفت که در سیاست، موجب وحشت مردم شدن آسان تر از موجب علاقمند شدن آنان است . در نظر او سیاست مثل رشته طب ،علمی است تجربی . امروزه ماکیاولیسم را رفتار عقلگرایانه هدفمند ولی غیراخلاقی برای بقدرت رسیدن و یا در قدرت ماندن تعریف میکنند .

دوره میان قرون 15-5 میلادی یعنی میان پایان شکوه دوره باستان و آغاز روشنایی عصر جدید را دوران تیره قرون وسطی نامیده اند . در قرن 14 میلادی مبارزه و مخالفت متفکران با پاپ گرایی مسیحی به اوج خود رسید . غربیها از قرن 17 میلادی تاریخ خود را به 3 دوره – باستان ، سدههای میانه ، و عصر جدید، تقسیم کردند .

امروزه اشاره میشود که روحانیت مسیحی بدون تبلیغ جادو و جنبل در قرون وسطی ، کاست و قدرتی نمیشد . در طول سیر اندیشه بشر، فیلسوفان طبیعتگرای پیش از سقراط میخواستند در باره کائنات و جهان به شناخت برسند .سوفسطائیان و سقراطی ها انسان را مورد توجه تحقیق و بررسی خود قرار دادند . مسیحیان و الهیات قرون وسطا، به بحث و سفسطه در باره عللل وجود خدا پرداختند .

در سدههای میانه الهیات دیگر مانند زمان ارسطو بخشی از رشته متافیزیک نبود بلکه فلسفه و متافیزیک در خدمت رشته الهیات بودند ، و این دیگر نه اندیشه ای یونانی و نه رومی بلکه ریشه در دین و فرهنگ یهود داشت .

فلسفه قرون وسطا، واحدی منسجم و یکدست نبود بلکه مانند هنر گوتیک دارای – دگم های اسکولاستیکی ، عناصر رومی ، ژرمنی ، خاورمیانه ای ، بیزانسی و عربی بود . از ذوب و اختلاط همه آنان، سنتز واحدی بوجود آمد .

تئوری سیاسی در طول 10 قرن سدههای میانه نتوانست تحول و پیشرفت مستقلی بیابد . فرهنگ باستان در این مدت از طریق افلاتون و ارسطو همیشه تئوری و فلسفه سیاسی قرون وسطا را تغذیه میکرد . چون واقعیات و زندگی روزمره مردم سکولار بود ، مسیر نظریه سیاسی سدههای میانه نیز اجبارا بسوی سکولاریسم پیش میرفت .

روگر باکون در قرن 13 میلادی میگفت که برای غالب رشته ها مانند نجوم و ستاره شناسی ارزش ریاضیات مانند ارزش و اهمیت وحی است . برتراند راسل مدعی است که شیطان ادیان ابراهیمی ریشه در اهریمن دین زردشت دارد و از زمانیکه دوئالیسم زردشتی و مانوی گرایی ایرانی وارد مسیحیت قرون وسطا شدند ، تئوری 2 جهانی جنگ سرد میان نیروهای اهورامزدا و نیروهای اهریمن نیز وارد فرهنگ مسیحی غرب شدند .

جهانشناسی و نظم هرمی مسیحیت بر اساس شناخت – خدا ، انسان ، جهان بود . ثمر خلاقیت و ارزش انسان، میان خدا – طبیعت قرار میگیرد . افلاتون میگفت که میزان همه چیز خدا است و گوته مینویسد که انسان از طریق جهان فاصله بهشت تا جهنم یا آسمان به زمین را پیمود و سرانجام وارد دوزخ شد . یعنی نظم جهانی نهایی مسیحیت سرانجام بصورت – خدا ، انسان ، جهان ، آسمان ، زمین در آمد . یکی از شعارهای دوپهلوی مسیحیت این بود که میگفت حقیقت موجب آزادی خواهد شد و مالکیت ، میوه و ثمر گناه است ، به این دلیل عیسی و حواریون اش مالک چیزی نبودند .

در تورات همچون انجیل عشق به انسان و همنوع ، ارزش اخلاقی بشمار میرفت . مسیحیت نصیحت میکرد که حتی دشمنان تان را دوست بدارید . چون مسیحیت میگفت که خدا پدر انسان و انسانها فرزند او هستند ، غربیهای زیادی به این ادعای مسیحیت باور کردند و علاقمند به آن شدند .

شعار دیگر مسیحیت این بود که میگفت سلامتی و سعادت روح، ارزش مند تر از همه گنجهای این جهان است . در مسیحیت، خود خواهی را بزرگترین گناه میدانند و همدردی ، ایمان ، امید و محبت را از جمله تقواهای مهم بشمار می آورند .

امروزه اشاره میشود که برای جهانی نمودن مسیحیت ، این دین باید ابتدا دینی زمینی میشد . در زمان قرون وسطا کتاب مقدس انجیل میزان حقیقت و خود حقیقت بشمار می آمد . شکست فلسفه به سبب این بود که حقیقت عقلی جای خود را به حقیقت ایمانی و دینی داد . برای متفکران مسیحی افلاتون مذهبی تر از ارسطو بشمار می آمد چون ارسطو تجربه گرا تر بود .

مسیحیت در زمان و محیطی بوجود آمد که امپراتور رم دچار بحران شده بود و خواستار دینی جهانی بود تا جهان الهی و آندنیایی در خدمت جهان قیصری درآید . عیسی که مانند سقراط یک اصلاحگرای دین یهود بود همچون سقراط به اعدام محکوم شد . همانطور که سقراط بحران شهر- دولت های یونان را نشان میداد ، عیسی بحران دین یهود را نشان داد که بحران اخلاقی بشر زمان خود او بود . عیسی یک یهودی اصلاحگرا بود که مانند سقراط تناقض های حرف و عمل حاکمان رمان خود را نشان میداد . او میگفت که انسان برای اعمال اراده اش قانون نیاورد بلکه قانون باید در خدمت آزادی انسان باشد و ایندو نباید در تضاد با هم باشند و قانون نباید دشمن زندگی، و دین نباید در خدمت استثمارگر یا وسیله ای برای مزایای دیگران باشد .

دین یهود بر پایه نظریه شبه راسیستی خود ، قوم یهود را از نظر خدا قوم برگزیده و برتر بر سایر اقوام میدانست . امروزه اشاره میشود که مسیحیت از دین یهود اینده نگری را گرفت و خدای قانون گذار دین یهود، تبدیل به خدای عشق و نجات مسیحی شد .

جهان غرب همیشه با فرهنگ بیزانس و فرهنگ اسلام در حال مبادله بود . ابن رشد ، ابوعلی سینا ، و فارابی در طول سدههای میانه مورد توجه اندیشمندان مسیحی بودند . آنها ابوعلی سینا را امیر امیران فلسفه دینی لقب داده بودند .

زمانیکه آخرین قلعه دوره باستان یعنی شهر قسطنطنیه توسط ترکهای عثمانی تسخیر شد ، هومانیست های رومی به فراریان بیزانس و یونانی پناهدگی دادند . فلسفه بت پرستی و طبیعتگرایی تا حدود صد سال بعد از میلاد مقاومت نمود . زوال پاپ گرایی در قرن 15 میلادی آغاز شد .

گرچه یهودیان به زندگی بعد از مرگ باور داشتند ولی مسیحیان به طرح نظریه جهنم و بهشت یا زمین و آسمان پرداختند . از قرن 11 میلادی نیز شعار آزادی کلیسا از زیر نفوذ حاکمان و نیروهای مختلف دیگر مطرح شد . تجزیه و فرقه گرایی در تمام دوره سدههای میانه مسیحیت را تهدید میکرد .

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد