logo





اصغر الهی، درخت سبز عاشق یک نسل

چهار شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۶ ژوين ۲۰۱۲

فرج سرکوهی

asghar-elahi2.jpg
«سرهنگ» و «شاعر» در داستان «خورشید در صبح غروب می کند»، در سلولی زندانی اند. سرهنگ در نظام پیشین زندانبان بوده و شاعر شورشی زندانی.
با هم سخن نمی گویند اما هریک دیگری را در ذهن خود بازآفرینی می کند. شاعر از پنجره ای در ذهن سرهنگ به بیرون از سلول می نگرد و سرهنگ، در ذهن شاعر، از همان پنجره بیرون را نگاه می کند.
هر دو برای گریز از واقعیت ناانسانی بیرون به جهان ذهنی درون پناه می برند، کردار خود را بر متن وهمی که واقعیت می انگارند بنا می نهند و ما از ورای ذهن روایت شده، واقعیت روایت نشده را کشف می کنیم.
موقعیت ناانسانی درنده خو، نه فقط همه هستی که شان انسانی قهرمان داستان «سرداری» را به یغما می برد اما او، که اکنون بیمار روان پریشیده تیمارستان است، جهان ددمنش واقعی را نفی و به غنای مهربان درون پناه می برد. در خیال خود لشکری از جن فراهم آورده و با این لشکر بر واقعیت ناانسانی می تازد.
اما پزشکان واقعی بیمارستان روانی با درمان ذهن پریشیده بیمار، لشکر جن او را از او می گیرند و او را دست خالی، تک و تنها، بی یار و یاور در جامعه درنده خو رها می کنند.
«نرگسو»، آدم اول داستان «دیگر سیاوشی نمانده»، با چشم های بسته در سلول نشسته، فقط صداها را می شنود و تنها با ذهن خود با جهان رابطه دارد.
نرگسو در روایتی برادر خود «اکبرو» را زیر شکنجه« لو» داده و به جبر شلاق شاهد اعدام او بوده اما ذهن پریشیده نرگسو، با واقعیت بخشی به وهم، او را از این روایت رها می کند.
نرگسو، به آینده می گریزد. زمان تک خطی در آینده های گوناگونی که بر واکنش های متفاوت آدم های روایت های او بنا می شوند، می شکند. در هر باز آفرینی واقعیت از منظر ذهن پریشیده نرگسو، روایتی نو خلق می شود که در آن نرگسو « لب باز نکرده» و ما فرار «اکبرو» را می بینیم.
قهرمانان داستان های «آخرین پادشاه» و «چهل دختر گلابتون گیسو»، سرخورده از تنگنای واقعیت ناانسانی، از جهان بنا شده بر علیت قانونمند داستان مدرن به جهان آزاد از علیت قصه های فولکلوریک پناه می برند.
واقعیت دشمن خوی آدمی کش را پس می زنند، زمان تک خطی و مکان اقلیدسی جهان واقع را نفی و جهان قصه را واقعی می پندارند که در آن آرزوهای انسانی به آنی به واقعیت بدل می شوند. در جهان قصه انسان ناتوان، فقیر و درمانده داستان به شاهی نیرومند برمی کشد، لشکر دیوان در هم می شکند و معشوق از چنگ ددان رها می کند.
«بازتاب واقعیت در ذهن پریشیده» نه فقط در این داستان ها که در داستان «اختگی»، که از ده منظر روایت می شود، در داستان «درخت سبز عاشق» و دیگر داستان های موفق اصغرالهی نیز شیوه ای است که برخی از زیباترین داستان های سه دهه اخیر بر داربست آن خلق شده اند.
ذهن پریشیده آدم های داستان های اصغر الهی اما نه فقط واکنش و آرزوهای برباد رفته آدمیان گرفتار در موقعیت ناانسانی که تصویر داستانی گذشته و حال جامعه ای درمانده از نجات خود نیز هست.
آدم های داستان های اصغر الهی شکست در برابر واقعیت ناانسانی را با واقعی انگاشتن وهم جبران می کنند و اصغر الهی با خلق چشم اندازی نو در داستان نویسی فارسی .
اصغر الهی در سال 1323 در مشهد متولد شد، داستان نویسی را در دهه چهل با داستان «بازی» و با نوعی از رئالیزم آغاز کرد که به ضرورت سانسور با تمثیلی ساده تلفیق شده بود.
استعداد و توانائی های خلاقه اصغر الهی در داستان نویسی، کوشش برای داستانی کردن تجربه های اغلب تلخ و به ندرت شیرین نسل او و تلاش برای به داستان برکشیدن پیچیدگی ها و تضادهای جامعه، الهی را از سال شصت به بعد به «داستان روان شناختی» و به ابداع تکنیک «خودواگوئی روانی» برکشید.




نسلی که بی پروا تن به آتش زد

اصغر الهی روشنائی آرمان گرائی و امید و تاریکی بیم و نومیدی، شوق و شور همنفسی و برساختن و غم تنهائی و درهم شکستن نسل خود و اضطراب، ویرانی درونی و درهم پاشی بیرونی جامعه را در موفق ترین آثار خود به داستان برکشید و با واسطه داستان در حافظه جمعی و فرهنگی ما، یا لایه هائی از ما، ثبت کرد.
شاید هیچ نسلی در تاریخ معاصر ایران، چون نسلی که اصغر الهی هم از چهره های خلاق و شریف آن بود، جوانی، میان سالی و حتی پیری خود را چنین بی پروا و بی دریغ، در توفان پرتب و تاب نقد باورهای گذشته و در دریای متلاطم جست و جو برای خلق چشم اندازهای تازه، در آتش نسوخت.
نسلی که در دهه چهل چشم عقل به جهان باز کرد، وارث شکست نسل های قبل از خود بود و شاهد گذار جامعه ایرانی از صورت بندی ماقبل صنعتی به صورت بندی «جامعه پیرامونی» پس از اصلاحات ارضی
در استبداد سیاسی پهلوی دوم خطر به جان خرید و از هر دریچه ممکن به آینده سرکشید، نقد چپ سنتی، برآمدن شکوفه های چپ نو، جایگزینی «نقد سلاح» به جای «سلاح نقد»، شکنجه، زندان و انقلاب اسلامی را تا دهه سوم زندگی خود تجربه کرد.
«سقف نجیب آرزوها»ی این نسل آرمان گرا در دهه چهارم زندگی او در استبداد سیاسی و مذهبی، در جنگ ۸ ساله، در کشتارهای سال های ۶۰ و ۶۷ و در فروپاشی روایت های پوسیده بر سر او آوار شد.
نسل الهی میان سالی خود را در سرکوب و حذف سیاسی و فرهنگی دهه شصت به بعد، در اضطراب و بیم ، در نقد گذشته و حال و دریافتن راه های نو گذراند و اصغر الهی این نسل را از منظر خود رقم زد.
اصغر الهی در دهه چهل داستان «بازی» را با سودای آزادی و عدالت اجتماعی نوشت. برخی از نسل او در نیمه اول این دهه در محافل باقی مانده چپ سنتی در بند جزم های کهنه ماندند و برخی در محافل چپ نو به نقد جزم های کهنه برخاستند. برخی چون اصغر الهی نوجوان که در مشهد به محفل دکتر علی شریعتی راه یافت، به محافل مذهبی پیوستند که تفسیری نو از دین ارائه می دادند.
اصغر الهی اما این گرایش را رها و به چپ سوسیالیستی دل بست و تا پایان عمر دل از آن برنکند.
همان سال ها با یکی از خلاق ترین چهره نسل خود، امیرپرویز پویان، آشنا و دوست شد. پویان که در مجله «خوشه» شاملو و فصلنامه های معتبر نقد ادبی، مقاله فلسفی و جامعه شناختی می نوشت و در محفل خود تدارک فکری و تشکیلاتی نخستین سازمان چپ نو را پی می ریخت، بر اصغر الهی تاثیری ماندگار بر جای نهاد.
روان شناسی فردی الهی او را به گرایش چپ نو نزدیک می کرد اما الهی یک پا نیز در فکریه چپ سنتی داشت و شاید همین تناقض از جمله دلایلی بود که او را از پیوستن به سازمان ها و حزب های سیاسی باز داشت و الهی تا پایان روشنفکری چپ اما مستقل باقی ماند .
در نخستین سال های دهه ۵۰ به جرم دوستی با امیرپزویز پویان و ارتباط با چند محفل چپ به زندان افتاد. در زندان سرشناس بود و هم نسلان زندانی او داستان «بازی» او را خوانده بودند..
پس از زندان تحصیل روان ‌پزشکی را تا دکترا و رابطه با فضای چپ و روشنفکری را تا پایان عمر ادامه داد. استاد دانشگاه و پزشکی معروف شد.
شکست سال ۶۰ نقد گذشته را به الزامی مبرم بدل کرد. نشست های گفت و گو با چهره های فرهنگی و سیاسی در خانه اصغر الهی در سال های اوج استبداد، که هربار با حضور شماری اندک اما به دقت گزیده شده برگزار می شد، از محفل های نقد گذشته در آن سال ها بود.
هر کس از تجربه های توفانی نسل خود و دگرگونی جامعه و جهان به فراخور خود بهره برد و سهم الهی خلق داستان هائی بود که در مجموعه داستان دیگر سیاوشی نمانده، و در آثاری چون رویا تا رویا، سالمرگی ، حکایت عشق و عاشقی و چند کتاب کم اهمیت تر دیگر آمده است.

بازتاب واقعیت در ذهن پریشیده

«داستان روان شناختی» در زبان فارسی با صادق هدایت آغاز شد و پس از او در دو بستر «جریان سیال ذهنی» در آثاری چون « سنگ صبور» صادق چوبک، «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری و «شب هول» هرمز شهدادی و در بستر « بازتاب واقعیت در ذهن پریشیده» در برخی از داستان های غلام حسین ساعدی چشم اندازهای فاخری را در داستان نویسی فارسی خلق کرد.
به داستان برکشیدن اضطراب و دهشتی که در هیات ویرانی درون، درهم پاشیدگی برون، زوال و پریشیدگی ذهنی و روانی، استبداد، زوال ارزش ها، ریا، سانسور، زندان، شکنجه، قتل و اعدام، بر بخش هائی از جامعه ما و بر آدم های اغلب داستان های اصغر الهی آوار شده است، به خلق ساختارها و تکنیک های تازه نیاز داشت.
اصغر الهی در مجموعه داستان کوتاه « دیگر سیاووشی نمانده است»، که در سال ۱۳۷۰ منتشر شد، بدین نیاز پاسخی درخور داد.
اغلب داستان های موفق اصغر الهی بر بستر «داستان روان شناختی» خلق شده اند اما اصغر الهی تکنیک و شیوه ای نو نیز در داستان نویسی فارسی ابداع کرد که من آن را در سال ۱۳۷۰ ، در نقدی که در کتاب «شب دردمند آرزومندی» نیز آمده است، تکنیک «خودواگوئی روانی» نام نهادم و او خود نیز این نامگذاری تایید کرد.

خودواگوئی روانی

تکنیک یا شگرد «خودواگوی روانی» در برخی داستان های مجموعه «دیگر سیاوشی نمانده» به بار نشست و در داستان بلند«سالمرگی» الهی به اوج رسید.
«خودواگوی روانی» تکنیک های «بازتاب واقعیت در ذهن پریشیده» و «تداعی آزاد جریان سیال ذهنی» را در بر می گیرد اما ابعاد دیگری از امکانات داستان روان شناختی را در ساخت و بافت داستان خلق می کند.
در این شیوه آدم های گرفتار در موقعیت های ناانسانی از علیت، زمان تک خطی و مکان سه بعدی اقلیدسی می گریزند. ذهن پریشیده آدم های داستان در همه جهت های زمانی گذشته و حال و آینده و در همه ابعاد مکان دایره ای حرکت و در هر حرکت روایت تازه ای را از منظری نو خلق می کند. آدم های داستان، که این روایت ها را واقعیت می دانند، متناسب با هر روایتی کنش و واکشن های خود و دیگران را بازسازی می کنند و ده ها لایه واقعیت و خیال در هم می آمیزند تا دهشت جهان واقعی ما را ثبت کند.
اصغر الهی در سکته اول ، حدود 12 سال پیش، توانائی سخن گفتن را تا حدی از دست داد اما می گفت و می نوشت. سکته آخر در 12 خرداد او را از نسل ما گرفت.
در یکی از داستان های اصغر الهی زنی به «درخت سبز عاشق» بدل می شود و آدم های داستان، و حتی همسر اعدام شده خود را، به زندگی احضار می کند. اصعر الهی درخت سبز عاشق نسل ما بود.
منبع: بی. بی .سی

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد