logo





تأملی بر دیدگاههای دکتر صادق شرفکندی

(به‌ مناسبت بیستمین سالگرد شهادتش

چهار شنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۱ - ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۲

قادر وریا

sadegh-sharafkandi.jpg
شرفکندی، مبارز و روشنفکری ملی‌گرا
د. صادق سرفکندی تحت حمایت برادر بزرگترش، شاعر ملی و میهن پرست، استاد «هه‌ژار» پرورش یافت. از دوران کودکی، عشق به‌ ملت و میهن که‌ در شعرها و رهنمودهای برادرش تجلی می‌یافت با احساس و شعورش عجین گشت.
تابستان 1359، که‌ در «یه‌نگیجه» با شمار کثیری از جوانان دمکرات از شهرها و مناطق مختلف کردستان در یک دوره‌ی آموزشی سیاسی نظامی شرکت داشتیم، دکتر شرفکندی که‌ خود زاده‌ی آن منطقه‌ بود، مدیریت دوره‌ را برعهده‌ داشت. روزی همراه‌ وی از دره‌ها و کوههای منطقه‌ به‌ سمت «کانیه‌ره‌ش» حرکت کردیم. در طول راه‌ از خاطرات دوران کودکی‌اش برایمان می‌گفت. از ایام عید و خارج شدن از روستا با کودکان هم سن و سال خود و سرودن شعرهای ویژه‌ی کودکان و رهنمودهای استاد هه‌ژار تعریف می‌کرد و می‌گفت که‌ چگونه‌ هه‌ژار آنها را تشویق میکرد تا میهن خود را دوست بدارند و بعدها که‌ بزرگ شد نیز تحت تأثیر برادر بزرگترش قرار داشت. به‌ همین جهت زمانیکه‌ به‌ فعالیت سیاسی پرداخت حزب دمکرات کردستان را بعنوان حزب محبوب خود انتخاب نمود زیرا این حزب حامل مطالبات ملی بود.
د. شرفکندی معتقد بود مسأله‌ی طبقاتی، اعتقاد به‌ اومانیسم (نوعدوستی) و رقابت جبهه‌ی سوسیالیسم و امپریالیسم که‌ همه‌ی آنها را در نوع خود با اهمیت می‌دانست، هیچکدام در صدر قضیه‌ی ملی قرار نمی‌گیرند. نمی‌توان قضیه‌ی ملی را قربانی مسائل دیگر نمود.
در مصاحبه‌هایی که‌ با «کشتگر» و دیگر نشریات اپوزیسیون ایرانی انجام داده‌ است، مصرانه‌ از قضیه‌ی ملی و ضرورت تأمین حقوق ملل در ایران دفاع می‌کند و شدیدا با نگرشهایی که‌ وجود قضیه‌ی ملی و تعدد ملل در ایران را انکار می‌کردند، مخالفت می‌کند.
وی به‌ درستی بر این اعتقاد بود که‌ ماهیت مبارزه‌ی مردم کردستان، ملی است نه‌ طبقاتی. در مقالاتی که‌ بعنوان جوابیه‌ به‌ حملات حزب کمونیست ایران و کومله‌ علیه‌ حزب دمکرات به‌ نگارش درآورده‌ است، هنگامیکه‌ به‌ منازعات سیاسی آن زمان می‌پردازد، به‌ شیوه‌ای کاملا علمی به‌ ترکیب طبقاتی مردم کردستان پرداخته‌ و با ارائه‌ی اسناد و استدلالهای قوی ثابت می‌کند که‌ جنبش کردستان، جنبشی ملی است و ملت کرد در مرحله‌ی کنونی در پی تحقق اهداف سیاسی و ملی است و نه‌ طبقاتی.
پس از سقوط اتحاد شوروی و تحولات جهانی در دهه‌های پایانی قرن بیستم که‌ جمهوریهای ملی اتحاد شوروی، استقلال خود را اعلام کردند، چک و سلوواکی بعنوان دو ملت و دو کشور از هم تفکیک شدند، ملتهای درون یوگسلاوی سابق، هر کدام در راستای اعلام استقلال و ایجاد کیان سیاسی و ملی خود اقدام کردند، در مقالات و مصاحبه‌های خود توجه‌ زیادی بدین تحولات مبذول داشت و آنها را بعنوان روند رهایی و استقلال ملل قلمداد کرده‌ و از آنها راضی و خرسند بود و آن را مقدمه‌ و بشارتی برای رهایی دیگر ملل تحت ستم برمی‌شمرد.
نوروز 1991 (1370) که‌ قیام مردم در جنوب کردستان (عراق) با آزادی کرکوک به‌ اوج خود رسید و از منظر ملی اهمیتی ویژه‌ داشت، این رویداد چنان وی را مسرور و خوشحال نمود که‌ به‌ رقص و پایکوبی با پیشمرگان حزب که‌ به‌ همین مناسبت در قرارگاه‌ دفتر سیاسی گردهم آمده‌ بودند، پرداخت.
با نگاهی به‌ مقالات دکتر سعید در رابطه‌ با فلسطین درمی‌یابیم که‌ وی در این مجال نیز با اهمیت دادن به‌ قضیه‌ی ملی و مشروع قلمداد کردن مبارزه‌ی ملی و مقاومت در برابر اشغالگران و تکریم مبارزه‌ و قربانی‌دادن در این راه‌، با صراحت و به‌ بهترین وجه‌ به‌ مسأله‌ی ملی می‌پردازد.

چپ ولی چپی ملی و دمکرات
از مقالات و مصاحبه‌های دکتر شرفکندی، به‌ خوبی میتوان اعتقادات این رهبر شهید را در رابطه‌ با سوسیالیسم و عدالتخواهی اجتماعی دریافت. وی از سوسیالیسم بعنوان نظامی اقتصادی ـ اجتماعی دفاع می‌کرد زیرا به‌ اعتقاد وی از فاصله‌ی طبقاتی می‌کاهد. وی نه‌ تنها در سطح کردستان و ایران، بلکه‌ در سطح جهانی نیز با هر نوع ستم طبقاتی و نابرابری اجتماعی مخالفت می‌ورزید و در این خصوص نگرشی جهانشمول داشت و در تحلیل مسائل بین‌المللی و تحولات سیاسی و اجتماعی به‌ فاصله‌ی میان طبقات و تقسیم غیرعادلانه‌ی ثروت و تأثیر آنها بر تحولات سیاسی و اجتماعی اهمیتی ویژه‌ می‌داد. عدالت اجتماعی و رفاه‌ زندگی، برای د. شرفکندی به‌ حدی اهمیت داشتند که‌ نبود آنها هم دمکراسی و هم صلح جهانی را کاملا آسیب‌پذیر می‌نمود. در همین رابطه‌ در گزارش کمیته‌ی مرکزی برای کنگره‌ی نهم که‌ خود وی بعنوان دبیرکل حزب به‌ نگارش درآورده‌ بود، می‌نویسد:
«... صلح و امنیت در سراسر جهان اهدافی مقدسند. ولی جنگ و صلح بنا به‌ خواست و تمایل یک یا چند حکومت بزرگ و قدرتمند و یا در جبهه‌ی متفاوت رخ نمی‌دهند. این مسائل اصولا حاصل رضایت و یا عدم رضایت افراد انسانی و ملل این جهانند نه‌ حاصل توافق و یا عدم توافق دو حکومت. تا زمانیکه‌ ناعدالتی سیاسی و اقتصادی در جهان وجود داشته‌ باشد، تا زمانیکه‌ ستم به‌ طرق مختلف ادامه‌ داشته‌ باشد و تا زمانیکه‌ فاصله‌ی زیادی میان فقر و محرومیت از یک سو و ثروتمندی و زیاده‌خواهی از سوی دیگر وجود داشته‌ باشد، جنگ و ناامنی همچنان روی خواهد داد...»
در بسیاری از صفحات گزارش کمیته‌ی مرکزی به‌ کنگره‌ی نهم، دفاع از سوسیالیسم و بحث از ناعدالتی اجتماعی و فاصله‌ی زیاد میان فقر و ثروتمندی در جهان، بعنوان خطری برای صلح و دمکراسی مطرح شده‌ است. در همین گزارش در رابطه‌ با تأثیر فقر و محرومیت بر دمکراسی می‌گوید:
«البته‌ دمکراسی برای حیات جامعه‌ی انسانی به‌ مثابه‌ی هواست، ولی انسان برای تداوم زندگی غیر از هوا به‌ نان و آب نیز نیاز دارد». (سپس به‌ کشورهای آمریکای لاتین اشاره‌ می‌کند که‌ حدود 10 سال است دمکراسی در آنها تثبیت شده‌ است ولی تلاش برای رفع مشکلات اجتماعی صورت نگرفته‌ است، سپس نتیجه‌گیری می‌کند). «... دمکراسی با وجود اینکه‌ از شروط ضروری برای سعادت بشریت می‌باشد، ولی شرط کافی نیست و دمکراسی سیاسی بدون دمکراسی اجتماعی و عدالت‌ اجتماعی چه‌ در یک کشور و چه‌ در سطح جهان نمی‌تواند کلیه‌ی مشکلات را رفع کند».

جایگاه‌ دمکراسی در اندیشه‌ی د. شرفکندی
د. شرفکندی دمکراسی را چنین تعریف کرده‌ است: «دمکراسی» یعنی ایجاد فضایی که‌ در آن همه‌ احساس کند در رابطه‌ با زندگی و سرنوشت خود و کشورش بطور آزادانه‌ اظهار نظر کند و احساس کند که‌ نظرات و دیدگاههای وی در اداره‌ی امور کشور تأثیرگذارند». (گزارش کمیته‌ی مرکزی به‌ کنگره‌ی نهم)
در این تعریف از دمکراسی می‌بینیم که‌ دکتر شرفکندی به‌ دمکراسی از منظر یک ملت تحت ستم می‌نگرد. وی در مقالات و مناسبتهای مختلفی از منظری ملی به‌ دمکراسی نگریسته‌ و می‌خواهد دمکراسی پاسخگوی نیازها و انتظارات ملی نیز باشد.
در باور د. شرفکندی چنانچه‌ دمکراسی به‌ رسمیت شناختن آزادی و هویت فرد باشد، باید حقوق ملی نیز در آن گنجانده‌ شود:
«چنانچه‌ انکار هویت و شخصیت ویژه‌ی یک فرد امری غیرواقعی است، البته‌ که‌ انکار هویت و شخصیت ویژه‌ی یک جامعه‌ که‌ ملت را شکل می‌دهند بسیار غیرواقعی خواهد بود».
وی همچنین میان دمکراسی و «عدم تمرکز» و قضیه‌ی ملی، به‌ نفع قضیه‌ی مشروع ملتش رابطه‌ برقرار کرده‌ و معتقد است خودمختاری یا حقوق ملی بایستی وجه‌ پراکتیزه‌ شده‌ی این دمکراسی باشد که‌ در کشور وجود دارد. همچنین به‌ درستی معتقد بود که‌ حقوق ملی‌ای که‌ ملتها در کشوری چون ایران خواهند داشت موجب دمکراسی و عدم تمرکز همه‌ی اهرمهای قدرت در مرکز خواهد بود.
د. شرفکندی میان دمکراسی و فعال شدن اجتماع، میان دمکراسی و پیشرفت اقتصادی اجتماع، میان استقلال سیاسی کشور و دمکراسی، رابطه‌ برقرار کرده‌ و توجه‌ مبارزان حزب و جریانات سیاسی و مردم را به‌ سوی آن جلب می‌کرد. وی بر این باور بود که‌ در حکومت دیکتاتوری، مردم خود را از دولت مجزا می‌بینند و نسبت به‌ نقش و جایگاه‌ خود در اداره‌ی امور کشور ناخرسند هستند به‌ همین دلیل کار و تولید نزد آنان به‌ بیگاری می‌ماند (بعنوان مثال کشورهای سوسیالیستی آن زمان و همچنین ایران که‌ مردم از دمکراسی محرومند) ولی در یک نظام دمکراتیک، مردم حکومت را از آن خود فرض کرده‌ و با علاقه‌ در امور اجتماعی شرکت می‌کنند:
«وابستگی» حاصل دیکتاتوری و استبداد است حتی از جنبه‌ی اقتصادی. چنانچه‌ گفتیم «خودکفایی» فاقد معنایی مشخص است، بلکه‌ این دمکراسی است که‌ نقش مؤثر را ایفا می‌کند. کشوری نمی‌تواند از روابط اقتصادی با دیگر کشورها سرباز زند. ولی برای آنکه‌ این رابطه‌ به‌ وابستگی بدل نشود، بایستی مردم کشور در امور اقتصادی و تولید، فعالانه‌ و با دلسوزی فعالیت کنند، این مهم نیز محقق نمی‌شود مگر در نظامی دمکراتیک. یعنی زمانیکه‌ مردم، حکومت را منتخب و نماینده‌ی خود بدانند و احساس کنند که‌ در اداره‌ی امور کشور نقش مؤثری دارند». (گزارش کمیته‌ی مرکزی به‌ کنگره‌ی نهم)

شجاعت در انتقاد و خواست تغییر:
انتقاد به‌ وضع موجود، نظم موجود و تعاریف معمول، یکی از ویژگیهای بارز د. شرفکندی بودند که‌ تأثیر زیادی بر اندیشه‌ها و مواضع و شخصیت انقلابی وی داشتند. در اینجا به‌ تبلور این ویژگی در برخی از مواضع و نگرشهای وی اشاره‌ می‌کنم.
زنده‌ یاد د. شرفکندی طرفدار سوسیالیسم بود و با صراحت از اندیشه‌ی سوسیالیستی دفاع می‌کرد ولی در عین حال منتقد کشورهای سوسیالیستی بود و با شجاعت از مواردی که‌ تحت عنوان سوسیالیسم انجام می‌گرفت انتقاد می‌کرد.
در مقاله‌ی «گذشته‌ و آینده‌ی افغانستان» (1367) می‌گوید: «این چه‌ سوسیالیسمی است که‌ باید از بیم امپریالیسم از طریق تأسیس یک دیکتاتوری نظامی مورد حمایت قرار گیرد نه‌ با حمایت و حقانیتی که‌ در ماهیت خود دارد؟»
همچنین هنگامیکه‌ کشورهای سوسیالیستی سقوط کردند و نظامهای سوسیالیستی از بین رفتند، این موضوع را نتیجه‌ی ضعف نظام سیاسی و نبود دمکراسی قلمداد کرد نه‌ بعنوان نمودی از بدی سوسیالیسم و بدین ترتیب همچون گذشته‌ از سوسیالیسم دفاع میکرد.
نمونه‌ای دیگر از ویژگیهای وی این بود که‌ تسلیم نگرش و اندیشه‌ و تعاریف دولتها و ابرقدرتها نمی‌شد. از دیدگاه‌ خود و از منظر منافع ملی و ملت خود به‌ جهان می‌نگریست. مفاهیم مختلف را از نگرش سیاسی و مبارزاتی یک ملت تحت ستم تعریف می‌کرد. در مقاله‌ای تحت عنوان «تروریسم چیست» بدین ترتیب نگرش دولتها و رژیمهای زورگو درباره‌ی تروریسم را رد می‌کند:
«زورمداران به‌ میل خود هر آنچه‌ به‌ ضرر آنها و علیه‌ آنها بوده‌ است را تروریسم خوانده‌اند و حکومت کرده‌اند و هر آنچه‌ را که‌ خود کرده‌اند و در جهت منافع آنها بوده‌ است را مشروع قلمداد کرده‌اند. حکومتهای دیکتاتور و مستبد به‌ میل خود تا جایی که‌ می‌توانند مردم را بازداشت می‌کنند، می‌کشند و... ولی به‌ هیچ‌وجه‌ آن را تروریسم نمی‌دانند. ر حالیکه‌ چنانچه‌ گروهی و یا شخصی ناگزیر علیه‌ سرکوب حکومت و گروه‌ حاکمیت بپا خیزند و دست به‌ سلاح و خشونت برند، سریعا در جایگاه‌ تروریسم قرار گرفته‌ و محکوم می‌شود. (صفحات 152 و 154 از کتاب «برگزیده‌ای از مقالات دکتر صادق شرفکندی»، چاپ سوئد)
وی همچنین می‌گوید:
«بطور کلی تا زمانیکه‌ در جهان حقوق و آزادیهای انسانی تابع هوا و هوس زورمداران باشد و قانون توسط آنها نگاشته‌ شود، نه‌تنها تروریسم بلکه‌ بسیاری از مفاهیم دیگر نیز معنای شفاف و مشخصی ندارند و آنان قادرند هر جنبش مشروع و فعالیت انقلابی‌ای را خلاف قوانین خود برشمرده‌ و آن تحت عنوان تروریسم محکوم کنند و در مقابل همه‌ی جنایات خود را مشروع و عادلانه‌ و قانونی قلمداد کنند». (صفحه‌ی 156 از کتاب «منتخبی از مقالات دکتر صادق شرفکندی»، چاپ سوئد)
یکی دیگر از موارد انعکاس این ویژگی بارز د. شرفکندی در مواضع و نگرشهایش، به‌ رسمیت شناختن مبارزه‌ علیه‌ ستم و حق‌کشی بود، حتی چنانچه‌ به‌ دلیل چنین مبارزاتی، صلح در سطح منطقه‌ و جهان به‌ مخاطره‌ بیفتد:
«تا زمانیکه‌ ظلم و ستم موجود باشد، تا زمانیکه‌ تبعیضهای مختلف طبقاتی، نژادی، ملی مذهبی و جنسی غالب باشند، تا زمانیکه‌ دیکتاتوری و استبداد از یک سو و اسارت و بندگی و ستمدیگی و فقر از سویی دیگر در جهان وجود داشته‌ باشند، جنگ و نزاع همچنان ادامه‌ خواهد داشت و باید ادامه‌ داشته‌ باشد.
ستمگر و ظالم و مستبد هرگز به‌ خواست و رغبت خود دست از ستم و دیکتاتوری برنمی‌دارند مگر طی مبارزه‌ای خشونت‌آمیز آنها را وادار به‌ شکست کرد! بنابراین صلح و امنیت جهانی و همچنین مبارزه‌ برای تحقق آزادی جهت از میان برداشتن ظلم و ستم نه‌ تنها از همدیگر مجزا نیستند بلکه‌ دو روی یک سکه‌ هستند که‌ هر کدام مکمل دیگری می‌باشند. این موضوع همانا عبارت است از آزادی و سعادت انسانی». (مقاله‌ی سال نو میلادی به‌ مناسبت آغاز سال 1989 میلادی).

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد