شهرزاد نیوز: بازتاب چهل و یک خاطره از حاج رضا ـ از دستاندرکاران زندان حکومت اسلامی ـ از سوی مسعود نقرهکار، بحثهای بسیاری را میان اپوزیسیون برانگیخت. تا جایی که نقرهکار از ادامهی انتشار این خاطرات استعفا داد. نقرهکار در این گفتگو به توضیح بیشتر این کنش میپردازد و در این میان نگاهی نیز به مقولهی دگراندیشی و کشتار سال 67 میاندازد.
نقرهکار در سخنرانیها، مقالهها و همچنین کتاب «مقدمهای بر کشتار دگراندیشان در ایران» که سالها قبل انتشار یافته، کشتار بزرگ سال ۶۷ را یکی از بزرگترین کشتارهای دگراندیشان در تاریخ معاصر ایران خوانده است.
پیش از اینکه بر سر مقولهی کشتار سال ۶۷ برویم مایل هستم تعریفتان را از دگراندیشی بیان دارید؟
نقره کار: دگراندیشی از آن دست مفاهیم یا واژگانیست که درحد اطلاع و مطالعهی من در ادبیات سیاسی ما عمر زیادی ندارد. در زبان انگلیسی شاید بتوان گفت نزدیکترین واژه در بیان این مفهوم واژهی dissent باشد که مخالفت و ناهمسازی ترجمه شده است. به نظر میرسد دگراندیشی جایگزینی برای مخالفت تلقی شده که اگر چنین باشد به گمان من ترجمه کامل نیست، چرا که دگراندیشی میتواند هم مخالفت با اندیشهی دیگری تلقی شود و هم نشود؛ میتوان نسبت به اندیشهی دیگری بیتفاوت بود اما مخالف نبود. دگراندیشی حتی میتواند شکل تعارض و دشمنی با اندیشگی دیگر به خود بگیرد و میتواند چنین نیز نشود و ضمن تمکین نکردن و نپذیرفتن، تعارض و دشمنی و مخالفتی در کار نباشد. دگراندیشی را نه فقط همسنگ مخالفت و ناهمسازی که گاه با واژگان ناهمنوایی و ناباوری همسنگ و مترادف نیز گرفتهاند. اما تعریفی که از دگراندیشی به نظر من میرسد این است : تردید کردن در اندیشگی و باور مسلط در جامعه، نپذیرفتن و تمکین نکردن، تن ندادن و پیروی نکردن از ارزشهای غالب و از تفکر، عقیده و دین غالب در جامعه؛ به ویژه اندیشگی و باوری که خود را حق بداند و مالک منحصر به فرد حقیقت.
در ادبیات سیاسی و فرهنگی ما رایج و متداول این بود که دگراندیشی بیشتر دگراندیشی سیاسی و عقیدتی پنداشته شود، و نیز نوعی مخالفت با قدرت سیاسی، و ناهمسازی با اندیشهها و باورهای در حکومت قلمدادشود. امروزه اما دامنهی این تعریف وسیعتر شده و حوزههای محتلف سیاسی، دینی (مذهبی)، فرهنگی، قومی، نژادی، جنسیتی و... را هم در بر میگیرد، حتی امروز بحث «دگراندیشی اقتصادی» پیش کشیده شده و از این مفهوم استفاده میکنند.
به لحاظ تاریخی دگراندیشی در جامعهی ما چه سیر و جایگاهی داشته است؟
نقرهکار: شاید بتوان گفت بیش از 2500 سال (یا به روایتی بیش از 7500 سال) از عمر دگراندیشی در میهن ما میگذرد. طبیعیست بتوان این پدیده را پارهای از ساختار تاریخ سیاسی و فرهنگی، و تاریخ اندیشهها و باورها در میهنمان (هم تاریخ حقیقی و هم تاریخ اسطورهای) دانست. چنین پدیدهای در سطوح مختلف جامعه، در مناسبات میان حکومتیان و نیز رابطهی حکومتیان با مخالفانشان و مردم، و همینطور در مناسبات میان مخالفان و مردم، و روابط خود مخالفان با یکدیگر و لایههای اجتماعی مختلف با خودشان وجود داشته و دارد. حضور قدرتمند این پدیده را با نگاهی تاریخی و منطقی به پدپدهی خونبار و دردناک «عدم تحمل دگراندیشی و کشتار دگراندیشان» در میهنمان بهتر میتوان توضح داد؛ پدیدهای که سرزمین ما را در طول تاریخاش به سرزمین سرگذشتهای هولناک و ناباورانهی پوست کندن، قطعه قطعه کردن، سر بریدن، زبان بریدن، میل کشیدن و کور کردن چشم، شمعآجین کردن، دار زدن، تیرباران کردن و ترور دگراندیشان و دگررفتاران و مخالفان سیاسی و عقیدتی بدل کرده است.
به پدیدهی عدم تحمل دگراندیشی اشاره کردید، چرا این مساله به این حدت و شدت در جامعهی ما وجود داشته و دارد؟
نقره کار: من البته در کتاب مقدمهای بر کشتار دگراندیشان در ایران و در مقالهها و سخنرانیهایم به طور مفصل به این نکته اشاره کردهام. علت پیدایی و تداوم پدیدهی عدم تحمل دگراندیشی را در واقع بیش از هرچیز در دو عامل و تمایل کلی و یک دیدگاه بینابینی جستجو کردهاند. این دو عامل اساسی عامل انسانی و عامل محیطی (یا اجتماعی) هستند. سالیانیست که در باره نقش این دو عامل بحث و جدل وجود دارد، عواملی که پیروان و طرفداران خویش را دارند. من خودم نگاهی بینابینی دارم وترکیب هردو عامل را سبب ساز پدیدهی عدم تحمل دگراندیشی میدانم.
خب همانطور هم که اشاره کردم یکی عوامل انسانیست که به ویژگیهای روانی و زیستشناسانهی انسان توجه دارد، و بر آن نیز نامهای متعددی گذاشته شده (عامل فطری، ماهوی، زیستی، ژنتیک و...) و دیگری هم نظریهی عوامل اجتماعی یا عوامل محیطی و کسبی ست، که به نوعی لوحهی سفید جان لاک طرح میشود (لوح پاک و دستنخورده) و اینکه سرشت انسان در این عرصه پاک و پاکیزه پنداشته میشود و اصل هم حدودا این میشود که انسان "ذاتا و طبیعتا" دگراندیشستیز و خشن نیست و فقط شرایط محیطی و اجتماعی او را به سوی عدم تحمل دگراندیشی و خشونت سوق میدهد. این عوامل مذهب (دین) و ایدئولوژیهای مذهبگونه،نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی و پدیدهی ستمگری و ستمبری، سیاست به ویژه آنجا که با دین میآمیزد ،تبعیض در این معنا که خود یا گروه اجتماعی خود را برتر و ممتازتر از دیگران پنداشتن و خواستن حق و امتیاز ویژه برای خود و گروه اجتماعی خود قایل شدن که میتواند دینی (مذهبی)، قومی، جنسیتی، سیاسی، اقتصادی و... باشد، سابقهی تاریخی و اجتماعی عدم تحمل در جامعه و ساختن قالب اجتماعی (استریوتایپ) و... هستند.
- درکها و نظرهای بینابینی نیز بیشتر ساختار شخصیتی انسان را عامل بروز عدم تحمل دگراندیشی میدانند. این نظریه عدم تحمل دگراندیشی و خشونت ناشی از آن در قبال دگراندیشان را امکان بالقوهای میداند که در مغز و ساختار ذهنی و روانی همه انسانها وجود دارد. که خب کار را به بحثهائی مثل موضوع "شخصیت ایرانی" به عنوان شخصیتی خود خواه و خود محور و بروز دهندهی ناهماهنگیهای ارزشی و ذهنی و رفتاری (با اتکا به ساختار فرهنگی و دینی، و نیزساخت و بافت اقتصادی و اجتماعی جامعهمان)، و یامقولههایی مثل "ساخت استبدادی ذهن" ما ایرانیها، "پسیکولوژیسم" و... میکشاند.
در ماه مرداد و شهریور هستیم؛ ماه یادآور کشتار سال ۶۷. به نظر شما چه عواملی باعث شد جمهوری اسلامی دست به این جنایت بزند؟
نقره کار: شما بهتر از من میدانید که کشتار سال ۶۷ تنها کشتار یا نخستین کشتاری نبود که حکومت اسلامی مرتکب شد، و به نظر من تا هنگامی که این حکومت بر سر کار است آخرین هم نخواهد بود. کشتار سالهای ۵۷-۵۹ وابستگان به رژیم پهلوی، کشتار در کردستان و ترکمن صحرا و کشتار بهائیان در همان سالهای نخستین انقلاب، کشتار بزرگ دگراندیشان بود. همین ویژگی نیز در رابطه با کشتار دگراندیشان و مخالفان حکومت اسلامی در خارج از مرزهای جغرافیایی کشور آغاز شد. در واقع کشتار همزمان و بعدی دگراندیشان با فرمان آیتالله خمینی که به شکل یک فتوی از دهان صادق خلخالی قاضیالقضات روانپریش و جنایتکارش بیرون ریخت، آغاز کشتار در خارج از کشور بود. خلخالی در سال 1358 لیستی از مخالفان حکومت را که میبایست در خارج از کشور ترور میشدند، صادر کرد. و بعد هاشمی رفسنجانی، ولایتی، فلاحیان، سعید امامی و... راه خلخالی را ادامه دادند.
درکشتار سال 60 آیتالله خمینی آشکارا نقش آمریت داشت، و موجوداتی چون اسدالله لاجوردی و آیتالله گیلانی و گلهای از همین دست موجودات صحنهگردانانی شدند که حتی روی نام و نقش خمینی سایه انداختند. سپس کشتار ۶۷ را داریم و بعد قتلهای زنجیرهای را که به احتمال با قتل دکتر کاظم سامی آغاز شد. (یا با استناد به روایت «حاج رضا» با قتل هواداران آیتالله منتظری آغاز شد.)
در کشتار فعالان و هواداران جنبش سبز اگر چه خمینیای در کار نبود اما افکار و دستآموزاناش مثل آیتالله خامنهای نقش آن روح پلید را بازی کردند. بر این مجموعه میباید کشتارهایی که گروههای فشار و کشتار حکومت اسلامی (امثال شاهین انقلاب، قنات، شیت، فداییان اسلام ناب محمدی و...) مرتکب شدهاند، و نیز کشتار قربانیان ستمگریها و بیعدالتیهای قضایی، اقتصادی و اجتماعی را نیز افزود.
در بارهی علت اصلی کشتارهای ششگانه میباید سراغ تفکر و اندیشگی آیتالله خمینی و حکومت دینیاش رفت. تفکر و اندیشگیای که خود را صاحب حقیقت و حق بپندارد و دیگران را باطل «ام الفساد». صاحبان این نوع تفکر انحصارطلبانه اگر باطل و ناحق به حقیقت و حق آنان تمکین نکنند، چنانچه توان و زورش را داشته باشند باطل را به فجیعترین شکل حذف خواهند کرد. ریشهی جنایت پیشگیهای خمینی و موجودات مشابهاش از این سرچشمهی آلوده آب میخورند. اما درمورد هر کدام از کشتارهای ششگانه در عین حال دیدیم علل فرعی و بهانهی جانبی نیز ساخته شد. مثلا برای قتلهای زنجیرهای بهانهی «تهاجم فرهنگی» را علم کردند و یا برای کشتار سال ۶۷ خمینی حملهی فروغ جاودان یا فعالیتهای نظامی مجاهدین درغرب کشور را بهانه کرد.
چرا کشتار سال ۶۷ بیش از سایر کشتارها مطرح و در بارهاش بحث و تبلیغ می شود؟
نقره کار: هر کدام از کشتارهای ششگانه اهمیت خاص خود را دارند و میباید به تک تک آنها نیز پرداخته شود، که به گمان من دراین رابطه کمکاری و کم توجهی شده است، اماکشتار بزرگ تابستان سال 67 را ویژگیهائی بدل به یک مورد یا Case قابل اتکاتر و یا محکمه پسندتر برای ارائه به محافل و محاکم بینالمللی کرده است. من به چند نمونه از این ویژگیها اشاره میکنم:
۱ـ فتوی خمینی یک سند است، سندی که نقش تردید ناپذیر این رهبر دینی و سیاسی را به عنوان آمر مستقیم یک کشتار جمعی نه فقط پیشاروی مردم میهنمان که جهانیان قرار داده است.
۲ـ این جنایت یک کشتار جمعی (گروهی) و یک نسلکشی ست. گروهی که صرفا به خاطر اعتقادات و فعالیت سیاسی و مذهبی (یا غیر مذهبی) به قتل رسیدند.
۳ـ حکومت اسلامی هیچگونه توجیه «قانونی» و محکمه پسند برای دست زدن به این جنایت نمیتواند بتراشد. همکاری زندانیان اسیر در زندانهای مخوف حکومت اسلامی با سازمان مجاهدین خلق درخارج از زندان غیر قابل قبول و اثبات است. بسیاری از قربانیان از مخالفان فعالیتهای نظامی مجاهدین و این سازمان بودند.
۴ـ محاکمهها تفتیش عقاید بودند، و اداره کنندگاناش با فریب دادن هدفمند برای به قتل رساندن قربانی، تفتیش عقاید کردند. این محکمهها که گاه چند دقیقه بیشتر طول نمیکشید با موازین حقوقی بینالمللی و حتی با موازین مکتوب خود حکومت اسلامی برگزار نشدند. (پیش از برپا کردن این محاکمهها قربانیان در «دادگاه» های همین حکومت به زندان محکوم شده بودند و دوران محکومیت خود را میگذراندند.)
۵ـ کشتار هزاران زندانی در خلال کمتر از ۲ ماه و دفن آنها در گورهای جمعی و در محلهای نامعلوم از مصادیق جنایت علیه بشریت است. عدم اطلاعرسانی به خانوادهی قربانیان در بارهی چگونگی محاکمه عزیزانشان، محل دفن آنان و نیز اجازه ندادن به خانوادههای قربانیان برای برگزاری مراسم یاد و گرامیداشت عزیزانشان مغایر با موازین حقوقی بینالمللی است.
به من گفتید که تمایلی به صحبت در باره «حاج رضا» راوی و شاهد جنایتهای حکومت اسلامی و به طور کلی این موضوع ندارید، اما سوالهائی مطرح میشود که به هر حال من با شما مطرح میکنم که اگر مایل بودید پاسخ دهید. چراکه حاج رضا و روایت و روابطاش در خارج از کشور به نوعی یک «پروژهی امنیتی» خوانده شد و همینطور مسائلی پیرامون خانم کتایون آذرلی مطرح شده؛ نظرتان چیست؟
نقره کار: به گمان من اثبات و حل برخی مسائل را باید به زمان و زمانه سپرد، در این مورد و در حال حاضر من این کار را کردم.
در مورد نحوهی کنارگیری شما از انتشار روایتهای «حاج رضا» هم پرسشهائی مطرح هست. در اطلاعیهای که دادید دلیل استعفای خودتان را از ادامهی انتشار روایتها خیلی روشن مطرح نکردید، امکان دارد در این رابطه کمی توضیح بدهید؟
نقره کار: توقف انتشار روایتهای شاهد جنایتهای حکومت اسلامی «حاج رضا» از سوی من، همان گونه که در اطلاعیهی مورخه نوزدهم ماه جولای ۲۰۱۲ نوشتم، فقط و فقط برای جلوگیری از «تداوم جو ایجاد شده پیرامون این روایتها، که به زیان همهی ما و به سود حکومت اسلامی تمام خواهد شد» بود. به نظر من اگر ماجرا کش داده میشد کار به جاهای باریک و دشمن شادکن تر میرسید. اطلاع دارید که عدهای حول مخالفان انتشار روایتها و راوی گرد آمدند و عدهای هم موافق انتشار روایتها شکل گرفت، و چیزی نمانده بود که بساط طومارکشی و امضا جمع کردن دو طرف، و حتی وکیل گرفتن و شکایت کردن پهن شود، و پوزیسیون و اپوزیسیون باری دیگر تماشاگر درگیری دو پارهی یک پیکره درصحنهی سیاست خارج کشور شوند. به همین دلیل من به زعم خودم برای پیشگیری از بروز این دست مسائل از این کار، که بخشی از کار و کابوس شبانه روزی من (در کنار هفتهای بیش از ۴۰ ساعت کار شغلیام) شده بود، استعفا دادم. به صراحت بگویم من به این دلیل کنار نرفتم که برخی میپندارند به این نتیجه رسیدهام که روایتهای حاج رضا دروغ هستند و حاج رضا هم دروغ پرداز، خیر، من هنوز به چنین نظری نرسیدهام، وقایعی که حاج رضا روایت کرده است را من دروغ بافی و داستانسرائی نمیدانم و حاج رضا را هم در رابطه با این روایتها دروغپرداز و قالتاق و داستانسرا نمیبینم، منتهی همانگونه که حاج رضا از همان آغاز کار اعلام کرد احتمال خطا و لغزش در بیان زمانها، مکانها و نامها در روایتها وجود داشته است. به همین خاطر هم از زندانیان سیاسی و خوانندگان روایتها تقاضا کرد که در اصلاح و تصحیح این روایتها کمک کنند. علل احتمال بروز این خطاها و لغزشها هم روشن بود و هست. بیماری شدید حاج رضا، سن او، عدم دسترسیاش به کامپیوتر و سایر منابع اطلاعاتی مکتوب، و گذر سالیان از وقایعی که او شاهد آنها بود، برخی از علل خطاها و لغزشها هستند.
بهرگونه من همانگونه که در رابطه با سؤال قبلی شما گفتم قضاوت در بارهی « حاج رضا» و روایتهایش را هم به زمان و زمانه سپردم.
آیا فکر میکنید کنار رفتن تنها راه حل است؟ چرا روایتها از زندان و شکنجه از دو زاویه نه؟ یعنی هم از سوی زندانیان و هم از سوی زندانبانان و کلا دست اندرکاران؟ به ویژه این که زندانبانان و دست اندرکاران چیزهائی را شاهد بودند که زندانیان قادر به دیدن آنها نبودند.
نقره کار: من همهی این ماجرا نبوده و نیستم که کنار رفتنم قضیه را بخواباند، شک ندارم حاج رضا اگر زنده بماند کارش را ادامه خواهد داد. او قبل از اینکه با من تماس بگیرد روایتهایش را از طریق برنامهی پر بیننده بهرام مشیری «سرزمین جاوید» منتشر میکرد. با نظر شما هم موافقم که روایتها اگر از دو زاویه مطرح شوند اثر بخشتر خواهند بود. به گمان من زندانیان راوی فاجعهاند (من البته یکی از این راویان را در کنارم دارم، همسرم را میگویم که نزدیک به ۵ سال زندانی زندانهای تهران بود و شاهد کشتار ۶۷)، اما دست اندرکاران زندانها را راوی اوج فاجعه میدانم. امیدوارم بخشی از دست اندرکاران که از کردهی خود پشیمانند و به خارج کشور گریختهاند مثل حاج رضا روزهی سکوت ناروای خود بشکنند و بگویند و شهادت بدهند در خلوت شکنجهگاهها و قتلگاهها با عزیزان ما چه کردند؛ سکوتشان بشکنند و درونمایهی این حکومت متعفن غثیان کنند.
نظرات خوانندگان:
اقای نقره کار چپگرا 2012-08-18 09:02:14
|
دست از افشاگری برندارید کاری که تا حالا کرده اید قابل ارج است ادامه بدهید و بنویسید |
حفظ وحدت درست ٬اما به شه قیمتی؟ غلام 2012-08-12 00:44:36
|
عزیزجان.من فکر میکنم شما کار درستی میکنید٬لطفاً حتی اگر شده با تاٌخیر ولی ادامه بدهید.چون من فکرمیکنم این کار یک محکمه ای است که دو طرف دارد و حقایق بهتر مشخص میشود. |
کمیته حقیقت یاب ایکاروس 2012-08-11 10:26:04
|
دکتر نقره کار عزیز
افشای این جنایت ها به عنوان سند پلیدی این رژیم لازم است. به هر حال می توان با تشکیل کمیته هایی در داخل و پیگیری صحت وسقم نام شکنجه گران و زندانیان به کشف حقیقت رسید. داشتن نام این افراد برای رسیدگی در فردای سرنگونی رژیم خونخوار اسلامی از ضروریات است. پس لطفا" ادامه دهید. |
مرعوب شانتاژ نشو سیامک 2012-08-11 05:31:21
|
دکتر عزیز من قانع نشدم اینکه میگوئی برای جلوگیری از چنددستگی وسود بردن جمهوری اسلامی ادامه نخواهی دادقابل قبول نیست تنها فقط این شانتاژهااز جانب مجاهدین بود که به شما برخورد میکردند من فکر میکنم شما هنوز به این فرقه توهم دارید اصلا نظر تو نسبت به این فرقه چیست ؟ چرا ازاین فرقه که خیانتش زبانزد خاص و عام است شما جاخالی میکنی |
شهرنوش 2012-08-10 14:17:34
|
دکتر جان انتظار داشتم مرعوب شانتاژ نشوید اما شدید. تا همین جا هم کار شما ارزش خاص دارد. امید دارم ادامه بدهید. |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد