logo





ای دوست : در زنجیری از سروده ها - بخش دوم

پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۱ - ۲۲ نوامبر ۲۰۱۲

دکتر منوچهر سعادت نوری

اشاره : در بخش نخست ، سروده هایی را پیرامون "ای دوست" بر پایه ی "پند و اندرز زندگی" مورد مطالعه قرار دادیم. در این بخش ، در پیوند با "ای دوست" به مفهوم معشوقه ، یار ، دلداده و یا القاب دیگر_ عاشقانه، به موضوع پیوسته جاودانه ی "عشق" می پردازیم. در عین حال ، نباید از نظر دور داشت که در ادبیات صوفیانه که راه رسیدن به خدا ، پاکی و محبت است علاقه‌ ی به خدا را عشق عرفانی می ‌گویند و سرایندگان صوفی، مانند مولوی و عطار و دیگران که معشوق خود را خدا می‌ دانستند، با استفاده از "ای دوست" اشعار بی شماری در مورد عشق به خدا سروده‌اند. در زیر واژه ی "ای دوست" را با پیوند برعشق ، در برخی سروده های سخنوران پیشین و سرایندگان این زمانه با یکدیگر مرور می کنیم

مکن ای دوست ، غریبم سر سودای تو دارم
من و بالای مناره ، که تمنای تو دارم
ز تو سرمست و خمارم ، خبر از خویش ندارم
سر خود نیز نخارم ، که تقاضای تو دارم
دل من روشن و مقبل ، ز چه شد با تو بگویم
که در این آینه ی دل ، رخ زیبای تو دارم
مکن ای دوست ، ملامت بنگر روز قیامت
همه موجم ، همه جوشم ، در_ دریای تو دارم ... : مولوی

هر که در بادیهٔ عشق_ تو سرگردان شد
همچو من ، در طلبت بی سر و بی سامان شد
بی سر و پای از آنم ، که دلم گوی صفت
در خم_ زلف_ چو چوگان تو ، سرگردان شد
هر که از ساقی_ عشق تو چو من ، باده گرفت
بی‌خود و بی‌خرد و بی‌خبر و حیران شد
سالک_ راه تو بی نام و نشان ، اولی تر
در ره عشق تو ، با نام و نشان نتوان شد
در منازل منشین ، خیز که آن کس بیند
چهرهٔ مقصد و مقصود ، که تا پایان شد
تا ابد کس ندهد نام و نشان از وی باز
دل که در سایهٔ زلف تو چنین پنهان شد
حسنت امروز همی بینم و صد چندان است
لاجرم در دل من ، عشق تو صد چندان شد
شادم ای دوست ، که در عشق تو دشواری ‌ها
بر من امروز به اقبال غمت آسان شد ... : عطار

مرا پرسی که چونی ؟ چونم ای دوست
جگر پردرد و دل ، پرخونم ای دوست
حدیث عاشقی ، بر من رها کن
تو لیلی شو ، که من مجنونم ای دوست
شنیدم عاشقان را می نوازی
مگر من زآن میان ، بیرونم ای دوست
نگفتی گر بیفتی ، گیرمت دست
از این افتاده تر ، کاکنونم ای دوست
غزل های نظامی ، بر تو خوانم
نگیرد در تو هیچ ، افسونم ای دوست : نظامی

ماهرويا ز غم عشق نگه دار مرا
مگذر از بيعت ديرينه و مگذار مرا
به محالي و خطائي كه ترا هست خيال
خط مكش بر من و بيهوده ميازار مرا

چند گويي كه به يكبار زبون گير شدي
من زبونم تو زبان گير مپندار مرا
از همه خلق من امروز خريدار توام
گر چه هستند همه خلق خريدار مرا

تو شناسي كه به جز من نسزد جفت ترا
من شناسم كه به جز تو نسزد يار مرا
تا طلبكار سر زلف تو باشد دل من
با تو باشد به همه حال سر و كار مرا

آيم اي دوست به نزديك تو بارم ندهي
خود دلت بار دهد تا ندهي بار مرا
گر همي با من دلخسته تلطف نكني
به تكلف چه دهي عشوه ي بسيار مرا : امیر معزی نیشابوری


منم سرگشته و حیرانت ای دوست/ کنم یکباره جان قربانت ای دوست
خلیل آسا ، به شوق وصل کویت / نهم سر بر سر پیمانت ای دوست
دلی دارم در آتش خانه کرده/ میان شعله ها کاشانه کرده
دلی دارم که از شوق وصالت/ وجودم را زغم ویرانه کرده
من آن آواره ی بشکسته بالم / ز هجرانت بتا رو بر زوالم
منم آن مرغ_ سرگردان و تنها/ پریشان گشته شد یکباره حالم
سحر سر بر سر سجاده کردم / دعایی بهر آن دلداده کردم
زحسرت ساغر چشمانم ای دوست / لبالب یکسره از باده کردم
دلا تا کی اسیر یاد یاری؟ / زهجر یار تا کی داغ داری؟
بگو تا کی زشوق روی لیلی / تو مجنون پریشان روزگاری؟
پریشانم، پریشان روزگارم/ من آن سرگشته ی هجر نگارم
کنون عمریست با امید وصلت/ درون سینه آسایش ندارم
زهجرت روز و شب فریاد دارم / زبیدادت دلی ناشاد دارم
درون کوهسار سینه خود / هزاران کشته چون فرهاد دارم
چرا ای نازنینم بی وفایی؟ / دمادم با دل من در جفایی
چرا آشفته کردی روزگارم / عزیزم دارد این دل هم خدایی : فایز دشتی

به یادت هست آن شب را که تنها
به بزمی ساده ، مهمان تو بودم ؟
تو می خواندی که : دل دریا کن ای دوست
من اما ، غرق چشمان تو بودم ؟
تو می گفتی که : پروا کن صد افسوس
مرا پروای نام و ننگ رفته است
من آن ساحل نشین سنگم ، چه دانی
چه ها ، بر سینه ی این سنگ رفته است
مکش دریا به خون خواندی و خاموش
تمناگر ، کنار من نشستی
چو ساحل ها گشودم بازوان را
تو چون امواج ، در ساحل شکستی : سیاوش کسرایی

آخر ای دوست ، نخواهی پرسید
که دل از دوری رویت ، چه کشید
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده های تو ، به دادش نرسید
داغ ماتم شد و بر سینه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکید
آن همه عهد ، فراموشت شد
چشم من روشن ، روی تو سپید
جان ، به لب آمده در ظلمت غم
کی به دادم رسی ، ای صبح امید
آخر این عشق ، مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مرا ، خواهی دید
دل_ پر درد_ فریدون ، مشکن
که خدا ، بر تو نخواهد بخشید : فریدون مشیری

ای دوست ، عشق را مشکن حیف از اوست ، دوست
این شیشه را به سنگ مزن ، عمر من در اوست
بار نخست نیست که با بار شیشه ، عشق
از سنگلاخ می گذرد ، پس چه های و هوست ؟
تاری ز طره دادی امانت مرا ، شبی
یعنی طناب دار تو ، زین رشته های موست
یک گام دور گشتی و نزدیک تر شدی
عشق است و هیچ سوی غریبش هزار سوست .. : حسین منزوی

در سلسله ی عشق_ تو مغموم و صبورم
نازم بكش ای دوست ، كه مظلوم و صبورم
رندان ، همگی فرصت دیدار تو دارند
غیر از من دل ساده ، كه محروم و صبورم
در شهر_ تو ای دوست ، چنان زار و غریبم
در دست_ تو ای دوست ، چنان موم و صبورم
دل بد مكن ، اندیشه ی پرواز ندارم
حاجت به قفس نیست ، كه مصدوم و صبورم
هرگز نكنم ، عشق تو را پیش كسی فاش
در پرده ی اسرار_ تو مكتوم و صبورم
دنیای عجیبی ست ، ز آلودگی_ خلق
گریانم از این درد ، كه معصوم و صبورم : لاادری


دل سوخته تر ، از همه ی سوختگانم
از جمع_ پراکنده ی رندان جهانم
در صحنه ی بازیگری کهنه ی دنیا
عشق است قمار_ من و ، بازیگر_ آنم
با آنکه همه ، باخته در بازی عشقند
بازنده ترین ، هست درین جمع ، نشانم
ای دوست ، مزن زخم زبان ، جای نصیـحت
بگذار ببارد به سرم ، سنگ مصیـبت
من زنده از این جرمم و ملزم به مجازات
مرگ است مرا ، گر بزنم حرف ندامت
عمری ست که می بازم و یک برد ندارم
اما چه کنم؟ عاشق این کهنه قمارم
من در به در عشقم و رسوای_ جهانم
چون سایه ، به دنبال_ سر عشق ، روانم : اردلان سرفراز



اگر پرسی ، چه خوا هم زین ز ما نه
ز گردون ، یا زگیتی ، یا کز ین دهر

وگر ، گویی چه خواهم ، جا ودا نه
درین گوشه ، در آ ن سو ، وندرین شهر

اگر ، ای دوست ، خواهی را ز_دل را
بگویم با تو : رو در رو ، بر ا بر

ند ا رم ، غیر ازین هیچ آ رزویی
که با ، تو ، روز و شب ها ‌یم شود سر

تو باشی ، پر زعطر _عا شقا نه
و دنیا ، خا لی از هر فتنه و شر

نفس را ، درکنا رت ، تا زه سا زم
نفس ، در آ ن هوا ی _تو ، معطر

همه خلق_ جها ن ، د ا نند کزعشق
به تو دل بسته ا م ، عمری سراسر

به هر سو ، بنگرم نقش _تو آنجاست
ترا بینم ، یکی دردانه گوهر

نگا ه_تو ، هما ن لبخند_صبح است
و بوسه از لب ات ، قند_ مکرر

ترا مثل _همیشه ، دوست دارم
که جز تو ، بر نگیرم ، یار _ دیگر


دکتر منوچهر سعادت نوری

آرشيو مقالات و سروده ها
http://asre-nou.net/ & ar=Culture

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد