بين مكانيابی و برپایی چنين نقشی در مسيری همچون خيابان كارگر و يا بلوار كشاورز با شخص لاجوردی هيچگونه همخوانی و همسانی به چشم نمیآيد. مگر آنكه به ياد آوريم كه صاحب نقش خود ضمن ابتكاری انحصاری و شگردهایی منحصر به فرد و غيرانسانی، زندگی هزاران كارگر و كشاورز و يا فرزندان آنان را بازستانده است. چون در ذهن تاريخی مردم ما يادمان لاجوردی با شكنجه و اعدام به هم میتند تا خونابهی اعدامهای گروهی دههی شصت را بهتر و بيشتر بنماياند. ولی آشكار و روشن است كه رژيم با نقشسازی از صورتك لاجوردی بر ديوار شهر، جهالت و شقاوت را ارج میگذارد تا نمودگار روشنی برای بازشناسی ماهيت كلی نظام قرار گيرد. | |
به طبع با نصب نمادهای شهری در معابر و فضای عمومی شهرها، خواست همگانی و ذايقهی فرهنگی شهروندان نيز ارزشگذاری میگردد. همچنان كه با نشاندن تنديس فردوسی در ميدانی به همين نام در تهران به گذشتهی فرهنگی ايران مباهات میشود و مهندسان فرهنگی كشور نيز با همين شگرد شاعر حماسهسرای توس را برای شهروندان امروز و فردای جامعه الگو مینهند. همچنين پيداست كه با جانمایی تنديس شاعر ملی ايران در خيابان و ميدانی كه نام فردوسی را بر آن نهادهاند هر چه بيشتر بر همين رويكرد هنری و آرمانگرايانه تأكيد میورزند. ضمن آنكه تنديس حكيم توس نام پرافتخار سازندهاش ابوالحسن صديقی را نيز برای هميشه به يادگار خواهد داشت.
نمادها و اِلمانهای شهری به سهم خويش بر شادمانگی و سرزندگی مردم میافزايند و ميل و رغبت آنان را در زندگی اجتماعی و كار روزانه برمیانگيزند و فزونی میبخشند. در ضمن با ساماندهی و جانمایی درست و دقيق نمادها در چيدمان شهری، تعلق اجتماعی مردم نيز ارتقا میيابد و در همين راستا مشاركتپذيری و اشتراك عمل شهروندان جامعه نيز میبالد و فزونی میگيرد. چون برپایی و سامانبخشی همين نمادها گذشته و آيندهی مشتركی را بين شهروندان میشناساند و مردم هم با انس و الفت روزانه خود با آنها درمیيابند كه گذشتهی تاريخی مشتركی را با همديگر به پايان بردهاند و حتا به منظور كسب منافع همگانی، آيندهای را نيز میبايد با اشتراك عمل و همراهی لازم به انجام رسانند. آيندهای كه در آن آرزوهای جمعی و همگانی اقوام سرزمين و كشوری واحد همچون ايران میبالد و به بار مینشيند.
همچنان كه نگاه كنجكاوانهی هر عابری بر سردر ورودی و يا نمای بيرونی دارالفنون لبخندی بر چهرهاش مینشاند تا با نگاه ويژه به ظرايف هنری سازه و ساختمان آن، گذشتهی شيرين و روحافزایی را در ذهن خويش مرور نمايد. تا آنجا كه ضمن همين نگاه و لبخند، اميركبير و مخالفان و موافقان او نيز در تصويری زنده به صفآرایی میپردازند و حوادث تاريخی آن يك به يك برای هر بينندهای تداعی میشوند و به نمايش در میآيند. حتا بيننده ضمن همين گشت و گذارهای ذهنی دوستان و آشنايانی را هم به ياد میآورد كه از دارالفنون فارغ تحصيل (فارغالتحصيل) گرديدهاند. پيداست با چنين نگاهی يادماندههای خوش و شيرين گذشته در فضای ذهنی هر تماشاگری جان میگيرد و انسان را به وجد میآورد.
اما عملهی سياست در هرم قدرت جمهوری اسلامی هميشه با دستمايهای از بیكفايتی به رويارویی و چالش با فرهنگ و باور مردم برخاستهاند. چنانكه بر بلندا و سينهی ديواری در تقاطع خيابان كارگر با بلوار كشاورز نقشی از اسدالله لاجوردی به عنوان "چهرهی فرهنگی" ماندگار و جاودانهی رژيم برآوردهاند كه میتوان در ضلع جنوب غربی چهارراهِ ياد شده آن را مشاهده نمود. ولی طراحی و آمادهسازی اين نقش را میبايد در پروندهی كاری سازمان زيباسازی شهرداری تهران بازجست كه بنا به سفارش سازمان، پيمانكاری تاجر و عاری از هنر در مساحتی بالغ بر صد و بيست متر مربع به اجرای آن اقدام نمودهاست.
پيداست كه بين مكانيابی و برپایی چنين نقشی در مسيری همچون خيابان كارگر و يا بلوار كشاورز با شخص لاجوردی هيچگونه همخوانی و همسانی به چشم نمیآيد. مگر آنكه به ياد آوريم كه صاحب نقش خود ضمن ابتكاری انحصاری و شگردهایی منحصر به فرد و غيرانسانی، زندگی هزاران كارگر و كشاورز و يا فرزندان آنان را بازستانده است. چون در ذهن تاريخی مردم ما يادمان لاجوردی با شكنجه و اعدام به هم میتند تا خونابهی اعدامهای گروهی دههی شصت را بهتر و بيشتر بنماياند. ولی آشكار و روشن است كه رژيم با نقشسازی از صورتك لاجوردی بر ديوار شهر، جهالت و شقاوت را ارج میگذارد تا نمودگار روشنی برای بازشناسی ماهيت كلی نظام قرار گيرد.
ضمن آنكه كارگزاران فرهنگی رژيم فقاهتی با جانمایی چنين نقشی در نزديكی دانشگاه و مسير تردّد دانشجويان برنامهی حساب شدهای را تعقيب و دنبال میكنند تا غير مستقيم به تمامی دانشجويانی كه شور تغيير، انقلاب و يا هر گونه مبارزهی اجتماعی را در دل میپرورانند يادآور گردند كه گرچه لاجوردی مُرد ولی "ميراث فرهنگی" او همچنان در اوين پا برجاست! با اين رويكرد لاجوردی لولویی بيش نخواهد بود كه بنا به گمانهزنی حضرات و آقايان حكومتی از مردهاش هم میتوان به منظور ترساندن گروههای مردم و كنشگران سياسی سود جست.
ولی ميراث فرهنگی لاجوردی به دانشگاههای توابسازی او در اوين، گوهردشت و قزلحصار محدود نمانده است. تا جايی كه شاگردانش هم اينك نيز همچنان از هر جای "ايران اسلامی" شگردهای او را به كار میبندند تا سروهای تناور ميهن را ببرند، بسوزانند و بخشكانند. سروهایی كه علیرغم خواست گزمههای حكومتی همچنان ريشه میدوانند و سر برمیآورند. در عين حال شاگردان دستآموز لاجوردی امروزه فقط به گسترهی پشت ديوارهای زندان قناعت نمیورزند بلكه هنجارهای غير انسانی و نامردمی او و امثال او را كه تا ديروز در پس ديوارهای زندان اتفاق میافتاد، هماكنون به كوی و برزن كشاندهاند.
ضمن آنكه رژيمهایی كه در ايران از مشروطه تا كنون با حذف مردم از نهادهای حكومتی پا گرفتهاند، نمادها و اِلمانهای خودانگيخته و ضدمردمیشان را نيز به فضای شهرها كشاندهاند، با اين اميد كه شايد به پشتوانهی اين نمادها دروغپردازیها و تبليغات ضد فرهنگی آنان، با اقبال عمومی روبرو گردد. ولی مردم در كليهی حركتهای اعتراضی و حماسی خود دانسته و آگاهانه به همين نمادهای بدلی و دروغين حمله بردهاند تا با محو آنها از سيمای شهر حذف جايگاه اجتماعی بانيان و متوليان آن را هم هدف گيرند. چنانكه نمونههای تاريخی روشنی از همين رويكرد را میتوان با رشد و گسترش جنبش ملی كردن نفت در سال سی و دو نشان گرفت كه ضمن آن مردم آرزوی سرنگونی رژيم شاه را در دل میپروراندند. در انقلاب بهمن هم با دستان تودههای مليونی مردم شكل بالندهای از آن در كوی و برزن به اجرا درآمد كه همچنان در حركتها و نمايشهای اعتراضی سی و چند سالهی اخير به منظور نفی اقتدار فلاكتبار حكومت فقاهتی به كار گرفته شد.
پيداست كه يادمانهایی از اين دست كه خدمتگزاران و خادمان فرهنگی حاكميت آنها را در فضای شهرها، روستاها و گذرگاههای عمومی گستردهاند، جاودانه نخواهند بود و چندان دوام نخواهند آورد. چون در نهايت با رشد جنبش دموكراتيك مردم همهی سامانهها و نشانههای تحميلی و غير مردمی حاكميت به همراه بانيان آن از فضای شهرها و معابر رخت برمیبندد و حذف خواهد گرديد.
به طبع هر كه از گذشته نياموزد مجبور خواهد بود در گزينههایی از حوادث تاريخی دوباره آنها را بيازمايد تا شايد بياموزد.
ديماه 91/-
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد