logo





محبوبه

پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۲ اوت ۲۰۱۲

مریم صیامی نمین

مدرسه فمینیستی: با پشت دست عرق پیشونیشو پاک می‌کنه. جاروبرقی رو بلند می‌کنه که ببره بذاره سرجاش. صداش می‌کنم: بیا یه شربت بخور حالت جا بیاد. خسته شدی... میاد می‌شینه رو صندلی روبروی من. تازه فرصت می‌کنم صورتشو ببینم. روی گونه‌‌اش یه خط افتاده و توی چشمش یه لکه خونه.
می‌پرسم: حرف حسابش چیه؟ آهی میکشه و میگه: «خودمم نمی‌دونم، یه روز میگه چرا میری سرکار؟ یه روز میگه برگردیم شهرستان، یه روز پیله میکنه که با یکی از دوستهای مجردش تو رهن خونه شریک بشه...»
یعنی چی که تو رهن خونه شریک شه؟
ـ یعنی اینکه یه تومن از پول پیش خونه رو اون بده، بیاد با ما همخونه شه.
مگه چند تا اتاق دارین؟
ـ یه دونه.
پس چه‌جوری اونم بیاد با شما زندگی کنه؟
ـ منم همینو پرسیدم که این صورتو برام درست کرد.
چرا برنمی‌گردین شهرستان؟
ـ جلوی چشم فامیلا که باشیم بدتر می‌کنه. هرروز یه سازی میزنه: یه روز میگه به داداش‌‌ت بگو بعد از ظهرها ماشینشو بده من مسافرکشی کنم. آخه چطور روم بشه این حرفو بزنم؟ داداشم داره خودش رو ماشین کار می‌کنه. خرج زن و بچه‌ش از این راه در میاد، تازه ماشینم قسطی برداشته، باید قسط‌هاشو در بیاره.
یه روز میره سراغ باباش که زمینتو بفروش بده من کاسبی کنم، اون بنده خدا با هزار بدبختی و جون کندن یه تیکه زمین خریده که با کشاورزی، خرج خودشونو در بیاره. بفروشه خودش چکار کنه؟ خلاصه اگر دور باشیم فقط ناراحتی‌‌شو سر من خالی می‌کنه. اما اونجا باشیم هر روز خدا با یکی دست به یقه‌ست.
قبلا چیکار می‌کرد؟
ـ گچ‌‌کار بود.
خوب چرا نمیره دنبال گچ‌‌کاری؟
ـ پارسال از بالای نردبون افتاد زمین کتفش در رفت. چند وقت که اصلا نمی‌تونست دستشو تکون بده، بعد از اونم دیگه دستش از کار افتاد. بدبختی دست راستش‌‌ام بود. برا همین بهانه‌گیر شده. مرد که بیکار بشه با زمین و زمان ناسازگاری میکنه. منم اولا کار نمی‌کردم، دلم می‌خواست برم نهضت درس بخونم، دیدم خرج، شوخی سرش نمیشه، کرایه خونه و خورد و خوراک... خودمونم گشنه بمونیم این بچه رو نمیشه گشنه گذاشت. شکم بچه که ندارم سرش نمیشه. تو خرج این یکی موندیم، مادرش میگه یکی دیگه بیاری دل‌‌گرم میشه میره دنبال یه کاری. یکی نیست بهش بگه بنده‌‌خدا برای این یه دونه‌ش غذا نیست. اگه برم سرکار، یه چیزی می‌خرم می‌برم خونه یه غذایی درست می‌کنم. ولی وقتایی که کمردردم شروع میشه، میزنه به پاهام ، راست نمی‌تونم بشم چه برسه به کار...
..برعکس می‌زنه تو اون روزهام از شهرستان مهمون میاد برامون. خواهر مادر که غریبه نیستن باشه یه چیزی با هم می‌خوریم، نباشه سیب‌ زمینی آبپز می‌کنم. بدیش اینه که غریبه‌ترا، فامیل‌‌های دور پا می‌شن میان تهران دکتر، درد آدمو که نمی‌دونن. چند شب پیش چهار نفر از فامیل‌‌های زنداییش اومده بودن. رفتم از همسایه تخم مرغ گرفتم کوکو درست کردم. می‌بینن جا برا خودمون نداریم شبم می‌مونن. فرداش دارن میرن. اصرار میکنه بمونین چه عجله‌ای دارین؟ باشین ببرمتون گردش! خدا رو شکر اونا نموندن. بهش میگم پول داری که مهمون نگه می‌داری؟ اگه می‌موندن می‌خواستی چیکار کنی؟ میگه تو نمی‌فهمی من آبرو دارم جلوی فامیل، میرن میگن دو روز مارو نگه نداشت. میگم بنده خدا ما نداریم شکم این بچه رو سیر کنیم، تازه دیدی که از همسایه قرض کردم؛ میگه تو چه می‌فهمی آبرو چیه، تو گدا زاده‌ای، ندید پدیدی....
خواهراش هروقت ببیننش، نصیحتش می‌کنن میگن به فکر زندگی خودت باش برو دنبال یه کار ساده‌تر که خیلی به دستت فشار نیاره، آبدارچی، سرایداری، چیزی،... میگه من نمی‌تونم جلوی هر کسی گردن کج کنم من غرور دارم . میگم ما که فقط خودمون نیستیم، این بچه هم هست. فردا بخواد بره مدرسه خرج داره، کیف و کتاب می‌خواد... میگه لازم نیست بره مدرسه، مگه ما نرفتیم چی شد؟ میگم مرد حسابی زمان ما فرق می‌کرد، تازه ما هم پدر و مادرامون مقصرن. اگه گذاشته بودن درس بخونیم، الان این وضعمون نبود. میگه مشکل ما بیسوادی نیست، مشکل ما بی‌پولیه ....من چی بگم به یه همچین آدمی. زیادم که سربه‌سرش بذارم داد و فریاد میکنه: من که زن نمی‌خواستم، بابام به زور برام زن گرفت، حالا هم باید بیاد منو از این بدبختی در بیاره...
راس راستی زن نمی‌خواسته یا الان که وضع خرابه اینجور میگه؟
ـ فردای عروسی به من گفت: من زن نمی‌خواستم، به زور تورو برام گرفتن. حواست باشه زیاد سربه سرم نذاری، من زن نگه دار نیستما، یه روز طلاقت میدم.
با تعجب می‌پرسم: تو به کسی چیزی نگفتی؟
ـ چرا به مادرم گفتم. مادرم گفت: مرده می‌خواد پررو نشی. درست میشه. گفتم اگه درست نشه چی؟ گفت: حالا که دیگه کار از کار گذشته، سرتو بنداز پایین و زندگیتو بکن...
آهی میکشه و بلند میشه: پرحرفی کردم، سرتون درد آوردم،.. تراسو دستمال بکشم یا بشورم؟ رو به آفتاب ایستاده. نور می‌تابه تو صورتش. با دقت نگاش میکنم. انگار تازه دیدمش، چه چشمای قشنگی داره ......

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد