logo





کالبد شناسی اندیشه خمینی -۶
ارث و میراث و وارثان خمینی

دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۱ - ۲۶ نوامبر ۲۰۱۲

دکتر رضا راهدار

هيچ ميراثي گرانبهاتر از راستي و درستي نيست. "شکسپير"
"صمیمانه و راست بودن آغاز فضیلتی عظیم است" (1)

در نوشتار پیشین نهفت اندیشه خمینی را بررسی کرده و نشان دادم که نظریه فقهی او ریشه در قهقرا داشته و از دگماتیسم حنبلی (سلفیان و وهابی) پیروی می کرد. افزون بر آن، او فقه را با حکومت در آویخت و ولایت مطلقه فقیه را ایدئولوژی ناب آن قرار داد. در اندیشه او انسان در حصار ایدئولوژی (ولایت فقیه) حبس بوده و حیاتی بیرون از آن ندارند. "حاکمیت منحصر به خدا است و قانون ، فرمان و حکم خدا است . قانون اسلام یا فرمان خدا، بر همهء افراد و بر دولت اسلامى ، حکومت تامّ دارد و همه افراد از رسول اکرم (ص) گرفته تا خلفاى آن حضرت و سایر افراد، تا ابد تابع قانون الهی هستند". (2) با این برداشت، او خود را حاکم تام و تمام مردم می دانست و هیچ اندیشه و رویکرد و تفکری بیرون از آن را بر نتابید. او فقیه شیعه ای شد که حکومت اموی را پس از دوازده و اندی قرن باز سازی کرده و با اسم علی و خاندان محمد بجای معاویه نشست، شیعه پس از شهادت امام حسین در کربلا (آنهم نه برای امر حکومت) دیگر داعیه حکومت نداشت و رسالت خویش را دیگرگونه می دید. او دست بر تجربه شکست خورده ای گذاشت (حکومت دینی) که قرنها دور تاریخی اش بسر آمده بود. از طرفی نیز نه دید و افقی باز داشت و نه از دنیای متمدن چیزی می دانست. اندیشه اش در حصار فئودالیسم بند بود و جهان بینی اش نیز اسیر زندان مذهب اش بود. و از عجایب روزگار اینکه بر مسند رهبری کشور و ملتی نشست که بیش از هفت هزار سال پشتوانه تاریخی داشته و نقش درخشانی در تمدن بشری بازی کرده بود.

در این نوشته به آثار باقیات خمینی اشاره خواهم کرد. اما پیش از آن دوست دارم نظر خویش از کالبد اندیشه او را جمع بندی کنم. در نوشته های پیشین مختصات کارکرد و راهبرد خمینی را در مسند رهبری باز شناخته و نشان دادم کار و کردار او ریشه در قهقرا داشته و آمده بود تا چرجش تمدن را از بردار زمان جدا کند. ولی قطارش از ریل خارج شد (تکامل باز گشت پذیر نیست) و کشور و ملتی کوشا را با خود به گِل نشاند. در یکی از نوشتها به نقش ایدئولوژی خمینی اشاره کرده و گفتم که او دوست و دشمن را با عینک ایدئولوژی می دید و کشور را با مکتب خانه عوضی گرفته بود. بزبان ساده استراکچر و بنیادهای اندیشه خمینی را می توان بدینگونه خلاصه کرد.

جهان بینی

اگر جهان بینی (شناسی) را فلسفه دید و نگرش فرد از جهان و مردم و جامعه تفسیر کنیم باید بپذیریم که خمینی جهان را آنگونه می دید که عمل کرد. او جهان و هستی و انسان را از نگاه مذهب (جهان بینی مذهبی) خویش می دید. بسیاری تلاش وافر داشته و دارند تا نشان دهند که خمینی جهان بینی توحیدی داشته و هستی را در راستائی یکتا و یگانه می دید. اما بین آنچه که خمینی از توحید و هستی می فهمید فرسنگها با اصل توحید و یگانگی و بکتائی فاصله دارد (انیشتین و استیون هاکینگ و بسیاری از دانشمندان علم به اصل یکتائی و یگانگی و بر دار زمان (رو به جلو) در آفرینش و هستی باور دارند و هستی را جهت دار می بینند). اما درک خمینی از توحیدِ در هستی به یگانگی خدا (خدای او فقط خدای مسلمانان هم باورش می باشد- یک خدا هست و آنهم خدای ما) ختم شده و قانون او را یکتا و همگانی و ازلی و ابدی می داند. "اعتقادات من ... اصل توحید است، مطابق این اصل ما معتقدیم كه خالق، آفریننده جهان و همه عوالم وجود و انسان تنها ذات مقدس خدای تعالی است كه از همه حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالك همه چیز." (3) می بینید چگونه خدا را در قفس تنگ خویش زندانی کرده و برای او نسخه پیچی می کند!!. جهان بینی مذهبی خمینی، آنگونه که نشان داد، به توتالیتریسم مطلق رسیده و راه هرگونه دگر اندیشی را مسدود و قفل کرد. در این جهان بینی، سقف کیهان و هستی به زمین کشیده شده (زمین مرکزی) و جامعه بسته و انسان در حصار مذهب زندانی می شود. جهان خمینی دنیای دو قطبی است، داستان کفر و ایمان و بهشت و جهنم است، در این دیدگاه کافران باید نابود شده تا سد راهی برای مومنان نباشند. بی خود نیست که درمانگاه پزشکی در آمریکا بخاطر عمل سقط جنین به آتش کشیده می شود و یا نویسنده رمان "آیات شیطانی" به مرگ محکوم می گردد. در این راستا القائده شمشیر الله بدست گرفته و به هر جنایتی دست می زند و کشیشی دیگر نیز در آمریکا قرآن می سوزاند. از طرفی نیز صهیونیستها در اسرائیل برای حفظ و حفاظت "دیوار ندبه" و "دولت یهود" مسجد اقصی را ویران کرده و بیش از شصت سال فلسطین را گروگان گرفته اند. و در ایران دیدیم که چگونه توحید و اتحاد و یگانگی را در زیر چتر ولایت فقیه تبیین کرده و زندگی و حیات مردم را به بازیچه گرفته اند. "انقلاب اسلامی بر مبنای اصل توحید استوار است كه محتوای آن در همه شئون جامعه سایه می‌افكند. در اسلام تنها معبود انسان و بلكه كل جهان، خداست كه همه انسان‌ها باید برای او، یعنی برای رضای او، عمل كنند". (4) آیا براستی اینهمه پلشتی و ویرانی و خیانت و جنگ و جنایت برای رضای آن خدای ندیده و نفهمیده است؟ مگر تورات و انجیل و قرآن نمی گویند که خدا همه را یکسان خلق کرده و تمامی نوع بشر از حقوقی یکسان بر خوردارند؟

انسان

همانگونه که در پیش اشاره کردم، انسان رمز درک هستی است. چون اگر فاکتور انسان را برداریم هستی و زندگی همه اش پوچ و بی ارزش و سر درگم می نمایند. شناخت با انسان آغاز و بی او پایان می گیرد. او بود که اتم را هزار بار شکافت و به بیکران کهکشان راه برد. امروزه، بخوبی می بینیم که ارزش هر مکتب و مرام و نظام اجتماعی در دوری و نزدیکیشان به امر انسان و حقوق او ارزش گذاری می شود. به بیان ساده، تمدن با انسانیت همزاد و هم خانه است و "حقوق بشر" آینه تمام نمای مدنتیت انسانی است. صدر ما صدر حقوق بشر است.

اما ببینیم که خمینی و ولایت او با انسان چه کرده اند. می گویند سالی که نکوست از بهارش پیداست. و نیکوئی خمینی و نظامش را باید با انسان و انسانیتش سنجید.

انسان خمینی

"چون شيطان وسوسه كرد آدم را و نزديك آن درخت رفت و نظر به سوى آن كرد, آبرويش ريخت, پس برخاست و به سوى آن درخت روان شد, و آن اول قدمى بود كه براى گناه برداشته شد. پس از آن با دست خويش آنچه در آن درخت بود چيد و خورد پس زينت و زيور از جسمش پرواز نمود. و آدم دست خود را بالاى سرش گذاشت و گريه نمود". (4) با این درک و نگرش خمینی انسان را گناهکار می بیند(نمی دانم خمینی با چه درک و مدرکی به گریه آدم اشاره می کند؟ تمام متون مذهبی توحیدی در برخورد به پدیده آدم و حوا از رهایی و بینائی و هبوط و تولد دوباره انسان گفتگو می کنند نه از پشیمانی و گناه) و رسالت پیامبران را در پاک کردن آن گناه خلاصه می کند. در این دیدگاه مگر حضرت آدم خود اولین گناهکار نبوده است؟ خمینی می گفت:"مردم ناقص‌اند و نیازمند کمال‌اند وناکامل‌اند، پس به حاکمی که قیم امین صالح باشد محتاجند." (5) و یا "ولایت فقیه واقعیتی جز قرار دادن و تعیین قیم برای صغار ندارد". (6) البته روشن است که از آن جهان به چنین انسان نیز میرسیم. به گوشه ای از کرامت چنین انسان به بیان آیت الله آملی توجه کنید. "البته کرامت مراتبی دارد و مرتبه بالا و قله بخش کرامت، مخصوص انبیا و معصومین و اهل بیت علیهم الصلاة و السلام است و مراحل میانی و نازلش بهره اوساط الضعاف از اهل ایمان است. پس کرامت انسان به استناد خلافت است و خلافت رهن آن است که حرف مستخلف عنه را بفهمد، باور کند، متخلق شود و عمل کند اما اگر کسی در کنار سفره خلافت نشست و نان خلافت را خورد و خواست از این رهگذر بهره‌ای از کرامت ببرد، ولی حرف خودش را زد، خودش را تقدیس کرد و کار خودش را کرد، این غاصب است و خلیفه نیست، و قهرا طرفی از کرامت نمی‌بندد و به جای لقد کرمنا بنی آدم مشمول غضب الهی است". (7) البته این آقایان نمی توانند از عظمت و کرامت انسان در قرآن چشم ببوشند (به بنی آدم کرامت بخشیدیم و او را خلیفه خویش در زمین قرار دادیم- قرآن سوره اسراء آیه 70) ولی با ترفند و شیادی ویژه خویش ولی فقیه را بجای خدا نشانده و دوری و نزدیکی افراد را با "ولایت" می سنجند. یکی دیگر از انسانهای دست پرورده خمینی، جنتی، می گوید:"ملت به عنوان ایتام محسوب می‌شوند و عالمان در حکم قیم و والیان امر هستند که کار رسیدگی به تمام امور مردم را دارا هستند."(8)

بزبان ساده، انسان خمینی گناهکار و ناقص و ایتام (جمع یتیم- بی پدر) است. او برای جبران چنین کمبود و رهائی از گناه باید به دامن ولایت چسبیده تا از کرامت آن برخوردار شود و گرنه هیچ است و انسان نیست. ببیان دیگر، باید اشک بریزد و گریه کند و از شادی بپرهیزد. دست به موسیقی نزده و نزدیک رقص و آواز نشود. زن باید پوشیده و چادری و مرد نیز با ریش و پشم و .. باشد. البته جمهوری اسلامی در انتخاب پارچه و نوع ریش به همه آزادی کامل می دهد.

جامعه

جامعه یا کشور رکن دیگر جهان خمینی را شکل می دهد. از جهان بینی و انسانش گفتیم و اینک درک و نگرش و افق دیدش از جامعه را بررسی می کنیم. اگر جامعه را زیسستگاه جمعی نوع بشر در یک جغرافیای مشخص بدانیم باید بپذیریم که نوع بشر ترکیبی از رنگ و پوست و نژاد و جنس و عقیده و مرام و مکتب و فرقه و سلیقه های فردی است. در دنیای کنونی و واقعی هیچ جامعه و کشور و منطقه را نمی توان یکدست و یک رنگ و یا یک زبان و دارای یک مرام دید. ایران ما نیز همچون قالی اش با رنگ و سلیقه و شکل و فرم پیچیده درهم تنیده شده است و هزاران سال را اینگونه سپری کرده است. چنین کشوری رهبری ویژه خویش را می طلبد.

گفتمان جامعه و جامعه شناسی، روابط فرد و جامعه و آزادیهای فردی و جمعی، نقش دین و سیاست و ترکیب و جدائی آنها و دیگر امور وارده در این زمینه فرصتی دیگر و فراتر می خواهد که وارد آن نمی شوم. من هر چه در گفته ها و نوشته های خمینی گشتم، با این اندیشه و پندار و گروه فکری از دیر باز- دهه پنجاه- در کلنجار بوده و از نهفت و فرآورده های آن بخوبی آگاهی و آشنائی دارم، هیچ اشاره ای (حتی ساده و ابتدائی) به موضوعات بالا نیافتم. در واقع نه تنها خمینی بل سراسر حوزه های فقهی با درک و فهم علوم اجتماعی بیگانه بوده و هرکه در آن حوزه وارد می شد ترد و نفی می گردید. در این راستا، من اندیشه و تفکر خمینی را در خور بحث و بررسی و نقد و انتقاد علمی نمی بینم. مجموعه تفکر او تنها بدرد بحث و گفتمانهای فقهی می خورد که آنهم دردی از جامعه را حل نخواهد کرد. اما باید این طایفه و قبیله را، از آنجائیکه با نان و نام مردم زندگی کرده و همواره دست در جیب آنها داشته و از سفره آنها خوراک می گیرند، از مردم جدا کرد و نانشان را با آگاهی مردم آجر نمود.

همانطور که در جهان بینی اشاره کردم ، جامعه و کشور در دید خمینی در حصار بسته امتی باورمند به ولایت فقیه خلاصه می شود. او جامعه را بالا پائینی (عمودی) می دید. جامعه ای که از خدا سرچشمه گرفته و به پیامبران و رسولان رسیده و ولایت فقیه وارث آن می باشد. در جامعه او نقش بشر در ساختن و برپائی آن بی اثر و یا ناچیز بوده و مردم، در درک نهائی، توده های ناقصی هستند که باید توسط مکتب به "کمال" برسند. برای اَشنائی بیشتر با نوع درک و برداشت او از جامعه و کشور به کدهای زیر نگاه کنید:

در باره جامعه: "اسلام آمده است تا تمام ملل دنيا را، عرب را، عجم را، ترك را، فارس را با هم متحد كند و يك امّت بزرگ به نام «امّت اسلام» در دنيا برقرار كند ... تمام مسلمين با هم برادرند و برابرند و هيچ‏يك از آنها از يكديگر جدا نيستند و همه آنها زير پرچم اسلام و زير پرچم «توحيد» بايد باشند.(9) پس داستان پنج میلیارد بقیه چی می شود؟

کشور و وطن: "اسلام در عين حالي كه «وطن» را، آنجايي كه زادگاه است، احترام مي‏گذارد، لكن مقابل اسلام قرار نمي‏دهد. اساس اسلام است. اينها ديگر بقيه‏اش فرعند. اساس ـ آنهايي كه مكتبي هستند ـ خدمت به اسلام است. اين خدمت اگر در لبنان باشد خدمت است و اگر در ايران باشد خدمت است".(10) پس وطن آنهائی که مسلمان نیستند کجاست؟ اگر اسلام جهان شمول است (که هست) پس چرا ایران را رها نمی کنید تا حکومت خویش را داشته باشد؟

جامعه توحيدي: "... عبارت از جامعه‏اي است كه با حفظ همه مراتب، يك نظر داشته باشند؛ كأنّه موجودند... قشرهاي دولت، ملت، رئيس جمهور، پايين‏تر، همه با حفظ مراتبشان يك مقصد داشته باشند". (11) پس جامعه توحیدی شما میشود جامعه بسته یخ زده ای که یک نظر بیشتر ندارد.

حکومت و مردم

بنظر من خمینی نه از فلسفه و زایش حکومت درک درستی داشت و نه از کلمه جمهوری چیزی بارش بود. وی معتقد بود "حکومت یا حکومت خداست یا حکومت طاغوت و شکل سومی ندارد".(12) خمینی در کتاب ولایت فقیه می گوید" خلیفه برای این است که احکام خدا را که رسول اکرم آورده اجرا کند. اینجاست که تشکیل حکومت و بر قراری دستگاه اجرا و اداره لازم می آید". (13) خمینی بروشنی می گفت: " ولايت فقيه يك چيزي نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد، ولايت فقيه يك چيزي است كه خداي تبارك و تعالي درست كرده است؛ همان ولايت رسول اللّه است.(14)

حکومت و انواع آن و رابطه دولت و مردم بحث جداگانه ای می خواهد که وارد آن نمی شوم. در نوشته ای دیگر بنام "حکومت بزبان ساده" بدان برخورد خواهم کرد. از شیادیهای ویژه خمینی و نظامش خیانت به قاموس کلمات می باشد. کلمات و مفاهیمی چون حکومت و جمهوری و دمکراتیک و آزادی و حقوق بشر و هزاران مفاهیم دیگر از درون خالی شده و با قلم مزدوران حرفه ای تفسیر و بخورد مردم داده شده است. خمینی برای حفظ نظام خویش از قربانی کردن خدا نیز ابائی نداشت، همچنان که وارثان او امروزه می کنند.

در جمع بندی باید گفت:

رضا شاه انقلاب را کشت و اندیشه های انقلابی را بدار کشید اما با روحانیت به چانه زنی نشست (با عده ای در افتاد و بزرگان حوزه را با خود همراه کرد). محمد رضا شاه نیز در تداوم استبدادِ پدر انقلاب 57 را شعله ور کرد ولی با بی اثر کردن رهبری انقلابی، خمینی را بر تارک آن نشاند و خود فراری شد. خمینی بزودی مست قدرت شده و ولایت مطلقه فقیه را در قالب "جمهوری اسلامی " حاکم کرد و خود بالاتر از سلطان مطلق "ولی امر" شد و پرده استبداد را ضخیم تر از هر زمانی در آسمان ایران بر افراشت. و امروزه هر چه در آن کالبد فرسوده بود بر سر مردم باریدن گرفت و ایران را به چنین روز و روزگاری نشاند. امروز ما همه ایرانیان، از گوش تا گوش کران زمین، یک صدا و با فریاد بلند برای ثبت در تاریخ به خمینی می گوئیم:

وقتی تو آمدی آزادی مرد هرچند شاه با شیخ جابجا شده بود. تو گفته بودی شاه مملکت را ویران و قبرستان را آباد کرده است. اما خود ایران را ماتم سرا و قبرستانها را زیارت گاه کرده ای. انگار با خود تخم نفاقی آوردی که در اثر آن زندگی و شوق زیستن و شادی و صفا و صمیمیت درایران زمین مرد. تو خود میوه ممنوعه ای شدی که هر که از آن خورد گویی از بنیاد آدمیت جدا گشته و چون ددی هار انسان و انسانیت را به شکار گرفته است. از ایران تا لبنان و تا سوریه و تا کران تا کران گیتی.

با تو جنگ آمد، سایه شوم و سیاهی که هنوز قربانی می گیرد، اما تو آنرا نعمت الهی دانسته و تنورش را با تمام توانت گرم داشتی. چه جانهای پاک را قربانی آن و چه خانواده ها را در داغ آن سوزاندی. انگار جان و مال و زندگی مردم برایت پشیزی ارزش نداشت. گوئی اینک وارثانت هوس جنگی دیگر در سر دارند.

چندی نگذشت که به نبرد اندیشه ها دست زدی و تفتیش عقاید رسم راه و سنت تو شده است. از روسری گرفته تا نوشیدنی و پوشیدنی همه را تحت کنترل گرفتی. اندیشه و دگر اندیشی را به مهار کشیده و حزبت فقط حزب الله شد. تو که می گفتی " فرقي بين اشخاص نيست در قانون اسلام، فرقي بين گروه‏ها نيست". (15) اما چه شد ورق را بر گرداندی و دستور دادی تا "اشخاصي كه قلم دست مي گيرند بر ضد اسلام، بر ضد روحانيت، بر ضد مسير ملت قلمفرسايي مي كنند، بشناسيد آنها را. سوابق اينها را به دست بياورند. مطالعه در احوال و سوابق اينها بكنند. (16) مگر قرار بود که همه از شما و رژیمت مداحی کنند؟ تو پس از آنهمه کشتار و جنایت و ویرانی ناراحت بودی که چرا تام و تمام مخالفین و دگر اندیشان را تار و مار نکردی. از کمکاریت در این زمینه از وارثانت (در وصیت نامه ات) پوزش خواهستی" و من توبه مي كنم از اين اشتباهي كه كردم و من اعلام مي كنم به اين قشرهاي فاسد در سرتاسر ايران كه اگر سر جاي خودشان ننشينند ما به طور انقلابي با آنها عمل مي كنيم". (17) تو نگران درس و تعلیم و تربیت فرزندان ایران نبودی بلکه می خواستی دانشسراها و دانشگاهها را با عده ای اوباش قمه کش و سینه چاک رژیم پر کرده و ادعای داشتن مراکز عالی علمی بکنی. تو به دولت و بسیج و سپاه و آخوند و همه دستور داده بودی: " كه نگذارند عناصر فاسد دارای مكتبهای انحرافی یا گرایش به غرب و شرق در دانشسراها و دانشگاهها و سایر مراكز تعلیم و تربیت نفوذ كنند و از قدم اول جلوگیری نمایند تا مشكلی پیش نیاید و اختیار از دست نرود.." (18) تو عمق کینه ات را از دانش و علم نشان دادی و امروزه وارثانت دانشکده (خیمه خانه) مداحی بجای علوم انسانی بر پا می دارند. این بود که با تو دانش و دانشگاه نیز مرد.

با تو اوین با رونق فراوان باز سازی شد و سراسر ایران کمیته و بازداشتگاه و زندان و شکنجه گاه گردید. از تو دستور تجاوز به دختران در زندان صادر شده است و بی پروا فتوای قتل عام زندانیان سیاسی را دادی و در این را منتظری را نیز دور زدی. تو که از عدالت اسلامی حرف می زدی و حضرت علی را مولا می دانستی؟ از کدام فرمان علی پیروی کردی؟ او که عایشه را با کرامت بدرقه کرد (پس از جنگ جمل) و دستور باز داشت زبیر را نداد. اما تو چرا دیوانه وار همه را به کشتن گرفتی؟ به کجا چنان شتابان می تازیدی- یادت رفته بود که استاد محمد تقی شریعتی به شما گفته بود آیت الله زیاد تند نرفته و عاقبت را در نظر داشته باش؟ یک رژیم مردمی و اسلامی، با آنهمه نیروی بسیجی و پاسدارش، چرا باید از مردمش وحشت زده و هراسان باشد. شما که تمام قدرت اجرائی و فرهنگی و رسانه ای و دولتی و نظامی را در اختیار داشتی. از چی وحشت بِرِد داشته بود؟ چه توطئه ای در کار بود؟

آری با تو اخلاق و عرف و عرفان نیز مرد. دزدی و فحشاء و چپاول و غارت و اختلاس و بی حرمتی در ایران بیداد می کند و روزی نیست که وارثانت، سر بیشتر چاپیدن مردم، یقه یکدیگر را نگیرند. از رئیس جمهورت گرفته تا "مقام رهبری" همگی در این فساد و ننگ اخلاقی شریکند. آری با تو انسانیت و شفقت و جوانمردی از بین رفت. تو آلله را قربانی و ایمان را سوزانده و اسلام را نابود کردی. زن را ملعبه دست ملا و مرد را مداح و جیره خوار حکومت کردی. با تو عشق مرد و نفاق لانه باز کرد و خیانت جوانمردی شد و جوانمردان بالای دار رفتند. با تو اندیشه و دگربودن و دگر اندیشیدن و رأی و نظر و استقلال همه در پستو زندانی شدند. اما رندان و پلیدان و مفلسان و خبر چیننان و "بوزینگان" و قداربندان حاکم شدند.

درد زیاد و ماجرا بس فراوان است و نمی توان در این صفحات کم از عمق خیانت و جنایتی که تو و وارثانت انجام داده اند گفت و نوشت. سینه تک تک ایرانی پر از این ماجراهاست و خدا نیز شاهد و باقی و شنونده و قاضی است.

فرآوردهای خمینی ( راست و اصولی و اصلاح طلب و یادگار) را در نوشته های دیگر دنبال می گیرم.

________________________________

پانویس ها:

1. عصر بلند گرائی، ترجمه پرویز داریوش، انتشارات فرانکلین، 1345،ص 185
2. (امام خمینی (ره)، ج5: 387).، (http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=42265)
3. - (امام خمینی (ره)، ج5، 81)، (http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=42265)
4. -(امام خمینی (ره)، 1362: 74-73).- (http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=42265)
5. ولایت فقیه( حکومت اسلامی)،روح‌الله الموسوی الخمینی، بی‌نا، بی‌تا‌، ص 58- نقل از http://enghelab57. wordpress.com
6. همان
7. سایت جماران، http://jamaran.ir/fa/NewsContent-id_23360.aspx
8. گردهمایی ائمه جمعه،8/11/77 http://enghelab57. wordpress.com
9. صحيفه امام، ج 20، ص 170، http://marifat.nashriyat.ir/node/504
10. صحيفه نور،- http://www.tebyan-ardebil.ir/description.aspx?id=5996
11. همان
12. همان
13. ولایت فقیه خمینی، انتشارات امیر،بهار 1361،ص 16
14. همان
15. صحيفه نور،- http://www.tebyan-ardebil.ir/description.aspx?id=5996
16. همان
17. وصیت نامه خمینی- http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=
18. همان

رضا راهدار
آمریکا
2 آذر ۱۳۹۱

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد