دستههای فریاد، چه بیتاب اند
در گلویم
دلم میخواهد حتی،
قطار را زیر بگیرم ،
پرت کنم طبقه چهارم را،
توی حیاط پشتی
یا گوشها را بچینم از دیوار
بیاندازم روی سردهایِ سنگلاخ!
و ما اینجائیم اما ،
هنوز تا هنوز
با دستانی مسکوت
که در زمستان یک حادثه
اسیر انجماد اند!
***
شعر: علی آلنگ
تصویر: سارینایا ویتای