سه سال پیش یکایک ما بر آن شدیم تا انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ را به فرصتی برای پایان دادن به حاکمیت اقتدارگرایان بر سرنوشت خود تبدیل کنیم. هر یک از ما در تجربه روزمرهمان میدیدیم که روند رو به رشد اقتدارگرایی و انحصارطلبی، جامعه را در سراشیبی سقوط قرار دادهاست. نقض حقوق بنیادین و قانونی شهروندان، گسترش شکافهای طبقاتی و محرومیتهای اقتصادی و اجتماعی، سوءمدیریت، عدم تحمل سبکهای مختلف زندگی و کاهش چشمگیر کارآمدی دولت، هر یک از ما را بر آن داشت که در توان خویش مسئولیتمان را بپذیرم و با شرکت در انتخابات صدای اعتراض خویش را فریاد کنیم.
تقلب در انتخابات نه فقط از بار مسئولیت ما و از تعداد همراهان ما نکاست، بلکه چشم بسیاری از هموطنان ما را بر واقعیتِ رواج گسترده دروغ و قانونگریزی در کشور گشود. تقلب در انتخابات نه فقط ما را ناامید و خانهنشین نکرد بلکه به تجدید میثاقی میان ما و آرمانهایی که برای احیای آنها به پای صندوق رأی رفته بودیم انجامید. میثاقی که تفاوتها و اختلافهای مان را کمرنگتر و پیوندها و همبستگیهایمان را آشکارتر کرد. میثاقی که به سیاستمدارانی که با ما همگام بودند و ما با آنها همراه، نشان داد که همگرایی و هم¬سویی ما، همدلی و اتحاد آنان را میطلبد. صدای ما شنیده شد و اینک جنبش سبز رهبران خویش را یافت.
آشکار بود که حکومتی که بر قانون اساسی خود و قرار خویش با ملت وفادار نمیماند، حاکمیتی که علیه نهادهای قانونگذاری خویش کودتا میکند، جنبش آزادیخواهانه و عدالتطلبانه ما را تحمل نخواهد کرد. روشن بود حاکمیتی که در طی سی سال از هر فرصتی برای کنار زدن بخشی از نیروهای سیاسی و اجتماعی استفاده کردهاست، تمامی توان خود را برای حذف ما مردم از صحنه سیاست بکار خواهد برد. روشن بود که سرکوب را افزایش خواهد داد، انسداد و اختناق در فضای مدنی را سرعت خواهد بخشید و انحصارش را بر رسانه ملی و سایر امکانات ارتباطاتی و فضای اینترنتی تشدید خواهد کرد. اما حاصل این رفتار پس از سه سال چه بوده است؟ گسترش روزافزون فساد، افت شتابان اخلاق و معنویت در کشور، افزایش غریب قانونگریزی و دستاندازی بر ثروت کشور و مایملک عمومی، تاراج منابع ملی و نابودی دستگاههای اجرایی و قانونگذاری و نظارتی، سقوط جایگاه بین المللی ایران.
اینک و پس از گذشت سه سال از مقاومت در برابر خواست مردم و دیدن نتایج اسفبار خودکامگی، اقتدارگرایی و سرکوب، اگر حاکمان تشنه قدرت گمان میکنند که میتوانند با سوء استفاده از تعلق خاطرگروههای مختلف اجتماعی به استقلال کشور، با دست زدن به ماجراجویی در صحنه بینالمللی بر شکست همه جانبهشان سرپوش بگذارند سخت در اشتباهاند. اینکه گمان کنند که با نگاه داشتن رهبران جنبش سبز در حصر و سرکوب و زندان فعالان این جنبش بر حرکتی اینچنین گسترده غالب خواهد آمد، فقط از خامی آنان و خیال باطلشان حکایت دارد. اینکه حکومت گمان کند که با بستن بیش از پیش فضاهای مدنی و رسانهای، ما را در جایگاه نظارهگر خواهد نشاند فقط نشان از وهم او دارد. ما نه نظارهگر که شاهد و بازیگر این تاریخ هستیم.
ما امضاء کنندگان این بیانیه بر میثاقی که سه سال پیش با همگی همراهان جنبش سبز بستیم پایبندیم، حکومت را فرا میخوانیم که با آزادی زندانیان سیاسی، رهایی رهبران جنبش سبز از حصر، رفع ممنوعیت فعالیت احزاب، گشایش فضای مدنی و اجتماعی و احترام به حقوق بنیادین و قانونی شهروندان مقدمات تحقق خواستهای ملت و برقراری همزیستی مسالمتآمیز و برخورداری از حقوق برابر همه ایرانیان را فراهم آوَرَد. فقط و فقط از این طریق است که میتوان امیدوار بود با کوشش همگانی بر فقر و فساد روزافزون کشور، بحرانهای اقتصادی و خطرات بینالمللی فائق آمد. وگرنه این جنبش خاموش ناشدنیست.
آبتین غفاری، آرش آبادپور (کمانگیر)، آرش جنتی عطایی، آرش حسینی پژوه، آرنوش آزرحیمی، آزاده اسدی، آیدا قجر، احسان امینی، احسان منصوری، اردوان اصحابی، اسماعیل ختائی، امید کوهی، امیر اعتدالی، امیر بیگلری، امیر دهقان، امیر رشیدی، امیر معماریان، امیرحسین سراجی، امین احمدیان، امین ریاحی، امین گندیپور، ایرج باقرزاده، بلال مرادویسی، بهرام پرتوی، بهروز خلیق، بهنام صارمی، بیژن افتخاری، بیژن پیرزاده، بیژن خواجه پور خویی، بیژن صف سری، پرستو متین زاده، پروین بختیارنژاد، پویان محمودیان، پیمان ملاذ، تایاز فخری، جلال خرمن بیز، جهانشاه جاوید، حبیب تبریزیان، حسن طالبی، حسن نایب هاشم، حسن یوسفی اشکوری، حسین سبحان الهی، حمید فرخنده، حمیدرضا ظریفی نیا، حنیف مزروعی، خدیجه مقدم، خسرو علاف اکبری، داراب شباهنگ، داریوش مجلسی، داریوش محمدپور، داوود بشیری، راضیه نشاط، رحیم همتی، رضا بهزادیان نژاد، رضا جعفریان، رضا چرندابی، رضا علیجانی، رضا مبین، روح الله شهسوار، سامان زمان زاده، سپیده پورآقایی، ستاره ثابتی، سجاد شاهمرادی، سجاد نیک آیین، سحر رضازاده، سعید آگنجی، سعید پیوندی، سعیده سهرابی، سهیل پرهیزی، سیاوش رضائیان، سید ابراهیم نبوی، سید علی بنی جمالی، سید کوهزاد اسماعیلی، سید مصطفی علوی، سیدابراهیم موسوی، شاهین انزلی، شاهین نوربخش، شروین نکویی، شهاب عموپور، شهاب فیضی، شهرام تهرانی، شهره عاصمی، شیوا نوجو، صابر عباسیان، صادق شجاعی، صدرا سمنانی رهبر، صنم غیائی، طیبه علیرضایی، عبدالحمید معصومی تهرانی، عبدالرضا احمدی، عسل پیرزاده، علیاکبر قنبری، علی اکبر موسوی خوئینی، علی تارخ، علی تقی پور، علی حسین قاضی زاده، علی شاکری، علی طباطبایی، علی عبدی، علی فتوتی، علی قلی زاده، علی معینی، علی هنری، غلام عباسى، غلامرضا شاهمرادی، فاریا بارلاس، فاطمه فنائیان، فرزین وحدت، فرشاد توماج، فرشید آذرنیوش، فرشید فاریابی، فرهاد توانا، فرهاد صوفی، فرهاد گلیاردی، فیروزه فولادی، کارن صدر، کاظم علمداری، کامیار بهرنگ، کاوه شیرزاد، کیان امانی، کیوان فروزان، لیدا حسینی نژاد، محسن زمانی، محسن صنعتی پور، محمد برقعی، محمد حسین جعفری، محمد حسین یحیایی، محمد صادقی، محمد هدایتی، محمدعلی توفیقی، محمدعلی کدیور، محمودرضا فرخیان، مرتضی اصلاحچی، مرتضی صادقی، مرتضی کاظمیان، مرتضی نگاهی، مرضیه آذرافزا، مرضیه امیری، مریم روزبهانی، مزدک عبدی پور، مزدک نصیری، مصطفی خسروی، منصور معدل، منصوره شجاعی، مهدی سعیدپور، مهدی عربشاهی، مهدی قلیزاده اقدم، مهدی محسنی، مهدی نوربخش، مهرداد احمدزاده، مهناز پراکند، مهناز هدایتی، موسی ساکت، میثاق پارسا، نادر هاشمی، نریمان مصطفوی، نسیم سرابندی، نگین بانک، نگین سهراب خانی، نیره توحیدی، هادی کحال زاده، هاشم هاشمی، یاسر یوسف زاده، یدی قربانی، یوسف سهرابیان، بهرام خراسانی.
نظرات خوانندگان:
یادشان همیشه جاوید غلامحسین عسگری 2012-06-10 16:15:39
|
درتاریخ تمامی انقلاب های رخ داده درجهان یک شباهت مشترک وجود دارد انهم ناسازگاری حکومت ها با خواست های بحق و قانونی ملت ها میباشد اما متاسفانه از دهه پنجاه میلادی به این سو نفوذ دستگاهای اطلاعاتی و الوده شدن جریانات سیاسی به خواست و اهداف قدرتهای بزرگ با اهداف مشخص باعث گردیده درمواردی اگر تحولی هم به وقوع پیوسته ملت میوه نارس بر درخت ان مشاهده کرده اند و بخود می اندیشند کجای کار اشکال داشته که با چنین وضعی مواجع شدیم و انگاه که دیگر بسیار دیراست همچون تحول سال پنجاه و هفت که به یکباره و درمدتی کوتاه ان شد که بعلت عدم امادگی و نبود تجربه کامل و عدم اطلاع از مسائل پشت پرده ان ملت ایران خودرا درمحاصره قشری دید که تا ان زمان کمترین سهم درتاثیر و دوران مبارزات برای چنین انقلابی را دارا بود و همین علت و با بهره گیری از انچه درپشت پرده برای انها تعیین شده بود با عوض کردن جای ارزشها با بی ارزشی و استفاده از همان توده نا اماده و امی برحاصل تمامی انچه زنان و مردان اگاه و ازادیخواه برای ان جان و مال و ناموس خودرا فدا کرده بودند دریک شبیخون انرا به تصرف دراوردند و درادامه برهرکس صاحب حقی که اعتراضی براین غارت کرد تیغ برکشید و برای بقا و حفظ ان هزار هزار بر خاک کرد و برای توجیح جنایات خود از خدا و پبامر و امام و دین و مذهب هم وام گرفت و بدور خود دیوار ضد اتم ساخت اما انچه ازخودی کشت به بهشتی که درخیال برای انها ساخته بود فرستاد و انچه از غیر خودی کشت بقول و زعم خود جهنمی کرد یعنی با زبان زور و اسلحه کار خدا و پیامبر و امامان را باهم به انجام رساند و هرگز سند معتبری هم برای حقانیت اعمال خود ارائه نداد تا انجایی دربیانات خمینی و خامنه ای که همیشه بصورت طلبکارانه گفته و نوشته اند هرگز جایی برای ملت و خواست انان درنظر گرفته نشده است و این را طی سی وسه سال حکومت نمایندگان دروغین خدا بر روی زمین انهم درزمان علم و تکنولوژِی که حاصل تلاش همین انسان زمینی درجهت پیشرفت و استفاده بهینه از ان بوده مشاهده کرده و میکنیم یعنی تنها کالای بی ارزش امروز درکشور ایران تحت سلطه امامان جان و ناموس و رای ملت است البته انچه دراین حکومت بنام انتخابات ادعا میشود هرگز درعمل شاهد انجام صحیح ان نبوده و نخواهیم بود چراکه درصورت مبادرت به چنین کاری که با استانداردهای جهانی همخوانی داشته باشد ان روز را باید روز مرگ رژیم بدانیم پس چون اخوندها امروز به انچه خواسته اند دست یافته اند هرگز طالب این مرگ نیستند و مرگ برای کسانی میخواهند که درمقابل خواست های بناحق انها دم بزنند اکنون دریک محاسبه ساده کشتار های دهه شصت تا به امروز را مورد توجه قرار دهید و از طرفی عملکرد حاکمان را که به زعم خود قانون شریعت را اهمال کرده اند از دزدی و اختلاس و قتل و غارت و تجاوز و ایجاد وضعیت اسفبار ناهنجاریهای اجتماعی اعم از فساد و فحشا و اعتیاد و قتل و تجاوز و فقر و از طرفی چپاول و اختلاس و چنگ اندازی به سرمایه های ملی و تشکیل باندهای قدرت و ثروت که توسط نیروهای اطلاعاتی و امنیتی با ایجاد حلقه های حفاظتی برسر غنائم هرندایی را درگلو خفه میکنند و با بدترین شرایط ممکن زنان و مردان و جوانانی که نخواسته اند به الودگی های سیستم الوده شوند مورد سرکوب قرار میگیرند اما ازانجایی ملت ایران بطور حداکثری خواهان سرنگونی این حکومت جائر و یاغی هستند از انفجار عقده های خفته درسینه رنگی را بعنوان نماد ان درنظر گرفته اند و اتفاقا مورد اقبال عموم هم قرار گرفت و برای پشتوانه ان درکودتای سال هشتاد و هشت بهای سنگینی هم برای تداوم ان پرداخت کرد و همچنان این پرداخت ادامه دارد اینجا برهمگان لازم است به حرمت خون تمامی کسانی که شجاعانه درکف خیابانها درمقابل نیروهای وحشی ولی فقیه ایستادند و جان عزیزشان را فدیه را ازادی ملت کردند دریک قیام عمومی برخیزند و بساط جهنمی این باند تبهکار را به ذباله دان تاریخ بریزند و اگر نکنند با بحران افرینی های تازه ای که با هزینه ملت در منطقه شروع کرده است به انجا خواهیم رسید همین داشته اندک کنونی را هم ازدست خواهیم داد امروز جنبش سبز نیاز به حمایت و اتحاد و همبستگی عمومی دارد و حاکمان خوب میدانند که پیروزی ازان ملت سبز خواهد بود.من بعنوان یک فعال کارگری با افتخار به خواست اکثریت ملت شریف ایران اری میگویم و بدون توجه به عقیده و حزب و گروه به تمامی انانیکه دراین راه میکوشند همراه خواهم بود.تقاضا دارم نام من را درلیست فوق درج بفرمایید.با احترام غلامحسین عسگری فعال کارگری درتبعید. |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد