سیاست ثابتی هنوز بر منطق سرکوب و خون استوار است. او هنوز هم ناماندگاری رژیم پیشین را در نکشتن و استفاده نکردن مطلق از سرکوب می داند. دمکراسی ادعایی او به منطق قتلعام ممکن می گردد. آن مسئول "مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر" نیز به همین نتیجه رسیده است که تا "وقتی مشروعیت یک حکومت زیر سئوال برود اما قدرت سرکوب داشته باشد، آن حکومت ساقط نمی شود." و این چیزیست که در مورد جمهوری اسلامی سالها شاهد آنیم. | |
شهرزادنیوز: پرویز ثابتی، مرد مشهور سازمان امنیت رژیم شاه، در گفتوگویی با دکتر عرفان قانعی فرد، به اتفاق کتابی آفریدهاند به شیوه "تاریخ شفاهی" که نام "در دامگه حادثه، بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت شاهنشاهی" بر خود دارد. این اثر در پنج فصل تنظیم شده که از سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 آغاز و تا انقلاب 1357 ادامه دارد.
نام ثابتی بر کتاب، کنجکاوی خواننده را برای خواندن آن بر می انگیزد، به این امید که سخنی نو در آن بخواند. با اشتیاق آن را به دست می گیرد تا شاید از پس پرده سازمان مخوف ساواک در سرکوب مخالفان چیزی در آن بیابد. و یا از دهها گرهی ناگشودهای بشنود که آقای ثابتی به عنوان "مقام امنیتی" می داند و جامعه نسبت به آن ناآگاه است.
در پی خواندن بیش از ششصد صفحه پرسش و پاسخ، نه تنها سخنی نو بر زبان رانده نمی شود، رازی نیز آشکار نمی گردد. ثابتی همان مقام امنیتی باقی مانده است و همان سخنان پیشین نیز تکرار می کند. این البته شهامت اوست در دفاع از کلیت رژیم پیشین. جالب اینکه؛ چنین می نماید که پرسشگر همفکر و همزبان او است. نوع پرسشها در ذهن خوانندهای که به نظام فکری جمهوری اسلامی آشنایی دارد، این سئوال را پیش می کشد که این مرد در مقام "محقق تاریخ" کیست که تاریخ به روایت جمهوری اسلامی بر ذهن دارد، وعنوان دکتر آرایش نام اوست. از صحبتهای همین کتاب بر می آید که با بسیاری از سران رژیم سابق مصاحبههایی انجام داده، اعتماد ثابتی آن اندازه جلب کرده که وی بیش از 2000 صفحه خاطرات منتشرنشده خویش را نیز در اختیار او قرار داده و حاضر گشته با او مصاحبه کند.
ثابتی شاخصترین "مقام امنیتی" رژیم پهلوی، "از سال 1335 تا 1357 به عنوان فرد دوم ساواک و مسئول اداره بررسیهای سیاسی، و مدیریت امنیت داخلی کشور بوده است که پس از 33 سال سکوت سرانجام در این کتاب، از این غار اسرار پرده برداشته است."[1]
قانعی فرد اما کیست؟ در مقدمه کتاب و بر جلد آن آمده؛ "محقق تاریخ معاصر" که پیش از این سرگذشت جلال طالبانی را به همین شکل پرسش و پاسخ در دو جلد با نام "پس از شصت سال" نوشته است. عباس شکری در مصاحبه با او که در هفتهنامه "شهروند" کانادا منتشر شده، وی را "پژوهشگر تاریخ معاصر" و "زبانشناس" معرفی می کند و در مقام علمی او می نویسد؛ "جوانی است که درست و یا غلط جرأت کرد و لغتنامهی نروژی-فارسی نوشت و منتشر کرد، آنهم در شرایطی که هنوز زبان نروژی را نیاموخته بود." و ادامه می دهد که در سال 2000 به نروژ آمده بود تا پناهنده شود ولی به توصیه او به ایران بازگشته است. قانعی فرد در همین مصاحبه خویش را "پژوهشگر می خواند و می گوید که زبانشناسی تحصیل کرده ولی "از سال 2002 به بعد سرنوشت من با تاریخ معاصر گره خورده". این اثر را کاری نو می داند و از سازمانهای سیاسی می خواهد تا همچون فرخ نگهدار، او را در این راه "سپاسگزار" باشند. البته فراموش نمی کند که موضع خویش با "جنبش سبز" و شخص سروش روشن نماید و اینکه با آنان نیست،[2] اما به راستی با کیست؟
چندین گروه از کردها او را حزبالهی و مأمور جمهوری اسلامی می دانند. مطالبی در این مورد را می توان در ماشین جستجوگر گوگل یافت.
به نظر ثابتی "آگاهیسازی نسلهای جوان ایرانی از واقعیت رویدادها علت" چاپ این اثر است. ناشر، نشر کتاب در آمریکا، معتقد است که "این کتاب فصل تازهای در باب مباحث انتقادی و تحلیلی تاریخ معاصر ایران" خواهد گشود.
من در این نوشته کوتاه با این ادعاهای دهنپُر کن و بیمحتوا کاری ندارم. به سخنان ثابتی نیز قصد ندارم بپردازم. در این چند هفته به اندازه کافی در سایتهای اینترنتی خارج از کشور به آن پرداختهاند. با شکل مصاحبه و نگاه مصاحبهگر مشکل دارم، چیزی که کسی به آن نپرداخته است.
ثابتی تحصیلکرده حقوق است، آدمی کارکشته در استنطاق، می داند کجا، تا چه اندازه و چهسان سخن بر زبان راند. مدافع خاندان پهلوی است، از رفتار خویش در آن رژیم دفاع می کند. از لابهلای حرفهایش اما می توان رژیمی را کشف کرد که غرق در فساد بود، شاهی مستبد بر آن حکومت می کرد که خلاف قانون اساسی کشور، در تمامی کارها دخالت می کرد، شاهی زنباره که ثابتی استبداد او را نوعی دمکراسی می داند که در آن منطقه و به نسبت کشورهای همسایه منحصر به فرد بود.
قانعیفرد "یکی از ویژگیهای کارهای [خویش] را نوگرایی" می داند. در خوانشِ کتاب اما چیزی از این نوگرایی یافت نمی شود. او برای نقش ناپرسای خویش در برابر ثابتی می گوید که حرف او را تکرار کرده و "بر کرسی داوری و قضاوت هم ننشسته" است. با این همه سراسر کتاب حکمهای اوست در مورد افراد و سازمانهای سیاسی. برتری اثر خویش را نسبت به چندین اثر مشابه که دانشگاه هاروارد در طرح تاریخ شفاهی ایران با سران و مسئولان ساواک (از جمله سرلشگر حسن علوی کیا، قائممقام ساواک تا سال 1340، عیسی پژمان، منوچهر هاشمی، علیاکبر فرازیان و مجتبی پاشایی) انجام داده،[3] بیش از دوهزار صفحه "یادداشت و پانویس" می داند که در آن "سخنان ثابتی" را با دیگران "مقایسه" کرده است. منابع مورد استفاده برای پانویسهای اما در کلیت خویش ساختِ ماشین "تاریخسازی" جمهوری اسلامی می باشند. و "محقق" در واقع از اسناد و یا پارههایی از اسناد استفاده کرده که به نفع سیاستهای رژیم کاربرد دارند.
زیرنویسها در کلیتِ خویش کلافهکنندهاند. پرسشگر خواسته بدینوسیله ارزش علمی بر کتاب ببخشد، بی هیچ اغراق، یکسوم کتاب را شامل می شود که البته همینها می تواند معرف شخصیت علمی ایشان باشد در علم تاریخ به عنوان پژوهشگر. پرسشها بسیار ابتدایی هستند و پرسشی را نتیجه نمی شوند که گرهای بگشاید و یا پردهای را پس زند. خلاف ادعای عنوان فرعی کتاب که قرار است به "علل فروپاشی حکومت شاهنشاهی" پرداخته شود، در این مورد راه به جایی برده نمی شود. شاهکار پرسشگر این است که هرگاه ثابتی حمله به نظام جمهوری اسلامی آغاز می کند، در پانویس آن را به نفع رژیم تعدیل کند. بحث در مورد فساد آخوندهایی چون فلسفی از آن جمله است. (ص 178) جالب اینکه تدوینگر کتاب در زیرنویسهای خویش، در معرفی امام حسین و شمر هم می نویسد تا خوانندگان آنها را بهتر بشناسند ولی از بسیاری از چهرههای تاریخی، و قربانیان رژیم شاه چیزی نمی نویسد.
قانعیفرد با ثابتی در بسیار موارد همنظر است. هر دو شدیداً از چپها متنفرند، ضدّ مصدق هستند. قانعیفرد در این مورد، خلاف دیگر موارد، چنان ماهرانه سئوال طرح می کند تا نظر خویش مبنی بر "عوامفریب" و "هوچیگر" بودن مصدق را در پاسخ از ثابتی بشنود که "برخلاف ادعاهای طرفداران مصدق من او را عوامفریب می دانم." (ص29) گفتنی است که او اصرار عجیبی دارد تا همهجا نام مصدق را "مصدقالسلطنه" بگوید. از زبان هم اوست که می شنویم؛ دکتر درخشش وابسته به آمریکا و "جامعه معلمان" تشکیلاتی در واقع آمریکایی بود. تظاهرات تاریخی معلمان در 12 اردیبهشت سال 1340 که به مرگ دکتر خانعلی منجر شد نیز ریشه آمریکایی داشت. در همین راستاست که قانعیفرد مهدی بازرگان و "نهضت آزادی" را نیز تحریکشده آمریکائیها می نامد، چیزی که حتا اعتراض ثابتی را به همراه دارد. (ص91)
چند هفته پس از انتشار کتاب در آمریکا، "مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر" در ایران با برگزاری جلسهای با حضور نویسنده، چند خبرنگار و عدهای مهمان به معرفی و نقد و بررسی آن پرداخت. نگاهی کوتاه به چند گزارش منتشرشده در نشریات داخل کشور از این نشست برای منِ خواننده روشنگر هستند.
در این مراسم شخصی به نام رسولی می گوید: "مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر هیچ نقشی در تدوین این کتاب نداشته است. ما نه مأموریتی به نویسنده کتاب دادهایم و نه از او تضمین چنین کتابی را خواسته بودیم و در کل ما مشورت داده بودیم که سوژه، سوژه خوبی است." او در ادامه در برابر پرسش حاضران در مورد نپرداختن به شکنجه در کتاب می گوید: "بحث اصلی کتاب شکنجه نبود و نیست" و از حاضران می خواهد که به این موضوع نپردازند.
به روایتی دیگر اینکه؛ مؤسسه مذکور به آقای قانعیفرد "مشورت" می دهد که با ثابتی مصاحبه کند و با موضوع شکنجه در رژیم سابق هم کاری نداشته باشد. نتیجهگیری نماینده مؤسسه اما می تواند حاکمیت کنونی را به کار آید: "اگر روایت ثابتی از علل فروپاشی پهلوی را بررسی کنیم، او به طور کلی معتقد است که وقتی مشروعیت یک حکومت زیر سئوال برود اما قدرت سرکوب داشته باشد، آن حکومت ساقط نمی شود و شاه چون از سال 55 به بعد اراده سرکوب را از دست داد، ساقط شد."[4]
در گزارشی دیگر از این نشست آمده است: رسولی گفتند چاپ این کتاب "اتفاق مهمی است که جای تبریک فراوان دارد."
قانعی فرد در این نشست می گوید که "نشر علم به زودی با حذفیاتی چندصفحهای شاید، کتاب را در ایران منتشر خواهد کرد." و ادامه می دهد که 2000 صفحه خاطرات ثابتی نزد اوست و "ثابتی خواسته تا زمانی که در قید حیات است، این خاطرات منتشر نشود."[5]
فقیه حقانی، مدیر "مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر" در این جلسه معترض قانعیفرد است زیرا در کتاب، در برابر "توهین"های ثابتی "پانویس نزده است" که البته این کار خلاف روش مؤسسه است. او همچنین مخالف نظر تدوینگر کتاب است در باره قوام و کسروی. قانعیفرد در پاسخ به او نظری تازه در باره مصدق ابراز می دارد: "مصدق هیچ مدرک ثبتشدهای در نظام علمی اروپا ندارد، اما همهجا دکتر محمد مصدق امضا می کرده که این خود عوامفریبی است." به گفته وی "مصدقالسلطنه قبل از عزیمت از ایران روی نیمکت هیچ مدرسهای اعم از دبستان، دبیرستان و مدرسه سیاسی ننشسته و هیچگونه کارنامه و گواهی ششم ابتدایی، دیپلم و لیسانس نداشته است."
"یکی از افراد مؤسسه با متلک...خطاب به قانعیفرد گفت: آقای ثابتی به جای یک آدم حزبالهی، دوست داشت که با یکی مثل خودش مصاحبه کند."
این جلسه که "متلکها و شوخیهای قانعیفرد، ملاحت خاصی" به آن می داد، پس از سه ساعت پایان یافت. حقانی می خواست این جلسه ادامه یابد اما "قانعیفرد به ساعتش نگاه کرد و گفت در سفارت عراق قرار ملاقات دارد و ناگزیر است که جلسه را ترک کند."[6]
در گزارشی دیگر تدوینگر کتاب اظهار داشت: "من سخنان پرویز ثابتی را در چهار نکته حائز اهمیت میدانم اول اینکه عوامفریبی را از روی چهرههایی که نسل من به خوبی نمیشناسند کنار زد. دوم اینکه حرکتهای تروریستی و ضد ایرانی در آن سالها روشن کرده است. نکته بعد موضوع روشنفکرنماها بود که او سخنان قابل توجهی درباره کانون نویسندگان و مدیران مطبوعات دارد. همچنین در این کتاب به من تلنگر زد که با شک و تردید نسبت به خیلی چیزها نگاه کنم."[7]
به نظر قانعیفرد، عوامفریب البته همه شخصیتهایی هستند که از استقلال فکر برخوردار بودهاند و یا سیادت جهموری اسلامی نپذیرفتهاند. تروریستها هم "چریکهای فدایی خلق" و "مجاهدین خلق" می باشند که هر دو سازمان مخالف رژیم کنونی نیز هستند. "کانون نویسندگان ایران" هم تنها نهاد مستقلی است که در چهاردهه از عمر خویش کوشیده معترض بماند و در این راه نه رژیم پیشین و نه حاکمیت کنونی اجازه فعالیت علنی به آن ندادهاند. مراد از روشنفکرنماها نیز بیژن جزنی، غلامحسین ساعدی و دیگر نویسندگانی است که در این اثر کوشش به عمل آمده تا پروندهای برایشان دست و پا شود. با خواندن اثر می توان دریافت، این موارد بی هیچ شکی هدف نهایی این "پژوهشگر تاریخ معاصر" بوده که به وی "مشورت" داده شده بود.
قانعیفرد در این عرصه در کارهای خویش موفق بوده است، چیزی که خود نیز می داند: "خوشحالم که قبل از مرگشان، من این گفتگوها را ضبط کردم و به کتابخانه تاریخ شفاهی کشورم تقدیم کردم"[8] که البته باید در نظر داشت که "کتابخانه تاریخ شفاهی کشور" ایشان همان اداره "مخزن اسرار" جمهوری اسلامی می باشد.
پس از خواندن کتاب صدها پرسش در این عرصه برای منِ خواننده بدون پاسخ می مانند، چیزی که برای طرح آن حتا لازم نبود "پژوهشگر تاریخ معاصر" باشی. دوستی در پی خواند این اثر یادداشتی برایم فرستاده بود که برای نمونه آن را به همان شکل می آورم:
"ایكاش اين آقای زپرتی از آن آقای راپرتی میپرسيد كه:
- در اندرونی شما چه تجهيزاتی رايج بود؟ آنها توليدات كدام دياری بودهاند؟ باهمين تجهيزات فرامدرن و يا مادون مدرن چه تعداد از افراد را به قبرستانهای شناخته و ناشناخته فرستادهايد؟
- افرادی كه در نقش پزشك دكتری ماجرا را به عهده داشتهاند، دكترايشان را از كجا گرفته بودند؟ كجاها آموزش میديدهاند؟ و با كدام كشورها روابط علمی- آموزشیداشتهاند!؟
- چه تعدادی را اول كشتهاند و بعد به دادگاه سپردهاند؟
- خانههای امن و ناشناختهساواك در تهران و ياسطح كشور چه تعداد بودهاست؟
- افراد غيرسازمانی و غيراداری آنها چه تعداد بودهاند؟
- در طول بيست سال به چه اهدافی میخواستهاند برسند و برای رسيدن به اين اهداف از چه اهرمهایی استفاده میشد؟ اگر اهدافی در كار بود در اصل اين اهداف منافع كدام گروهرا در خارج و داخل تأمين مینمود؟"
در پایان لازم می دانم به دو نکته از کتاب اشاره کنم که برای من تازه بودند. ثابتی فقط اطلاعات سوخته را رو می کند ولی با اینهمه این دو موضوع شنیدنی است. موضوع نخست بر می گردد به حمید اشرف و چگونگی به دام انداختن و قتل او. بر زندگی این شخص جز "حماسه" نمی توان نامی دگر نهاد. ثابتی می کوشد در دشمنی و کینه از او بنویسد ولی همدردی و تحسین خواننده نسبت به او برانگیخته می شود.
مورد دوم فيلمی است كه از فلسفی، واحدی، شجونی و لواسانی و عدهای ديگر تهيه نمودهاند. آخوندهایی که به دام دختری زیبا می افتند و...تدوینگر با تمامی مهارت خویش در زیرنویس نتوانسته آن را روپوشانی کند.
...و سرانجام، ندانستم و مشکوک هستم به اینکه: این اثر نشست دو همکار از دو رژیم است که در دشمنی باهم، چنین نرد عشق باختهاند. و یا نفوذ جمهوری اسلامی است در "اپوزیسیون" خارج از کشور که حتا به خلوت "امنیتی"ترین مأمور راه یافته است. و یا توجه جمهوری اسلامی به ما خارج از کشورنشینان که بدینسان برای ما غذای آشفتهفکری فراهم می آورد تا فردا همین غذا را به قول "تدوینگر" آن با "چند صفحه حذف" در اختیار داخل کشورنشینان قرار دهد. و یا اینکه قرار است در بستر چنین بحثهایی شرایطی نوین فراهم گردد تا تزهای ثابتی به شکلی دیگر اجرا گردند. سیاست ثابتی هنوز بر منطق سرکوب و خون استوار است. او هنوز هم ناماندگاری رژیم پیشین را در نکشتن و استفاده نکردن مطلق از سرکوب می داند. دمکراسی ادعایی او به منطق قتلعام ممکن می گردد. آن مسئول "مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر" نیز به همین نتیجه رسیده است که تا "وقتی مشروعیت یک حکومت زیر سئوال برود اما قدرت سرکوب داشته باشد، آن حکومت ساقط نمی شود." و این چیزیست که در مورد جمهوری اسلامی سالها شاهد آنیم.
نمی دانم عنوان کتاب را چگونه تفسیر کنم. کدامین حادثه را در نظر آورم که به "دامگه" بدل شده. توضیحی در این مورد در کتاب نیست تا دانسته شود این عنوان ابتکار مصاحبهشونده است یا تدوینگر. طبیعیست ثابتی در دامگه قرار گرفته است، اما در کدام حادثه؟ ساواک؟ انقلاب؟ خارج از کشور؟...
به نظرم شخصیت اصلی این اثر نه ثابتی، بلکه قانعیفرد است. راستی این "قهرمان دوران" کیست و پشتگرم کدام قدرتی است که چنین کشورها را درمینوردد، امکان مسافرت به هر کجا برایش فراهم است، با هرکس می تواند در هر نقطه از جهان تماس برقرار کند و سرانجام به "وطن اسلامی" خویش بازگردد و آنجا با استقبال مسئولین نهادهای آشکار و پنهان قرار گیرد. او کیست و "ما کجای جهان ایستادهایم"؟
[1] - به نقل از مقدمه کتاب
[2]2- گفت و گوی عباس شکری با عرفان قانعیفرد نویسنده کتاب "در دامگه حادثه"، شهروند کانادا 19 آوریل 2012
[3] - قانعیفرد پیشتر نیز در رابطه با ساواک کتابی مشابه با عنوان "تندباد حوادث" منتشر کرده بود که گفتوگوی اوست با سرهنگ عیسی پژمان، "مأمور ویژه شاه و از مقامات ساواک در امور کردستان" که سالها در کشور عراق مأموریت داشت. پژمان کسی است که دیگر سران ساواک را به ایشان معرفی نموده و از این طریق زمینه مصاحبههایی با این افراد فراهم شده است. تماس با جلال طالبانی نیز از همین رابطهها صورت گرفته است. برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به: http://www.kordha.ir/?p=1315
[4] - خبرگزاری فارس http://dardamgah.blogfa.com/post/34
[5] - روزنامه شرق، دوم خرداد 1391
[6] - http://dardamgah.blogfa.com/post/32
[7] - گزارش خبرگزاری فارس از جلسه، 21 خرداد 1391
[8] - سایت پایگاه تحلیلی کردها http://www.kordha.ir/?p=1315
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد