آن زمان که تیم ملی فوتبال ایران توانست که خود را به مرحله نهایی مسابقات جام جهانی فرانسه برساند . در یکی از نشریات فارسی زبان که درالمان چاپ می شد ، مقاله ای نوشتم که منتشرهم شد، با عنوان " چرا تیم ایران هیچ شانسی ندارد "،.
همان زمان بخشی از دوستان خوب بر من ایراد وارد دانستند که ، دم از نا امیدی می زنی ، و این تیم بهترین تیم دوران فوتبال ایران است و شانس هم برای رسیدن به مرحله بعد از مقدماتی را دارد .
ازآن موضوع جنجالی و بی معرفتانه که بگذریم ، که بعضی از بازیکنان به اخلاق ورزشی خیانت کردند و تن به باختی شرم آور در یک بازی دوستانه در اردوی ایتالیا دادند ، تا موجبات برکناری مربی تیم را فراهم آورند ، همان مربی زحمت کشی که توانسته بود شانس رسیدن به بازیهای نهایی جام جهانی را فراهم سازد. و با تعویض آن مربی دیدیم که جلال طالبی بازیکنان برجسته و خوب دوران گذشته فوتبال ایران ومربی یکی دوهفتگی تیم ملی فوتبال ایران و بازیکنانش ، بجز برد از امریکا، هیچ گل و سنبل دیگری به سر خود نزدند و طالبی در یک قمار کم شانس خودش و سابقه اش را به فراموشخانه تاریخ سپرد . .
بگذریم ؛
بعد ازبازی ایران ـ لبنان که از بخت خوش ، در مسافرت بودم و ندیدم ( بعداً از طریق یک سایت ورزشی، بازی را تماشا کردم و ضربه ای خواسته بر اعصاب خودم وارد ساختم) تصمیم گرفتم که آن مقاله را دوباره بچاپ برسانم . واما با جستجوی بسیار آن مقاله یافت نیامد . با مرور خاطرات یادم آمد که چند سال بعد از آن جام جهانی تیمی از ایران به المان آمده بود تا اردوی آمادگی برپا سازد .من که در چند بازی تمرینی این تیم تماشاچی بودم ، بعد از یکی از همین بازیها با یکی از دوستان (قصد دارم مستقیم نام نبرم) که اهل فن بودند و بنوعی میزبان و راهنمای تیم از ایران آمده با مربی تیم ایرانی آشنایی پیدا کرده و از مهر ایشان بهره بردم و به سرمیز ایشان در رستوران ورزشگاه دعوت شدم . این دعوت نشستی بود دوستانه که بی تردید در هر زمینه ای باب گفتگو را بازمی کرد و دریچه ای شد برای آغاز دوستی و یاد آوری خاطرات گذشته . در نشسته بعدی که باز هم بعد یک بازی دوستانه بود ، نسخه ای از آن نشریه را که مقاله را به چاپ رسیده بود ، به مربی تیم ایرانی تقدیم داشتم که ایشان با مهری که بر من داشتند پذیرفتند و مقاله راگرفته و با خود بردند.
و بازهم بگذریم ؛
بیست و پنج سال است که در آلمان زندگی می کنم . از ورزش ایران خبرهایی اگر دارم از طریق ارتباط های اینترنتی است، که البته وسعت کافی برای رسیدن به حجم اطلاعات لازم را دارد. در اینجا از ورزش دور نبوده بلکه تداخلی هم داشته ام، البته بی تردید نه درسطحی بالا .
در آن مقاله نوشته بودم که چرا تیم ایران شانسی در برابر دیگران ندارد ، و اینک بنوعی از حافظه آن را باز نویسی می کنم .
در اینجا ( منظورم آلمان است ) بچه ها از سن شش سالگی بازی فوتبال و یا هندبال و یا ورزش دیگری را آغازمی کنند .
اینکه می نویسم شش سالگی کاملاً درست است، چرا که خودم بدلیل حضور پسرانم دریک تیم هند بال، همراه آنان شده و آن تیم راکه بازیکنانش ازسن شش ساله تا هشت ساله بودند تمرین میدادم. من این تیم را تا گروه سنی چهار ده سالگی همراهی ومربیگری کردم. ناگفته نماند که هند بال درآلمان درمیان ورزش های دسته جمعی ازنظر بازکنان وتیمها و محبوبیت، ورزش دوم کشور بحساب می آید .
از همان سن و سال و آغاز شروع بورزش و بازی، بچه ها کارت عضویت فدراسیون مربوطه را دریافت کرده و بخش عظیمی از مقررات فدراسیون را باید که رعایت کنند. این به این معنا است که ، اینگونه نیست که لطف و مهربانی به خردسالان سایه کامل بر قانون داشته باشد ، بلکه قانون و مقررات بازیها باید که حفظ و اجرا شود. از آن جمله ، اجرای قانون نقل و انتقال از تیمی به تیم دیگرو کارت زرد و قرمز وغیره که دقیقاً رعایت می شود، بخصوص از سن ۸ سالگی ببعد .
بعنوان مثال
- اگر کودکی با خانواده خوداز شهری بشهر دیگری نقل مکان کند . بمدت سه هفته حق بازی در تیم شهر جدید را ندارد .
البته که باید کارت عضویت خود را از تیم قدیم گرفته و به تیم جدید بدهد .
- گروههای سنی بازیکنان از شش سالگی آغاز و بعد از گذشت دوسال و افزوده شده به سن کودکان دلیل تغیراز گروه سنی فعلی به گروه سنی بالاتر خواهد بود .
البته این گروه بندی در ابتدای فصل محاسبه می شود . این بدین معنا است که ، اگر بچه ای در میانه فصل به پایان هشت سالگی و ورود به سن نه سالگی رسید ، همچنان حق دارد که در گروه سنی تا هشت ساله ها بازی کند .
- هر بازیکن نو جوان این حق را دارد که در یک گروه سنی بالاتراز سن خود والبته برای همان باشگاه بازی کند ، ولی پایین تر از سن خود را حق ندارد .
- هیچ بازیکنی حق ندارد در طول یک روز در بیشتر از دو بازی شرکت کند .
- اگر تیمی نتواند بموقع و سر وقت برای شرکت در بازی حاضر شود، جریمه نقدی باید پرداخت کند . نتیجه بازی آخر هر مسابقه با امضای مربیان دو تیم وبهمراه گزارش داور در پاکتی که تیم میزبان تهیه کرده وتمبرخورده و آدرس مسوول بازی های منطقه در پشت آن نوشته شده ، گذارده می شود تا داور مسابقه به صندوق پست بیندازد.
اینها بخشی از تجربیات عملی من است که نوشته شد، می بینیم که نظم در آن کاملان برقرار ونهفته است فارغ از سن وسال .
و اما در المان تنها لیگ برتر وجود ندارد بلکه بترتیب زیر گروه بندی و دسته های مختلف وجود دارند، این ترتیب را من هم در هندبال و هم در والیبال این کشور بتجربه دیده ام ، البته تفاوت هایی بین ورزش های مختلف بر اساس میزان محبوبیت و علاقه و تیمهای شرکت کننده وجود دارد ، ولی اصل همان است که هست .
1- Bundesliga 1
2- Bundesliga 2
3- Liga 3
4-Regionalliga
5-Oberliga
6-Landesliga
7-Landesklasse
8-Bezirksliga
9-Kreisliga
البته باید یاد آورشد که بجز سه رده ی اول که تک گروهی هستند ، هرچه پایین تر می آییم بر تعداد گروه هاافزوده می شود. بعنوان مثال برای گروه Bezirksliga شاید ۸۰۰ تیم یا کمی بیشتر و یا کمتر در المان می تواند وجود داشته باشد . چون هرچه پایین تر می آییم به گسترش آن افزوده می شود ، بی تردید این ها شاید در صد گروه و بر اساس منطقه دسته بندی شده اند .
Kreisliga گروه مربوط به شهرک های تابع یک شهرستان است . حالا ببیند آلمان که تقریبان یک چهارم ایران وسعت دارد و جمعیتی بیش از ایران ، چند هزار شهر دارد و هر شهر چند شهرک تحت پوشش تا بتوان حدودی و تعداد تیمهای این گروه را برای فوتبال یا هند بال حدس زد . البته که بعضی از شهر ها بزرگ که نواحی وابسته زیادی دارند . همین Kreisliga( حومه شهری )هم از نظر توان تیم ها دسته بندی گروهی شده و بر اساس قدرت بازی تیم ها درجه های ، یک و دو و یا بیشتر را می گیرند .
صعود از دسته ای به دسته بالاتر از همین مسیر صورت می گیرد ( تیم استیل آذین در ایران یک شبه ظهورکرد ) .این دسته بندی در یک مسابقه رسمی که بین همه تیم ها در یک روز برگذار می شود، مشخص می گردیده وبراساس قدرت رتبه بندی می شود.
لازم بتوضیح نیست که مسابقات دسته بندی فقط در رده سنی کودکان و نوجوانان است . چرا که براساس رشد سنی هیچ تیمی بازیکنان یک رده سنیش ثابت نمی ماند .
با این اندک توضیح معلوم می شود که هیچ بازیکنی یک شبِ از زیر برف ظهور نمی کند و هیچ استعدادی هم کشته نمی شود . کارشناسان و جویندگان استعدادهای تیم های صاحب نام هر ورزشی ، بطور مرتب نوجوانان و جوانان تیمهای محلی را زیر نظر دارند و با چشمان باز آنان را بررسی می کنند . البته که هر فدراسیونی هم کارخودش را در این زمینه انجام می دهد و با برگذاری کلاس های آموزشی در فصل استراحت شانس تربیت و فراگیری را گسترش میدهد و استعداد یابی برای تیمهای ملی می کنند.
هر سال بعد از شروع بازیها و انجام چند بازی ، نامه ای دریافت می کردم که " سه و یا چهار نفر از بهترین بازیکنان تیم را برای شرکت در تمرینات تیم منتخب شهرستان معرفی کنم " . نفرات معرفی شده از تیمها ، زیر نظر مربی مربوطه تمرین را آغاز کرده تا بعد از چند جلسه ، بهترین ها در تیم منتخب جای بگیرند در مسابقات مربوطه شرکت کرده و شانس ترقی و بهتر شدن را داشته باشند و آهسته آهسته تا تیم ملی نو جوانان و جوانان راه ترقی را طی نمایند. ازهمین طریق فدراسیون ها هم می توانند دست پری از استعدادها برای بر پایی تیم ها داشته باشد .
حالا بیاییم و فرض بگیریم یه بچه یا نوجوان قصد دارد فوتبال بازی کند و فوتبالیست شود. زمین که بحد کافی و یا بیشتر از کافی هست (در شهر یا بهتر بگویم شهرک و ساده تر ده ما که ۱۳ هزار نفر جمعیت دارد . یک سالن ورزشی و یک استادیوم فوتبال و دو زمین تمرین تیمی و ۵ زمین فوتبال آزاد وجوددارد) تیم های رسمی هم که هستند ، دسته بندی هم که شده می ماند امکان شرکت در مسابقات و تعداد بازی هایی که در آن شرکت می کند. هر جوان تا رسیدن به اوج براساس استعداد و پشتکار خودش ، این را طی می کند .
اگر هر دسته و گروه هر رده سنی را۱۲ تیم در نظر بگیریم ، پس هرسال و هر دوره یا سِزونSaison) ) ) بازی رفت و برگشت برگذار خواهد شد. به این تعداد بازی ، بازی های دوستانه و گاهی محلی وغیر رسمی را هم باید اضافه کرد .
یکبار من سرانگشتی حساب کردم و نتیجه گرفتم ، هر جوان فوتبالیست پایدار به کارش ، وقتی بسن ۱۸ سالگی برسد در حدود ۴۰۰ بازی شرکت کرده و پیراهن رسمی تیم را بتن کرده است .
البته خواهید گفت ،، ای بابا من خودم در دوهزار بازی شرکت کرده ام،، ولی اینطور نیست ، هر بازیکنی و یا خواننده این مقاله اجازه دارد و حق دارد که بنشیند و حساب و کتاب کند تا معلومش گردد که در ایران هرگز یک جوان تا باین سن برسد ، هرگزچنین شانسی را نخواهد داشت . این شانس که در چهارصد بازی رسمی و نیمه رسمی بازی کرده باشد . البته بازی های کوچه ای را من حساب نکرده ام ، که در اینجا هم وجود دار و آن ۵ زمین فوتبال آزاد که نوشتم برای همین منظورها استفاده می شود .
این چهارصد بازی یعنی اینکه :
نخست ، شرگت در جلسه توضیحات و طراحی های مربی ها قبل از شروع هر بازی ـ
دوم راهنمایی های میان دونیمه ـ
سوم ، بررسی نتیجه در پایان بازی و ایراد گیری های مربی ( آلمانی ها از این بابت کم نظیرهستند ) ـ یک بارهم در جلسه اول تمرین بعد از بازی ، به این محاسبه و شمارش اضافه کنید ، گفتگو و بررسی روز قبل از بازی را .
ببینید این میزان توضیح و تفسیر را گوش دادن یعنی چه ، یعنی اینکه ، هر بازیکن از سن کودکی در کنار فراگیری تکنیک ، آمادگی جسمی و تاکتیک . درس آموزی و ادب و انضباط پذیرش حرف مربی را هم فرامیگیرد و آهسته آهسته روش حرفه ای شدن را در عمل آموزش می بیند و نتیجه حاصل آن خواهد شد که دیده ایم ، دیده ایم که چه حرفه ای حرف مربی در زمین پیاده می شودو بازیکنان سرشناس فوتبال المان تابع حرف و تاکتیک مورد نظر مربی هستند .
ببینید حق داشتم که بنویسم ، ما دربرابر تیم های جهانی هیچ شانسی نداریم یا خیر .
همین چند روز اخیر در یک سایت خواندم که آقای مایلی کهن گفته اند، سر تمرین جوانان یک تیم بودند و کلی جوان با استعداد برای حضور در آن تیم ثبت نام کرده و برای تست آمده بودند . همه هم خوب بودند و از این نوع حرفها با خیلی منظور های حاشیه ای مربوط به خودایشان . کاری به اینکه ایشان چرا این را گفته اند و ایشان چه شخصیتی دارند و یاندارند را ندارم . موضوع و بحث بر سر نوع حضور جوانان برای ابراز استعداد است . باید ۵۰ جوان بیاید و ظرف یک روز استعداد خود را نمایان سازند . این دقیقان اشتباه است و نشانه نداشتن روش و سیستم است . در همین المان و در دوران مربیگریم ، بارها شاهد حضور استعدادیابها برسر مسابقاتی که با تیمم شرکت داشتم و یا تماشاچی ساده ای بودم ، بوده ام .
یک مثال میزنم ، مدت چند سالی هفته ای یک روز و برای مدت دوساعت ، سالن ورزشی شهر خودمان را بااجازه شهرداری در اختیار داشتم ، تا با بخشی از جوانان شهرمان بصورت تفریحی و برای سالم سازی محیط زندگی شهرمان ( که بانوع کار و شغل من هم در ارتباط بود )را جمع کرده و فوتبال بازی کنند با هدف وقت گذرانی و تفریح سالم . من تنها سرپرستی آنان را متقبل شده بودم . در هر جلسه تعدادی حدود بیست جوان ، کمی کمتر یا بیشتر می آمدن و فوتسال بازی میکردند .
جوانی بود که خیلی دیر فوتبال را شروع کرده بود ، به این معنا که ۱۴ یا ۱۵ سال داشت وتا آن زمان در هیچ تیمی بازی نکرده بود. این جوان از قامتی خوش فرم و قوی برخوردار و دونده و پر انرژی نیز بود . به او پیشنهاد کردم که به تیم شهر برود وجدی فوتبال راشروع کند . گفتم که به تکنیک هم زیاد احتیاج ندارد . از همین امتیاز ها که دارد بهره بگیرد و بعنوان هافبک پوششی با هدف جمع آوری توپهای سرگردان در تیم جای بگیرد . چرا که این پست واین فرم بازی برای این جوان مناسب بود . با مربی تیم شهر هم در این زمینه صحبت لازم را انجام دادم.
باورکنید که همین کار را کرد و در حد لازم موفق هم بود . این بگفتم تا مشخص شود که چقدر روش کار در ایران اشتباه است . استعداد یابی ظرف یکی دوساعت نیست و هر پستی در بازیهای دسته جمعی هم استعداد خاص خودش را می خواهد .
یادآور می شوم که "من بهمان اندازه که شما اعتقاد دارید و شاید هم بیشتر ، بر این عقیده هستم که آقای مایلی کهن از من در ورزش و فوتبال پر بارتر و عالم تر است ، موضوع مورد نظر من در اینجا کل سیستم کاربردی ورزش ایران و مدیریت آن است که غلط می باشد و شخص ایشان و یا دیگران تنها مثال ساده برای روشن شده بیشتر بحث شروع شده است " .
استاد حسین فکری ، برای بازیهای مقدماتی المپیک ۱۹۶۴ ژاپن از « نادر لطیفی » استفاده کرد که بازیکن ناشناسی بود ولی در یارگیری کارکشته . همین شخص برای تیم ملی در چند بازی که حضور داشت بهترین ثمر را داد . تخصص نادر لطیفی در یارگیری از ایشان بازیکن موفقی ساخت که اگر چه حضورش در تیم ملی کوتاه بود و برای تنها یک سیستم و تاکتیک خاص مورد نظر بود، ولی بسیار مفید به فایده از کار درآمد . البته که اقای فکری در تمرین چند ساعته ایشان را پیدا نکرده بودند و در یک روز هم این استعداد قابل عرضه نیست.
و اما امروزمان
فوتبال ایران از سال ۱۳۲۰ رسمیت یافت ، اولین مربی تیم ملی فوتبال ایران حسین صدقیانی بودند که فوتبال را در اطریش و در دوران دانشجویی بازی کرده و بعد از پایان تحصیلات و بازگشت به ایران تجربه خود را به بازیکنان آن زمان انتقال دادند .
اگر به لیست مربیان تیم ملی نظری داشته باشیم تا قبل از انقلاب ما مربی حرفه ای ایرانی به این معنا که تنها به فوتبال پرداخت باشد و از این طریق هزینه زندگی خود را تامین کند ، نداشته ایم . شاید اصلاً به این موضوع هم فکر نکرده بودند .
صدقیانی مهندس بود ، حسین فکری دبیر دبیرستان بود ، محمود و محمد بیاتی یکی پزشک و دیگری نظامی بود . پرویز دهداری کارمند شرکت نفت بود . محمد رنجبر و حشمت مهاجرانی هر دو افسر شهربانی بودند .
تا آنجایی که من یاد دارم افتخار مربیگری تیم ملی برای ایشان بیشتر از منافع مالی ارزش داشت . تازه پولی هم در فوتبال نبود .فوتبال ایران از زمان پیروزی ایران بر هند و راه یابی به المپیک ۱۹۶۴توکیو برای خودش اسمی شد. تا قبل از آن مردم کشتی را می شناختند و ورزش پرطرفداربرای ایرانیان بود.
برای دریافت اطلاعات تاریخی ورزش و فوتبال ایران ، اینترنت راه ساده ایست ولی چیزی که مهم است و مورد نظر، بررسی اطلاعات است که شاید بتواند مفید بفایده باشد .
از سال ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۵۷ فوتبال تیم ملی ۱۷ مربی ایرانی و خارجی داشته است . از زمان تبدیل باشگاه دوچرخه سواری که درسال ۱۳۲۴ تأسیس شده بود ، به باشگاه تاج با مدیریت تیمسار خسروانی و در موازی آن ، تأسیس باشگاه شاهین در سال ۱۳۲۱ توسط دکتر اکرامی . رقابت اصلی همیشه بین این دو تیم بوده است .
بخاطر دارم که پرویز کوزکنانی و پرویز دهداری هر دو در یک پست بازی می کردند و هر دو در رقابت برای باز در تیم ملی و کاپیتانی آن بودند . نکته جالب اینکه با همه ی رقابت موجود بین این بازیکنان ، در کمتر مصاحبه ای بی احترامی از آنان دیده می شد .
فوتبال یک عشق بود که اگر چیز در آن بود ، محبوب شدن و مشهور شدن بود و لذت تشویق تماشاگران ، و همین بود و همین و حسن ورزش هم در همین بود .
بیاد دارم که ، وقتی حمید برمکی از تهران با آن استقبال کم نظیر به آبادان برگشت ،بازیکنی که بدلیل گل دیدنی که به تیم هند زده بود زمینه حضور ایران در المپیک را فراهم کرد بود. از شرکت نفت که محل کارش بود ، اخراجش کردند ، چون مرخصی قانونی ورسمی نداشت . البته این موضوع با پا در میانی بزرگان حل شد ولی درد ماند . من خوب میدانم که برمکی کیسه ای پرُازپول بابت فوتبال بدست نیاورد . با همین حمید برمکی بمانیم . من بازی خیلی ها را دیده ام . بی تردید علی کریمی فوتبالیست بزرگی ست ، ولی از نظر تکنیک یک سوم حمید برمکی هم نیست . تازه حمید هم شوت زن و هم گل زن بودو هم گل ساز و خوش فکر. وقتی تیم واشاش چکوسلواکی به ایران آمد و یک باز دوستانه در آبادان داشت . حمید برمکی سه گل از راه دور وارد دروازه ی این تیم کرد . درواز بان تیم چک در یک مصاحبه گفت این نوع شوت را تنها از ستارهای آن زمان فوتبال اروپامی شود دید. شما فکر می کنید برمکی از فوتبال چه میزان پول و در آمد داشته است ؟ .
روزی حمید شیرزادگان گفت " من برای رفتن به امریکا مشکل دارم در صورتی که حد فاصله ایران تا امریکا درزمین های فوتبال دویده ام و هیچ هم گیرم نیامده " . سرنوشت حبیب علی زاده ، اکبر افتخاری ، علی رضا عزیزی و خیلی های دیگر از حمید برمکی بهتر نبودست . همین علیرضا عزیزی از نظر بازی با توپ و تکنیک کم مانند بود .
مربیان آن زمان هم همین بودند . پرویز دهداری از فوتبال تنهااین نصیبش شد که در شرکت نفت استخدام شود . بگذارید یک قصه تلخ بگویم . پرویز در زمان شاه تنها فوتبالیستی بود که در امجدیه حق صلوات داشت . از شاهینی و تاجی و هر گروه دیگر به ایشان احترام می گذاشتند . از ادب و نیک رفتاری ایشان هرچه گفته شود کم است. من که خود هربار ایشان را درباشگاه شاهین آبادان می دیدم ، دست و پایم را جمع می کردم . همه به او به صورت خاصی احترام می گذاشتند . فوتبال پولکی و فوتبالیست ها ادب به جیره دنیا فروخته کاری کردند که به سوی این مرد بزرگ بطری و سنگ پرتاب شد . این واقعان جای تاسف دارد . بعداز مرگ ایشان هم همه زیر تابوتش گریه کردند ، تا رسم مرده پرستی فراموش نشود .
فوتبال ایران را عاشقان به فوتبال بر پا داشتند از صدقیانی گرفته تا آقا شعاع که با هزار زحمت تیم شعاع را سر پا نگهمیداشت تا حسین فکری که از نان زن وبچه اش با حقوق معلمی اش میزد تا تیم فوتبال باشگاه تهران جوان را نگهدارد . از آقا محب ، با همه کینه ای که ما شاهینی ها از او داشتیم گرفته تا خسروانی که میتوانست از نفوذش در هزار جای دیگر استفاده کند ولی باشگاهی شیک بنام تاج سرپا کرده بود( اگرچه با پول دولت این کارانجام شد و من هم بعنوان یک شاهینی از او خوشم نمی آمد و می گفتند در کودتاعلیه حکومت ملی دکتر مصدق شرکت داشت، ولی حداقل اینکه ، باشگاه تاج محلی آبرومند ومرتب بود ، خیلی ها همین نوع پولها را هپولی می کردند ) . از دکتر اکرامی و یارانش که شاهین را درست کردند و تیمی بزرگ ساختند . این دکتر اکرامی را بدلیل شاهینی بودن از نزدیک دیده بودم . هر وقت که آبادان می آمد . مثل پرویز خان که درس اخلاق بما میداد او هم درس زندگی میداد . همیشه مارا بدرس و مدرسه تشویق می کرد . یاد دارم که همان زمان هر کدام از ما که آخر سال بی تجدید قبول می شدیم یک خودنویس پارکر ۲۱ از تیم جایزه می گرفتیم .
یادش بخیر دوران پُر فرهنگی بود . شعار ما در استادیوم فحش نبود . ما شاهینی ها در استادیوم این شعار را میدادیم .
کارگر همچو کبوتر بهوا پرواز کرد ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
نیم بیت از حافظ و نیم بیت از ما شاهینی ها ، همه چیز این شعار داشت ولی بی ادبی نداشت .
شاید تابع احساس شدم ولی آن زمان این بود . و حالا در یکی بازیهای تیم ملی دیدم که دو بازیکن تیم ملی وسط زمین همدیگر را کتک زدند . از نظر قانونی جریمه هر دو کارت قرمز بود.
اما داور آسیایی بر هر اساسی که خودش میداند ، بهر دو کارت زرد نشان داد و مربی و سرپرست هم واکنش نشان ندادند . بابا جان ، برای حفظ اندک منافع امروز نباید آینده را نا بود کرد . بایدکه چنین می شد که ، هردو را با هواپیما راهی وطن میکردند تا این اتفاق تکرار نشود . در المان برای یک حرکت بی ادبی اشتفان افن برگ ( Stefan Effenberg ) جریمه ، محرومیت همیشگی از تیم ملی بود . بخاطر یک خطای نا لازم و دریافت کارت قرمز توماس برتولد (Thomas Berthold ) برای همیشه از تیم ملی کنار گذاشته شد . برتی فوگس (Berti Vogts ) می گفت نمی توانیم در هر باز بخاطر این نوع اشتباهات ده نفر بازی کنیم .
دیدم در یک بازی مربی یک تیم بازیکنی را تعویض کرد و بعد از تعویض یک پسگردنی هم به ایشان هدیه کرد . تلویزیون هم این صحنه را پخش کرد و آن مربی هنوز هم مربی است . این یعنی گسترش بی ادب و بی احترامی بین مربی و بازیکن . نمیدانم چرا آن فوتبالیست به بازی ادامه داد و آن مربی سرکار ماند ، عشق پول یا عشق شهرت و یا عدم امکان کار و یا اصل حضور فرهنگ بی ادبی در ورزش ؟
یک مربی برای مدتی محروم شد ، آقا با توپ پر فرمودند که ،،بحد کافی از مال دنیا دارم و با فوتبال ایران خدا حافظی می کنم ،، دوهفته بعد مربیگری تیم دیگری را پذیرفت بدون اجازه نشستن روی نیمکت . یک مربی که یک هفته روی حرف خود نتواند که بماند چگونه تواند که سر مشق شاگردان خود باشد.
بابا جان همه چیز و هر چیز شکل همان اصل وجودی خودش است . از فوتبال ایران که طبق محاسبه این کوچک هر مربی تنها برای ۶ بازی مربی تیم ملی بودست (در عرض مدت ۷۲ سالی که تیم ملی داریم ، ۵۱ مربی تیم ملی داشته ایم - برای ۳۳۶ بازی رسمی تیم ملی با حضور ۵۱ مربی با حساب سر انگشتی هر ۶ بازی یک مربی . هر یکسال و سه چهار ماه یک مربی ) در صورتی که در المان از سال ۱۹۲۶ تا امروز تنها ده مربی برای تیم ملی خود داشته است . البته در این ۲۸ سال اخیر ۶ مربی مدیریت تیم را بعهده داشته اند که این خود کم سابقه بوده است .
و اما
پرویز دهداری و یا دکتر امینی
زمانی که تیمسار خسروانی و دولت وقت آن زمان ترتیب بسته شدن باشگاه شاهین را دادند . پرویز دهداری و دیگران بیکار ننشستند . آنان پایه های تیمهای ، پیکان ، پیام ، گارد ، هما و پرسپولیس را ریختند که از این میان هما و پرسپولیس دوام آورند .
هما از بودجه هواپیمایی ایران تغذیه می کرد و پرسپولیس از سرمایه علی عبدو ( این روحانی زاده ورزشکارو بوکسور حرفه ای که دست بهرکاری نیک و بدی زده بود ولی در کنارش بفوتبال هم خدمت کرد ) که توانست جای نشین محبوبیت شاهین بشود ، اینک اگر با طرفداران پرسپولیس در این زمینه به بحث بنشینید از شاهین خبر در آن نخواهید یافت .
باری پرویز دهداری باشگاه هما را بدون ستاره های سرشناس آن زمان ستاره درخشان فوتبال ایران کرد . هما نمونه ادب و بازی دسته جمعی در فوتبال آن دوران ایران بود و دارای سبک خاصی از فوتبال . فوتبال پرپاس و با کمترین حرکات انفرادی ممکن .
پرویز دهداری در دوباری که مربی تیم ملی شد اصل آماتوریسم و رفتارهای اخلاقی را مد نظر داشت و هرگز دم بتله ی ستاره ها نداد ، بلکه از ناشناخته ها ستاره ساخت . در فرهنگ پرویز خان ( به آنگونه که ما می نامیدیمش ) ستاره سالاری معنا نداشت .
و اما
دکتر امینی
دکتر علی امینی فردی که مادرش شهرتی بیش از پدرش داشت ( فخرالدوله دختر مظفرالدین شاه قاجار که مسجد فخرآباد را ساخته بود و پایه گذار خیلی از انجمن ها بودست ) نخست وزیر ایران شد قرار بود که تیم کشتی ایران به مسابقات جهانی برود . ایشان دستور دادن که از این سفر بدلیل هزینه بسیار و بی فایده بودن جلوگیری شود . دکتر امینی که سخنرانی های طولانی اش همیشه سوژه مجله توفیق بود . در نطقی گفت بجای هزینه های این نوع مسافرتها تشک کشتی بخرید و به شهرستانها بدهید و خیلی چیز های دیگر . . .
من قصد دفاع از دکتر امینی را ندارم ، ایشان خودشان بودند و خوب یا بدشان گردن خودشان .
ولی چیزی و سئوالی که هست این است ، آیا این همه هزینه برای این تیم و این فوتبال ارزش دارد؟
ژاپن بعد از جام جهانی ایتالیا از آلمان لیت باسکی (Pierre Littbarski) و گیدو بوخوالد (Guido Buchwald ) و اوه باین ( Uwe Bein ) را خرید و خیلی های دیگررا از دیگر کشور ها و حالاداریم می بینیم که کمتر تیم دسته یک المان هست که از یک بازیکن ریز نقش چشم بادامی ژاپنی بی بهره باشد . یعنی بعد از ۲۲ سال از وارد کننده به صادرکننده مبدل شده است و ما از فریدون زندی دسته یک آلمان چه ساختیم و از امیر شاپور زاد چی ؟!
زمانی چشم امید من این بود و نوشتم که بازکنانی که بعد از جام جهانی فرانسه در اروپا ببازی گرفته شده اند ، در فوتبال آینده ایران نقطه اثر خواهند بود. نشد می بینیم که نشد و نمی شد!
من هم نمیدانم ورزش و فوتبال ایران در حال حاضر احتیاج به دهداری ها دارد و یا امینی ها و یا چیز دیگری که از اندیشه من بدور است. ولی میدانم ـ این بار کج هرگز بمقصد نمی رسد -
رضا بایگان
آلمان روزهای اول پاییز ۲۰۱۲
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد