logo





چکاوک جان!

چهار شنبه ۱ شهريور ۱۳۹۱ - ۲۲ اوت ۲۰۱۲

رضا بی شتاب

reza-bishetab.jpg
با یادِ بیدارِ «مهدی اخوان ثالث»

چکاوک جان!
دلم را های های وُ ناله ات کُشت
مگر «امید» رفت وُ چامه گُم شد
چگورِ لولیِ از باده سرخوش
مگر افتاده اینک از هیاهو
سبو وُ ساغر وُ ساقی
هنوزم دست در دست
هنوزم رقص رقصانند وُ سرمست
چکاوک جان!
برای ما بخوان اینک
بخوان از «ارغنون» «از این اوستا»
حکایت تازه کن از مردِ مردستان
بخوان از شهسوارِ عرصه ی پیکار
بخوان از آذرخشِ رخش وُ رستم
که می خواند هنوز از روزگاران
هنوز از آن «کهن بوم وُ بَر» ی
که ش جانِ جان بود
بخوان از آن سخن آور سخن گستر
که لب تر کرد وُ با ما خواند یکسر
بخوان از ناجوانمردانه سرمای زمستان
بخوان از سنگ وُ دست وُ بند وُ زندان
بخوان از «باغِ بی برگی»
بگو پاییزِ غربت تلخ وُ سخت ست
بخوان از شهریارِ شهرِ شعر وُ شنگی وُ مزدُشت
بگو هان خانه مان آتش گرفته ست
و می سوزد به همراهش در وُ دشت
چکاوک جان!
غریوِ غولِ غوغاست
هنوزم خانه ی ما
تن اش پیچیده در شلاق وُ در شولای آتش
چاوک جان بخوان از تخته سنگ وُ رازِ زنجیر:
«کسی رازِ مرا داند
که از این رو به آن رویم بگرداند»
بگو ای «قاصدک»
از «آخرِ شهنامه» وُ از «مرد وُ مرکب»
امیدا!
به هنگامی که رویاروی مرگ اِستاده بودی
چه می دیدی؛ چه خواندی...

«دو تا کفتر» دو تا غمگین وُ گویان
نگاهِ خیره شان بر ره
به «روی جاده ی نمناک»
که بازآیی امیدا

چکاوک جان!
خدا را
بس کن از غم
به چاووشی دوباره چامه ای خوان از امیدا
که یادش زنده وُ در سینه جوشان
به سانِ جاودانی چشمه ساران
امید آزاده ای از زُمره رندان
کنارِ ما نشسته شاد وُ بیدار

2012-08-22
http://rezabishetab.blogfa.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد