logo





حقیقت در دادگاه تاریخ

(نگاهی کوتاه به کتاب "حقیقت ساده" نوشته منیره برادران)

يکشنبه ۲۵ تير ۱۳۹۱ - ۱۵ ژوييه ۲۰۱۲

اسد سیف

"و گورستانی چنان بی‌مرز شیار کردند
که بازماندگان را هنوز از چشم
خون‌آبه روان است"

(احمد شاملو)

شهرزادنیوز: تهران با پایان یافتن جنگ ایران و عراق انگار سیمایی دگر به خود گرفته است؛ در پس "هیاهوی شادمانه بچه‌ها" که صدایشان از "شهربازی به گوش می رسید"، در "این‌سوی دیوار، خفاشِ مرگ سایه گسترده بود. ما در نوبت شلاق و مرگ به سر می بردیم."
این سخن منیره برادران است که پس از نه سال زندان و آمدن به خارج از کشور، با دردی جانکاه می کوشد تا یادمانده‌های خویش از زندان‌های جمهوری اسلامی مکتوب گرداند. "حقیقت ساده" تلاش اوست در این راه که می توان از آن به عنوان یکی از نخستین خاطراتِ منتشر شده در این عرصه نام برد.
برادران از همان روزهای زندان آرزو می کند تا "با یکی از آن بالن‌ها به پرواز درآیم و سرگذشت‌مان را به فریاد بازگویم". "حقیقت ساده" تحقق همین آرزو است. روایتِ زندگی "جهنمی"ی همه‌ی آن "گناهکاران"ی است که نخواسته‌اند سرسپرده و مجیزگوی رژیم باشند. هستند از آن میان کسانی که در زندان‌ها به "راه راست" هدایت شده‌اند، با این‌همه؛ چه "تواب" و چه "نادم"، هم‌چون "سرموضعی"ها، همه قربانیانی بوده‌اند که مرگ و یا آزادی خویش انتظار می کشیده‌اند.
او "بازآفرینی گذشته" را در "کلنجار رفتن"های مُدام با خویش در چگونگی بیان "تجربه‌های نهانی"، سرانجام واقعیت می بخشد، بر "هراس"‌ها غلبه می کند، "تردیدها" کنار می گذارد تا "جزئی کوچک از تاریخ روزهای سیاهی" را بنویسد که "هنوز پایان نیافته" است.
منیره برادران نیز به سان اکثریت همه آنانی که از زندان جان به سلامت برده و بعدها خاطرات خویش مکتوب کرده‌اند، نوشتن از زندان و هم‌بندان سابق را بر خویش "وظیفه" دانسته‌اند، و همین احساس وظیفه است که هم‌اکنون گنجینه‌ای تلخ با بیش از شصت کتاب خاطرات در شمار "ادبیات زندان" داریم که در خارج از کشور انتشار یافته‌اند. تمامی این آثار کوشیده‌اند تا سیمای مخوف رژیمی را به تصویر درآورند که زندان را دانشگاه می دانست و تصمیم به "ارشادِ گمراهان" داشت.
چند سال پس از آزادی، به ویژه حضور در خارج از کشور به نویسنده این امکان را داده است که از گذشته، از روزهای سیاه زندان، فاصله بگیرد و با نگاهی امروزین به سراغ آن برود. کاری بس دشوار که با موفقیت از پس آن برآمده و همین باعث شده تا جایگاهی ویژه در میان "ادبیات زندان" داشته باشد. او تنها به یاد نمی آورد که از رفتار دژخیمان بنویسد، می کوشد رفتار خویش و دوستانِ هم‌بند را نیز بازگوید و در این راه بی هیچ تردیدی، درون خویش هم بر زبان می راند. در واکاوی‌های او از گذشته می توان روان وی و هم‌چنین دیگر زندانیان بازشناخت و همین خود امتیاز این اثر است نسبت به دیگر آثار.‌
در نگاهی کوتاه به "ادبیات زندان"، آن‌چه در بیشتر خاطرات می یابیم، گفتن از دیگران است، چیزی که با "اتوبیوگرافی" و یا خودزندگی‌نوشت (Autos-Bios-Graphein) فاصله‌ای بسیار دارد. در اتوبیوگرافی نویسنده به نوشتن جنبه‌های گوناگون هستی خویش نظر دارد و در این راه زبان و تاریخ با روان فرد و جامعه در پیوند قرار می گیرند. خاطرات اما یادمانده‌های شخص است از دیگران که به درون هستی فرد نظر ندارد. نوشتن اتوبیوگرافی در کشورهایی که هنوز "فردیت" انسان‌ها در بند است، غیرقابل انتظار است. بر این اساس در این عرصه ما هنوز در فقر مطلق به‌سر می بریم. "حقیقت ساده" را با این نگاه می توان اثری دانست که تمایل به اتوبیوگرافی‌نویسی در آن قوت دارد.
شرایطِ متفاوتِ هستی‌ی انسان‌ها سبب می شود تا در موقعیت‌های مختلف رفتاری دگرگون از خود نشان دهند. امروز اگر با آگاهی به سراغ موضوعی به نام پدیده زندان در جمهوری اسلامی باشیم، می توان از بازخوانی خاطرات زندان فراتر رفت و بازشناسی گذشته را پشت‌سر گذاشته، به خودشناسی و شناخت جامعه رسید. برادران در بیان یادمانده‌های زندان، از خود شروع می کند و "من" او در این روایت جایگاه ویژه‌ای دارد. او کوشیده است در نمایشِ محیط و تجربه‌ی به‌سر آمده، از هستی خویش در زندان بنویسد و امروز، فردیتِ دیروز خود بجوید.
"حقیقت ساده" همان "حقیقتی" است که ژان ژاک روسو "اعترافات" خویش بر کاغذ آورد و از رفتار و کردارش در برابر خدا پرده برداشت. "حقیقت ساده" چون دیگر خاطرات زندان، "شهادت‌نامه" است در برابر دادگاهی که وجود ندارد ولی امیدواریم که روزی برپا گردد، ادعانامه‌ای است که می کوشد سندی باشد بر گوشه‌ای از جنایت‌های بیشماری که جمهوری اسلامی به نام حکومتی الهی بر مخالفان فکری خویش اعمال کرده و می کند. می خواهد شاهدی باشد در "دادگاه تاریخ" با این امید که دیگر تکرار نگردد.
برادران با گذشتن از "کویر وحشت" کوشیده است خاطرات خویش از زندان‌ها مکتوب کند تا از پدیده "فراموشی تاریخی" پیشگیری کند. او می داند که اگر ننویسد و نوشتن‌ها تکرار نگردند، جنایتی هولناک به فراموشی سپرده خواهد شد و فراموشی در این راه خود جنایت است. تا اندوخته‌های ذهن مکتوب نگردد، نسل جدید به فهم گذشته قادر نخواهد بود. در فراموشی است که تاریخ دگرسان و به نفع قدرت حاکم نوشته می شود و از آن سوء‌استفاده می گردد.
در روایت کردن‌هاست که حقیقتِ قدرتِ حاکم در برابر حقیقتِ قربانیان قرار می گیرد که این خود هدف است. خاطرات زندان در واقع یادمانده‌های قربانیان است از جنایتی بزرگ‌تر که در کلیت خویش هنوز ناآشکار است. از در کنارهم قرار دادن آن‌ها با روزهای سیاه تاریخ اجتماعی یک کشور آشنا می شویم، به این امید که در ذهن جامعه عمومی و ماندگار گردد و مکرر نگردد.
برادران خود معترف است که برداشت او از واقعیت نمی تواند با برداشت دیگران یکسان باشد، با این‌همه می کوشد "داوری‌های شخصی را به کلی کنار نهد تا خواننده خود داور باشد." سراسر زندگی نُه‌ساله او در زندان‌های رژیم از یک‌سو در درگیری با صاحبان قدرت است و از دیگرسو در مبارزه با خویش. درون و بیرون او همیشه در جنگی مُدام باهم هستند؛ بودن و یا نبودن.
در میان غمِ حاکم است که صف‌بندی‌ها میان قربانیان خود به زندانی در زندان بدل می شوند. اختلاف‌های عقیدتی به مسائل دیگر بسط داده می شوند و بهانه‌ای می گردند برای مرزبندی‌ها، چیزی که سود آن در نهایت به کاسه رژیم سرریز می شود. "فضایی که ساخته بودیم" آزاردهنده بود.
آن‌سوی زندان، در برابرِ نافرمانان، قدرتِ حاکم قرار دارد، آن‌که زندان برپا می دارد تا مخالفان سرکوب کند. در سرکوب‌هاست که شکنجه بر شکنجه افزوده می شود، شیوه‌هایی نو کشف می گردد، "حاج‌داوود"ها سر بر می آورند تا از "جعبه"ها "تابوت" برپا دارند. در این تابوت‌هاست که انسان‌ها درهم می شکنند، در خود فرو می ریزند، روان‌پریش می گردند، به نمایندگان قدرت به عنوان ناجی، ایمان می آورند و به "پستی" و "خیانت" خویش اقرار می کنند. و این‌که "جنایت و خیانت‌ها کرده‌اند و حالا توبه کرده و در اوج عجز و ناتوانی تقاضای بخشش می کردند." در حکمتِ اسلام آن‌که گناه می کند، باید به درگاه خدا توبه کند. خدا توبه‌کنندگان را می بخشد. آن‌که توبه نکند، به آتش جهنم گرفتار می آید. و حاج‌داوود می کوشد به این جهنم تجسم بخشد. او نماینده خداست بر روی زمین، در زندان.
در "بند سنگ‌شدگان" همه مسخ شده‌اند، در "ولایت" ذوب گشته‌اند، یاران دیروز را فاحشه می خوانند، می خواهند از آنان دور بمانند تا مبادا به گناه آلوده گردند و کثیف گردند.
آزادی از زندان‌های جمهوری اسلامی آرزویی است که فقط در خیال شکل می گیرد و میزان محکومیت در آن نقشی ندارد. برادران که در دادگاه نخست به سه سال زندان محکوم شده بود، پس از تحمل آن، دگربار به دادگاه فراخوانده می شود. در برابر تنها سئوال که "آیا حاضر به مصاحبه هستی؟" و پاسخ نه، در طی چند دقیقه، محکومیت او به ده سال افزایش می یابد.
سایه مرگ در زندان‌های جمهوری اسلامی آنی از ذهن زندانی دور نمی شود؛ مرگ و یا زندگی؟ این‌جاست که انتخاب پیش می آید و توانِ تن. برادران در این شرایط است که به سجده می افتد تا خدایی را سپاس گوید که وجودش را منکر است. او که "در اوج یأس و وازدگی و در شرایط روحی بسیار سخت مقاومت کرده بود"، سرانجام در جنگ بین "من" درون و "من" بیرون، اندکی تسلیم می شود تا تسلیم مرگ نگردد، از همین رفتار است که دچار شرم می شود و از زندگی بیزار می گردد. روزه می گیرد تا با تظاهر به آن، فشار زندان تحمل کند. او امروز که به گذشته می نگردد، بی هیچ سانسوری، تردیدهای آن روزانِ خویش را بر زبان می راند و این‌که عاشق زیستن بود و می خواست زنده بماند. نمی خواهد حماسه‌آفرین باشد، می خواهد از حق زیستن بهره‌مند گردد.
در زندان، آدم‌ها یک‌شبه پیر و شکسته می شوند، چنان‌که نرگس، همسر برادر راوی، پس از اعدام شوهر، در پی یک شب بیداری، به آن دچار می گردد. به برادر اجازه داده می شود تا پیش از اعدام از طریق تلفن با همسر خویش که هم‌بند راوی است، وداع گوید و این‌که؛ "مرا به جرم این‌که زندانی زمان شاه بودم، ساعاتی دیگر تیرباران خواهند کرد". شب‌هنگام منیره و نرگس کِز کرده در کنجی، دست در دستِ هم به انتظار می نشینند تا صدای تیر خلاص را از میدان تیر بشنوند که یعنی تمام. و این آیا می تواند فقط یک لحظه باشد؟ منیره به استثناء، در این مورد خسّت به خرج می دهد و از این لحظه، از کوه درد و رنجی که تحمل کرده‌اند، سریع می گذرد.
بر تاریخ هستی عزیزی چنین آسان نقطه پایان گذاشته می شود. لحظاتِ تاریخ را اگر خطی بنگریم، آنی بیش نیست، زمان آن محدود است، ولی او از عمق تاریخی که در درون آدمی به زمانی بی‌کران در جریان است، متأسفانه در این مورد چیزی نمی گوید. منِ خواننده می دانم که بازآفرینی آن لحظات یعنی هزاران بار در خود فرو ریختن و بغضِ گلو به هق‌هق سپاردن است، اما تاریخ اجتماعی ما به همین لحظات محتاج است. عده قربانیان قابل شمارش است، هزارانی که دیگر نیستند ولی جراحتی که از مرگ آنان بازماندگان تحمل می کنند، مقیاس‌ناپذیر است. "زنده بودن حس رضایت را بر می انگیزد و این واقعیت چه زشت است، اما از دست دادن عزیز، این چه تلخ است."
اگر شکنجه و درد و ممنوعیت‌ها در زندان نمادهای مرگ و نیستی باشند، زندانیان به هر بهانه‌ای شادی را می جویند که نماد زندگی است و به آن شور می بخشد. در دنیای کوچک زندان هم می توان پاسدار شادی شد و خنده بر لبان نشاند. در زندان مرگ را با زندگی فاصله اندک است. در این فضای دهشتناک است که در میان دردِ حاکم، نورزو و دیگر جشن‌ها بهانه‌ای می گردند تا غبار غم به همراه گرد و خاکِ نشسته بر در و دیوار زدوده شود و روان آدمی به‌سان کاشی زیر پا صیقل خورد. جشن برپا می گردد تا هستی جان گیرد و هم یک دهن‌کجی باشد بر رژیمِ ضد جشن و شادی. جشن برپا می گردد تا دوستی‌ها در برابر ترس و خفقان حاکم تحکیم گردند.
زندان در گام نخست آزادی را از انسان سلب می کند و توانایی او را از طریق ارتباط وی با دنیای خارج تا حد امکان کاهش می دهد. و این در اصل پیام حاکم است به قربانی. رژیم حاکم تن زندانی را در اختیار دارد. شکنجه‌گر می کوشد تا با تسخیر جسم زندانی، روان او را نیز به تصرف درآورد. زندانی در شکنجه‌گاه باید از انسانیت خویش تهی گردد و مقاومت او به هر شکل ممکن درهم شکسته شود.
به زیر شکنجه، آن‌گاه که جسم درهم شکسته شد، روان را هم درهم می شکنند، آرمان و آرزو نیز به شکست کشانده می شوند و فرد به خلاء دچار خواهد گشت؛ سردرگُم و آواره و آونگ در زمان. او دیگر آن انسانِ سابق نیست. نگاه او نیز به زندگی و پدیده‌های آن هم‌چون تن او، جراحت بر می دارد. انسانِ شکسته‌شده، آن‌که قدرتِ مقاومت خویش از دست می دهد، و تسلیم شکنجه‌گر می شود، دیگر آن نیست که بود. خاطراتِ تلخ این ایام، اگر زنده بماند، تا پایان عمر وجود او خواهد آزرد.
زندان خود بزرگ‌ترین شکنجه است. نماد قدرت حاکم است، چنان‌که شلاق و شکنجه ابزار سلطه اوست. این‌جاست که بدن در رابطه با سیاست قرار می گیرد و قدرت حاکم سلطه‌ی خویش بر جسم زندانی اعمال می کند. جسم به موضوعی (ابژه) بدل می شود که حاکمیت می کوشد مُهر اقتدار خویش بر آن بکوبد. در چنین شرایطی است که می توان گفت؛ زندان نظم مستقر را در انسان درهم می شکند و به حالت تعلیق در می آورد.
در "حقیقت ساده" واقعیتی دیگر نیز روشن می گردد و آن این‌که زن زندانی به نسبت مرد زندانی فشار مضاعفی را متحمل شده است. در کنار انواع آزارهای جنسی، از تجاوز و "دستمالی" و ده‌ها مورد از این نوع، می توان از دردسر "حجاب" گفت که به زیر شکنجه هم می بایست رعایت گردد و همیشه "مواظب بودیم که حتا در خواب هم حجابمان حفظ شود. نیمه‌شب‌ها مردان پاسدار به داخل بند می آمدند." و یا "عادت ماهانه" که در بسیار مواقع حتا پاسداران و زندانبانان مرد هم نمی دانستند که چیست.
برادران خویش را در این اثر، در تمامی ابعاد بیان می کند تا چهره‌ای دیگر از هستی را بازشناسد، پرسش‌هایی پیش می کشد تا منِ خواننده نیز به همراه او به چرایی موقعیتِ دیروز بیندیشیم و چگونگی آینده را پرسشگر باشیم. "حقیقت ساده" بسیار ساده بیان شده است اما نباید آن را ساده گرفت، تاریخ نسل ماست.

چاپ چهارم "حقیقت ساده" یک حادثه است. نشان می دهد که مردم مشتاق آگاهی هستند. می خواهند واقعیت پنهان رژیم را از لابه‌لای آن بهتر بشناسند. با این‌که کلیتِ کتاب در ده‌ها سایت اینترنتی قابل دسترس است و بی هیچ اغراق می توان تصور کرد که خوانندگان آن از مرز صدهزار نفر نیز گذشته‌اند، دگربار چاپ شده است. در ورای این استقبال اما واقعیتی دیگر را نیز می توان بازشناخت:
اکنون پس از گذشت سه دهه از عمر حکومت اسلامی باید پذیرفت که راه رسیدن به دمکراسی در ایران فردا در گام نخست، "حقیقت‌یابی" همین پرونده‌هاست، نه برای "قصاص" و یا "انتقام"، بل‌که از طریق شناخت و به رسمیت شناختن تاریخی آن، تا از آن اهرمی ساخته شود برای عدم تکرار، و برای مقابله با فراموشی تاریخی که انگار به آن دچار گشته‌ایم. سازندگان این نظام، از هر جناحی، چه اقتدارگرا و چه اصلاح‌طلب نمی خواهند از آن، به ویژه تابستان 67 چیزی بگویند و یا بشنوند. بهتر این می دانند که به فراموشی سپرده و یا "بخشیده" شود.
در این شکی نیست که التیامی بر این زخم‌ها نمی توان یافت. زندگی‌ی نیست‌شده، غیرقابل بازگشت است. هدف از پیگیری موضوع همانا مبارزه با فراموشی است و این‌که حقوق پایمال شده را در دادگاهی ویژه رسمیتی حقوقی و تاریخی بخشید تا بر "عدالت حقوقی" و قضایی تأکید گردد و آمران و عاملان آن معرفی گردند و به کیفر برسند. دادخواهی اما محدود به کشتار 67 نیست، جنایت‌ها در تمامیت خویش باید مورد بررسی و پیگرد قرار گیرند. هیچ نظام دمکراتیکی بدون توجه و مسکوت گذاشتن این امر قابل تصور نیست. دادخواهی یعنی نقد سیستم جنایت.
"حقیقت ساده" را "انتشارات فروغ در آلمان و "نشر خاوران" در پاریس به اشتراک منتشر کرده‌اند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد