|
گفتارکوتاه از : حسن حسام
در شب یا د ما ن کشتار زندانیان دهه شصت در استکهلم این گفتارکوتاه و شعر خوانی را به یاد ماندگار رفیق عبداله لیچائی تقدیم می کنم. عبداله لیچا ئی، هوادار فدائیان اقلیت و معلم دانشگاه گیلان بود و در تابستان سال شصت در جریان حمله عمال حکو مت اسلامی ایران به دانشگاه گیلان به رهبری هادی غفاری، جانی ِ معروف به چماقدار که امروزه داعیه اصلاح طلبی دارد!؛ باز داشت شد و در تابستان خونین سال شصت و هفت، دلیرانه به نظام شکنجه نه گفت و همچون بسیاری از یاران پر صلابت خود به قتل رسید . یاران گرامی ! متاسفانه زندانیان ِ زندان ِ پسر رضا خان میر پنج در باره زندان ها و جنایات بی شمار ساواک ، کار چندانی نکرده اند . زیرااز فردای آزادی اشان ، مساله انقلاب در دستور بود و به درستی می بایست انرژی ها در آن مسیرصرف می شد . پس ازجلوس ِ ضد انقلاب در حکومت هم ، با وجود قدرت دوگانه ، و مقا ومت مردم برای حفظ وتعمیق دستا ورد های انقلابی که شکست خورده بود ؛ فرصتی نماند تاجهنم زندان های شاهانه به تفصیل ثبت شود تا امروزه ثابتی ِ جلاد با وقاهت تمام داستان بافی نکند وبه انکارشقاوت های آدم خواران حکومت اعلیحضرت بنشیند ! پس از آن دوره کوتاه هم که روشن است ! دوباره زندان ها پر شد و جوخه های اعدام در سراسر ایران بر قرار گردید و اکثر زندانیان ِ سیاسی دوره شاه که در کنار مردم خود در صحنه مبازه ماندند ،توسط نو آمد ه گان ِ شریعت پناه یا به قتل رسیدند ،یادوباره به زندان افتادند و به شکنجه گاه ها برده شدند وبه قتل رسیدند ،ویا در تبعید به کار ِ مبارزه با رژیمی درگیر شدند که در جنایت وبیداد وقتل و سرکوب و شکنجه وکشتار،روی جنایت کاران سلف خود را سفید کرده است ! زندانیان رسته از بند حکومت اسلامی به ویژه زنان قهرمان ِ ما اما موفق گردیده اند یاد نامه های شان را از زندان های آیت اله ها در هزاران صفحه کتاب و مقاله وصد ها ساعت گفتگو ، ثبت و ضبط و منتشر کنند . تا نه تنها بی انتها بودن سبعیت شریعت مداران سرمایه دار را بر ملا سازند؛که عرصه بی انتهای مقاومت را هم در برابر بی داد دژخیمان حکومت سرمایه داری ِ مذهبی نمایش دهند. در هیچ دوره ای از تاریخ ایران سراغ نداریم که رابطه زندانی و زندان بان، رابطه شکنجه گران وشکنجه شدگان، ظرفیت بالای آمران و عاملان دراعمال شکنجه و نفرت بی کران آنان ؛نفرتی که از باور های اید ئولژیک دینی و پیوند ارگانیک آن با منا فع اقصادی و حکومتی و قدرت مداری درمقا بله با دگراندیشان جوشیده است،این چنین مکتوب ومستند دراختیارماو آیندگان وتاریخ قرارگرفته باشد . با همت این عزیزان است که سیمای فاشیستی ِنظام جمهوری اسلامی ایران به روشنی تمام در اسنادی کتبی و شفاهی ترسیم شده است. در این آثار، جغرافیای زندان، موقعیت شکنجه گر و شرایط اعمال شکنجه و کشتار،دلایل مذهبی وسیاسی واجتماعی وروانی آن، سبعیت ِحاکمان و عمال و جلادان حکومتی، سطح شکنجه، اشکال آن، شرایط حیرت آور آن، گستردگی آن و ابتکارات فوق تصوری چون خلق«تابوت حاج داوود»، گزین اشکال و ابزار متنوع برای اعدام؛از حذف فیزیکی تا متلاشی کردن روح و روان مخالفان ومنتقدان و حتی دگر اندیشان غیر سیاسی وده ها و صد ها زاویه دیگربه صورت اسنادی روشن و غیر قابل انکار منعکس شده است، نویسندگان وراویان جان بدر برده، در فضایی چنین سیاه و اعمال قساوتی چنین بی مرز و انتها؛ توانسته اند شکست نا بذیری و مقاومت ها ی شگرف و رشک آوری که بیانگر حماسه شکوه و عظمت انسان آرمان خواه و عاشق است راثبت کنند، درعین حال این عزیزان کوشیده اند ضعف ها و شکست های تلخ وخرد کننده را راهم در صف قربانیان جهل و جنایت، بازتاب دهند و پدیده تواب و تواب سازی را(که بیش از ضعف ِ به زانو در آمدگان، بیانگربی رحمی ،درنده خو ئی وخشونت بی مهار رژیم سرمایه داری مذهبی وجلادان آن است )ترسیم کنند . هر چند جهان هنوز از جنایاتی که در بسیاری از شهرها و شهرستان های سراسر ایران گذشته ، بی خبراست امادر همین سطح از اطلاعاتی که بر ملا شده، کافی است تا ثابت شود از همان فردای به قدرت رسیدن روح اله خمینی، جنایاتی هولناک و سازمان یافته وآگاهانه ی دولتی در سراسرایران رخ داده است که در جریان آن هزاران انسان از پیر و جوان در کام مرگ و جنون فرو شده اند ! در این میان گرایشاتی هستند که تنها سنگ خودشان را بر سینه می زنند وتاریخ شکنجه وکشتار درحکومت اسلامی دردید آنان از نقطه ای آغاز می شود که خود آنان هدف قرارگرفته بوده اند! ازنگاه اینان رژیم اسلامی ِ مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه گویا قبل ازآن ؛ رژیمی ضد امپریا لیست ، و سپاه پاسداران اش حامی انقلاب بوده و خود آنان خط امامی ! ویا قبل از آن که نیروی مسلط در حکومت ، اپوزیسیون قانونی و طرفداران جفت و تاق سبزهای حضرت عباسی را قلع و قمع کند ،ایران لابد غرق در نور امام خمینی بوده است وآزادی و عدالت اسلامی بر قرار! یاران عزیزم ! همان طور که همه واقفید ،البته که ازهمان فردای پیروزی قیام ، عدل اسلامی بر قرار بوده وروایت ساده آن چنینن است : روح اله خمینی ،آن سید اسیر کش جلاد پس از آن که خرش از پل گذ شت و چون ضد انقلابی هار بر گرده انقلاب نشست، فتوای قتل دگر اندیشان را داد واز همان فردای حاکمیت سیاه و خونبارش ؛ کشتار عوامل رژیم سابق بدون محاکمه آغاز گردید و ما چپ ها نابخردانه در برابر این تجاوز آشکار ـ اگر با کشتارگران هم صدا نشده باشیم، ـ سکوت تایید آمیز کردیم تا نوبت ما و دیگر دگراندیشان رسید کمونیست کشی و بهائی کشی راه افتاد! و برای نیمی از جامعه یعنی زنان، حکم یا روسری یا توسری صادر شد ! همین حضرات مجاهدین انقلاب اسلامی که امروزه اصلاح طلب شده اند وهمپالگی های جفت و تاق ایشان ، دسته های سرکوب راه انداختند.وبنام حکومت عدل علی ،طرفداران حکومت کارگری رادر همه جاسرکوب کردند ، سپاه پاسداران را تشکیل دادند وهمدست کسانی همچون سروش ومخملباف و گنجی سازگارا و دیگرمرتجعین ِ امروز مدعی !، انقلاب فرهنگی راه انداختند و به دستور آقا ، قلم ها را شکستند . درِ کانون نویسندگان را بستند ، ترکمن صحرا را به خاک و خون کشانید ند و در کردستان حمام خون راه انداختند. باری ؛ تازه آمدگان ؛ تمام دهه شصت را از خون مردمان ِ آزادیخواه و عدالت جوی سراسر ایران و به ویژه جوانان آنان رنگین کردند واکنون به همت زندانیان رسته از بند این نظام ،همگان می دانند که در تابستان شصت ، موج کشتار چنان بالا گرفت که به گمان در نمی آمد! آنان جلوی چشمان حیرت زده مردم، جوانان ایشان را در خیا بان ها بدون محاکمه به رگبار بستند، زندان های شاهی را آباد و زندان های تازه احداث کردند، شکنجه را تعزیر نام نهادند، زخمی ها را تمام کش کردند و سر انجام در تابستان شصت وهفت با کشتار هزاران اسیر زندانی، زندان ها را خلوت کردند ! اکنون هم ، چنان که همه شاهدیم در همچنان بر همان پاشنه می چرخد و کارگران ، زنان ،جوانان ،ملیت های ساکن ایران ،روشن فکران ، روزنامه نگاران ،نویسند گان ودگر اند یشان ... به خاک و خون کشیده می شوند. من نمی خواهم این جا وقایع سال پنجاه و هفت به بعد را مرورکنم .می خو اهم بگویم رژیم جمهوری اسلامی ایران در تمامیتش از همان فردای انقلاب؛از همان روزی که بر گرده انقلابی متناقض سوار شد، دگر اندیشان را یا ترور کرد مثل محمدی مدیر کتاب فروشی روبروی دانشگاه؛ یا علنا آنان را به زندان انداخت، شکنجه کرد و به اشکال مختلف به قتل رسانید.از سنگسار تا آویزان کردن بوسیله جرثقیل در ملاء عام،از حلق آویز کردن تا تیر باران جگر کوشه های مردمان در زندان ها، چیزی کم نیاورد و درسرکوب جنبش مدنی و آزادی خواهی و عدالت جویی حد و مرزی نشناخت. خانم ها وآقایان گرامی آیا وجود هزاران صفحه گزارش از زندان های سراسر ایران و صد ها ساعت از شهادت جان بدر بردگان از کشتارگاه های رژیم اسلامی ایران وحضورمادران داغدارعدالت جویی که با تاسف یکی یکی زیر نقاب مرگ خاموش می شوند ،وجود همسرانی که غبار پیری بر گیسوان و ریش هایشان نشسته است، وجود فرندان قتلعام شدگان که با تاریخ وقوع جنایت فاصله دارند، خواهران و برادران و سایر وابسته گان و شاهدان جنایات بی شمار رژیم سرمایه داری اسلامی؛ کافی نیست تا دادگاهی هرچند نمادین برای ثبت این جنایات و محکومیت رژیم شکنجه و کشتار تشکیل شود؟امری که بسیاری از ما ها در این سی ساله برای تحقق آن تلاش کرده ایم. اما متاسفانه موفق نشده ایم. حالا که امرزه به همت بسیاری از یاران مان این ضرورت مادیت پیدا کرده و دارد به صورت نمادین هم که شده به پیش می رود، شایسته است با اتهام زنی های بدون دلیل محکوم شود؟ باید ازمنتقدینی که بی دلیل و مدرک علیه این اقدام مسئولانه تبلیغ میکنند؛ پرسید جرم این نهاد چیست جز پیش برد این هدف شریف؟ چراباید درتخطئه تلاش عده ای داغدار و شکنجه شده برای موفقیت دادگاهی علیه حکومت بی داد، نا خواسته همسو باعمال رژیم کشتارگری شد که حیاتش سراسرازنسل کشی و جنایت است؟ امروزه با درد بسیار عده ای بی خرد از خانواده چپ ها زیر عنوان خطر جنگ و مقابله با تحریم های امپریالیستی ـ که به جای خود ازاهمیت بنیادینی بر خوردار است ـ، با غوغاسالاری غیر مسئولانه برگزاری«ایران تریبونال» را بدون دلیل، محملی برای حمله نظامی امپریا لیستی به ایران می دانند! ادعایی که مرغ پخته هم خنده اش می گیرد! آن ها اقدامی را تخطئه می کنند که خانواده های قربانیان همین رژیم آدم خوار آن رابا همت بلند و پشتکارو خون ِ دل براه انداخته وهزینه هایش راازامکانات ناچیز خود تا مین کرده اند! حیرت این جاست! با این که گردانندگان ایران تریبونال نحوه شکل گیری، ترکیب نیرو، بیلان کار و ارقام هزینه و محل تامین آن را ریز به ریز اعلام کرده اند، باز هم این جما عت ِ بی مسئولیت از رو نمی روند و با پریدن از این شاخه به آن شاخه ، شبانه روز به اتهام زنی وپرت و پلا گوئی مشغولند! درحالی که اگر صادق هستند و ریگی به کفش ندارند و نگران « سلامت » این نهاد، روند کار آن، و گردانندگانش هستند؛ پس از مشاهده این همه سند در اثبات زلالی ایران تریبونال؛ اگر همکاری نمی کنند، سمپاشی هم نکنند. در چنین مواردی اخلاق کمونیستی ایجاب می کند که منتقدین واتها م زنندگان به خطای خود اعتراف ، واز خودشان انتقاد کنند و یا لا اقل دم فرو بندند. اما ازکسانی که خود خواهی ایشان قوی تر از باور های شریفشان است ،داشتن چنین انتظاری سادگی است ! با این همه باکی نیست . این طبیعت رودخانه است که موانع را کناری بزند ،راه بگشاید و مسیرش را هموارکند ، تا به راه خود ادمه دهد. بیداد ،داد می طلبد و چنین باد ۲۰۱۲ /۹/ ۲۲ حسن حسام نظرات خوانندگان:
نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|