logo





انتقاد سازنده - در پاسخ به فراخوان سازمان اکثریت

سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۴ اوت ۲۰۱۲

بهزاد امیدی

«آن شمیده بوستان لندن، از باد سموم
از بهارستان هندستان ضیاء وشم گرفت»

ادیب پیشاوری

در استقبال ازاطلاعیه هیئت سیاسی- اجرایی سازمان فداییان خلق ایران-اکثریت که در اطلاعیه مورخ ۱۲مرداد نود ویک آورده اند: "فرهنگ دمکراتیک با افشاگری و طرد، تحریف، تخریب و اتهام زنی بیگانه است. در فرهنگ دمکراتیک گفتگو، تعامل و نقد مبنا است. سازمان ما از گفتگو بین نیروهای سیاسی و از نقد استقبال می کند و در نقد نگرش و سیاست های گذشته خود، پیشقدم بوده است" نگارنده مایل است مواردی را رفیقانه مطرح وباب بحث دوستانه ای را بگشاید . در این گفتگو تهمت وافترا یا اسائه ادب محلی از اعراب ندارد ، واصحاب کلام گفته اند "بین الاحباب تسقط الاداب". بین دوستان، آداب ورزی جایگاهی ندارد.
رفیق بهروز خلیق مسول هیئت سیاسی-اجرایی سازمان فداییان خلق ایران – اکثریت در مصاحبه ای که در سایت اینترنتی اخبار روز مورخ پنج شنبه ۱۲ مرداد ۱٣۹۱ درج گردیده، یکی از محورهای انتقادی خود را بر گرایشی از کنفرانس بروکسل "متمرکز کرده است دایر بر این که کنفرانس به جای "اتحاد برای دموکراسی" در صفوف اپوزیسیون جدایی پدید آورده است وباصراحت ازعدم " تعامل سیاسی ـ به معنای همکاری و اتحاد با سلطنت طلبان، مدافعین دخالت نظامی و نیروئی که برای انجام تحولات سیاسی در کشور بر دخالت کشورهای خارجی تکیه دارد" تاکید می کند. این سخنان رهبری سازمان فداییان که بی تردید بازتاب اندیشه، واعتقاد وعمل هیئت سیاسی است، ظاهرا تضمین اجرایی ندارد و بعضی از اعضائ سازمان که در گذشته ای نه چندان دور عضو رهبری سازمان و برای زمانی طولانی عضو هیئت سیاسی بوده اند، به راحتی در کنفرانس هایی حضور فعال می یابند که در آن افرادی چون خسرو بیت اللهی، از کودتا گران نوژه، شهریار آهی مشاور رضا پهلوی، مارک فیتس پاتریک دیپلمات سابق وزارت خارجه آمریکا و امانوئل اتولانگی یار غار نئوکان های امریکا واز دارودسته جنگ طلبان و "عقاب" ها حضور دارند. پاسخ سازمان به این ولنگاری سیاسی ان است که "در سازمان ما اعضا از حقوق وسیع برخوردارند و مانعی برای ابراز نظر و شرکت در سمینارها و کنفرانس ها برای آن ها وجود ندارد. اما اعضای سازمان حق شکل دادن اراده  سیاسی مغایر با اراده سازمان را ندارند." آیا حضور در کنفرانس هایی که در آن دشمنان قسم خورده میهن ما سازمان یافته اند، و تکرار این رویه دلیلی بر این نیست که مصوبات کنگره های سازمان را گاه باید نقشی سیاه بر سفید تلقی کرد که در سطح نوشته باقی خواهند ماند. آیا رهبری سازمان هیچ گاه از خود پرسیده است که چرا از آن سازمان برای شرکت در چنین کنفرانس هایی دعوت رسمی می شود؟ آقای خلیق خود می دانند که گرایش نیرومندی در سازمان وجود دارد که مایل است سازمان را از هدف های مردمی و استقلال طلبانه دور و آن را از محتوای استقلال طلبانه تهی سازد. سال هاست که رهبری سازمان به ناگزیر اطلاعیه صادر می کند و از همکاری با پهلوی خواهان تبری می جوید، ولی اندکی بعد در دوباره بر همان پاشنه می چرخد.
چرا چنین است؟ این اغتشاش در اندیشه وعمل، حاصل عدول از کدام مواضع بوده وهست؟
بی گمان ترویج خلاصی از ایدئولوژی، تقلیل اندیشه های سوسیالیستی و کم عنایتی به آن، دوری جستن از تجارب بشریت ترقی خواه در مبارزه برای کسب استقلال و تقبیح مبارزه ضدامپریالستی در جایگاه درست آن، حمایت برنامه ای از نظام سرمایه داری، فقدان فلسفه سیاسی مدون، سردرگمی میان سوسیالیسم دمکراتیک و سوسیال دمکراسی... ازسلسله عواملی است که در ایجاد چنین وضعی دخیل بوده است. مواضع سیاسی سازمان در برخورد به انتخابات رییس جمهوری گذشته شاهد سردرگمی تمام عیار رهبری سازمان است. به نظر نگارنده سرفصل این چرخش غم انگیز را - از یک سازمان رزمنده وهوادار زحمت کشان به سازمان امروزی- باید درفاصله گرفتن از اندیشه سوسیالستی وگرایش به راست رهبری کنونی سازمان دانست. مواضع متلون اعضا ی سازمان در مناظرات و برنامه های رنگارنگ و از پیش نوشته ی خبر پراکنی های امپریالیستی محصول اندیشه تازه سازمان است.
مواضع سازمان در دو انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران به ویژه در انتخابات سال ۱۳۸۸، وبه تبع آن حضور اعتراضی میلیون ها هموطن ما به خیابان ها بازنگری و پاسخ جدی سازمان را طلب می کرد، می توان به مواضع سازمان در آن مقطع تاریخی مراجعه کرد و ارزیابی سازمان را از جنبش مردمی در رای سفید آن دوباره مورد بازبینی قرارداد. مگر نه این است که یک سازمان سیاسی می بایست کارپایه فعالیت های مبارزاتی بیرونی خود را به قصد تاُثیرگذاری بر حوادث درون کشور و شرکت هرچه فعال تر در روند مبارزات کارگری و توده ای کشور تنظیم نماید؟ این گونه حرکت های سیاسی و اقدامات سازمانی است که می توانند معنا و محتوای هر جریان سیاسی را در ترسیم سرنوشت میهن تعیین کنند، نه هیچ صورتبندی دیگری. در اطلاعیه هیات سیاسی – اجرایی سازمان به "گروه دیگری که از سر رقابت ناسالم نسبت به موقعیت سازمان، به تضعیف و تخریب سازمان می پردازد" اشاره شده وبلافاصله "در مجموعه ای جای داده می شود که کارش "شایعه سازی، قلب واقعیت ها، پرونده سازی، برچسب زدن، جاری کردن سیل تهمت در مقالات، مصاحبه ها و..." است. برای راقم این سطور شناخته نیست که چرا اطلاعیه، نخست گروه های امنیتی، معاند و منتقد را تفکیک می کند، اما در انتساب اقداماتی که این "گروه ها" بر ضد سازمان انجام می دهند، همه را در یک ردیف جای می دهد! اطلاعیه، در آغاز گله مند این اپوزیسیون به خاطر "اقدامات بر علیه سازمان" است، ولی در سطر های بعدی همه را نوعی واکنش به "سیاست ها و جایگاه کنونی سازمان و تأثیر گزاری اش بر روند های سیاسی" اعلام می کند. پس چه جای گله و انتقاد؟ بگذارید اپوزیسیون در ترویج نظری این جایگاه تأثیرگذار کنونی یاور شما باقی بماند. نگارنده البته به این "جایگاه" ناباور نیست، اما نه در صف کمونیسم جهانی، و نه در میان کمونیست های ایران (اعم از توده ای و فدایی راستین یا حتی تندروها)، بلکه در اردوی نئولیبرالیسم جهان. ما به عینه شاهدیم که لیبرال های غرب باور ایران هم که خود کرنش گر سیاست ها و جایگاه غرب و سرمایه اند، برای از میدان به درکردن جریانی که زمانی پرچم کمونیسم را - حتی در شکل بدوی ان - بر دوش می کشید و با اربابان داخلی لیبرال ها معارضت داشت، به تسویه حساب نشسته اند و از مواضع اخیر سازمان به نیشخند یاد می کنند. نکته دیگر این که اگر سازمان خود را مباهی چهاردهه تلاش انقلابی وتأثیرگذار بر روند های سیاسی ایران می داند، چرا نافی جدی و البته ارزشمند تلاش های چریکی خود و پایه گزاران سابقه دارتر این تفکر (از آغاز تا پایان:۴۰تا۵۲) در یک مرحله و منتقد "سیاست های سازمان در طی سال های ۶۰ و پیامدهای زیان بار آن در مرحله کنونی اند؟ آیا چنین نیست که سازمان، خود و جنبش چریکی را از ۴۲ تا اواخر سال های ۶۰ (با هر دو گرایش سیاسی) زیر تیغ انتقاد دارد و بعضآ عمل کردشان را "زیان بار" می داند، اما بر ۴۰ سال عمر خود می بالد!؟ اگر بزرگترین خطای سازمان دفاع از آرمان های انقلاب و سیاست اتحاد وانتقاد سالهای ۵۹-۶۱ است، چرا از حنبش سبز که کنشگران اصلی آن همان نیروهای اصطلاحا خط امامی اند، چنین پیگیرانه دفاع می کند؟ آیا مثلا می توان امروز با اپوزیسیون نوعا مذهبی و غیرسوسیالیست که در دفاع از برنامه های عدالت خواهانه و مردم گرا ابرام دارند و منتقد پیگیر حاکمیت ولایی و خواهان جدایی دین از حکومت اند و تاوان به نسبت سنگینی هم پرداخته اند، اتحاد و انتقاد نداشت؟ سازمان با عدول از مواضع کمونیستی در سطح عام و از سیاست های متعادل خویش در درک مفاهیم جبهه میهنی و راهکار اتحاد- انتقاد با نیروهای صحنه های موقتی و تاکتیکی تا میدان های ماندگار، پایمردان این صحنه ها را نیز به انتقاد از سیاست های گذشته ی خود می خواند. گویی هر چه انتقاد از خود بیش، حرمت بیش تر. در عین حال شکی نیست که انتقاد اصولی و سازنده همان "دیگری" که به صورت مبهم در اطلاعیه سازمان به آن اشاره شده در جلسات کنفرانس ملی و پلنوم وسیع شان، سند تاریخی موجودی است دال بر ارزیابی فعالیت چهارسال بعد از انقلاب همان "دیگری". آیا سازمان اکثریت از این سند تاریخی بی خبر است؟ سازمان نمی داند که پاسیفیسم سیاسی نیز یکی از ابزارهایش همین به اصطلاح انتقاد از خود است تا از بار مسوولیت های سیاسی واجتماعی آینده نگر شانه خالی کند؟ اگر دروازه های انتقاد، بیهوده گشوده شود، هر خطاکار می تواند با آب تعمید "انتقاد از خود" فریبنده، خود را از شر لغزش های سراسر حیات خلاصی بخشد و راه سبک باری برگزیند. از قضا نیز اگر دوباره لغزید بیمناک نخواهد بود، زیرا دروازه هم چنان گشوده است. انتقادی که جنبش را با نبض تاریخ آشنا نکند. پس رونده و ضد تاریخ خواهد شد. از سازمان باید پرسید اگر راه سوسیال دموکراسی اخیرتوانست به ترکستان افق بگشاید، آیا بازمی توان به صرف انتقاد از گذشته در صف انقلاب پرچم بر افراشت؟
دیگر پوشیده نمانده است که اصطلا حاتی از جنس"سانترالیسم دموکراتیک نو"، "چپ نو ومقولاتی از این دست، مصالح آشی بود که در دیگ گارباچف به این سو طبخ شد. این آش دهان خیلی ها را سوزاند، عراق وافغانستان شاهدان اخیرآنند! رژیم های دوگانه حاکم برکشور ما - پیش و پس از انقلاب - همواره آن جریانات سیاسی را جدی ترین و موُثرترین نیروی اپوزیسیون خود می دیده اند و می بینند که بنا به اعتراف "سران رژیم ولایت فقیه" برای پنجاه سال آینده نیز برنامه داشتند ودر تمامی ارکان جامعه به طور جدی تاثیرگذار بودند. دلایل این واقعیت و ریشه های آن را باید در مبارزه پیگیر و دشوار آن اپوزیسیون سیاسی با استبداد سلطنتی و سرسپرده رژیم پادشاهی و مبارزه آن با رژیم ولایت فقیه دید که با یورش به همه نهادهای دموکراتیک و مردمی، سیاسی – اجتماعی و فرهنگی مردم میهن ما، به اهداف انقلاب که اساساٌ آزادی، عدالت و استقلال بود خیانت کرد. رفقا نیز تاکید دارند که در شرایط کنونی، آن چه می تواند راه را به سوی آینده ای روشن بگشاید و مسیر پرسنگلاخ کنونی را هموار کند، همکاری کلیه نیروهای ملی و ترقی خواه کشور با یک برنامه حداقلی است. از این راهکار غافل نمانیم.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

پاسخ به بهروز خلیق
محسن جمالی
2012-08-14 22:12:52
آفرین، ر، بهزاد بسیار پخته، آگاهی دهنده، شیوا و علمی نوشته اید. خسته نباشید.10.8.12
پاسخی کوتاه به "رفیق" بهروز خلیق
پیش از هر چیز باید یاد آوری کنم که من نه از سوی حزب تودۀ ایران نمایندگی دارم ونه سخنگوی آنم. این نوشته را تنهابه حساب نظر یک هوادار سادۀ آن حزب بگذارید و بس.

""جبهه واحد ضد دیکتاتوری" شعار حزب توده ایران در دوره قبل از انقلاب و در حال حاضر است. ما چنین جبهه ای را مطرح نکردیم. این شعار سلبی و ناظر بر وضعیت امروز است و با فردای طرد استبداد رابطه برقرار نمی کند. به بیان دیگر مشخص نمی کند چه نوع حکومتی را می خواهد جایگزین استبداد کند.
سازمان ما همواره از اتحاد نیروهای جمهوریخواه دمکرات و سکولار دفاع کرده و آن را مقدم شمرده است. ما از انقلاب بهمن و شعار "همه با هم" آقای خمینی که همان مضمون "جبهه واحد ضد دیکتاتوری" را داشت، تجربه بزرگی اندوختیم. شعار "همه با هم" در عمل به معنی آن بود که همه زیر رهبری و اتوریته روحانیت و آقای خمینی قرار گیرند. در آن سال ها، نیروهای سکولار به فردای انقلاب توجه جدی نداشتند. در عمل ائتلاف نیروهای مدرن و سکولار با نیروهای مدافع جمهوری اسلامی به دلایل مختلف از جمله عدم روشنگری به نفع روحانیت و حکومت فقها تمام شد. ما دیگر حاضر به تکرار این تجربه تلخ نیستیم"
سخنان بهروز خلیق، نقل از اخبار روز
همانطور که از این چهار کلمه" جبهه، واحد، ضد، دیکتاتوری"خیلی روشن و آشکار بر میآید حزب تودۀ ایران بما میآموزد که هیچ سازمانی به تنهائی قادر به گذار از استبداد ریشه دار و تاریخی، در میهن ما نیست . چه به شکل شاهنشاهی پهلوی ها که بظاهر مدعی سکورالیسم بود( ولی در جنین خود فرزند مشروع حکومت ولائی امروزین را پرورش میداد) و چه به شکل شیخی و ولائی اش که صرف نظر از پوستۀ دینی و خرافی آن، ادامۀ همان چند هزار سال استبداد و خودکامگی در میهن ما است.
حزب تودۀ ایران و این شعار گویا و روشنش را با خمینی وشعار "همه باهم" اش مقایسه و مخلوط کردن،( آنهم از زبان و قلم رفیق- آقای بهروز خلیق) تکان دهنده است . حزب تودۀ ایران با بهره گیری از تجربه های گرا نبارخود در هفتاد سال مبارزه با استیداد و امپریالیسم در ایران و بر خورداری از گنجینۀ آموخته های دیگر احزاب برادر در سرتاسر گیتی ، بهیج وجه مدعی رهبری، آنهم مطلقه، آنهم خمینی وار نیست که میگفت:" اگر سی ملیون بگویند آری ، من میگویم نه" ازاین شعار ساده وروشن چگونه میتوان در یافت که ضدیت و مبارزه با دیکتاتوری در فردای انقلاب دیگر معتبر نخواهد بود ؟ مگر اینکه هدف" انقلاب" بهروز خلیق نشاندن دیکتاتوری دیگری به جای دیکتاتوری ولایی باشد! مبارزه با دیکتاتوری آنچنانکه حزب تودۀ ایران روی آن پای میفشرد و در این راه خون آلود، پر شمار فرزندان شجاع و فرهیختۀ خود را نیز ار دست داده است نه سلبی است ونه مقطعی. تا در های سیاست
و اقتصاد جهان بر پاشنۀ سرمایه داری و ستم انسان به انسان میچرخد، معتبر خواهد بود. کجا حزب تودۀ ایران استبداد و خودکامگی را تنها در تاج شاهی یا شمایل ولائی خلاصه و محدود کرده است؟ وکیست که نداند که حزب تودۀ ایران چه حکومتی را برای جایگزینی رژیم استبداد آرزو میکند. لطفن رجوع کنید به اسناد پر شمار پلنوم ها و کنگره های حزب، پیش و پس از انقلاب بویژه گنگرۀ ششم که در حال بر گذاری است. فشرده بگویم ، حکومت ملی و دمکراتیک
بر انداختن دیکتاتوری ، بهر شکل ، چه پیش و چه پس از انقلاب ، چه در چند هزار و هفتاد سال پیش وچه در غلتیدن احتمالی برخی مدعیان "دمکراسی سکولار" امروز که لابد منتظر اسب زین کردۀ انقلاب فردا و ربودن آنند، در این شعار گویا است مگر اینکه من چریک دیروز ، شرمسار از تب و التهاب تروریسم پیش از انقلاب و باز گشت به آغوش پدراندرز گو ( حزب تودۀ ایران) زیر تاثیر تبلیغات زهر آگین ومزمن توده ای ستیزی، بار دیگر، به سهو، عمد ،غرض یا سفسطه بخواهم صف خود را هر طور شده از انترناسیونالیسم کارگری متبلور شده در حزب تودۀ ایران جداکنم و اینبار سر به وادی بیراهه هائی از نوع دیگر بسپارم. تنها بر این پندار واهی که شکست انقلاب 57 و سر کوب نیروهای دگر اندیش و چپ را از چشم اتحاد با این حزب توده های زحمتکش به بینم.
رفیق گرامی ام انگار فرصت نکرده ای تا برنامه های حزب را برا ی آیندۀ پیش رو و درمقاطع گوناگون گذار از گلو گاه های خطر خیز در مبارزه با استبدادشاهی و شیخی، منتشر شده در نامه های مردم و اسناد دیگر ، بخوانی. آیا براستی باور داری که حزب تودۀ ایران به فردای انقلاب چه در گذشته و چه امروز نیاندیشیده ، برنامه ای نداشته ، روشنگری نکرده؟ فراخوانش برای اتحاد ، تنها برای پیش از فردای طرد استبداد است و بس؟
آیا براستی باور داری که علت شکست و ربایش انقلاب توسط دکان داران دین، در سیاستهای" نادرست" حزب و سازمان اکثریت در ابتدای انقلاب، بوده است. صف آرائی جهانی و هژمونی ابر قدرتهای سرمایه داری در آن سالها را چگونه ارزیابی میکنی؟ فرهنگ و زمینۀ ذهنی ، دین باوری ، خرافه پرستی ریشه دار و تبلیغات مخرب در سالیان درازتوسط دستگاه ساواک و امپریالیسم چطور؟ دام گستردۀجنگ فرساینده توسط صدام با دستهای پنهان و آشکار صهیونیسم و ناتو را ندیدی؟ هدررفتن نیروی عظیم و مردمی مجاهدین خلق را بیاد داری که چگونه در ابتدا دوشادوش با مردم در اوایل انقلاب رز میدند و متاسفانه بدام رویای رسیدن بقدرت با استفاده از شیوه های ماکیاولیستی افتادند!
حال با اینهمه فکر میکنی که حزب تودۀ ایران با طرح شعار جبهۀ واحد ضد دیکتاتوری، قصد دارد که خمینی وار همه را زیر رهبری و اتوریتۀ خود درآورد؟
نه رفیق عزیز ، نه حزب تودۀ ایران ونه هیچ حزب کمونیستی چنین خود محورانه یا حیله گرانه در صدد تحمیل هژمونی خود بر دیگر سازمانهای همدوش وبرادر نیست. توده ای هائی که من در هفتادسا ل زندگی ام با آنها، میشناسم فروتن ترین، مردمی ترین، بی ادعا ترین و پاک باخته ترین مبارزان راه مردم بوده اند.
با آرزوی فردائی سر شار از آزادی، صلح و عدالت اجتماعی برای میهنمان و سرتاسر گیتی.
محسن جمالی

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد