logo





یک روز، بی نقاب

چهار شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱ - ۲۵ ژوييه ۲۰۱۲

آزاده بی پروا

a-biparva.jpg
و دنیا نقاب ِ بی تفاوتی اش را
دگر بار
بر چهره در آویخت
و خون و خونخواهی
در آستان غروب
چه دلپذیر توحّشی را رقم می زد!
هزار سلاح سپید
با هزار فشنگ سیاه
زمین را چه نرمگِنانه
تیر باران می کرد!
چه زیبا !وَه ,چه زیبا !
در آستان هر حادثه ای ایستادن
و بر خود نهراسیدن
چشمها را زینتی از ابریشم شادی
بر سنگ مخدوش ِ زیرین آسیاب
که مدام در گردش سپیدی دایره گونش
رود ,رود
را سیراب می کند
و هیچگاه از گندم
در زمین بایر دستان
خبری نیست
سُهره, پنداری در آینه ی این آب
طاووس دیده است !
و تمام ِ هیاهوها و زوزه ها
در آستان غروب
به پیشواز ِ تکیده ها می آیند !
چه استقبال با شکوهی
در نهایت دقت
دستچین و منتخب
برای لاله چین کردن ِ حواشی این زمین
گونه ها زردی گندم را می بوسند
سراسر ِ این چشم انداز
پرسشی است
تا ابد
بی پاسخ
بسان ِ روباهی بی شاهد!
و دریوزه گری با لباس مطلاّ !
چقدر دلهره آور
چقدر مضحک
و باز هم قُمری تک بال
از نقاب ها لانه ای می سازد
و روی تمام آن ها
با نوک ِ آزرده اش
لبخند ساده ای را نقش می زند
و قلبش را می گستراند
به انتظار نسیم یا پرنده ای
که بال گمشده اش را
به ارمغان آرَد

دوم مرداد 1391

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد