logo





یادها وبودها

پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۱ - ۲۷ دسامبر ۲۰۱۲

رضا اغنمی

یادها وبودها
ایرج زهری
نشر باران – چاپ اول ۱۳۷۸ – ۱۹۹۹

عکس روی جلد کتاب شامل چهل ودو تصویرازهنرمندان و خادمان فرهنگ، نویسنده، مترجم، بازیگر، کارگردان وهنرمندان موسیقی را نشان میدهد، که درنخستین نگاه، خواننده از تماشایِ تصویرخاطره انگیز این دفتر، آفتِ ویرانگر، و سیاهی جهل وغفلتِ ملی – فرهنگی را در خود وسیمای مردمی میبیند که درآستانۀ دگرگونیها، به پیشواز کینه توز مردی رفتند که پیام آور رجعت به گذشته های دور ودراز بود؛ وشرفِ زیستن را درخفتِ بندگی و طاعت، نوید میداد.

درمقدمه کتاب که باعنوان « چرا یادها و بودها؟»، نویسنده ازعشق وعلاقۀ خود به زبان و وطن میگوید. ازفردوسی و سعدی روایتهایی نقل میکند. درنهایت صمیمت میگوید: «می خواهم ریشه های پیوستگی (نه وابستگی) م، عشقم را به ایران ومردم کشف کنم.» و سرانجام، شیرۀ عمرش را به آیندگان وامیگذارد: « کوله باری پرازلحظه های خوش و ناخوش را برزمین نهاده ام. آرزو دارم این یادداشت ها با همه تلخی ها وشاید به تلخی و سنگینی، شورانگیز و رهایی بخش و زاینده باشد. با درود به مردم عاشق و آزاد!»

زهری در ۱۳۱۱ در تهران چشم به دنیا گشود. شغل پدرش وکالت دادگستری بوده است. ازتحصلات اولیه خود در دبستان ودبیرستان ادیب ورازی تا دارالفنون و دانشکده حقوق تهران خاطره های تلخ وشیرین خود را روایت میکند. دوران دبستان و دبیرستان شیطنت های خود وهمکلاسی ها، همراه با رفتارمدیر و ناظم ومعلم را با زبانی طنزگونه تعریف میکند که خالی ازلطف نیست. پدرش نویسنده و درچند روزنامه مقاله مینوشت، اهل هنر و بزم موسیقی ودود و دم خانگی اش هم همیشه دایر بود، ایرج در چنین فضائی رشد میکند. مرگ زودرس و دردآور پدرش را اینگونه روایت کرده است: «این راز تا به امروز پوشیده مانده است. .. آیا او[پدر] شبانه درکرمانشاه از پشت بام خانه موکلش قبادیان (امیرمخصوص) رئیس ایل کلهربه حیاط خانه افتاده فوت شده بود یا اینکه او را میان کرمانشاهیان محبوب بوده و از سوی آن ها کاندیدای نمایندگی مجلس شده بود به دستور قبادیان که او نیزداعیه نمایندگی مجلس را داشت از پشت بام به حیات [حیاط] پرت کرده و کشته بودند.»

رشد وبلوغ فکری زهری مقارن با زمانی ست که سلطنت از رضاشاه به فرزندش محمد رضا شاه انتقال یافته است. حضورقوای نظامی کشورهای متجاوز در سراسر کشور، کشوررا دچار دگرگونی وبی سروسامانی ها کرده بود. با آزادی فضای سیاسی احزاب گوناگون، وازآن جمله حزب توده ایران تأسیس میشود. دراثرفعالیت های هنری فرهنگی حزب درتهران، مردم کوچه بازاربیشتردرصحنه حضور پیدا میکنند. زهری از فعالیت حزب توده به نیکی یاد میکند: «خدمت بزرگ حزب توده به فرهنگ ایران، شناساندن ادبیات جهانی ازطریق ترجمۀ ی شاهکارهای هنری فرهنگ و هنر اروپا، خاصه ادبِ نمایشی و نیز موسیقی بود.» زهری برای تحصیل تئاترعازم آلمان میشود. درمدت هشت سال رشتۀ تحصیلی خود را به اتمام رسانده به ایران برمی گردد. ازخاطره ها و رفتارهای مسئولین درسر دواندن او برای ارجاع شغل، دلخوری هائی دارد، همچنین در آلمان به دوران تحصیل، ازهموطنان هنرمند به ویژه دوستان اهل هنر نیز گفتنی هایی دارد که شنیدنی است.

نویسنده، با عشقِ ذاتی به هنر که در سراسرزندگی اش با او همنفس بوده، گهگاهی از تنگی فضا و خرده بینی های مدعیان مسئول وصندلی دار گله هایی دارد که بازبان نقدِ یک منقد آگاه جا به جا درخاطراتش یاداوری کرده است. زبان عریان وقلم تیز وبرایش قابل تحسین است. هرکجا عیب وایرادی درکارها میبیند، بدون بیم وهراس یادآورمیشود. پس ازگذراندن تحصیلاتش درآلمان به ایران برمیگردد. به هردری میزند نمیتواند کار دلخواه تئاتری اش را پیدا کند. به ناچاردرشرکت ارج استخدام میشود. رئیس مربوطه اش ایرج گرگین است. درنمایشگاه بغداد که صاحبان صنایع ایران درآن شرکت کرده بودند، زهری مسئولیت نمایشگاه ارج را برعهده دارد، چند ساعت مانده به افتتاح نمایشگاه، دریک برخورد تند، ازشنیدن سخنِ توهین آمیز ازصاحبکار، کاررا رها میکند. «با دلی پرازنفرت وخشم نگاهش کردم. چکش ومیخ را به زمین پرت کردم وازغرفه بیرون زدم ... ... هفته ی بعد درتهران نامه فسخ قرارداد یا اخراج ازشرکت ارج را به دستم دادند. نفس راحتی کشیدم. زنده باد سعدی که گفت : نه براشتری سوارم نه چو خر به زیر بارم/ نه خداوند رعیت، نه غلام شهریارم.»

نویسنده، ازهمکاریهای خود با شاملو ومهندس رضا قطبی وفرخ غفاری و دیگرمسئولان چه موافق وچه مخالف، به نیکی یاد کرده است. شهامت شاملو و به ویژه مهندس قطبی را ستوده است. زهری که پیوسته به دنبال یادگیری است، در دستیاری استاد دکور آلمانی، زمانی که مترجم "تئولا" ست، درتماس مستقیم با دانشجویان میگوید: «حضور در کلاس او ازبهترین ساعات کارمن دردانشکده بود.» جستجوگرآگاه باشیوۀ خاصی که دارد. ذاتآ دوست دارد به جوانها میدان بدهد. میخواهد برای ابراز وجودِ آنها زمینه را آماده سازد؛ تا فکر واندیشه وسلیقه های خود را نشان بدهند. تقویتِ روح اعتماد به نفس، از نخستین ابزاری ست در پرورش و به کمال رسیدن توانائی های فردی.

از جعفروالی هنرمند آگاه، با تواضع کم نظیرش، و«آی باکلاه، آی بی کلاه» ساعدی یاد میکند. از شهامت فریدون رهنما درباره ضبط و پخش تلویزنی همین نمایشنامه روایتی دارد عبرت آموز، که شنیدن دارد: «درشورای برنامه همه اعضاء به دلیل پیام سیاسی اثر به وحشت افتاده»، مهندس قطبی میگوید: «اگر او [فریدون رهنما] حاضرست به مسئولیت خودش دیکته را ضبط کند.» ضبط می کند و دیکته از تلویزیون پخش می شود. مورد استقبال قرار می گیرد. «مهندس قطبی را به مجلس خواسته، به دلیل پخش این نمایشنامه استیضاح کرده بودند.» حال، خواننده – البته خواننده هایی که زمان حادثه حضور داشتند – ازاین روایت ها در میماند که باغفلت و نادانیِ پیرانۀ خود چه کند؟ از درماندگی جامعه در تمیز داوری آدم ها با مدعیان بیمایه؛ و، ریائی درسیمای رسالتِ کبریائی! و بعد، برای خواننده توضیح میدهد که ساعدی در«دیکته» چه میگوید؟ :

«دانش آموز سر به زیر و حرف شنو که خودش را کاملا در اختیار معلم و رهبر بگذارد دیکته را به جان بخرد، به مقامات بالا خواهد رسید، برعکس، آن دانش آموزی که استقلال رأی داشته باشد از در اطاعت درنیاید، عاقبتی جز بند و شکنجه نخواهد داشت.» این است فرق بسیارناچیز!، زیستن در طاعت و بردگی با زیستن در سرفرازی وآزادگی!

نگاهی به پشت سر، میبینی که در آن سیستم دیکتاتوری چه انسان های محکم و با ایمانی بودند دریادل و مسئول. با آگاهی از پیامدهای خطرناک، خطر را به جان می خریدند؛ با درکِ درست هر گام رو به تحول را برایش راه می گشودند.

راه اندازی جشنواره تئاترایران درآن سالها، جوانان شهرستانی به ویژه دانشجویان را تکان داد. رونق برنامه های نمایشی درآن سالها بی نظیربود. درشهرهای بزرگ، بیشتر درآخرهای هرهفته بطورقطع برنامه های نمایشی دانشجویان، ولو دریک سالن کوچک اجرا میشد وپس ازخاتمه برنامه، به نقد کاراجرائی مینشستند. دریک قهوه خانه یا یک رستوران نظرتماشاگران را پرس وجو میکردند. همین کار به تشویق مردم عامی کوچه و بازارکشیده شد. پای کارگران و خرده پایان شهری به سالن های دانشجوئی بازشد. کار سودمندی که فاصله های ارتباطِ طبقاتی را کم کرده بود. درگیری اکثرهنرمندان نامداردر آن جشنواره تئاتر، دلگرمی بجایی بود با اثرات نیک در کل جامعه.

وحالا پس ازگذشتِ چندین دهه، وقتی منِ خواننده با برخی اسامی کوشنده های آن زمان برخورد میکنم، تازه پی میبرم که گوهربنمایۀ ها از کجا سرچشمه گرفته است؛ که همه وقت با دست پُر و اعتماد به خود، درصحنه حاضر میشوند. زهری شرح راه افتادن به شهرستانها برای آماده کردن زمینۀ فعالیت های محلی، با عده ای از هنرمندان باسابقۀ زمانه، گذشته ها را یادآورمیشود. ازمعرفی و تبلیغ نمایش ها .... ... ازانتشار بولتن خبر میدهد:«شهنازمهدوی وابوالقاسم معارفی تهیه کننده و جمشید گرگین وباقرصحرارودی خبرگزار برنامه بودند. علاوه برآن بولتن روزانه بیرون می دادیم که برای تهیه ی مطالب آن ازلاله تقیان وجمشید چالنگی و بهنام ناطقی و رضا اعظمی منتقدان تئاتر همکاری کردم.» درهمین باره، یادی هم ازنیک پی شهردار وقت تهران کرده که قابل تأمل است. زهری که ازتهیه سالن برای نمایش درتهران درتنگنا بوده به شهرداری مراجعه کرده و تقاضا میکند که ازکاخ های جوانان استفاده کنند. شهردارمیپرسد: «برای هرشب چندتا بلیط افتخاری میخواهیم تا ترتیبش را بدهند» وقتی زهری پاسخ میدهد که: «ما تصمیم گرفته ایم که جشنواره تئاترشهرستانها برای همه ی مردم باشند نه فقط برای مهمانها» ... ... «جناب شهردار فریاد کشیدن که شما میخواهید من درکاخ ها را بازکنم که بقال وچقال وقصاب راه آهن بریزند توی کاخ ها؟ نه خیر آقا! من هرگزچنین اجازه ای نخواهم داد.» وقتی، به این جا رسیدم و فریاد آن خدا بیامرز درگوشم پیچید، راز و رمز پیروزی انقلاب اسلامی برای چندمین بار درآیینه ذهنم نقش بست.

زهری، ازجشن هنرشیراز (1358 – 1348) با همه کم وکاستی ها گزارش مستند و به یادماندنی دارد. اوکه درهمۀ برنامه های جشن هنرشیراز حضورداشته، درمعرفی هنرها درزمینه های گوناکون، واجرای برنامه ها با ذکرنام نقش آفرینان وجاهایی که برنامه ها اجرا شده است، کار با ارزشی انجام داده که قابل تقدیراست.

«جشن هنربا همه ی کوتاهی هایش، از مهمترین رویداد های هنری ایران بود. تنها در معرفی هنرموسیقی ایران درسراسرایران، به همت خانم فوزیه مجد، آهنگساز، موسیقی خراسان واستادان آن خطه چون اولیاقلی، بخشی یگانه ومحمد زنبیل باف شناخته شدند.» زهری، زیرعنوان «گزینه ای ازبرنامه های نمایشی حشن هنر» نمایش ها ونویسنده، فیلم و کارگردان ها را معرفی میکند، علاوه بران توضیح تجربه های شخصیِ خود که برای مطالعۀ علاقمندان واهل فن بسیار مفید است. یادداشت های دقیق نویسنده، دراین بخش، ازخواندنی ترین مطالب کتاب است که خواننده را در فضای آن سال های سپری شده، کنارخیلی نارسائی ها، با مسائل هنری واجتماعی آشنا میکند.

ازتئاترحافظ نوکه درشهرنوتهران دایر بود، خاطراتش را شرح میدهد. نقش آفرینان تئاتر حافظ نو دربدیهه سرائی، کارشان کم نظیربود. بیشترین هنرمندان، حتی نام آوران نیز گهگاهی به آنجا سر میزدند. زهری، بازیگر گیسوطلائی لهستانی را به آنجا یا به قول خودش«کوی عشق فروشان» میبرد. خانم های عشق فروش محل، خانم لهستانی را دوره کرده هریک به نوعی سر به سرش میگذارند.

شگفتاوراینکه، همین گروه حافظ نو در سال 1356 درجشن هنرشیراز شرکت میکند و خوش میدرخشد. گروه با اجرای «عروسی فیگارو» اثرمشهوربومارشه، نمایشنامه نویس قرن هیجدهم فرانسه را درحضور"پیتربروک" اجرا میکند آن هم با تمرین سه ساعته. شرح اجرای این نمایش را زهری، چنان زیبا توصیف کرده است که خواننده، حس میکند درآن نشست شاهد هنرنمائی های بازیگران بوده است. و مهم اینکه: «پیتربروک دورصحنه می گشت وگاه اینجا، گاه آنجا می ایستاد. یک بارخواستم برایش ترجمه کنم گفت "ممنون، ممنون، همه شو می فهمم» اینکه گفته شده "هنرمند خلاق آن است که سمبل هنرشود"، مصداق پیدا میکند.

آقای نجفی امینی به درستی گفته: «ایرج زهری یک زندگی برای تئاتر» بوده است با خدمات درخشان و ماندگارش. یادش گرامی باد. بگویم که یادها وبودهای شادروان زهری ازاسناد فرهنگی– هنری ارزشمندی ست که از رژیم گذشته با همۀ کاستی هایش، روایت های هوشمندانه دارد. زبان سنجیده کتاب، درستی حوادث، امانتداری راوی، در کنار نگاه نقادانۀ ش. و کتاب را میبندم.

چیزی ازدرون زبان به ملامتم میگشاید: با وجودِ آمادگی زمینه های ابزار پیشرفتِ رو به کمال ولو درحصار، روا نبوده ملت، به پیشواز چنین قهقرا برود و خود را گرفتار کند و دیکتاتوری مذهب را جای آن بنشاند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد