logo





این بار کج هرگز بمقصد نمی رسد

« پرویز دهداری یا دکتر امینی؟ »

سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۱ - ۰۲ اکتبر ۲۰۱۲

رضا بایگان

bayegan.jpg
آن زمان که تیم ملی فوتبال ایران توانست که خود را به مرحله نهایی مسابقات جام جهانی فرانسه برساند . در یکی از نشریات ‏فارسی زبان که درالمان چاپ می شد ، مقاله ای نوشتم که منتشرهم شد‌، با عنوان " چرا تیم ایران هیچ شانسی ندارد "،.
همان زمان بخشی از دوستان خوب بر من ایراد وارد دانستند که ، دم از نا امیدی می ‏زنی ، و این تیم بهترین تیم دوران فوتبال ایران است و شانس هم برای رسیدن به مرحله بعد از مقدماتی را دارد‎ .‎
ازآن موضوع جنجالی و بی معرفتانه که بگذریم ، که بعضی از بازیکنان به اخلاق ورزشی خیانت کردند و تن به باختی شرم آور ‏در یک بازی دوستانه در اردوی ایتالیا دادند ، تا موجبات برکناری مربی تیم را فراهم آورند ، همان مربی زحمت کشی که توانسته ‏بود شانس رسیدن به بازیهای نهایی جام جهانی را فراهم سازد. و با تعویض آن مربی دیدیم که جلال طالبی بازیکنان برجسته و ‏خوب دوران گذشته فوتبال ایران ومربی یکی دوهفتگی تیم ملی فوتبال ایران و بازیکنانش ، بجز برد از امریکا، هیچ گل و سنبل ‏دیگری به سر خود نزدند و طالبی در یک قمار کم شانس خودش و سابقه اش را به فراموشخانه تاریخ سپرد‎ . . ‎
بگذریم ؛‎ ‎
بعد ازبازی ایران ـ لبنان که از بخت خوش ، در مسافرت بودم و ندیدم ( بعداً از طریق یک سایت ورزشی،‌ بازی را تماشا کردم ‏و ضربه ای خواسته بر اعصاب خودم وارد ساختم) تصمیم گرفتم که آن مقاله را دوباره بچاپ برسانم . واما با جستجوی بسیار آن مقاله یافت نیامد . با مرور خاطرات یادم آمد که چند سال بعد از آن جام جهانی تیمی از ایران ‏به المان آمده بود تا اردوی آمادگی برپا سازد .من که در چند بازی تمرینی این تیم تماشاچی بودم ، بعد از یکی از همین بازیها با ‏یکی از دوستان (قصد دارم مستقیم نام نبرم) که اهل فن بودند و بنوعی میزبان و راهنمای تیم از ایران آمده با مربی تیم ایرانی ‏آشنایی پیدا کرده و از مهر ایشان بهره بردم و به سرمیز ایشان در رستوران ورزشگاه دعوت شدم . این دعوت نشستی بود دوستانه ‏که بی تردید در هر زمینه ای باب گفتگو را بازمی کرد و دریچه ای شد برای آغاز دوستی و یاد آوری خاطرات گذشته . در نشسته ‏بعدی که باز هم بعد یک بازی دوستانه بود ، نسخه ای از آن نشریه را که مقاله را به چاپ رسیده بود ، به مربی تیم ایرانی تقدیم ‏داشتم که ایشان با مهری که بر من داشتند پذیرفتند و مقاله راگرفته و با خود بردند.


‎ و بازهم بگذریم ؛
بیست و پنج سال است که در آلمان زندگی می کنم . از ورزش ایران خبرهایی اگر دارم از ‏طریق ارتباط های اینترنتی است، که البته وسعت کافی برای رسیدن به حجم اطلاعات لازم را دارد. در اینجا از ورزش دور ‏نبوده بلکه تداخلی هم داشته ام، البته بی تردید نه درسطحی بالا‎ .‎
در آن مقاله نوشته بودم که چرا تیم ایران شانسی در برابر دیگران ندارد ، و اینک بنوعی از حافظه آن را باز نویسی می کنم‎ .‎
در اینجا ( منظورم آلمان است ) بچه ها از سن شش سالگی بازی فوتبال و یا هندبال و یا ورزش دیگری را آغازمی کنند‎ .‎
اینکه می نویسم شش سالگی کاملاً درست است، چرا که خودم بدلیل حضور پسرانم دریک تیم هند بال، همراه آنان شده و آن ‏تیم راکه بازیکنانش ازسن شش ساله تا هشت ساله بودند تمرین میدادم. من این تیم را تا گروه سنی چهار ده سالگی همراهی ‏ومربیگری کردم. ناگفته نماند که هند بال درآلمان درمیان ورزش های دسته جمعی ازنظر بازکنان وتیمها و محبوبیت، ورزش ‏دوم کشور بحساب می آید‎ .‎
از همان سن و سال و آغاز شروع بورزش و بازی، بچه ها کارت عضویت فدراسیون مربوطه را دریافت کرده و بخش عظیمی ‏از مقررات فدراسیون را باید که رعایت کنند. این به این معنا است که ، اینگونه نیست که لطف و مهربانی به خردسالان سایه کامل ‏بر قانون داشته باشد ، بلکه قانون و مقررات بازیها باید که حفظ و اجرا شود. از آن جمله ، اجرای قانون نقل و انتقال از تیمی به ‏تیم دیگرو کارت زرد و قرمز وغیره که دقیقاً رعایت می شود، بخصوص از سن ۸ سالگی ببعد‎ .‎
بعنوان مثال‎ ‎
‎- ‎اگر کودکی با خانواده خوداز شهری بشهر دیگری نقل مکان کند . بمدت سه هفته حق بازی در تیم شهر جدید را ندارد‎ .‎
‎ ‎البته که باید کارت عضویت خود را از تیم قدیم گرفته و به تیم جدید بدهد‎ .‎
‎- ‎گروههای سنی بازیکنان از شش سالگی آغاز و بعد از گذشت دوسال و افزوده شده به سن کودکان دلیل تغیراز گروه سنی فعلی ‏به گروه سنی بالاتر خواهد بود‎ .‎
‎ ‎البته این گروه بندی در ابتدای فصل محاسبه می شود . این بدین معنا است که ، اگر بچه ای در میانه فصل به پایان هشت سالگی ‎و ورود به سن نه سالگی رسید ، همچنان حق دارد که در گروه سنی تا هشت ساله ها بازی کند‎ .‎
‎- ‎هر بازیکن نو جوان این حق را دارد که در یک گروه سنی بالاتراز سن خود والبته برای همان باشگاه بازی کند ، ولی پایین تر‎ ‎‎از سن خود را حق ندارد‎ .‎
‎- ‎هیچ بازیکنی حق ندارد در طول یک روز در بیشتر از دو بازی شرکت کند‎ . ‎
‎- ‎اگر تیمی نتواند بموقع و سر وقت برای شرکت در بازی حاضر شود، جریمه نقدی باید پرداخت کند‎ . ‎نتیجه بازی آخر هر مسابقه با امضای مربیان دو تیم وبهمراه گزارش داور در پاکتی که تیم میزبان تهیه کرده وتمبرخورده و ‏آدرس‎ ‎‎مسوول بازی های منطقه در پشت آن نوشته شده ، گذارده می شود تا داور مسابقه به صندوق پست بیندازد‎.‎
اینها بخشی از تجربیات عملی من است که نوشته شد، می بینیم که نظم در آن کاملان برقرار ونهفته است فارغ از سن وسال‎ . ‎
و اما در المان تنها لیگ برتر وجود ندارد بلکه بترتیب زیر گروه بندی و دسته های مختلف وجود دارند، این ترتیب را من هم در ‏هندبال و هم در والیبال این کشور بتجربه دیده ام ، البته تفاوت هایی بین ورزش های مختلف بر اساس میزان محبوبیت و علاقه و ‏تیمهای شرکت کننده وجود دارد ، ولی اصل همان است که هست‎ .‎
‎1- Bundesliga 1‎
‎2- Bundesliga 2‎
‎3- Liga 3‎
‎4-Regionalliga
‎5-Oberliga
‎6-Landesliga
‎7-Landesklasse
‎8-Bezirksliga
‎9-Kreisliga
البته باید یاد آورشد که بجز سه رده ی اول که تک گروهی هستند ، هرچه پایین تر می آییم بر تعداد گروه هاافزوده می شود. ‏بعنوان مثال برای گروه‎ Bezirksliga ‎شاید ۸۰۰ تیم یا کمی بیشتر و یا کمتر در المان می تواند وجود داشته باشد . چون هرچه ‏پایین تر می آییم به گسترش آن افزوده می شود ، بی تردید این ها شاید در صد گروه و بر اساس منطقه دسته بندی شده اند‎ . ‎
Kreisliga ‎ ‎گروه مربوط به شهرک های تابع یک شهرستان است . حالا ببیند آلمان که تقریبان یک چهارم ایران وسعت دارد و جمعیتی بیش ‏از ایران ، چند هزار شهر دارد و هر شهر چند شهرک تحت پوشش تا بتوان حدودی و تعداد تیمهای این گروه را برای فوتبال یا هند ‏بال حدس زد . البته که بعضی از شهر ها بزرگ که نواحی وابسته زیادی دارند . همین‎ Kreisliga( ‎حومه شهری )هم از نظر ‏توان تیم ها دسته بندی گروهی شده و بر اساس قدرت بازی تیم ها درجه های ، یک و دو و یا بیشتر را می گیرند‎ .‎
صعود از دسته ای به دسته بالاتر از همین مسیر صورت می گیرد ( تیم استیل آذین در ایران یک شبه ظهورکرد‎ ) .‎این دسته بندی در یک مسابقه رسمی که بین همه تیم ها در یک روز برگذار می شود، مشخص می گردیده وبراساس قدرت رتبه ‏بندی می شود‎. ‎
لازم بتوضیح نیست که مسابقات دسته بندی فقط در رده سنی کودکان و نوجوانان است . چرا که براساس رشد سنی هیچ تیمی ‏بازیکنان یک رده سنیش ثابت نمی ماند‎ .‎
با این اندک توضیح معلوم می شود که هیچ بازیکنی یک شبِ از زیر برف ظهور نمی کند و هیچ استعدادی هم کشته نمی شود . ‏کارشناسان و جویندگان استعدادهای تیم های صاحب نام هر ورزشی ،‌ بطور مرتب نوجوانان و جوانان تیمهای محلی را زیر نظر ‏دارند و با چشمان باز آنان را بررسی می کنند . البته که هر فدراسیونی هم کارخودش را در این زمینه انجام می دهد و با برگذاری ‏کلاس های آموزشی در فصل استراحت شانس تربیت و فراگیری را گسترش میدهد و استعداد یابی برای تیمهای ملی می کنند‎.‎
هر سال بعد از شروع بازیها و انجام چند بازی ، نامه ای دریافت می کردم که " سه و یا چهار نفر از بهترین بازیکنان تیم را ‏برای شرکت در تمرینات تیم منتخب شهرستان معرفی کنم " . نفرات معرفی شده از تیمها ، زیر نظر مربی مربوطه تمرین را آغاز ‏کرده تا بعد از چند جلسه ، بهترین ها در تیم منتخب جای بگیرند در مسابقات مربوطه شرکت کرده و شانس ترقی و بهتر شدن را ‏داشته باشند و آهسته آهسته تا تیم ملی نو جوانان و جوانان راه ترقی را طی نمایند. ازهمین طریق فدراسیون ها هم می توانند دست ‏پری از استعدادها برای بر پایی تیم ها داشته باشد‎ .‎
حالا بیاییم و فرض بگیریم یه بچه یا نوجوان قصد دارد فوتبال بازی کند و فوتبالیست شود. زمین که بحد کافی و یا بیشتر از کافی ‏هست (در شهر یا بهتر بگویم شهرک و ساده تر ده ما که ۱۳ هزار نفر جمعیت دارد . یک سالن ورزشی و یک استادیوم فوتبال و ‏دو زمین تمرین تیمی و ۵ زمین فوتبال آزاد وجوددارد) تیم های رسمی هم که هستند ، دسته بندی هم که شده می ماند امکان شرکت ‏در مسابقات و تعداد بازی هایی که در آن شرکت می کند. هر جوان تا رسیدن به اوج براساس استعداد و پشتکار خودش ، این را طی می کند‎ .‎
اگر هر دسته و گروه هر رده سنی را۱۲ تیم در نظر بگیریم ، پس هرسال و هر دوره یا سِزونSaison) ‎‏)‏‎ ) ‎بازی رفت و ‏برگشت برگذار خواهد شد. به این تعداد بازی ، بازی های دوستانه و گاهی محلی وغیر رسمی را هم باید اضافه کرد‎ . ‎
یکبار من سرانگشتی حساب کردم و نتیجه گرفتم ، هر جوان فوتبالیست پایدار به کارش ، وقتی بسن ۱۸ سالگی برسد در حدود ‏‏۴۰۰ بازی شرکت کرده و پیراهن رسمی تیم را بتن کرده است‎ .‎
البته خواهید گفت ،، ای بابا من خودم در دوهزار بازی شرکت کرده ام،، ولی اینطور نیست ، هر بازیکنی و یا خواننده این مقاله ‏اجازه دارد و حق دارد که بنشیند و حساب و کتاب کند تا معلومش گردد که در ایران هرگز یک جوان تا باین سن برسد ،‌ هرگزچنین ‏شانسی را نخواهد داشت . این شانس که در چهارصد بازی رسمی و نیمه رسمی بازی کرده باشد . البته بازی های کوچه ای را من ‏حساب نکرده ام ، که در اینجا هم وجود دار و آن ۵ زمین فوتبال آزاد که نوشتم برای همین منظورها استفاده می شود‎ .‎
این چهارصد بازی یعنی اینکه‎ :‎
نخست ، شرگت در جلسه توضیحات و طراحی های مربی ها قبل از شروع هر بازی ـ‎ ‎
دوم راهنمایی های میان دونیمه ـ
‎ سوم ، بررسی نتیجه در پایان بازی و ایراد گیری های مربی ( آلمانی ها از این بابت کم نظیرهستند ) ـ‎ ‎یک بارهم در جلسه اول تمرین بعد از بازی ‎، به این محاسبه و شمارش اضافه کنید ، گفتگو و بررسی روز قبل از بازی را‎ .‎
ببینید این میزان توضیح و تفسیر را گوش دادن یعنی چه ، یعنی اینکه ، هر بازیکن از سن کودکی در کنار فراگیری تکنیک ، ‏آمادگی‎ ‎جسمی و تاکتیک . درس آموزی و ادب و انضباط پذیرش حرف مربی را هم فرامیگیرد و آهسته آهسته روش حرفه ای شدن را در ‏عمل آموزش می بیند و نتیجه حاصل آن خواهد شد که دیده ایم ، دیده ایم که چه حرفه ای حرف مربی در زمین پیاده می شودو ‏بازیکنان سرشناس فوتبال المان تابع حرف و تاکتیک مورد نظر مربی هستند‎ .‎
ببینید حق داشتم که بنویسم ، ما دربرابر تیم های جهانی هیچ شانسی نداریم یا خیر‎ .‎
همین چند روز اخیر در یک سایت خواندم که آقای مایلی کهن گفته اند، سر تمرین جوانان یک تیم بودند و کلی جوان با استعداد ‏برای حضور در آن تیم ثبت نام کرده و برای تست آمده بودند . همه هم خوب بودند و از این نوع حرفها با خیلی منظور های حاشیه ‏ای مربوط به خودایشان . کاری به اینکه ایشان چرا این را گفته اند و ایشان چه شخصیتی دارند و یاندارند را ندارم . موضوع و ‏بحث بر سر نوع حضور جوانان برای ابراز استعداد است . باید ۵۰ جوان بیاید و ظرف یک روز استعداد خود را نمایان سازند . ‏این دقیقان اشتباه است و نشانه نداشتن روش و سیستم است‎ . ‎در همین المان و در دوران مربیگریم ، بارها شاهد حضور استعدادیابها برسر مسابقاتی که با تیمم شرکت داشتم و یا تماشاچی ساده ‏ای بودم ، بوده ام‎ . ‎
یک مثال میزنم ، مدت چند سالی هفته ای یک روز و برای مدت دوساعت ، سالن ورزشی شهر خودمان را بااجازه شهرداری در ‏اختیار داشتم ، تا با بخشی از جوانان شهرمان بصورت تفریحی و برای سالم سازی محیط زندگی شهرمان ( که بانوع کار و شغل ‏من هم در ارتباط بود )را جمع کرده و فوتبال بازی کنند با هدف وقت گذرانی و تفریح سالم . من تنها سرپرستی آنان را متقبل شده ‏بودم . در هر جلسه تعدادی حدود بیست جوان ، کمی کمتر یا بیشتر می آمدن و فوتسال بازی میکردند‎ .‎
جوانی بود که خیلی دیر فوتبال را شروع کرده بود ، به این معنا که ۱۴ یا ۱۵ سال داشت وتا آن زمان در هیچ تیمی بازی نکرده ‏بود. این جوان از قامتی خوش فرم و قوی برخوردار و دونده و پر انرژی نیز بود . به او پیشنهاد کردم که به تیم شهر برود وجدی ‏فوتبال راشروع کند . گفتم که به تکنیک هم زیاد احتیاج ندارد . از همین امتیاز ها که دارد بهره بگیرد و بعنوان هافبک پوششی با ‏هدف جمع آوری توپهای سرگردان در تیم جای بگیرد . چرا که این پست واین فرم بازی برای این جوان مناسب بود . با مربی تیم ‏شهر هم در این زمینه صحبت لازم را انجام دادم‌‏‎.‎
باورکنید که همین کار را کرد و در حد لازم موفق هم بود . این بگفتم تا مشخص شود که چقدر روش کار در ایران اشتباه است . ‏استعداد یابی ظرف یکی دوساعت نیست و هر پستی در بازیهای دسته جمعی هم استعداد خاص خودش را می خواهد‎ . ‎
یادآور می شوم که "من بهمان اندازه که شما اعتقاد دارید و شاید هم بیشتر ، بر این عقیده هستم که آقای مایلی کهن از من در ‏ورزش و فوتبال پر بارتر و عالم تر است ، موضوع مورد نظر من در اینجا کل سیستم کاربردی ورزش ایران و مدیریت آن است ‏که غلط می باشد و شخص ایشان و یا دیگران تنها مثال ساده برای روشن شده بیشتر بحث شروع شده است " ‏‎.‎
استاد حسین فکری ، برای بازیهای مقدماتی المپیک ۱۹۶۴ ژاپن از « نادر لطیفی » استفاده کرد که بازیکن ناشناسی بود ولی در ‏یارگیری کارکشته . همین شخص برای تیم ملی در چند بازی که حضور داشت بهترین ثمر را داد . تخصص نادر لطیفی در ‏یارگیری از ایشان بازیکن موفقی ساخت که اگر چه حضورش در تیم ملی کوتاه بود و برای تنها یک سیستم و تاکتیک خاص مورد نظر بود، ‏ولی بسیار مفید به فایده از کار درآمد . البته که اقای فکری در تمرین چند ساعته ایشان را پیدا نکرده بودند و در یک روز هم این ‏استعداد قابل عرضه نیست‎.
و اما امروزمان
فوتبال ایران از سال ۱۳۲۰ رسمیت یافت ، اولین مربی تیم ملی فوتبال ایران حسین صدقیانی بودند که فوتبال را در اطریش و در ‏دوران دانشجویی بازی کرده و بعد از پایان تحصیلات و بازگشت به ایران تجربه خود را به بازیکنان آن زمان انتقال دادند‎ .‎
اگر به لیست مربیان تیم ملی نظری داشته باشیم تا قبل از انقلاب ما مربی حرفه ای ایرانی به این معنا که تنها به فوتبال پرداخت ‏باشد و از این طریق هزینه زندگی خود را تامین کند ، نداشته ایم . شاید اصلاً به این موضوع هم فکر نکرده بودند‎ .‎
صدقیانی مهندس بود ، حسین فکری دبیر دبیرستان بود ، محمود و محمد بیاتی یکی پزشک و دیگری نظامی بود . پرویز دهداری ‏کارمند شرکت نفت بود . محمد رنجبر و حشمت مهاجرانی هر دو افسر شهربانی بودند‎ .‎
تا آنجایی که من یاد دارم افتخار مربیگری تیم ملی برای ایشان بیشتر از منافع مالی ارزش داشت . تازه پولی هم در فوتبال نبود‎ .‎فوتبال ایران از زمان پیروزی ایران بر هند و راه یابی به المپیک ۱۹۶۴توکیو برای خودش اسمی شد. تا قبل از آن مردم کشتی را ‏می شناختند و ورزش پرطرفداربرای ایرانیان بود.‎
برای دریافت اطلاعات تاریخی ورزش و فوتبال ایران ، اینترنت راه ساده ایست ولی چیزی که مهم است و مورد نظر، بررسی ‏اطلاعات است که شاید بتواند مفید بفایده باشد‎ . ‎
از سال ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۵۷ فوتبال تیم ملی ۱۷ مربی ایرانی و خارجی داشته است . از زمان تبدیل باشگاه دوچرخه سواری که ‏درسال ۱۳۲۴ تأسیس شده بود ، به باشگاه تاج با مدیریت تیمسار خسروانی و در موازی آن ، تأسیس باشگاه شاهین در سال ‏‏۱۳۲۱ توسط دکتر اکرامی . رقابت اصلی همیشه بین این دو تیم بوده است‎ . ‎
‎ ‎بخاطر دارم که پرویز کوزکنانی و پرویز دهداری هر دو در یک پست بازی می کردند و هر دو در رقابت برای باز در تیم ملی و ‏کاپیتانی آن بودند . نکته جالب اینکه با همه ی رقابت موجود بین این بازیکنان ، در کمتر مصاحبه ای بی احترامی از آنان دیده می ‏شد‎ . ‎
فوتبال یک عشق بود که اگر چیز در آن بود ، محبوب شدن و مشهور شدن بود و لذت تشویق تماشاگران ، و همین بود و همین و ‏حسن ورزش هم در همین بود‎ .‎
بیاد دارم که ، وقتی حمید برمکی از تهران با آن استقبال کم نظیر به آبادان برگشت ،بازیکنی که بدلیل گل دیدنی که به تیم هند زده ‏بود زمینه حضور ایران در المپیک را فراهم کرد بود. از شرکت نفت که محل کارش بود ، اخراجش کردند ، چون مرخصی قانونی ‏ورسمی نداشت . البته این موضوع با پا در میانی بزرگان حل شد ولی درد ماند . من خوب میدانم که برمکی کیسه ای پرُازپول بابت ‏فوتبال بدست نیاورد . با همین حمید برمکی بمانیم . من بازی خیلی ها را دیده ام . بی تردید علی کریمی فوتبالیست بزرگی ست ، ‏ولی از نظر تکنیک یک سوم حمید برمکی هم نیست . تازه حمید هم شوت زن و هم گل زن بودو هم گل ساز و خوش فکر. وقتی تیم واشاش ‏چکوسلواکی به ایران آمد و یک باز دوستانه در آبادان داشت . حمید برمکی سه گل از راه دور وارد دروازه ی این تیم کرد . درواز ‏بان تیم چک در یک مصاحبه گفت این نوع شوت را تنها از ستارهای آن زمان فوتبال اروپامی شود دید. شما فکر می کنید برمکی ‏از فوتبال چه میزان پول و در آمد داشته است ؟‎ .‎
روزی حمید شیرزادگان گفت " من برای رفتن به امریکا مشکل دارم در صورتی که حد فاصله ایران تا امریکا درزمین های ‏فوتبال دویده ام و هیچ هم گیرم نیامده " . سرنوشت حبیب علی زاده ، اکبر افتخاری ، علی رضا عزیزی و خیلی های دیگر از ‏حمید برمکی بهتر نبودست . همین علیرضا عزیزی از نظر بازی با توپ و تکنیک کم مانند بود‎ . ‎
‎ ‎مربیان آن زمان هم همین بودند . پرویز دهداری از فوتبال تنهااین نصیبش شد که در شرکت نفت استخدام شود . بگذارید یک قصه ‏تلخ بگویم . پرویز در زمان شاه تنها فوتبالیستی بود که در امجدیه حق صلوات داشت . از شاهینی و تاجی و هر گروه دیگر به ‏ایشان احترام می گذاشتند . از ادب و نیک رفتاری ایشان هرچه گفته شود کم است. من که خود هربار ایشان را درباشگاه شاهین ‏آبادان می دیدم ، دست و پایم را جمع می کردم . همه به او به صورت خاصی احترام می گذاشتند . فوتبال پولکی و فوتبالیست ها ‏ادب به جیره دنیا فروخته کاری کردند که به سوی این مرد بزرگ بطری و سنگ پرتاب شد . این واقعان جای تاسف دارد . بعداز ‏مرگ ایشان هم همه زیر تابوتش گریه کردند ، تا رسم مرده پرستی فراموش نشود‎ .‎
فوتبال ایران را عاشقان به فوتبال بر پا داشتند از صدقیانی گرفته تا آقا شعاع که با هزار زحمت تیم شعاع را سر پا نگهمیداشت تا ‏حسین فکری که از نان زن وبچه اش با حقوق معلمی اش میزد تا تیم فوتبال باشگاه تهران جوان را نگهدارد . از آقا محب ، با همه ‏کینه ای که ما شاهینی ها از او داشتیم گرفته تا خسروانی که میتوانست از نفوذش در هزار جای دیگر استفاده کند ولی باشگاهی ‏شیک بنام تاج سرپا کرده بود‌( اگرچه با پول دولت این کارانجام شد و من هم بعنوان یک شاهینی از او خوشم نمی آمد و می گفتند در ‏کودتاعلیه حکومت ملی دکتر مصدق شرکت داشت، ولی حداقل اینکه ، باشگاه تاج محلی آبرومند ومرتب بود ، خیلی ها همین نوع ‏پولها را هپولی می کردند ) . از دکتر اکرامی و یارانش که شاهین را درست کردند و تیمی بزرگ ساختند . این دکتر اکرامی را ‏بدلیل شاهینی بودن از نزدیک دیده بودم . هر وقت که آبادان می آمد . مثل پرویز خان که درس اخلاق بما میداد او هم درس زندگی ‏میداد . همیشه مارا بدرس و مدرسه تشویق می کرد . یاد دارم که همان زمان هر کدام از ما که آخر سال بی تجدید قبول می شدیم ‏یک خودنویس پارکر ۲۱ از تیم جایزه می گرفتیم‎ .‎
یادش بخیر دوران پُر فرهنگی بود . شعار ما در استادیوم فحش نبود . ما شاهینی ها در استادیوم این شعار را میدادیم‎ .‎
کارگر همچو کبوتر بهوا پرواز کرد ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد‎ ‎
‎ ‎نیم بیت از حافظ و نیم بیت از ما شاهینی ها ، همه چیز این شعار داشت ولی بی ادبی نداشت‎ .‎
شاید تابع احساس شدم ولی آن زمان این بود . و حالا‎ ‎‎ ‎در یکی بازیهای تیم ملی دیدم که دو بازیکن تیم ملی وسط زمین همدیگر را کتک زدند . از نظر قانونی جریمه هر دو کارت قرمز ‏بود.
اما داور آسیایی بر هر اساسی که خودش میداند ، بهر دو کارت زرد نشان داد و مربی و سرپرست هم واکنش نشان ندادند . بابا ‏جان ،‌ برای حفظ اندک منافع امروز نباید آینده را نا بود کرد . بایدکه چنین می شد که ، هردو را با هواپیما راهی وطن میکردند تا ‏این اتفاق تکرار نشود . در المان برای یک حرکت بی ادبی اشتفان افن برگ‎ ( Stefan Effenberg ) ‎جریمه ، محرومیت ‏همیشگی از تیم ملی بود . بخاطر یک خطای نا لازم و دریافت کارت قرمز توماس برتولد‎ (Thomas Berthold ) ‎برای ‏همیشه از تیم ملی کنار گذاشته شد . برتی فوگس‎ (Berti Vogts ) ‎می گفت نمی توانیم در هر باز بخاطر این نوع اشتباهات ده نفر ‏بازی کنیم‎ .‎
دیدم در یک بازی مربی یک تیم بازیکنی را تعویض کرد و بعد از تعویض یک پسگردنی هم به ایشان هدیه کرد . تلویزیون هم این ‏صحنه را پخش کرد و آن مربی هنوز هم مربی است . این یعنی گسترش بی ادب و بی احترامی بین مربی و بازیکن . نمیدانم چرا ‏آن فوتبالیست به بازی ادامه داد و آن مربی سرکار ماند ، عشق پول یا عشق شهرت و یا عدم امکان کار و یا اصل حضور فرهنگ ‏بی ادبی در ورزش ؟‌‏
یک مربی برای مدتی محروم شد ، آقا با توپ پر فرمودند که ،،بحد کافی از مال دنیا دارم و با فوتبال ایران خدا حافظی می کنم ،، ‏دوهفته بعد مربیگری تیم دیگری را پذیرفت بدون اجازه نشستن روی نیمکت . یک مربی که یک هفته روی حرف خود نتواند که ‏بماند چگونه تواند که سر مشق شاگردان خود باشد‎.‎
بابا جان همه چیز و هر چیز شکل همان اصل وجودی خودش است . از فوتبال ایران که طبق محاسبه این کوچک هر مربی تنها ‏برای ۶ بازی مربی تیم ملی بودست (در عرض مدت ۷۲ سالی که تیم ملی داریم ، ۵۱ مربی تیم ملی داشته ایم - برای ۳۳۶ بازی ‏رسمی تیم ملی با حضور ۵۱ مربی با حساب سر انگشتی هر ۶ بازی یک مربی . هر یکسال و سه چهار ماه یک مربی ) در ‏صورتی که در المان از سال ۱۹۲۶ تا امروز تنها ده مربی برای تیم ملی خود داشته است . البته در این ۲۸ سال اخیر ۶ مربی ‏مدیریت تیم را بعهده داشته اند که این خود کم سابقه بوده است‎ . ‎
‎ ‎و اما
پرویز دهداری و یا دکتر امینی
‎ ‎زمانی که تیمسار خسروانی و دولت وقت آن زمان ترتیب بسته شدن باشگاه شاهین را دادند . پرویز دهداری و دیگران بیکار ‏ننشستند . آنان پایه های تیمهای ، پیکان ، پیام ، گارد ، هما و پرسپولیس را ریختند که از این میان هما و پرسپولیس دوام آورند‎ .‎
هما از بودجه هواپیمایی ایران تغذیه می کرد و پرسپولیس از سرمایه علی عبدو ( این روحانی زاده ورزشکارو بوکسور حرفه ای ‏که دست بهرکاری نیک و بدی زده بود ولی در کنارش بفوتبال هم خدمت کرد ) که توانست جای نشین محبوبیت شاهین بشود ، اینک ‏اگر با طرفداران پرسپولیس در این زمینه به بحث بنشینید از شاهین خبر در آن نخواهید یافت‎ . ‎
باری پرویز دهداری باشگاه هما را بدون ستاره های سرشناس آن زمان ستاره درخشان فوتبال ایران کرد . هما نمونه ادب و بازی ‏دسته جمعی در فوتبال آن دوران ایران بود و دارای سبک خاصی از فوتبال . فوتبال پرپاس و با کمترین حرکات انفرادی ممکن‎ .‎
پرویز دهداری در دوباری که مربی تیم ملی شد اصل آماتوریسم و رفتارهای اخلاقی را مد نظر داشت و هرگز دم بتله ی ستاره ها ‏نداد ، بلکه از ناشناخته ها ستاره ساخت . در فرهنگ پرویز خان ( به آنگونه که ما می نامیدیمش ) ستاره سالاری معنا نداشت‎ .‎
و اما
دکتر امینی
دکتر علی امینی فردی که مادرش شهرتی بیش از پدرش داشت ( فخرالدوله دختر مظفرالدین شاه قاجار که مسجد فخرآباد را ساخته ‏بود و پایه گذار خیلی از انجمن ها بودست ) نخست وزیر ایران شد قرار بود که تیم کشتی ایران به مسابقات جهانی برود . ایشان ‏دستور دادن که از این سفر بدلیل هزینه بسیار و بی فایده بودن جلوگیری شود . دکتر امینی که سخنرانی های طولانی اش همیشه ‏سوژه مجله توفیق بود . در نطقی گفت بجای هزینه های این نوع مسافرتها تشک کشتی بخرید و به شهرستانها بدهید و خیلی چیز ‏های دیگر‎ . . . ‎
من قصد دفاع از دکتر امینی را ندارم ، ایشان خودشان بودند و خوب یا بدشان گردن خودشان‎ .‎
‎ ولی چیزی و سئوالی که هست این است ، آیا این همه هزینه برای این تیم و این فوتبال ارزش دارد؟‎
ژاپن بعد از جام جهانی ایتالیا از آلمان لیت باسکی‎ (Pierre Littbarski) ‎و گیدو بوخوالد‎ (Guido Buchwald ) ‎و اوه باین‎ ‎‎( Uwe Bein ) ‎را خرید و خیلی های دیگررا از دیگر کشور ها و حالاداریم می بینیم که کمتر تیم دسته یک المان هست که از ‏یک بازیکن ریز نقش چشم بادامی ژاپنی بی بهره باشد . یعنی بعد از ۲۲ سال از وارد کننده به صادرکننده مبدل شده است و ما‎ از فریدون زندی دسته یک آلمان چه ساختیم و از امیر شاپور زاد چی ‌؟!‌‏
زمانی چشم امید من این بود و نوشتم که بازکنانی که بعد از جام جهانی فرانسه در اروپا ببازی گرفته شده اند ، در فوتبال آینده ‏ایران نقطه اثر خواهند بود. نشد می بینیم که نشد و نمی شد!‎
من هم نمیدانم ورزش و فوتبال ایران در حال حاضر احتیاج به دهداری ها دارد و یا امینی ها و یا چیز دیگری که از اندیشه من ‏بدور است. ولی میدانم ـ این بار کج هرگز بمقصد نمی رسد‎ -‎
‎ ‎رضا بایگان
آلمان روزهای ‏اول پاییز ۲۰۱۲‏

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد