logo





"به داريوش كارگر"

دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۱ - ۰۵ نوامبر ۲۰۱۲

افسانه خاکپور

سالی که سنه اش را از یاد برده ام گذارم به کشورغربت فام سوئد اوفتاد۰
به همت دوستی بدیدار داریوش کارگروخانمش به خانه آنها در اوپسالا رفتیم، او مدتی پیش از آن عمل کرده بود و به بیماری اش آگاهی داشت۰
زوج هشیارومهربانی بودند، خاطره خوبی از آن دیدار چند ساعته در ذهنم مانده است
و سیمای دو انسان شریف۰
این شعر را پس از خواندن رمان پایان یک عمر داریوش کارگر به این نویسنده تقدیم کردم که در مجموعه شعر در بی حضوری به چاپ رسید۰یادش گرامی باد


"به داريوش كارگر"

از صدا كه دور شدم

از صداها،
از صداي تو
با تصويرها گفتم و خنديدم

تصوير و آن لبخند بي كلام
تصوير و آن نگاه

تو پير شدي آيا؟

ميان اين زمانها، سالها
آنوقت و اين دقيقه ها؟

از گذار تاريكي ها،
فرسوده است نگاهم

تو اما هنوز و باز

دو چندان زيبايي و خندان درقاب......

بعد تصوير اما
بعد از قاب
خنداني آيا باز ؟

يا به انتظار تلاقي كسي با كسي
همچون دو كهكشان،
يا دو رنگين كمان

ميان آن همه فاصله ها،
تصوير ها
ميان اين همه صداها۰

2 ژوئن 1995

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد