logo





گفتگویِ نوشتاری (۳)

بابک امیرخسروی با فرخ نگهدار، مهدی فتاپور و رضا سیاوشی

يکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۱ - ۲۷ مه ۲۰۱۲

amirkhosravi-negahdar-siavoshi-fatapour.jpg
مجموعه ای که در زیر می آید، بخشی از بحث ها در درون ای میل لیست اتحاد جمهوریخواهان ایران است. موضوع اصلی این بحث ها «انتخابات آزاد» و جایگاه آن در استراتژی و سیاست اتحاد جمهوریخواهان و دیگر نیروهای سیاسی در ایران است.. گزیده ای از این بحث ها با توافق نویسندگان برای اطلاع عموم منتشر می شود.


گفتگویِ نوشتاری (۳)


بابک امیر خسروی:
انتخابات آزاد چه وظیفه ای برعهده دارد؟

دوست ارجمندم فرخ، پس ازسلام!
صادقانه بگویم، شگفت زده ام که تو مقصود دوستانی را که شعار«انتخابات آزاد» را مطرح ساخته اند، هنوزدرنیافته ای؟ آیا این «تجاهل عارف» است یا علت دیگری دارد؟ برخلاف آنچه تومی پنداری، از منظرآنها، معنای شعار«انتخابات آزاد» طراحی«یک طرح استراتژی و تاکتیک برای نهادینه کردنِ انتخابات آزاد»، نیست. یعنی فراهم کردن شرایط سیاسی که درآن، برگذاری همۀ انتخابات ها درشرایط آزاد، میسرباشد؟ مثلاً درمورد: انتخابات ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی، شوراها ومجلس خبرگان وغیره!
تو دربارۀ فواید نهادینه شدن انتخاباتی که درشرایط آزاد برگذارشود، مثلاً نظارت استصوابی نباشد، مطبوعات آزادباشند، احزاب آزادباشند، تبعیض نباشد، صحبت می کنی. ولی این مطالب ربطی به شعار«انتخابات آزاد»، ندارد که برخی ازدوستان ما مطرح می کنند وتازگی هم ندارد. آنها خواستاربرگذاری یک انتخابات آزاد زیرنظرناظران بین المللی هستند که باید دربارۀ رژیم مطلوب مردم درلحظۀ آن انتخابات تصمیم بگیرد. انتخاباتی که نقشی درمقام «همه پرسی» دارد نه انتخابات عادی! بی آنکه روشن بگویند، چنین استنباط می شود که هدف این دوستان ازانتخابات آزاد، (Régime Change) است. راه تحمیل چنین «انتخابات آزاد»را بررژیم حاکم، تاکتیک«محاصرۀ مدنی» که یک اصطلاح نظامی است، پیشنهاد می کنند. درطرح این دوستان، دستکاه حاکمه نقشی جزتسلیم به خواست انتخابات آزاد زیرفشارتوده های مردم ندارد.
امیدوارم من اشتباه می کنم ونظراین دوستان رادرست نفهمیده ام. جا دارد آقای گنح بخش که طراح آنست، این سوء تفاهمات را مرتفع بکند. روشن بگوید انتخابات آزاد پیشنهادی آنها، چه وظیفه ای برعهده دارد؟
ارادتمند بابک امیرخسروی
06/05/2012

***********

فرخ نگهدار:
دگرگونی در مناسبات نیروهای سیاسی عمده در کشور انتخابات آزاد را نهادینه می کند.

دوست ارجمند بابک عزیز و گرامی
ممنون از اظهار نظر.
بابک جان من در ابتدای نوشته ام تصریح کرده بودم که درک واحدی از آنچه "استراتژی انتخابات آزاد" مطرح شده وجود ندارد. مساله تجاهل عارف نیست. من می دانم و می دانستم که برخی دوستان در سجا مراد دیگری از آنچه «استراتژی انتخابات آزاد» می نامند ارایه می دهند. مراد آن دوستان از «استراتژی انتخابات آزاد»‌ که شما هم به آن اشاره کرده ای این است که: همه نیروهای اپوزیسیون از راه «محاصره مدنی» به حکومت متحدا فشار بیاورند که قبول کند که زیر نظارت بین المللی در ایران انتخابات آزاد برگزار شود. این که برخی از دوستان در سجا به غلط نام استراتژی سیاسی خود را «استراتژی انتخابات آزاد» گذاشته اند دلیل این نمی شود که هیچ استراتژی سیاسی روشنی برای فراهم کردن شرایط برای انتخابات آزاد وجود نداشته باشد. در پائین خواهیم دید که چرا استراتژی دوستان با یک استراتژی سیاسی برای بستر سازی برای انتخابات آزاد زاویه دارد و چرا و چگونه می توان و باید یک استراتژی سیاسی واقع بینانه و متضمن مقصود برای بستر سازی و فراهم آوردن شرایط برای انتخابات آزاد طراحی کرد.

همه می دانیم که، در نوشته های دوستان در سجا، نه در باره یک نقشه راه برای فراهم کردن زمینه انتخابات آزاد سخنی روشن دارد و نه در این مورد که زمینه مذکور را باید در همین حکومت هموار کرد یا در حکومت بعدی سخنی گفته شده است. لذا به هیچ تعبیر نمی توان آن را یک استراتژی برای تحقق شرایط انتخابات آزاد قلمداد کرد.

مراد امیر گنج بخش و رضا سیاووشی از آنچه تحت عنوان «استراتژی انتخابات آزاد» بیان می کنند در واقع تلاش برای رسیدن به نوعی توافق میان همه نیروهای سیاسی مخالف وضع موجود است بر سر شیوه تشکیل حکومت. مراد این دوستان این است که همه مخالفین جمهوری اسلامی با هم توافق کنند که نوع و ترکیب حکومت از طریق صندوق رای، با نظارت بین المللی و با تضمین حق مشارکت تمام نیروها، تعین شود. معنای این سخن سخنی کاملا روشن است و برای همه دموکراسی خواهان هم کاملا پذیرفتنی است. همان طور که گودرز اقتداری هم نوشته است: فقط مستبدین و سلطه جویان ممکن است در عمل مخالف آن باشند.
بنابراین واژه «استراتژي»‌ را دوستان سجا بجا بکار نمی برند. آنچه در سجا تحت عنوان «استراتژی انتخابات آزاد» اعلام می شود در واقع «هدف استراتژی» است و نه خود استراتژی.
آنچه امیر گنج بخش و رضا سیاوشی می گویند یک استراتژی سیاسی است. اما نه برای بستر سازی برای انتخابات آزاد. استراتژی آنان، به استنباط من، این است که همه نیروهای مدافع انتخابات آزاد را برای به دست گرفتن قدرت باید با هم متحد کرد و پاسخ به این سوال، که انتخابات آزاد مطالبه ای از همین حکومت است یا از حکومت بعدی، را به همان اتحاد واگذار واگذار نمود.

و من، بابک جان، درست عکس این دوستان فکر می کنم.
فکر من این است که فقط کسانی می توانند و باید با هم متحد شوند که مصمم اند در همین حکومت و از همین امروز برای بستر سازی برای انتخابات آزاد، تا هرجا که ممکن است، تلاش کنند. هیچ گاه معتقد نبوده ام و قبول ندارم که کسانی که معتقدند برای برگذاری انتخابات آزاد اول باید این حکومت را از سر راه برداشت، می توانند با کسانی که با وجود جمهوری اسلامی می خواهند نظامات انتخاباتی موجود را به سمت آزادی بیشتر و مشارکت بیشتر سوق دهند نیروهایی هم فکر یا همسو هستند و می توانند با هم در این زمینه همکاری سیاسی داشته باشند.

تفاوت نظر فوق قطعا به یک تفاوت نظر جدی تر فرا می روید. تفاوت نظری که به جدایی نابهنگام این دوستان از اجا انجامید: معتقدم به همان اندازه که کاستن از فضای خصومت، بد فهمی، و انگ زنی labelling، میان گروه های اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران اهمیت دارد (و در تاکید بر این اهمیت من و امیر و رضا و کاظم همه هم نظریم) به همان اندازه کاستن از فضای تنش و تخاصم و دشمن انگاری و ترس میان گروه های اپوزیسیون جمهوری اسلامی و حاکمان بر جمهوری اسلامی هم حائز اهمیت است. آرزویم این بوده و هست که احتیاط و توجهی که در سخن و در رفتار امیر و کاظم و رضا نسبت به گروه های غیر جمهوریخواهِ مخالف جمهوری اسلامی هست، نسبت به رهبران جمهوری اسلامی ایران هم دیده می شد.
هم عقل سلیم و هم تجارب ما ثابت می کند که در هیچ کجای دنیا نیروهایی که با هم اختلاف وجودی existential دارند، اگر زورشان برسد حق یک دیگر را برای شرکت در انتخابات مراعات نمی کنند. محور اصلی هر استراتژی سیاسی برای سوق شرایط حاکم بر کشور به سمت انتخابات آزاد - از نظر من - همانا تلاش برای ریختن ترس نیروهای سیاسی از به حکومت رسیدن دیگری است. و هسته اصلی این محور همانا مداوم کردن و نهادینه کردن دیالوگ میان آن نیروهاست. اصلا بیهوده و تصادفی نیست که در تمام جوامع دموکراتیک مهم ترین و پایه ای ترین رکن آزادی همانا آزادی بیان شناخته شده است.
راست این است که هم از «شرایط مطلوب برای انتخابات آزاد» و هم از «شیوه هموار کردن راه برای انتخابات آزاد» در بین ما دو درک متفاوت وجود دارد. من نام آنچه را که دوستان در سجا آن را «استراتژی انتخابات آزاد» نهاده اند استراتژی انتخابات آزاد نمی گذارم. نام آنچه آن دوستان می خواهند «اتحاد میان نیروهای معتقد به انتخابات آزاد برای کسب قدرت و توزیع آن بر اساس انتخابات آزاد» است.
من در اعتقاد این دوستان و دیگر متحدانشان به انتخابات آزاد هیچ تردید ندارم. آنها واقعا قصد دارند «تناسب قوا» میان اپوزیسیون و حکومت را شکسته و انتخابات آزاد در ایران برگزار کنند. اما مگر «توازن قوا» تنها مانع نهادینه نشدن انتخابات آزاد در ایران است؟ مگر در عراق توازن قوا شکسته نشد؟‌ مگر در سوریه و لیبی توازن قوا شکسته نشده؟ مگر انقلاب بهمن توازن قوا را نشکست؟ حرف مهدی فتاپور راست است که می گوید: با درکی که سازمان های اصلی سیاسی ایران در ایام پس از انقلاب از مقاصد یک دیگر داشتند، با آن سطح از بدگمانی و زیادت طلبی همگانی، حتی اگر دست بالا را هم پیروان آیت الله خمینی نمی گرفتند و مجاهدین و سلطنتی ها و چریک ها فائق تر از این می بودند باز هم بسیار بعید بود که همه گروه ها حق وحقوق دیگران را برای مشارکت محترم می شمردند.
برای مشارکت سیاسی همگانی باید مناسبات میان نیروها دگرگون شود و نه فقط تناسب قدرت اجتماعی و سیاسی میان آنها.
انتخابات آزاد را دگرگونی در تناسب قوا میان حکومت و مخالفین نهادینه نمی کند. انتخابات آزاد را دگرگونی در مناسبات نیروهای سیاسی عمده در کشور نهادینه می کند.
من تا این جا به بخش مهم دیگری از تفاوت ها با استراتژی سیاسی برخی دوستان در سجا اشاره نکردم. بخشی که به همسویی یا ناهمسویی با فشارهای خارجی علیه جمهوری اسلامی ایران باز می گردد. میدانیم که بخشی از نیروهایی که دوستان در سجا جزو نیروهای متحد «استراتژی انتخابات آزاد» در نظر می گیرند کسانی هستند که معتقدند برای شکستن تناسب قوای موجود میان حکومت و مدافعان انتخابات آزاد می توان و باید از فشارهای بین المللی علیه جمهوری اسلامی نیز بهره گرفت. منظورم کسانی است که فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی را از جمله در مساله هسته ای، از جمله در انتقال بازار نفت کشور به کشورهای حاشیه جنوبی خلیخ فارس، از جمله حمایت فعال تر از ارتش آزاد سوریه، و چیزهای دیگر را جزئی از پروژه شکستن تناسب قوا میان حکومت و مخالفین و به سود انتخابات آزاد تصور می کنند.
و همه ما به خوبی آگاهیم که کسانی که برای شکستن توازن قوا میان خود و حکومت به افزایش فشار خارجی دل می بندند با تقسیم ایرانیان به نیروهای چشم دوخته به شرق و غرب به بی اعتمادی و تقابل میان آنان دامن می زنند. آنها با این کار چشم انداز انتخابات آزاد را باز هم دورتر می برند.
و می دانم که من و تو با اکثریت بزرگ فعالان اجا در این عرصه عمیقا همدلی داریم.
سلامت و سبز باشی
فرّخ (ارسالی 08/05/2012)

***************

بابک امیر خسروی:
سخن گفتن دربارۀ «انتخابات آزاد» همچون یک شعار، آن هم استراتژیک بی معناست.

دوست عزیزوارجمندم فرخ پس ازعرض سلام!
ازتوضیحاتی که برای باز وروشن کردن موضع ونظریات ات داده ای، صمیمانه سپاسگذارم. بی گمان اگرهمین ور اهگ بجای نامۀ پیشین فرستاده بودی، من واکنش نشان نمی دادم. متاسفانه نامۀ پیشین،لااقل برای من، ناروشن بود. شاید واکنش من این سود راداشت که موجب شد مواضع ات رابیشتربازبکنی تا سوء تفاهم هابرطرف گردد. دراینجا، تنها روی یکی دونکته آن هم به اجمال انگشت می گذارم:

1 ـ ور اهگش نوشته ای:«مراد آن دوستان از«استراتژی انتخابات آزاد»‌ ... این است که: همه نیروهای اپوزیسیون از راه «محاصره مدنی» به حکومت متحدا فشار بیاورند که قبول کند که زیر نظارت بین المللی در ایران انتخابات آزاد برگزار شود».

فکرنکنم مراد آن دوستان، برگزاری «انتخابات آزاد»، آنگونه که من وتو مدنظرداریم، باشد؟ یعنی برگزاری انتخابات، مثلاً انتخابات ریاست جمهوری یا مجلس شورای اسلامی؛ درهمین جمهوری اسلامی ودرچارچوب قانون اساسی باشد! مراد آن دوستان از«استراتژی انتخابات آزاد»، آنگونه که من استنباط می کنم، وصمیمانه آرزومندم اشتباه کرده باشم؛ برگزاری آن درورای دولت برسرکاروبا دورزدن آن ودرمحاصره گرفتن آن، وفرجام پیکاری تحت عنوانِ «محاصرۀ مدنی»است؛ که دولت جمهوریِ اسلامی راعملاً تسلیم کند، ور اهگش تابه برگزاری یک«انتخابات آزاد» زیرنظرناظران بین المللی تن دردهد(ملاحظه می کنی که دولت برسرکارازاین منظر، درنقش «شاه سلطان حسین» است). موضوع این «انتخابات آزاد» نیزگزینش نظام مطلوب مردم درآن لحظه است. که می تواند جمهوری باشد یا سلطنت مشروطه یا چیزدیگر! تعیین آن تابع توازن نیروهادرآن لحظه است. بدیهی است که اگر اصراراین دوستان برحفظ خواست انتخابات باشد، قاعدتاً منظورشان انتخابات مجلس موسسان است، وگرنه، چیزی جزهمه پرسی نیست.

بنابراین فرخ جان دقیق کردن این موضوع بسیارمهم است. باید ازپریدن درتاریکی پرهیزکرد. زیرا اگراین موضوع وخط ومرزهابه درستی روشن شود، ملاحظه خواهد شد که دیگرسخن گفتن دربارۀ «انتخابات آزاد» ازسوی ما، همچون یک شعار، آن هم استراتژیک بی معناست.

سیاست ما برای اتحاد با سایرنیروها نیز، تابع این مرزبندی است. اگردرشرایط کنونی پبکاربرای تامین حداقل آزادی ها:آزادی مطبوعات وقلم، آزادی احزاب و سندیکاها وتشکل های صنفی، آزادی زندانیان سیاسی ونیزتامین پیش شرط هایِ انتخابات ها درآزادی است؛ که لازمۀ آن، اضافه برتامین مطالبات بالا، لغونظارت استصوابی نیزهست؛ درآنصورت می توان گسترده ترین نیروهای درون کشوررابه این پیکارفراخواند. متحدین عینی وعنلی ما، دردرجۀ نخست نیروهای سبزو اصلاح طلبان درون کشوراست.
بی گمان، دستیابی به این خواست ها، فی نفسه هدف نیست. بل فراهم آوردن پیش شرط های هرمبارزۀ سیاسی دیکردرجهت تامین حاکمیت ملت است که درآن همۀ نهادهاناشی ازاراده ورای آزاد ملت باشد. ازاین منظر، که تو هم موافقی، وقتی خواست های حداقلی بالافراهم آمد، انتخابات ها به طورطبیعی وناخواسته، آزاد خواهند بود.
نکات دیگری هم هست که میل داشتم درمیان بگذارم. فعلابه همین مختصر بسنده می کنم.
سلامت وموفق باشی.

سلامت وموفق باشی.
قربانت بابک 08/05/2012

*************

با سلام بر بابک و حبیب و کاظم و رضای عزیز
حالا خیلی روشن تر از سابق معلوم شده است که حداقل در مورد مساله انتخابات آزاد مقدار زیادی از برداشت ها می تواند یکی شود.
تا این جا آن طور که من فهمیده ام بابک عزیز فکر می کند شعار انتخابات آزاد شعاری پیش رس است و ما مطالبات عاجل تری داریم که اگر آنها برآورده نشود انتخابات آزاد هم برگزار نخواهد شد. از آن جمله اند: آزادی قلم و بیان، آزادی احزاب و رسانه ها، آزادی زندانیان سیاسی و از این قبیل. بابک پیش کشیدن شعار انتخابات آزاد را تدبیر تازه ای برای پیشبرد سیاستی سرنگونی طلبانه و غیراصلاح طلب ارزیابی می کند.
تا آنجا که من متوجه شده ام حبیب عزیز می گوید چیزی به نام «استراتژی انتخابات آزاد» در فرهنگ سیاسی وجود ندارد. و آن چه من تحت این عنوان طرح می کنم در واقع همان طرح آشتی ملی است.
رضای عزیز می گوید استراتژی انتخابات آزاد کاملا قابل تعریف و مشخص است. معنای آن این است که همه نیروها با هر عقیده و سابقه و برنامه با هم به برای برگداری انتخابات آزاد فشار بیاورند و به اتکای یک ائتلاف گسترده از نیروهای حامی همان خواست ها و جلب حمایت متحدین جهانی خود، حکومت را وادارند که مطابق موازین شناخته شده ی بین المللی و تحت نظارت بین المللی انتخابات عمومی برگذار کند.

در مورد نظر بابک:
این نظر او که می گوید برای رسیدن به انتخابات آزاد باید پیش زمینه های آن - یعنی آزادی های سیاسی - فراهم شود کاملا درست است. نکته ای که من به آن اضافه می کنم ضرورت طراحی سیاست و پیگیری اقداماتی است که به گشایش فضای سیاسی و تخلیه فشارهای اعمال شده از سوی حکومت از یک سو و اطمینان او به حفظ ثبات سیاسی و اجتماعی در صورت گشایش فضای سیاسی است. تصورم از حرف بابک این است که او می گوید بیائیم با هم علیه حکومت متحد شویم اما نه برای شعار درشتی مثل انتخابات آزاد، بلکه برای خواسته هایی که گرفتنی تر است. فهم من این است که بابک مشکل نبود آزادی سیاسی، که مقدمه انتخابات آزاد است - را در ضعف نیروی اپوزیسیون و عدم تناسب قوای ضرور برای گرفتن این حق می بیند. من ثمر بخش بودن تغییر تناسب قوا میان اپوزیسیون و حکومت را نه رد می کنم و نه نامفید می شناسم. اما به تجربه دریافته ام که رعایت آزادی ها فقط مقدار کمی به تناسب قوا مربوط است و مقدار بیشتری به مناسبات قوائی که در صحنه هستند با یک دیگر مربوط است. در یک فضای خصمانه یک طرف طرفِ دیگر را دشمن می داند، اگر هم حاکم به رعایت آزادی ها التزام دهد، تا وقتی این فکر از سر او بیرون نرود که اپوزیسیون دشمن نیست، به محض اغتنام فرصت سر آن دشمن زیر آب خواهد رفت. اگر آزادی سیاسی ناشی از اعتماد طرفین به رعایت قوانینِ بازی توسط طرف مقابل نباشد، آن آزادی هرگز ماندگار نخواهد بود و هر طرف در اغتنام فرصت برای حذف دیگری است. تا کنون در تاریخ ما این نوع از آزادی ها - که بر اساس تناسب قوا بوده چندین بار پیش آمده. اما بیاد بیاوریم که آن شرایط به واقع از سوی هر دو طرف «شرایط بحرانی» انگاشته شده است. شرایطی که هر طرف کوشیده است هرچه زودتر تکلیف را به سود خود یک سره کند.
این کاش بابک در توصیف کارهایی که باید برای فراهم سازی پیش شرط های انتخابات آزاد انجام دهیم بیشتر صحبت می کرد. او از «مبارزه در راه آزادی قلم و بیان» صحبت کرده است. اما توضیح نداده است که آیا تامین آزادی قلم و بیان هم لوازم و پیش شرط هایی را می طلبد یا نه. اما آشنایی نسبی ام با فکر بابک به من کمک می کند که دریابم او می گوید «ما نیروهای آزادیخواه باید در این مرحله با نیروهایی که توان تغییر دارند، مثل ملی مذهبی ها و مشارکتی ها، متحد شویم (یا همکاری کنیم) تا نیروی کافی برای شکستن تناسب قوا پدید آید. (این را من از توضیحات بابک در این مورد که آنچه او می گوید یک استراتژی سیاسی است - یعنی نیروهایش و اهدافش و مسیرش مشخص است - برداشت کرده ام.)
این تصور که بابک امیر خسروی یک طرح استراتژی و تاکتیک روشن را در ذهن ندارد درست نیست. کارنامه سیاسی تو و تمام اقدامات سیاسیِ به دقت سنجیده ات نشان می دهد که تو یک طرح استراتژی و تاکتیک روشن را در ذهن طراحی کرده ای و همان را هم در عمل به اجرا گذاشته ای و این سال هاست که چنین است. آنچه تو می گویی و توصیه می کنی با آنچه من پی می گیریم شباهت ها و همسویی های بسیار دارد. دوستان هم به خوبی بر این نزدیکی و همسویی واقف اند. فقط یک نکته است که در هر عمل سیاسی من راهنمای عمل و رعایت آن اهمیتی استراتژیک دارد و در کلام تو هنوز جایگاهی را که شایسته است به زعم من نیافته است. در فکر من هم درک نیروهای سیاسی از ماهیت یک دیگر و هم تناسب قوا میان مولفه هایی مستقل از مناسبات میان آن نیروها نیست. هر استراتژی سیاسی که موضوع تغییر ماهیت نیروهای طرف دیگر را - و یا شکستن تناسب قوای میان خود و «آن دیگری» را در مرکز خود قرار دهد یک استراتژی سیاسی است که نمی تواند در طرف مقابل - آنهم در یک فضا بشدت استبداد زده - فکری جز دفاع و مقابله تولید کند.
ما زمانی - و فقط زمانی - به سوی یک دموکراسی پایدار پیش می رویم که نیروهای سیاسی عملا موجود در صحنه سیاسی کشور به جای نیروکُشی یا نیرو کِشی مشی خود را برای تغییر در فهم آنان از یک دیگر بسیج کنند و بکار گیرند و مهم ترین و برَاترین و کارسازترین وسیله برای تغییر در فهم و قضاوت دیگری نسبت به خود گفتگوی مستمر با اوست.
سوالی که در ذهن من بالا و پائین می شود چنین است: برای این که نحله های سیاسی عملا موجود در کشور به سمت پذیرش حق همدیگر برای مشارکت بروند چه باید کرد؟ پاسخ رایج این است که باید تناسب نیرو بین جریان هایی که می خواهند این حق پذیرفته شود و نیروهایی که نمی خواهند چنین شود به سود اولی ها شکسته شود. این جواب گرچه قانع کننده است اما هنوز پاسخِ «چه باید کرد»‌ نیست. برای بسط و رعایت حق مشارکت (انتخابات آزاد) درک نیروها از مقاصد همدیگر دگرگون شود. باید شناخت های نحله ها از همدیگر دگرگون شود. از نظر من باز کردن باب گفتگو میان نحله مهم ترین کاری است که در این جهت باید انجام داد. حتی به جرات می توانم مدعی شوم که نحله های اجتماعی که روابط مبتنی بر گفتگو (communication) بین نمایندگان آنها مستمر است کمترین تمایل را به سرکوب یک دیگر دارند و گروه های اجتماعی که کم ترین میزان رابطه مبتنی بر گفتگو را با هم دارند بیشتر تمایل به حذف دیگری را در خود ذخیره می کنند. برای این که گفتگو را جاری کنیم به دو چیز نیاز داریم: اول زبان گفتگوست و این زبان باید لزوما طوری گزین شود که راه تداوم گفتگو را هموار کند (زبانی که با زبانی که برای قطع گفتگو گزین می شود از زمین تا آسمان متفاوت است). دوم قواعد بازی است. ما برای رسیدن به گفتگوی مستمر با هر نحله دیگری نیاز به رعایت چارچوب حقوقی معین داریم. وقتی نحله ها به صورت «حکومت و اپوزیسیون» نیستند توافق روی این چارچوب هم سهل تر است و هم کم اهمیت تر می شود. اما بدون تکیه بر ضوابط حقوقی معین با حکومت تنظیم مناسبات با حکومت ناممکن است. سال هاست به این نتیجه ی قطعی رسیده ام که حکومت و اپوزیسیون قادر به سامان دهی یک گفتگوی ثمر بخش با هم نیستند هرگاه هیچ سیستم حقوقی شکل گرفته ای را مبنای روابط خود قرار ندهند. از نظر من این سیستم حقوقی هیچ چیزی جز سیستمی نیست که خود حکومت، در مناسبات با آحاد ملت، خود را به آن پای بند اعلام می کند.
می فهمم و می پذیرم که مشکلات عدیده سیستم حقوقی حاکم بر کشور ما باعث رویگردانی طیف وسیعی از نحله های سیاسی از مبارزه قانونی شده است و به حق. تازه عدم پای بندی این حکومت به حقوق قانونی مخالفان نیز غوز بالای غوز است. با وجود این دو مشکل من و شما اذعان می کنیم که هیچ سیستمی که مناسبات حاکمیت جمهوری اسلامی ایران با مخالفان را و حقوق طرفین را در مناسبات روزمره تعریف کند و بتواند مورد توافق طرفین هم قرار گیرد سراغ نداریم. کسانی که به دلیل استبدادی بودن قانون اساسی موجود مبنای دیگری جز قانون اساسی موجود را مبنای مناسبات حکومت با خود قرار می دهند در واقعیت و در عمل سیاسی برقراری مناسبات با حکومت را به برداشته شدن حکومت و استقرار نظامی تازه موکول می کنند.
بنابراین:
• برای رسیدن به انتخابات آزاد و تضمین حق مشارکت همگان در آن، تامین شرایط معینی - یا آزادی های معینی که بابک عزیز هم آن ها را برشمرده است - قطعا ضروری است.
• برای تامین پیش شرط های انتخابات تغییر در تناسب نیرو میان اپوزیسیون و حکومت مهم است اما تعیین کننده نیست. آنچه حق مشارکت (آزادی سیاسی) را نهادینه می کند تغییر در مناسبات نیروهاست.
• تغییر در مناسبات (در فهم) نیروها نسبت به یکدیگر محصول تحول اجتماعی-اقتصادی و نیز محصول عمل آگاهانه بازیگران سیاسی و اجتماعی است. آنچه از عهده نیروهای سیاسی مدافع مشارکت ساخته است تلاش برای تولید زبان و وسائط سامان دهی و دراندازی گفتگوی مستمر میان نحله های سیاسی متخاصم است.
• این گفتگو در مدار صفر درجه باقی خواهد ماند هرگاه حکومت و اپوزیسیون قادر نشوند طرح حقوقی معینی برای استمرار گفتگو میان خود دراندازند.
• از این روی تلاش هایی می تواند به دراندازی پیش شرط های انتخابات آزاد کمک کند که برقراری گفتگوی مستمر میان حکومت و اپوزیسیون، و به طریق اولی میان نحله های اپوزیسیون، را در مرکز توجه و عمل سیاسی خود قرار دهد.
• مناسبات اپوزیسیون و حکومت قطعا نیازمند یک مبنای حقوقی مرضی الطرفین است. قانون اساسی مبنای عملی و حقوقی تمام چالش های میان حکومت و مخالفان است. طراحی یک زبان شایسته ی استمرار گفتگو با حکومت و تکیه بر چالش های قانونی و حقوقی مبتنی بر حقوق مندرج در قانون اساسی است.
بابک جان
کاظم علمداری هوشمندانه از تو پرسیده است: آیا فکر نمی کنید تقسیم بندنی جنابعالی ازافراد و گروه ها در باره انتخابات آزاد نه تنهاشما را با فرخ نگهدار در یک گروه قرار نمی دهد، بلکه شما رابه سیاووشی نزدیک کرده است؟ شما می خواهید با کسانی که نگهدار می خواهد گفتگو کند پیکار کنید. اینگونه نیست؟
و تو هوشمندانه تر گفته ای:‌ کاظم جان راستش نمی فهمم نزدیکی ویا دوری احتمالیِ تحلیل من، ازنظریّات آقایان نگهداروسیاوشی چه اهمیّت ویژه ای دارد که شمامی پرسید؟ پاسخ به پرسش هائی ازاین نوع:«شما می خواهید با کسانی که نگهدارمی خواهد گفتگو کند پیکار کنید. اینگونه نیست؟»؛ مارا بیهوده وارد نوعی پلمیک بادوستان دیگر می کند.
با این وجه از حرفت که ما نباید وارد پلمیک شویم و مبنا را دوری و نزدیکی از افراد قرار دهیم کاملا موافقم. اما ایکاش به محتوای حرف هوشمندانه ی کاظم می پرداختی. او به درستی می بیند که تفاوت نظر - اگر وجود داشته باشد - بر سر سطح مطالبات، یعنی مبارزه برای کسب آزادی قلم و بیان، یا مبارزه برای انتخابات آزاد نیست. تفاوت مهم تر - اگر وجود داشته باشد - بر سر روش تامین شرایط است. آری. من روی گفتگوی مستمر سیاسی با تمام نحله های سیاسی کشور تاکید داشته ام و دارم. من تلاش برای تغییر رفتار حکومت از طریق مخاطب گرفتن حکومت را تجویز و اجرا می کنم. و به نظرم می رسد که بابک و سیاوش هر دو با این روش زاویه دارند. آنها هردو مخاطب گرفتن حاکم را به تناسب قوا موکول می کنند. اما یکی گفتگوی با سرنگونی طلبان را تجویز نمی کند چون به تناسب قوا لطمه میزند و دیگری گفتگوی با سرنگونی طلبان را تجویز می کند چون به تناسب قوا فایده میرساند. یکی می گوید انتخابات آزاد خواست واقع بینانه ای نیست و آزادی سیاسی را طلب کنیم. و دیگری می گوید اشکال ندارد. سطح مطالبه را می توان پائین تر آورد مشروط بر این که به تغییر دادن تناسب قوا میان حکومت و «مردم»‌ مومن باقی بمانی و حاضر باشی با تمام نیروهایی که حرف تو را می پذیرند متحد شوی.

بابک عزیز
اگر تناسب قوا را اصل بگیریم و برای تغییر آن مبارزه کنیم، آنوقت مساله سطح مطالبه مساله ای قابل حل یا توافق است. مگر این که شما بگوئید و صراحتا هم می گوئید که نزدیکی و همسویی و همکاری با سرنگونی طلبان بر تناسب قوا بسود گرفتن مطالبات ما از حکومت کمک نمی کند و وضع را به زیان ما تغییر می دهد. چون بخش بزرگ تری از نیروهایی که برای این خواسته ها تلاش می کنند را از ما دور می کند. در این جا رضا و کاظم از شما می پرسند:‌ اگر واقعا معتقدی که آن نیروهایی که از شما دور می شوند معتقد به آزادی قلم و بیان هستند و آن را مطالبه می کنند پس تلاش کن که نروند و دور نشوند. آیا دور شدن آنها اشتباه نیست؟
این استدلال فرجام منطقی دلچسبی ندارد. کار را به آنجا می کشاند که خیلی ها به آن رسیده اند. آنها می گویند: اپوزیسیون دموکراتیک باید نه با حکومت وارد گفتگوی فعال شود و نه با سرنگونی طلبان. آنها این کار را به وقتی موکول می کنند که تناسب قوا به سود اپوزیسیون دموکراتیک برهم خورده باشد. و حال پیدا کنید پرتقال فروش را: روابط با هیچ طرفی را تغییر ندهیم تا تناسب قوا به نفع ما به هم بخورد؟ و این حرف البته خریدنی نیست. نه تو به آن باور داری و نه کاظم و سیاوش.

کاظم و سیاوش می گویند مهم نیست هدف اتحاد را بزرگ بگیریم یا کوچک. اما بر سر هر چه توافق شد پی اش را بگیریم و هرکس خالصانه قدم پیش گذاشت خوش آمد بگوئیم. آنها می گویند هیچ مانعی ندارد. بیائید اتحادی درست کنیم که همه مدافعان آن شعار را در خود جای دهد. کاظم و سیاوش می گویند رضا پهلوی پای این کار هست و امتناع ما از حرف زدن با او بر برای روی هم گذاشتن نیروهامان بی منطق است. بابک می گوید این نزدیکی ما را از دیگران دور خواهد کرد و بر تناسب قوا تاثیر منفی دارد.

کاظم و سیاوش می گویند این که عده ای پای مبارزه برای خواست مشترک نیایند نشانه عدم پای بندی به آن خواست مشترک است. به این دلیل باید تلاش کرد آنها تکلیف خود را با آزادی بیان و قلم و غیره روشن کنند. آنها در عین حال می پرسند آیا ما متحد جهانی برای مبارزه در راه آزادی بیان و قلم و غیره داریم یا نداریم؟ اگر داریم، که داریم، چرا نباید با آنها برای تغییر تناسب قوا به سود جبهه آزادی وارد عمل شویم؟
این ها همه حرف هایی کاملا منطقی و پذیرفتنی است اما فقط آنگاه که مبنای استراتژی ما تغییر تناسب قوا، منزوی کردن حکومت و واداشتن آن به عقب نشنین از طریق اعمال قدرت باشد.

من با صدای رسا گفته ام و باز هم می گویم که رکن اصلی آن استراتژی سیاسی که من برای تامین آزادی سیاسی (پیش شرط های انتخابات آزاد) ممکن و متضمن مقصود می دانم متکی بر تغییرتناسب قوا میان حکومت و اپوزیسیون نیست. آنچه شرایط را برای فعالیت احزاب و تامین آزادی های حداقلی باز می کند تغییر در مناسبات میان نیروهای سیاسی و در راس همه مناسبات اپوزیسیون و حکومت است. من نخستین گام برای تغییر فضای مناسبات میان نیروهای متخالف، به شمول حکومتیان، را استقرار گفتگوی مستمر میان آنان و التزام همگان، به شمول حکومت، به یک میثاق مشترک می دانم. من مطمئنم که نیروهایی که آزادی را برای براندازی می خواهند، نیروهایی که حکومت کنونی را التزام پذیر به قانون و رعایت حقوق ملت نمی دانند و خود نیز چارچوب قانون اساسی را برای حقوق خود نمی پذیرند نیروهایی هستند که چنانچه کسانی که این ضوابط را می پذیرند در راه نزدیکی همسویی و همکاری با آنان گام بردارند بشدت به موقعیت خود و مناسبات میان خود و حکومت لطمه زده اند.

من گفته ام و تکرار می کنم که باید تلاش کرد رضا پهلوی و دیگر کسانی که تا امروز به مبارزه حقوقی و قانونی با حکومت برای تضمین حقوق خود تن نداده اند به جنبش اصلاح طلبانه ایران بپیوندند؛ به گفتگوی با مخالفان سیاسی و تلاش برای التزام حکومت به قانون تن دهند. گفته ام و تکرار می کنم که هیچ نوع سابقه ای و ماهیتی نباید و نمی تواند شرط اتحاد کردن یا اتحاد نکردن نیروهایی باشد که فعالیت خود را برای استیفای حقوق قانونی ملت، مندرج در قانون اساسی قرار می دهند. از همین امروز هم هرگاه رضا پهلوی و مریم رجوی اصول و قواعدی را بپذیرند که برای دراندازی پیش شرط های انتخابات آزاد ضروری است، من فورا تغییر موضع داده و از همگان دعوت خواهم کرد که با تمام قوا برای بازگرداندن این دو مولفه به جرگه نیروهایی که برای انتخابات آزاد تلاش می کنند اقدام کنیم. در این صورت آنها به ما همان قدر نزدیک خواهند بود که نیروهای اصلاح طلب درون و پیرامون نظام.

سرانجام باید همه ما باور کنیم که پیش شرط های انتخابات آزاد (که بابک پیشنهاد می کند و سیاوشی و فرخ و دیگران همه آن را می خواهند) با تغییر در تناسب قوا - با پیدا کردن متحدین ایرانی و خارجیِ بیشتر برای اپوزیسیون - نهادینه نمی شود. این شرایط با تغییر فضای مناسبات میان عمده ترین نحله های سیاسی کشور، با بسط گفتگو میان آنها و با التزام و اتکای طرفین به مبنای حقوقی واحد نهادینه می شود. من راه دوم را توصیه میکنم و برای آن هم دو اهرم معین توصیه می کنم: گفتگوی پایدار و مستمر با همه نحله های سیاسی کشور و التزام حاکمیت (و نیز مخالفان)‌ به رعایت حقوق قانونی همه نحله های سیاسی کشور.

من نام این خط مشی را به اصرار و کاملا آگاهانه استراتژی انتخابات آزاد می گذارم. چون که به روشنی هدف و غایت تمام تلاش ها و چالش هایی را که توصیه می کنم همانا بستر سازی برای رفتن همگان به پای صندوق رای می دانم. فکر کنم همه دوستان می توانند تصور کنند که فرخ نگهدار کدام تدابیر و تلاش ها را برای بستر سازی انتخابات آزاد توصیه می کند.
دوست گرامی حبیب پرزین می نویسد چیزی تحت عنوان استراتژی انتخابات آزاد در هیچ یک از مطالعات پیرامون توسعه سیاسی و دموکراسی وجود ندارد و من در آوردی است. شاید چنین باشد. اشکال ندارد. ما آن را می پروریم و عرضه می کنیم. شاید دانشوران سیاست هم بعدا عنایت کردند. حبیب عزیز هم چنین توصیه کرده است که به جای لفظ انتخابات آزاد ما از واژه «آشتی ملی» صبحت کنیم. آشتی ملی البته شاید برخی از جهات استراتژی مورد نظر مرا حمل کند. اما به سهولت می توان دریافت که آشتی ملی تمام بار حقوقی را که انتخابات آزاد حمل می کند با خود ندارد. آشتی بیشتر در اذهان عامه بیشتر به مفهوم بخشش و شروع تازه است و نه لزوما به معنای رعایت حقوق سیاسی مساوی برای مشارکت در سازمان دهی قدرت سیاسی.

با پوزش از اطاله کلام
فرخ(ارسالی 13/05/2012)

***************

فرخ عزیز، پس ارسلام!
به سهم خود، ازمشارکت تو دراین گفتگو وتبادل نظراستقبال می کنم وخوش آمد می گویم. نکات گوناگونی رامطرح کرده ای که شایان درنگ وواکنش است.
دراینجا تنهابه توضیح دوسه نکته بسنده می کنم که درتوضیح مواضع من، نادرست مطرح شده اند. بحث واظهارنظردربارۀ سایرنکات مطرح شده درنامه ات راکه عمدتاً به توضیح مواضع تودررابطه بامناسبات میان حکومتگران واپوزیسیون است، به فرصت دیگری می گذارم! شاید دیگرمخاطبان نامه ات به ویژه آقای علمداری به این موارد بپردازند.

1 ـ نوشته ای: «تا این جا آن طورکه من فهمیده ام بابک عزیز فکرمی کند شعار انتخابات آزاد شعاری پیش رس است و ما مطالبات عاجل تری داریم که اگر آنها برآورده نشود انتخابات آزاد هم برگزار نخواهد شد».
تاکید آن راپیش ازهرچیزضروری می دانم که من هرگز«شعارانتخابات آزاد» رابه عنوان موضوعی مستقل، که بشود برمحورآن یک استراتژیِ مبارزاتی تدوین کرد، مطرح نساخته ام؛ تا آن را، آنگونه که مطرح ساخته ای، «شعاری پیش رس» ارزیابی کرده باشم.

تا آنجا که بخاطردارم، هرجااصطلاح«استراتژی انتخابات آزاد»را به قلم آورده ام، صرفاً برای نقد آن ونشان دادن گوهرRégime change آن بوده است.
نقشۀ راهِ پیشنهادی من درراستای تحقق انتخابات هایِ نهاد ها وارگان هادرشرایط آزاد، درجمهوری اسلامی مطرح شده است؛ که خود، بخش جدائی ناپذیروبسیارضروری ازهمین مرحلۀ پیکارما برای تامین آزادی های اولیّه می باشد. دراین رابطه من توضیحاتی درپاسخ به نامۀ 14/05/2012 آقای علمداری(تحت عنوان: برخی تقاوت هاو توافق ها برای دگرگونی آنطور که من می فهمم، درمیلینگ لیست گذاشته اند) داده ام که دیگرتکرارنمی کنم. امیدوارم خوانده باشی.

حال آنکه طرح آن دوستان، آنگونه که من استنباط کرده ام وامیدوارم آقای سیاوشی باتوضیحات خود موضوع راروشن تربکند؛ برگذاری فقط یک انتخابات آزاداست! آن هم، نه به دست دولت برسرکاردر جمهوری اسلامی؛ بلکه دروراء آن وبا دورزدن ازآن وبه تسلیم واداشتن رژیم برسرکارصورت خواهد گرفت!.

چنانکه ملاحظه می کنی، متاسفانه، هیچ وجه تشابه وهیچگونه سنخیّت ماهوی میان آنچه دوستان تحت عنوان«استراتژی انتخابات آزاد» مطرح می سازند، که گوهرآن تغییرنطام است؛ بامطالبی که من در بارۀ برگذاری انتخابات های متداول درجمهوری اسلامی، یعنی: انتخابات ریاست جمهوری یا مجلس شورای اسلامی وغیره، درشرایط آزاد، ازآن سخن می گویم، وجود ندارد.

دراینجااضافه کنم که اگرموضوع بحث ونقد نظردوستان ما دربارۀ«استراتژی انتخابات آزاد» نبود، من شاید، به مقولۀ انتخابات های آزادِ ارگان ها ونهاد هایِ جمهوری اسلامی، حتّی اشاره ای هم نمی کردم. زیرااگرآن خواست های مرحله ای اولیّه مورد نظرما، یعنی: آزادی مطبوعات، احزاب وسندیکاها و نهادهای مدنی ونیزپیش نیازهای لازم برای برگذاری انتخابات ها درآزادی درکشورما، ازجمله لغو نظارت استصوابی، فراهم شده باشند؛ درآن صورت دیگرنیازی به طرح شعارانتخابات های آزاد نبود! زیرا برگزاریِ آزادِ انتخابات ها، نتیجۀ طبیعیِ وجودِ چنین جامعۀ نسبتاً باز وآزاد است وگفتن وخواستن ندارد! صد که پیش آید، نَود هم پیش ماست!

منتهی درشرایط کنونیِ جمهوری اسلامی، بخاطرنبود آزادی ها، هربارکه انتخاباتی پیش می آید، فرصتی دست می دهد تاخواست های آزادیخواهانۀ مردم، ازجمله تامین پیش شرط های انتخابات آزاد مطرح گردد. کاری که ازجمله آقایان محمد خاتمی ومیرحسین موسوی به آن دست یازیدند.
2ـ نوشته ای: «تصورم ازحرف بابک این است که اومی گوید بیائیم باهم علیه حکومت متحد شویم اما نه برای شعار درشتی مثل انتخابات آزاد، بلکه برای خواسته هایی که گرفتنی تراست».

من پیش تر، دربارۀ مرزبندی ام باطرح«استراتژی انتخابات آزاد» توضیح داده ام وتکرارنمی کنم. خلاصه من چنین حرفی نزده ام واعتقادی به آن ندارم. دررابطه با رویکرد سلبی یا ایجابی دربرابربا حکومت نیزدرنامه مورد اشاره ام به آقای علمداری توضیحاتی داده ام که ازتکرارآنها پرهیزمی کنم. مسالۀ رویکرد ایجابی یا سلبی درطرح مطالبات وسیاستگذاری، برای کسانی که طرفدارمشی سیاسیِ اصلاح طلبی هستند، بسیاراساسی است. زیرامی شود وباید، یک جنبش سیاسی ـ اجتماعی برای اصلاحات به راه انداخت ودرکل جامعه اثرگذاشت. امّا اصلاحات درنهایت ازبالاصورت می گیرد و نقش حکومت دراین راستا، پراهمیّت است.
قربانت بابک امیرخسروی 14/05/2012

*******************

فرخ نگهدار:
شاید مشکل در نامِ «استراتژی انتخابات آزاد»‌ نیست

با سلام بر بابک عزیز
ممنون از توضیحات
اعتقادم این بوده است که من و تو در نکات توافق نظر داریم:
1. این انتخابات هایی که در جمهوری اسلامی ایران برگزار می شود به این معنا آزاد نیست که بخش عمده ای از نیروهای سیاسی – به شمول همه ماها که در این بحث شرکت داریم – از حق مشارکت در آن ها محروم هستیم.
2. همه ما داریم تلاش می کنیم و خواهان این هستیم که موانع حقوقی و سیاسی موجود بر سر راه شرکت بخش های محروم از حق مشارکت در جامعه ما از میان برداشته شود و شرکت در انتخابات برای همگان آزاد باشد.
3. همه ما داریم بحث و تبادل نظر می کنیم که برای این تلاش های خود یک طرح و نقشه ی مشخص تری تنظیم و با همدیگر همان طرح و نقشه را به طور همآهنگ با وجود همین جمهوری اسلامی پیگیری کنیم.
من نام این طرح و نقشه را گذاشته ام «استراتژی ما برای رسیدن به انتخابات آزاد» یا به طور خلاصه «استراتژی انتخابات آزاد».

بعد از این توضیحات برایم سوال ایجاد شد که شاید مشکل در نامِ «استراتژی انتخابات آزاد»‌ نیست. اگر ممکن است یک کلمه توضیح بده که آیا ما همچنان بر مضمون این سه بند توافق نظر داریم یا نه. این که می گویی در نظر کسانی «استراتژی انتخابات آزاد» دقیقا همان Régime change است دلیلی نمی شود که معنای ۳ بند فوق هم همان برندازی است.

با این حال برای این که فهم ما از حرف یک دیگر دقیق شود فعلا این اصطلاح «استراتژی انتخابات آزاد» را بگذاریم کنار. روی مضمون حرف بزنیم. آیا تو با مضمون سه بندی که در بالا برشمردم موافق هستی؟ حساب من این بوده است که هستی. چون بارها از ور اهگشا و شنیده ام که از شعار ایران برای همه ایرانیان استقبال می کنی. حساب من تا کنون این بوده که بابک امیرخسروی مضمون و محتوای سه بند فوق را تغییرات در رژیم جمهوری اسلامی ایران تعبیر می کند و نه یک ورزیون version از سیاست Régime change. جواب ور اهگشای ادامه این بحث مفید خواهد شد.
قربانت فرخ (ارسالی015 /05/2012)

*****************

سلام فرخ عزیز!
توضیخات من درمتن ارسالیِ تو، وباهمین رنگ بنفش وباقید توضیح بابک مشخص شده اند.

با سلام بر بابک عزیز
ممنون از توضیحات
اعتقادم این بوده است که من و تو در نکات توافق نظر داریم:
1. این انتخابات هایی که در جمهوری اسلامی ایران برگزار می شود به این معنا آزاد نیست که بخش عمده ای از نیروهای سیاسی - به شمول همه ماها که در این بحث شرکت داریم - از حق مشارکت در آن ها محروم هستیم.
توضیح بابک: به نظرمن انتخابات درایران بخاطرنبودآزادی ها، آزادی مطبوعات، آزادی بیان وقلم، آزادیِ احزاب وتشکلات مدنی است که آزاد نیست.
بباورمن، آزادی انتخابات، فی نفسه، اصل نیست، امرمستقلی نمی باشد. بل، فرع بر خویشکاری(Fonction) یک جامعۀ باز وآزاد است. اگردرکشوری آزادی های فوق الذکرفراهم آمده باشد، انتخابات ها خودبه خود آزاد است. این یک مسالۀ مصنوعی است که دوستان ما به عنوان«استراتژی انتخابات آزاد»‌علم کرده اند. وبدبختانه به همه سرایت کرده است.
2. همه ما داریم تلاش می کنیم و خواهان این هستیم که موانع حقوقی و سیاسی موجود بر سر راه شرکت بخش های محروم از حق مشارکت در جامعه ما از میان برداشته شود و شرکت در انتخابات برای همگان آزاد باشد.
توضیح بابک: تذکرپیشین من، شامل این بخش نیزمی شود. همان گونه که عرض کردم، مبارزه برای آزادی ها می باید اساس تلاش مشترک ما باشد، نه انتخابات ها.
3. همه ما داریم بحث و تبادل نظر می کنیم که برای این تلاش های خود یک طرح و نقشه ی مشخص تری تنظیم و با همدیگر همان طرح و نقشه را به طور همآهنگ با وجود همین جمهوری اسلامی پیگیری کنیم.
من نام این طرح و نقشه را گذاشته ام «استراتژی ما برای رسیدن به انتخابات آزاد» یا به طور خلاصه «استراتژی انتخابات آزاد».
1. توضیح بابک: فرخ جان! طرح«استراتژی انتخابات آزاد»، صاحب دارد وبنام آنها ثبت شده است. دیرآمدی ای نگارسرمست! گذشته ازآن، آنچه این دوستان بنام«استراتژی انتخابات آزاد»، مطرح می سازند، امری درورای همین جمهوری اسلامی، وعلی رغم آن وتسلیم آن وبرای Régime changeمطرح کرده اند. حال آنکه به نظرتو، وچنانکه نوشته ای، درجستجوی آن هستی که 3بند مورد نظرت را: «به طورهمآهنگ با وجود همین جمهوری اسلامی پیگیری کنیم». لذا «استراتژی انتخابات آزاد» این دوستان، درتناقض بادرک ورویکرد توست وسنخیّتی لا هم ندارند.
2. من این موضوع رادرآخرین پاسخ ام به آقای علمداری، به وضوح نشان داده ام. اگرفرصت خواندن نداشته ای، خواندن آن را توصیه می کنم. تکرارآن حرف هارا دراینجا زاید می دانم.
بعد از این توضیحات برایم سوال ایجاد شد که شاید مشکل در نامِ «استراتژی انتخابات آزاد»‌ نیست.
توضیح بابک: مشکل هم درنام وهم درمضمون آنست که پبش تراشاره کردم.

اگر ممکن است یک کلمه توضیح بده که آیا ما همچنان بر مضمون این سه بند توافق نظر داریم یا نه. این که می گویی در نظر کسانی «استراتژی انتخابات آزاد» دقیقا همان Régime change است دلیلی نمی شود که معنای ۳ بند فوق هم همان برندازی است.

توضیح بابک: من با آن 3 بند بادرنظرگرفتن توضیحانی که دادم، مخاففتی ندارم. تا آنجه که تو در جستجوی راهی دردرون جمهوری اسلامی وبااستفاده ازقانون اساسی؛ برای پیکاردرجهت اصلاح و تغییرات درآن، درراستای تحقق هرچه بیشترِحاکمیّت ملت هستی، موافقم.

با این حال برای این که فهم ما از حرف یک دیگر دقیق شود فعلا این اصطلاح «استراتژی انتخابات آزاد» را بگذاریم کنار. روی مضمون حرف بزنیم. آیا تو با مضمون سه بندی که در بالا برشمردم موافق هستی؟ حساب من این بوده است که هستی. چون بارها از تو خوانده و شنیده ام که از شعار ایران برای همه ایرانیان استقبال می کنی. حساب من تا کنون این بوده که بابک امیرخسروی مضمون و محتوای سه بند فوق را تغییرات در رژیم جمهوری اسلامی ایران تعبیر می کند و نه یک ورزیون version از سیاست Régime change. جواب تو راهگشای ادامه این بحث مفید خواهد شد.

توضیح بابک: بله لازم است طرح«استراتژی انتخابات آزاد» را کنارگذاشت وباآن مرزبندی کرد. زیرا چنانکه گفتم، با فرهنگ سیاسی تو ومن نمی خواند وهمسوئی ندارد. اصالت(Originalité) ما در رفرمیست بودن ماست. نباید ازبیان آن شرمنده باشیم. ازدوپهلوسخن گفتن ومیان دوصندلی نشستن پرهیزکنیم. ماهم انقلابی وهم رفرمیست نیستیم. به این معنی که اگرشداصلاحات، وگرنه انقلاب! نظریّه های التقاتی نظیراصقلاب راکناربگذاریم. منظورمن همانگونه که به درستی بیان کرده ای، اصلاحات و «تغییرات در رژیم جمهوری اسلامی ایران» درراستایِ تحقق هرچه فزایندۀ ترِحاکمیّت ملت است.

قربانت بابک 14/05/2012


***********************************

بخشی از مباحثات در ای میل لیست جمهوری
بابک امیرخسروی – مهدی فتاپور

***********************************

بابک عزیز
من در این زمینه که امروز با توجه به تعادل نیروها در جامعه درست آنست که خواسته هایی در دستورکار مبارزه برای تحقق همین امروز در دستور قرار گیرد که امکان تحقق آن وجود داشته باشد موافقم. در این رابطه توافق بر سر اینکه کدام خواسته‏ها چنین موقعیتی را دارند زیاد دشوار نیست و اگر هم در این رابطه اختلاف نظر وجود داشته باشد پراتیک عملی زندگی امکان تصحیح نظر را مرتب پدید میاورد. ولی آنچه در نوشته های شما مفقود است خواسته های عمومی و عامتر است. خواسته هایی که امروز دست یابی به آنان در دستور نیست ولی دست یابی به آنان نیازمند شکل گیری نیرو و اقبال جامعه در یک پروسه دراز مدت است. خواسته هایی که در چهارچوب خواسته های درازمدت ما میگنجد ولی امروز امکان تحقق آن وجود ندارد. من از پاسخ شما به کاظم و فرخ و (همچنین از نوشته هایتان) چنین برداشت کرده ام که ابتدا باید خواسته های مقدماتی تری تحقق یابد تا بتوان خواستار تحولات بنیادین شد. برای مثال در پاسختان به کاظم میگویید امروز مرحله مبارزه برای آزادیهای اولیه است پس از آن تلاش برای حضور در قوه مقننه و مجریه همین رژیم سپس طرح لغو نظارت استصوابی بعد انتخابات آزاد و یا حذف مطلقه بودن ولی فقیه و سپس ..
در طرح شما هیچ تمایزی مابین مبارزه سازمانهای سیاسی و تشکلهای موضوعی در شرایط امروز وجود ندارد. تمایز در حرکات فرداست که مثلا یک سازمان سیاسی در چند مرحله بعد خواستار حذف مطلقه بودن ولایت میشود و یک سازمان موضوعی در آزادی مطبوعات متوقف میشود. ولی در واقعیت زندگی حرکت و زندگی مردم به موضوعات مطرح در خواسته اول متوقف نمیشود. مردم در کوچه و خیابان و مجالسشان صحبت میکنند از یارانه ها تا خطر حمله آمریکا تا شخصیت و اقدامات احمدی نژاد تا نقش رهبر حرف میزنند. صحبت مردم به آزادی زندانیان و مطبوعات محدود نمیماند و شاید حتی چنین موضوعاتی در رده سوم مسائل مورد توجه مردم باشد. حزب سیاسی نمیتواند با مردم حرکت نکند. یک حزب سیاسی در همه این زمینه‏ها مدعیست که حرف و حدیث دارد. شما نمیتوانید از مردم بخواهید که صبر کنید تا آزادی زندانیان فراهم شود و آنوقت بتوانیم راجع به مشکلات دیگر اقدام کنیم. زندگی واقعی تک موضوعی نیست. مردم در صحبت هایشان چشم انداز میجویند و در همین کلنجارهاست که زمینه برای اقبال بیشتر مردم به ضرورت تحولات بنیادیتر فراهم میگردد. مبارزه برای تشریح راه حل های بنیادین برای حل مشکلات جامعه ، برای شکل دادن نیرو برای تحولات فردا همین امروز در جامعه جریان دارد. زندگی واقعی در جامعه پیچیده تر از تقسیم بندی بر مبنای نبود تعادل نیرو برای تحقق خواست های معین است
بابک جان بیش از شصت هفتاد تحول در بیست سی سال اخیر در جهان اتفاق افتاده. شما مشکل بتوانید پنج تحول ذکر کنید که از این مرحله بندی ها گذر کرده باشد. من در نقد دیدگاههای مونیستی به استراتژی توجهم به هم سن و سال های خودم است که تربیت شده سالهای دهه پنجاهند و من مشکل را بدلیل اینکه خود هم یکی از افراد همین نسلم میشناسم و هم سن و سال های شما نوع دیگری با سیاست تماس گرفته اند و پراگماتیسم و میانه بودن و سازش برای شما فحش نبوده ولی شما هم در این طرحتان بگونه دوستان دیگرمان مرحله بندی هایی را اساس قرار داده اید که مبنایش منطق است و با پروژه های علوم تجربی و طبیعی منطبق است تا زندگی متنوع و پر از کنش و واکنش جامعه بشری. بابک جان در اکثر تحولها این مراحل با هم تنیده شده است و از تقسیم بندی منطقی شما تبعیت نکرده. در روسیه و اروپای شرقی قانون اساسی زمانی عوض شد که نه آزادی مطبوعات بود و نه آزادی احزاب. اصلا (بجز لهستان) فشار جنبش مدنی نیرومند وجود نداشت. در کشورهای اروپای شرقی سناریوی شما از آخر به اول اجر اشد. در همسایگی ما ترکیه تحولات مرتب بین آزادی احزاب و مطبوعات و تغییر ساختار سیاسی و تغییر نقش ارتش در حال رفت و آمد است. یک گام اولی پیش میرود فشار میاورد یک گام دومی. این نیست که اول گامهای کوچک برداشته شده و قطعی شد وبعد گامهای بنیادین شروع شد. ده سال پیش من با یکی از رهبران احزاب و کاندیدای نمایندگی پارلمان آنجا صحبت داشتم و فردا از چند کانال به من پیغام داد که صحبت هایمان را منتشر نکنی چون من در صحبت هام گفته ام کردستان و اگر این لغت چاپ شود مرا به زندان میاندازند. بجایش بنویس مساله کرد وقبل از چاپ برای من بفرست. در حالیکه انتخابات نسبتا آزاد برگزار میشد و چیلر لیبرال نخست وزیر بود ولی هنوز آزادی بیان در خم یک کوچه بود.
در ایران تحقق برابری زن و مرد از حذف مطلقه بودن ولایت فقیه هم دشوارتر است ولی این دلیل آن نمیشود که ما در همه جا از این ایده دفاع نکرده و ضرورت برابری زن و مرد را بعنوان خواست خود طرح نکرده و همه جا بر آن تاکید نکنیم ولی وقتی میخواهیم یک خواست عملی طرح کنیم موضوع حضانت را ممکن است در دستور قرار دهیم.
بابک جان حزب توده بدرستی در سالهای قبل از انقلاب خواست نفی دیکتاتوری شاه را مطرح میکرد. کیانوری و اسکندری واقف بودند که این خواست امروز عملی نیست ولی این یک سمت گیری بود و نیروسازی. در دانشگاه ما که تجربه حزب توده به ما منتقل شده بود در تظاهرات دانشجویی قبل از سال 50 نمیگذاشتم که کسی شعار مرگ برشاه یا دیکتاتور بدهد و بر خواست های معین مثل آزادی دانشجویان زندانی و یا .. تکیه میکردم. ولی فهم این ضرورت طرح خواست مقابله با دیکتاتوری را نفی نمیکرد. تازه این مربوط به چهل سال پیش است و ما بیست سال هم نداشتیم
بابک جان در آلمان حزب سبزها سالهاست که خواستار حذف راکتورهای اتمی است. خواستی که از نظر سایر سیاستمداران غیرواقع بینانه است. خواست این حزب امکان تحقق در شرایط امروز آلمان ندارد. وقتی این حزب در حکومت قرار میگیرد با دیگران بر سر حذف راکتورهای قدیمی که ضریب امنیت کمی دارد و کاهش راکتورها توافق میکند. ولی همه اذعان دارند که تاکید این حزب بر مخالفت کلی با راکتورها زمینه ساز پذیرش ابعاد منفی این راکتورها در آلمان و پذیرش محدودیت در بکارگیری آن شده است.
خلاصه بابک جان در طرح خواستهای معین راحت میتوان به توافق رسید و من با شما در این رابطه هم نظرم ولی علاوه بر آن اولا جنبش نیازمند طرح شعارهای کلی و استراتژیکی دارد که امروز خصلت سمت دهی و ترویج و ساخت نیرو دارد و چهره و سیمای جریانات سیاسی را در سطح جامعه ترسیم میکند و ثانیا مرحله بندی جنبش از ساده به عمیق در زندگی واقعی اتفاق نمیافتد
مهدی فتاپور(ارسالی 15/05/2012)
**********************
سلام مهدی جان!
اگردرست فهمیده باشم، ایراد توویا کمبودی که درنوشته های من می بینی: «فقدان خواسته های عمومی وعام تراست». خواسته هائی که«امروزدست یابی به آنان دردستورنیست ولی دست یابی به آنان نیازمند شکل گیری نیرو واقبال جامعه دریک پروسه درازمدت است. خواسته هایی که درچهار چوب خواسته های درازمدت ما میگنجد ولی امروز امکان تحقق آن وجود ندارد.»!

نامه ات رابااین جمله پایان می دهی:«اولاجنبش نیازمند طرح شعارهای کلی واستراتژیکی دارد که امروزخصلت سمت دهی وترویج وساخت نیرو دارد وچهره وسیمای جریانات سیاسی را درسطح جامعه ترسیم میکند وثانیا مرحله بندی جنبش ازساده به عمیق درزندگی واقعی اتفاق نمیافتد».

مهدی جان! باآنکه موضوع رابازنکرده ای، که منظورت از«طرح شعارهای کلی واستراتژیکی»، به طورمشخص کدامست؟ ولی حدس می زنم طرح خواست هائی مانند مخالفت با ولایت فقیه وحذف آن، جدائی دین ازدولت وبرقراری جمهوری عرفی را، مدّ نظرداری؟ دریک کلمه مخالفت با کل نظام جمهوری اسلامی وبرداشتن آن واستقرارِجمهوریِ عرفیِ، متکی بررای مستقیم مردم! وازاین قبیل حرف ها.

ولی پیش ازوارد شدن دراین بحث، خواهشمندم توجّه داشته باش که برای داوری دربارۀ چندوچونِ یادداشت های اخیرمن، که به شکلِ گفتگویِ نوشتاری با آقای علمداری صورت گرفته است؛ لازم است علّت پیش آمدن وچارچوب آن گفتگورا؛ ونیزانگیزۀ مرابرای ورود به این بحث درنظرگرفت. قصد من درآن گفتگو، ارائۀ برنامۀ حزبی ویاتدوین منشورآن نبوده است. اینکارپیش ترصورت گرفته ومنشور10ـ 12ماده ای ماگواه آنست.

پس ازکنفرانس اخیرواشنگتن، دوموضوع باعث نگرانی من شد. اولّی طرح پرآهنگِ«استراتژیِ انتخابات آزاد»، ودومی گرایش به ائتلاف واتحاد باهواداران استقراردوبارۀ خاندان پهلوی به سلطنت! دوموضعی که درپیوند با یکدیگربوده اند. اساس بحث من نقد این مواضع ونشان دادن ضرورت مرزبندی باآنها بوده است. همین وبس!
نگرانی من هنگامی دوچندان شد که دیدم بسیاری ازافراد طرازاوّل«اجا» نیز، مستقیم وغیرمستقیم؛ گاه خجولانه، گاه بی پرده، به استقبال این دونظریّه رفتند. متاسفانه بعضی ازدوستان صادق نیز، بخاطراختلاط ومخدوش شدن مفاهیم، دراین دام گرفتارشده اند. وبه ترویج این فکرپرداختند که گویا همگان، ازمحمد خاتمی گرفته تااین دوستان، ازانتخابات آزاد حرف می زنند، وگویاحرف ها همسو و هدف یکی است!
ازسوی دیگر، بعضی ازدوستان ما، با حرکت ازاین اصل که باابلیس هم می شود گفتگوکرد، بستر ائتلاف واتحادی راگستردند که اگرجا بیفتد، سیاست همکاری ها وائتلاف مابا نیروهای سیاسی رادر مسیری سوق می دهد که چشم اندازهر گونه همکاری احتمالی بانیروهای سیاسیِ آزادیخواه واصلاح طلب درون کشوررا، ازمیان می برد.
لذا اگرمن، وارد این بحث شدم بخاطراحساس همین خطرها بود. وگرنه قصد تدوین برنامۀ حزبی درازوکوتاه مدت نداشتم وندارم. توبهترازهرکس می دانی که مدت هاست، ازدورناظراوضاع هستم و دربحث هائی که درمیلینگ لیست پیش می رود، کوچک ترین شرکتی ندارم.
انگیزۀ من برای مشارکت دراین بحث ازهمان جملۀ آغازین مکاتبه ام باآقای علمداری بازتاب دارد: نوشته بودم: آقای دکترعلمداری «باآنکه به دلایلی، قویّاً اکراه داشته ودارم که دراین بحث ها شرکت بکنم؛ ولی نوشته های متعدد شما وسایرعزیزان را که این روزه ها، به ویژه پس ازگردهمآئی یا کنفرانس واشنگتن (دکترمهرداد مشایخی) راخواندم، تذکرچند نکته به نظرم ضروری رسید».

بااین حال، درهمان نامۀ اوّل، برای پیشگیری ازایراد گیری های متداول میان ما، اهداف استراتژیک خودمان را، یعنی آنچه راکه تومی خواهی، یعنی «خواسته هایی که درچهارچوب خواسته های دراز مدت ما می گنجد ولی امروزامکان تحقق آن وجود ندارد»؛ به ایشان یادآوری کردم ونوشتم : «هنگامی که من وشما دست به دست هم دادیم واتحاد جمهوری خواهان ایران راپایه گذاری کردیم؛ اوّلین اقدام ماتدوین یک منشورجمهوری خواهی بود. انگیزۀ مامتحدساختن نیروهای پراکندۀ سیاسی جمهوری خواه بود که هدفشان برقراریِ یک: نظام جـمهوری پارلمانی براساس تفکيک قوای سه گانه وتضمين حقوق وآزادي های فردی واجتماعی مندرج دراعلاميه جهانی حقوق بشرورعایت اصل تناوب قدرت و انتخابی بودن سران کشورودولت، که هرگونه ادعای امتيازموروثی، دينی ومسلکی را درامرحکومت بی اعتبار می‌سازد! بباورمن، هنوزهم کارووظیفه اصلی ما متحد ساختن نیروهای سیاسی جمهوری خواهِ باورمند به آزادی ودموکراسی وپایبند به تحولات آرام وتدریجی ومسالمت آمیز است. این نیروها هنوزپراکنده اند وبرسربرخی مسائل مهّم اختلاف نظردارند. کارووظیفۀ اصلی ما همسو کردن هرچه بیشترنظرها ومتحد کردن هرچه گسترده ترکردنِ صفوف جمهوری خواهان است. بنابراین، بهتراست ازهراقدامی که به این وظیفۀ اساسی صدمه واردکند وخط ومرزهارامخدوش سازد، پرهیزنمود».

مهدی جان! آیااین اندازه گفتن وقید کردن ازمنظرِتو کافی نبود؟ جزاین ویا بیشترازاین می خواهی؟ اگرآری، کدامند؟ منتهی، مسالۀ من درآن بحث هااین بوده است که یک جریان سیاسی جدّی نمی تواند سیاست روزومرحلۀ خودرابرپایۀ اهداف نهائی خود تدوین کند. خطائی که بباورمن، دوستان ما در «سجا» باطرح «استراتژیِ انتخابات آزاد»، مرتکب شده اند، وبدبختانه، بعضی ازدوستان ما در «اجا» نیزدرتائید این سیاست، مستقیم وغیر مستقیم، قلم می زنند.

به گمانم پس ازاین گفتگوهای نوشتاری، لااقل این موضوع روشن شده باشد که تِزِ«استراتژیِ انتخابات آزاد»، تغییرنظام ازراه«محاصرۀ مدنی» یا«جنبش های اجتماعی» است. تا بااعمال زور، دولت برسرکاررا واداربه تسلیم وتمکین به برگذاریِ«یک انتخابات آزاد» بکند. اگرهنوزتردیدی داری، لطفاً نوشتۀ دوستمان آقای ملک محمدی رابخوان. آقای مهرداد درویش پورهم اخیراً مقاله ای درهمین راستا نوشته است که هرابهامی راازمیان برمی دارد.

آیا به نظرتومی توان با شعاری که آشکارا هدف آن تغییرنظام برسرکاراست، حرکت اجتماعی در ایران به وجود آورد؟ با طرح اینگونه استراتژی ها می توان عده ای رادرخارج کشورتجهیزنمود و کمی بازارگرمی کرد؛ ولی چه کسی درایران قادراست وحتّی خواهان آنست که برمحورآن، وارد میدان گردد؟
بنابراین، اساساًطرح مستمرِ«خواسته هایی که امروزامکان تحقق آن وجود ندارد»، که موضوع ایراد تست؛ درحال حاضر، چه گرهی ازکارمردم ایران رامی گشاید؟ اگرچنانکه اشاره کرده ای: برای آنست که با«طرح شعارهای کلی واستراتژیکی...چهره وسیمای جریانات سیاسی را درسطح جامعه ترسیم» کنیم؛ خوب آن مقدارکه درمنشورما آمده ومن ازهمان آغازگفتگوبا آقای علمداری، یادآوری کردم، کافی نبود؟ اگربیشترازاین می خواهی لطفاً بگو. وچرائیِ آن راتوضیح بده.

نوشته ای:«من دراین زمینه که امروزبا توجه به تعادل نیروها درجامعه درست آنست که خواسته ها یی دردستورکارمبارزه برای تحقق همین امروزدردستورقرارگیرد که امکان تحقق آن وجود داشته باشد موافقم». صمیمانه خوشحالم. پس ازهمینجاآغازبکنیم واین خواست هاراتدوین کنیم. ومردم را برای پیکاردرراه تحقق آنها تشویق وتجهیزبکنیم. وشیوۀ مبارزۀ همسو باآن را که تحقق اصلاحات وتغبیرات آرام وگام به گام است، ازیادنبریم وبه آن پایبند بمانیم. فراموش نکنیم که ازخُرداست که کلان برمی خیزد!

ازنوشتۀ تواین استنباط حاصل می شود که تومبارزه برای تامین آزادی ها:آزادی مطبوعات، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی فعالیّت های حزبی وسندیکائی را، دفاع ازحقوق زنان ونظایرآنهارا خواست های ساده می دانی وخواست های ازنوع لغوولایت فقیه وجدائی دین ازدولت ونظایرآن راخواست های عمیق می پنداری! این درک درجای جایِ نوشته ات بنوعی بازتاب دارد وآخرین جمله ات به خوبی شاهد آنست: «ثانیا مرحله بندی جنبش ازساده به عمیق در زندگی واقعی اتفاق نمی افتد»!

بباورمن هیچ خواستی عمیق ترواساسی ترازخواست تامین آزادی ها درهمۀ زمینه ها، ازجمله آزادی های اجتماعی نظیرمناسبات عادی دختروپسرجوان، پوشش زنان، آرایش جوانان ورفع مزاحمت های روزانه ازسرمردم، نیست. آن روزی که درایران آزادی های پایه ای حتّی درسطح پائین برقرارشود وحداقل موازین دموکراسی که امکان دهد انتخابات های ارگان ها ونهادهای حکومتی آزادانه صورت بگیرد؛ باورکن آن موقع، چیزچندانی ازولایت مطلقۀ فقیه باقی نخواهد ماند. زیرا دستیابی به این خواست ها، حاصل یک پیکارگام به گام است. وهرپیروزی دراین راستا، موجب عقب نشینی گام به گام حاکمیّت خواهدشد.

ویژگی وامتیازمبارزه دراین راستا، ازجمله دراین است که طرح اینگونه خواست ها درچارچوب قانون اساسی صورت می گیرد، که بخشی ازحاکمیّت نیزخواستارآنست. درفصل سوم ازقانون اساسی،«محوهرگونه استبداد وخودکامگی وانحصارطلبی»؛ «تامین آزادی های سیاسی واجتماعی درحدودقانون»؛ «مشارکت عامۀ مردم درتعیین سرنوشت سیاسی؛ اقتصادی،اجتماعی وفرهنگی خوبش»، مورد تاکید قرارگرفته است. دراصل23 ام قید شده است که:«تفتیش عقاید ممنوع است وهیچ کس رانمی توان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض ومواخذه فرارداد». دراصل26 ام و27 ام نیز درحمایت ازحقوق مردم نکات شایان توجهی وجوددارد. درست است که امروزحاکمیّت همۀ این اصول رازیرپاگذاشته است. ولی بخاطر پایۀ قانونی آن، مبارزه برای احیاء آنهاازهرخواستی که مضمون آن براندازی باشد، به مراتب آسان تراست. زیرا، نیروی عظیمی درجامعۀ ایران وجوددارند ونیروی پراهمیتی ازاصلاح طلبان درون وپیرامون حاکمیّت نیزدرشمارآنند که همصداباما خواستار تحقق این مواد «فراموش شدۀ» قانون اساسی هستند. لذا، میدان بسیاروسیعی برای پیکارآرام وگام به گام درپیش روی ماست.

مهدی جان ظاهراً این خواست هابه ظاهر«ساده» اند، اما هیچ خواستی رژف ترازاینها نیست. نوشته ای«شما نمیتوانید ازمردم بخواهید که صبرکنید تاآزادی زندانیان فراهم شود وآنوقت بتوانیم راجع به مشکلات دیگراقدام کنیم.». متاسفم که برخلاف انتظارم، توبحث راتا حدیک پلمیک ارزان پائین آورده ای؟ من بیش ازاین دراینباره مکث نمی کنم وازآن می گذرم.

راستش متوجه نیستم که با طرح اینگونه حرف ها: «درروسیه واروپای شرقی قانون اساسی زمانی عوض شد که نه آزادی مطبوعات بود ونه آزادی احزاب. اصلا(بجزلهستان) فشارجنبش مدنی نیرومند وجود نداشت. درکشورهای اروپای شرقی سناریوی شماازآخربه اول اجراشد»؛ چه پیامی رامی خواهی برسانی؟ بدیهی است که درایران نیزممکن است درشرایط استثنائی وغیرقابل پیش بینی، انفجارتوده ای رخ بدهد ورژیم ساقط شود. یا به ایران حملۀ نظامی بشود ودروضع بحرانی همه چیز کون فیکون شود. ولی این حالت ها به ما مربوط نیست.
وانگهی ایران بااین کشورها چه وجهِ تشابهی دارند؟ آنها وابسته به شوروی و اقماراوبودند. نه جامعۀ مدنی وجودداشت ونه نیروهای واسطه(جزدرلهستان). وقتی درشوروی رفرم های گورباچفی آغاز شد، دراین کشورها نیزاوضاع بهم ریخت. حال آنکه برعکس، دولت ایران مستقل، وبرآمده ازیک انقلاب است، ایدئولوژی مذهبی هنوزنقش معیّنی دارد. نیروی پرتوان اصلاح طلب دردرون وپیرامون خود دارد. گذشته ازآن، آخربه من چه دراین کشورها چه گذشت؟ وضعیّت ایران راباید به طور مشخص بررسی کرد وبه چاره جوئی نشست.

مهدی جان دررابطه بامطالبی که نوشته ای، حرف برای گفتن فراوان است. متاسفانه تا اینجا نیزخیلی طولانی شد. خسته هم شده ام. لذا بیش ازاین مزاحم نمی شوم.
قربانت بابک امیرخسروی 17/05/2012

*****************

بابک جان
منظور من از شعارهای عام و یا شعارهایی که تغییری در سیستم و یا ساختار اداره کشور را در بر میگیرد همانطور که خودت اشاره کردی خواست هایی است که برای مثال ما در بیانیه ده ماده ای تصویب کرده ایم و یا برای مثال آقای موسوی تحت عنوان اجرای کامل قانون اساسی مطرح میکند
مهدی فتاپور(ارسالی 18/05/2012)

******************

مهدی جان سلام!
خوب من که درهمان پاراگراف های اول به منشورمان اشاره کرده وحتی مادۀ مربوطه رابه تفصیل نقل کرده بودم. پس ایراد توکه جای آن خالی است، ازبرای چه بود وچه مجوری داشت؟ بگذریم.

مهدی جان! درنگاه به نامه ام خطاب بتو، متوجه شدم نکته ای را فراموش کرده ام یادآوری کنم که ضمناً دغدغۀ بسیارشدید ذهنی من نیزهست،. علت شاید طولانی شدن نامه وبه ویژه خستگی من بوده باشد که ماه هاست مراعاجزکرده است؟

باری! نقد ومرزبندی من باطرح «استراتژی انتخابات آزاد» وکوشش من برای رساندن این پیام که تامین آزادی های اولیّه وبازشدن فضای سیاسی، با همۀ دشواری آن، صرفاً ازاین بابت نیست که آزادی سیاسی- اجتماعی را اکسیرحیاتِ سالمِ جامعه برای همۀ ادوارمی دانم. وبرقراری مناسبات دموکراتیک وانتخابی بودن ارگان هاراشرط اولیۀ وضروریِ رشد وتوسعۀ اقتصادی واجتماعی موزون وواقعی وپایدارِکشورمی دانم. من این خواست هارا صرفاً یک مشغولیّت ذهنی روشنفکری نمی پندارم.

بباورمن، ضرورت پیکاردراین راستا، دراوضاع واحوال بحرانی کنونی کشور، دوچندان است. به روایت دوستان آگاه، که درماه های اخیر، ازایران آمده اند، حاکی ازتشدید فقردرمیان تودۀ مردم وتعمیق اختلاف طبقاتی میانِ«طبقۀ جدید»برآمده ازمیان«آقازاده ها»، قشربالای سپاه پاسداران ودستگاه امنیّتی وبوروکراسیِ دولتی و...؛ باهمین تودۀ میلیونی مردم است. دیگریارانه ها کارسازنیست. جزگداصفت پروری وزوال وانحطاط اخلاقی، کارگشا نیست. تحریم اقتصادی که هنوز تمام ابعادِ ویرانگرِآن گسترش نیافته است، به این پوپربزاسبون(Paupérisation)توده هایِ محروم؛ وتشدید اختلاف طبقاتی، دامن می زند. مردم خشمگین اند. خطرانفجارتوده ای نظیرچندسال پیش دراسلام شهر، که به خون کشیده شد، اینک دربطن شهرهای بزرگ، همچون بمب ساعتی، که فقط زمان آن معلوم نیست، پنهان است.

بازشدن فضای سیاسی، آزادی مطبوعات واحزاب ازاین جهت نیزاولویّت دارد؛ تا دردها آزادانه گفته شود، تا چاره اندیشی بشود، واصلاحات اقتصادی- اجتماعی لازم صورت بگیرد؛ سیاست خارجیِ عاقلانه ای برای عادی کردن مناسبات بین المللی وبرقراری روابط عادی ودوستاده با دول بزرگ به ویژه ایالات متحده اتخاذ شود، تاارشدت گرفتن بحران اجتماعی کنونی وانفجارکورتوده ای جلوگیری بشود. زیرا چنانکه درتوضیحاتم به آقای علمداری عرض کردم: سرنوشت ملت بزرگی همچون ایران را، نمی توان بدست مردم عاصی وخشمگین خیابان هاسپرد که درآن اوضاع واحوال، جزتخریب وآتش سوزی برای خواباندن خشم و نارضایتی خود، به چیزدیگری نمی اندیشند.

درست است که مایک جریان خارج کشورونسبتاً ضعیف هستیم. ولی وظیفه داریم دراین مباحث فعالانه شرکت بکنیم. بالاخره گوش شنوائی هست. شما که دررهبری«اجا» قراردارید می باید بجای بحث های وقت گیر، برای دادن این یا آن اعلامیّه که درواقع کاریک کمیسیون است، به این مباحث پایه ای بپردازید. مالااقل باید تجربۀ سیاسی خودرابه نسل جوان که تشنۀ آنست، منتقل کنیم. این طورنباشد که همواره هرنسل، ازصفرشروع بکند. کارما باید مثل دومیدانی باشد وچوب پبکارراازدست یک دونده بدست دوندۀ قوی تردیگری بسپاریم؛ تادرفرجام آن، به آرزوی دیرینۀ خود، که ایرانی آزاد وآباد وشکوفاست، دست بیابیم.

مهدی جان میدانی که من علی رغم همۀ انتقاداتم بتو، ترا صادقانه دوست دارم وفرزند خستگی ناپذیر وابدی این جنبش می دانم. سلامت وپایداربمانی.
قربانت بابک 19/05/20122

***********************************

بخشی از مباحثات در ای میل لیست جمهوری
بابک امیرخسروی – رضا سیاوشی

***********************************

رضا سیاوشی:
استراتژی رقیب انتخابات ازاد کدام است؟

پس از سلام از راه دور و از فاصله زمانی طولانی به بابک گرامی از او یک سوال دارم.
چه اشکالی دارد اگر درک های متفاوت از استراتژی انتخابات آزاد وجود داشته باشند. آیا گناه یا خطا است. چه بسا آینده نشان دهد که درک دیگری بجز درک ما صحت داشته است. همچنان که گذشته نشان داده است. می توان نشان داد که از 4-5 سال پیش که استراتژی انتخابات آزاد بصورت کنونی طرح شده ، آهسته ولی پیوسته در حال گسترش و فراگیری بوده است. این گسترش تنها به خارج و یا آپوزیسیون هم محدود نبوده ، سخنان تاج زاده و یا محمدرضا خاتمی و حتی سخنان خود محمد خاتمی و شروطش، و مقاله اخیر اشکوری در مخالفت، نشان از گستره این دیسکورس- چه موافق و چه مخالف- دارند. بنا براین خواهی نخواهی یک دیالوگ عمومی به گرد آن در سایت های خارج و حتی داخل شکل گرفته است . ایمیل لیست حاضر هم می تواند این دیالوگ را در خود بازتاب دهد، یا می تواند تصمیم بگیرد که به آن نپیوندد. نوشته فرخ را هم من در همین راستا درک می کنم. برای اینکار باید تلاش کرد تا دو یا سه نظر روشن در مقابل هم فرموله شوند. برای اینکار نیاز به یک دیالوگ هدفمند و سیستماتیک و محدود به درک های متفاوت از استراتژی انتخابات آزاد، و موافقت یا مخالفت با آن است. نه به قصد آنکه تئوری ها و تز های ما یکی شوند- که اگر بشوند هم اشکالی ندارد.- بلکه مهمتر آنکه تز های متفاوت در تقابل نظری با یکدیگری تدقیق شوند و تکامل یابند. تصور من این است که امروز همه ما به این نتیجه رسیده ایم که شیوه رایج در سابق که «اول بگو اصلاح طلبی یا برانداز تا ببینم با تو حرف بزنم یا نزنم» دیگر کار ساز نیست، در گذشته هم نبوده است. .

در مورد مخالفین استراتژی انتخابات ازاد هم پک اشاره کوتاه بی فایده نیست. از میان مخالفین استراتژی انتخابات آزاد، دست کم بخشی (نه همه ) دلیل مخالفت اشان آنست که اساسا" ضرورت داشتن استراتژی را قبول ندارند یا نسبت به مفاهیم حوزه استراتژی بی توجه یا نا آشنا هستند . آنها با «استراتژی» مخالفند ، با هر نوعش! نشانه اش هم آنستکه در مقابل استراتژی انتخابات ازاد هیچگاه خودشان استراتژی آلترناتیوی ارائه نمی دهند.

در نهایت بحث اصلی و سودمند بر سر رقابت دو یا چند استراتژی گذار در حوزه نظری است. اما استراتژی رقیب انتخابات ازاد کدام است؟
رضا سیاوشی.

****************
بابک امیر خسروی:
نقشه راه شما برای استراتژی انتخابات آزاد چیست؟

دوست ارجمندم آقای سیاوشی، پس ازسلام فراوان!
پرسش اصلی ومشگل این نیست که«درک های متفاوت ازاستراتژی انتخابات آزاد وجود داشته باشند» یانه. خواهش می کنم درنظرداشته باش که استراتژی انتخابات آزاد که شما ازآن سخن می گوئید، ازنوعِ برخی آیۀ هایِ آبسترۀ قرآنی نیست که تعبیروتفسیرهای گوناگون ازآن مجازباشد.
شعار«انتخابات آزاد» اگرمی خواهد استراتژیِ سیاسی فراگیرباشد ومردم را تجهیزکند ومردم ونیروهایِ سیاسی رابه پیکاروجانفشانی وادارد، دردرجۀ اوّل باید روشن وساده وهمه فهم ومورد پذیرش وقابل اجرا باشد. چگونه می شود دورِشعاری حلقه زد وآن را به موتورتحرکات سیاسی ـ اجتماعی مبدل کرد، که هرکس تفسیرودرک خاص خودراازآن دارد؟
سیاوشی عزیز! گمان کنم وقت آن رسیده است که شما ویاآقای امیرحسین، طرح رابازکنید وتوضیح بدهید. ودرضمن آن، لطف کرده، چند نکتۀ زیررا نیزروشن کنید:

1 ـ اگرمدّ نظرتان حرکاتی ازنوعِ خیزش های کورخیابانی نیست، که فکرکنم چنین نباشد؟ پس فکرمی کنید درنبود حداقل آزادی ها، چگونه می توان نقشۀ راه «محاصرۀ مدنی» راعملی ساخت؟ وبا کدام ایزار؟ اگرمعتقد هستید که درگام اول تامین حداقل آزادی ها درکشورالزام آوراست، وبدون دستیابی به آن تحقق پروژۀ محاصرۀ مدنی ناممکن ویا دشواراست. پس چرانقشۀ راهی برای دستیابی به آن رادرحال حاضرمطرح نمی کنید که نیروهای گسترده ای درایران خواهان آنند؟
2 ـ هنگامی که «محاصرۀ مدنی» پیشنهادی شماموفق گردید ورژیم تسلیم شد وبه برگزاری «انتخابات آزاد» مورد نظرشما تن داد؛ موضوع آن انتخابات چه خواهد بود؟
3 ـ آیاپروژۀ شما اساساً راهکاری دردرون جمهوری اسلامی است، یا درورایِ آن وباتحمیل آن ودرواقع، بانادیده گرفتن دولت برسرکاروتسلیم آن؟

پرسش آخر!
دوست عزیزم! آیا واقعاًفکرمی کنی پیوندمفهومی میان طرح شما؛ بامثلاً پیش شرط های محمد خاتمی برای برگذاری انتخابات مجلس شورای اسلامی درشرایط نسبتاً آزاد ویا سخنان تاج زاده ومحمدرضا خاتمی وجود دارد؟ پیشنهاد آنها درراستای احیاء مواد به فراموشی سپرده شدۀ قانون اساسی جمهوری اسلامی است؛ حال آنکه طرح شما درگذارازاین قانون اساسی، ودرنفی آنست!
قربانت بابک 08/05/2012

*********************

رضا سیاوشی:
هنوز این پرسش باقی می ماند که آلترناتیو استراتژی انتخابات آزاد کدام است؟

بابک بسیار عزیز
در زیر چند نکته در باره بحث جاری ، پیشنهاد شما و رابطه آن با استراتژی انتخابات آزاد
یکم – طرح پیشنهادی شما و استراتژی انتخابات آزاد
طرح پیشنهادی شما در نقل قول زیر را که می خوانم، آنرا بسیار نزدیک ، بلکه منطبق با پیشنهادی می بینم که از استراتژی انتخابات آزاد برای مرحله کنونی استخراج می شود، این امر از چشم تیز بین علمداری نیز پنهان نمانده و در ایمیل خود به آن اشاره کرده است. شما نوشته اید:
« درشرایط کنونی پبکاربرای تامین حداقل آزادی ها:آزادی مطبوعات وقلم، آزادی احزاب و سندیکاها وتشکل های صنفی، آزادی زندانیان سیاسی ونیزتامین پیش شرط هایِ انتخابات ها درآزادی است؛ که لازمۀ آن، اضافه برتامین مطالبات بالا، لغونظارت استصوابی . . »
این طرح شما می تواند محور اتحاد عمل، یا پروژه اتحادعمل اکثریت آپوزیسیون باشد ، مگر آنکه بدلایلی که در پاراگراف بعدی توضیح می دهم خودمان نخواهیم. اما اینجا تاکید می کنم که دست کم از منظر استراتژی انتخابات آزاد ، پیشنهاد شما بعنوان یک گام یا یک مرحله از کمپین انتخابات ازاد (کمپین بعوان تجلی عملی همان استراتژی) تبیین می شود . برای نمونه شما را رجوع می دهم به مقاله ای با عنوان « کمپین انتخابات ازاد، نقشه راه گذار گام به گام به دمکراسی» که چند سال پیش، در آستانه جنبش سبز نوشتم (سایت اخبار روز) . اما همین پیشنهاد وقتی از منظر استراتژی انتخابات آزاد یا هر استراتژی دیگری مطرح شود می تواند جامع تر و کامل تر باشد. چرا که در آنصورت همین پیشنهاد در دل یک پرسپکتیو فراگیرتر و چشم انداز دراز مدت تر و در مجموعه ای کامل تر ارائه می شود. برای نمونه، پرسش هائی مانند اگر نظام به مطالبات ما پاسخ نداد چه کنیم، اگر سران این نظام دوباره مانند سال 67 عمل کردند چه باید کرد، اگر مانند متحد استر اتژیک اشان حافظ اسد در سوریه اقدام کردند چه می توان کرد. اگر جنگ داخلی شد، اگر فروپاشی شد،.... پاسخ به همه این پرسش ها را می توان از استراتژی انتخابات ازاد استخراج کرد. اما در فقدان استراتزی روشن و مدون و فرموله، نه تنها پاسخی برای این پرسش ها وجود ندارد، بلکه ، حتی طرح آنها می تواند تابو محسوب شود. با این همه مشکل اصلی در راه اتحاد عمل بر سر پیشنهاد شما چیز دیگری است.
در بالا گفتم که این طرح شما می تواند محور اتحاد عمل، یا پروژه اتحادعمل اکثریت آپوزیسیون باشد، مگر آنکه ....(همه مشکل در این یک نکته نهفته است. تفاوت کسانی که راهبرد انتخابات آزاد را با مقتضیات آن می پذیرند، با آنها که با آن مخالف اند ، و یا حتی موافقند ولی نمی خواهند مقتضیات آن را بپذیرند، همین جا است) ... مگر آنکه بخواهیم با بازگشت به دسته بندی قدیمی «اصلاح طلب - برانداز» و یا تاکید بر زنده کردن دوباره دسته بندی های دیگر مانند (سلطنت – جمهوری) ، اتحاد عمل را تنها به خودی ها محدود سازیم.
خلاصه آنکه هر کاه استدلالات نظری و تئوری را کنار بگذاریم و صرفا" از زاویه عمل و پروژه ها و اقدامات عملی به پیشنهاد شما بنگریم، خواهیم دید که تفاوت چندانی میان اقداماتی که شما پیشنهاد می کنید و آنچه از استراتژی انتخابات آزاد استخراج می شود ، نیست.

دوم – آیا وجود برداشت های متفاوت از استراتژی انتخابات ازاد امری طبیعی و دیهی است یا امری استثنائی است که موجب بلاموضوع شدن آن میگردد. نوشته اید:
استراتژی انتخابات آزاد که شما ازآن سخن می گوئید، ازنوعِ برخی آیۀ هایِ آبسترۀ قرآنی نیست که تعبیروتفسیرهای گوناگون ازآن مجازباشد. شعار«انتخابات آزاد» اگرمی خواهد استراتژیِ سیاسی فراگیرباشد ومردم را تجهیزکند ومردم ونیروهایِ سیاسی رابه پیکاروجانفشانی وادارد، دردرجۀ اوّل باید روشن وساده وهمه فهم ومورد پذیرش وقابل اجرا باشد. چگونه می شود دورِشعاری حلقه زد وآن را به موتورتحرکات سیاسی ـ اجتماعی مبدل کرد، که هرکس تفسیرودرک خاص خودراازآن دارد؟
بابک ارجمند، اشکالی را که شما مطرح می کنید در واقع امری طبیعی و بدیهی و جهانشمول برای هر راه حل و هر گفتمان و هر استراتژی است. گل بی خار سخت پیدا می شود. برای نمونه همین ایراد به «اصلاحات» هم وارد است. در همین نقل قول شما ، هر کجا عبارت «انتخابات آزاد» بود آن را با واژه «اصلاحات» جایگزین کنید تا برایتان آشکار شود. فراموش نکننید که آقای خاتمی خودش بارها از وجود برداشت های مختلف و گاه متضاد از «اصلاحات» گلگی کرده است. از آن فراتر، شاید بتوان گفت درک امروزی سران اصلاحات با درک گذشته آنها متفاوت است. در مورد استراتژی انتخابات ازاد هم، همین امروز هم درک من با بخشی از دوستان سجا کاملا" منطبق نیست. ولی اشکال اساسی در پیش برد پروژه مشترک ایجاد نمی کند. البته کار را سخت تر می کند ولی طبیعی است.

سوم - هنوز این پرسش باقی می ماند که آلترناتیو استراتژی انتخابات آزاد کدام است. زیرا در نهایت بحث اصلی و سودمند بر سر رقابت دو یا چند استراتژی گذار خواهد بود. اما استراتژی رقیب انتخابات ازاد کدام است؟ شاید پاسخ در بقیه ایمیل ها باشد که هنوز نخوانده ام.
به امید بهترین ها
سیاوشی

******************
بابک امیر خسروی:
منظورشما از«انتخابات آزاد» چیست؟ انتخابات آزاد برای تشکیل مجلس موسسان است؟ ...
سلام رضا جان!
نوشتۀ درنگ شدۀ ات را با علاقه خواندم. بی گمان زمینۀ جالبی برای گفتگووجستجوی راهی برای تفاهم است. لذا علاقمند به این گقتگوهستم. منتهی پیش ازبیان نظرم دربارۀ نکات مطرح شده درنامه ات؛ وبررسی تفاوت ها وهمسوئی ها؛ لازم می بینم باپاسخ های روشن تودربارۀ پرسش هائی که درنامۀ پیشین خود مطرح کرده بودم، وهنوزپاسخی دریافت نکرده ام، آشنا بشوم. بعضی ازاستدلالات من، مبتنی براستنباطاتی است که ازنوشته های شما دارم؛ که برای داوری روشن وقطعی، ناکافی است.
لذا مصرانه ازتوخواهش می کنم، ولوکوتاه نظرات کلی همفکرانتان را، بیان بکنی. ازنگاه من، موضوعی را که «انتخابات آزاد» پیشهادی شما باید به کرسی بنشاند یا مسالۀ سیاسی- اجتماعی معیّنی راکه درنظردارد، حل کند، کاملاً روشن نیست. ویا اینکه منظورشما از«انتخابات آزاد» چه می باشد، اهمیّت دارد؟ حدس هائی می زنم، ولی لازم است روشن گردد. مثلاً آیا منظورتان انتخابات آزاد برای تشکیل مجلس موسسان است ویا «انتخابات آزاد» پیشتهادی شما چیزی از تبار«همه پرسی» برایِ تعیین تکلیف نظام برسرکاریا انتخاب نظام مطلوب است؟ استراتژی اگر می خواهد:«روشن وساده وهمه فهم ومورد پذیرش وقابل اجرا باشد»، می باید به این پرسش ها پاسخ روشنی ارائه دهد.
به همین ترتیب است چگونگیِ تحقق پروژۀ«محاصرۀ مدنی»، درنبود آزادیهای اولّیه است؛ که ازنگاه من، وجودآنها، کلید راه اندازیِ هرطرح سیاسی می باشد. لذاپاسخ شما به پرسش هائی که درنامۀ پیشین خودمطرح کردم، بسیارضروری است.
برایت آخرهفتۀ خوبی آرزو می کنم.
قربانت بابک 12/05/2012

***************

به بابک امیرخسروی گرامی،
با پوزش از آینکه پاسخ شما دیر شد. مشکل آن بود که نوشتن پاسخی که نه سخت باشد که موجب کدورت شود، و نه ناروشن که موجب سوء برداشت ، چندان آسان نبود. از طرف دیگر پاسخ ندادن خودش نوعی عدم احترام بود. بنا براین پاسخ زیر را اگر جاهائی ناخراشیده یافتید، مشمول تسامح و بزرگواری خود قرار دهید. اما قبل از آنکه به پاسخ مورد نظر بپردازم چند جمله راجع به استراتژی انتخابات آزاد می نویسم که کانون بحث فراموش نشود، سپس به پاسخ مورد نظر و در انتها دوباره بر می گردم به مبحث استراتژی.

1
استراتژی انتخابات آزاد یک ابزار مفهومی است که نقش راهنمای اقدامات ما در مسیر گذار به دمکراسی را دارد. چیزی مانند قطب نمای مفهومی با نقش چند وجهی که راهنمای ما برای گذار مسالمت آمیز به دمکراسی با کمترین هزینه و بیشترین نتیجه و ... است. بدیهی است که در این استراتژی انواع انتخابات نقش ویژه دارند. اما به هیچ وجه منظور یک انتخابات یا همه پرسی نیست، بلکه منتظم کردن کل پروسه و مسیر گذار به گرد یک محور معین است.

2
اکنون می پردازم به پاسخ مورد نظر. برای یاد آوری نگاهی به سخن اول شما و پاسخ اول من بیاندازیم. نوشته بودید:
« درشرایط کنونی پبکاربرای تامین حداقل آزادی ها:آزادی مطبوعات وقلم، آزادی احزاب و سندیکاها وتشکل های صنفی، آزادی زندانیان سیاسی ونیزتامین پیش شرط هایِ انتخابات ها درآزادی است؛ که لازمۀ آن، اضافه برتامین مطالبات بالا، لغونظارت استصوابی . . »
در پاسخ نوشتم :
« این طرح شما می تواند محور اتحاد عمل، یا پروژه اتحادعمل اکثریت آپوزیسیون باشد ، مگر آنکه بدلایلی . . . خودمان نخواهیم. اما اینجا تاکید می کنم که دست کم از منظر استراتژی انتخابات آزاد، پیشنهاد شما بعنوان یک گام یا یک مرحله از کمپین انتخابات ازاد (کمپین بعوان تجلی عملی همان استراتژی) تبیین می شود.»
اما همانگونه که پیش بینی می کردم، این پاسخ برای شما هنوز کافی نبود. شما می خواستید اول بدانید که اگر کسی با طرح شما موافقت می کند از چه منظری و با چه منظوری است. به همین دلیل چند پرسش مطرح کردید. همین جا مشکل ما شروع می شود. اگر شما با پرسش هائی که طرح کرده اید، در جستجوی نشانه هائی برای تفکیک قدیمی اصلاح طلب – برانداز هستید، این رویکرد اشکال بنیادی دارد. هر گاه با معیار سیاست ورزی مدرن و پراگماتیک و غیر ایدئولوژیک بنگریم، تنها چیزی که باید برای شما بعنوان پیشنهاد دهند یک طرح اهمیت داشته باشد،همان پذیرفتن طرح است ( البته بشرطی که دروغ و ترفند در کار نباشد). اینکه طرح شما از چه منظری یا با چه منظوری پذیرفته می شود (نیت یابی) نباید اهمیت داشته باشد. برای مثال ، در پارلمان کشورهای دمکراتیک، وقتی یک جناح سیاسی لایحه یا پروژه ای را برای تصویب به پارلمان می برد، حداکثر انتظارش از جناح رقیب آنست که به پروژه پیشنهادی اش رای مثبت بدهد. از جناح رقیب می خواهند که با هر نیتی که دارد و از هر منظری که می خواهد، به این پروژه رای مثبت دهد تا پروژه عملی شود. هیچگاه به رقیب سیاسی نمی گویند که اول بگو با چه نیتی به پروژه من رای دادی تا ببینم می توانم رای مثبت تو را قبول کنم یا نه. نشانه موفقیت در سیاست ورزی مدرن و پراگماتیک آنست که جناح رقیب را تشویق کنیم تا علی رقم نیت متفاوت یا حتی متضادش ، باز هم بر سر پروزه پیشنهادی ما با ما متحد شود. اما در مورد بالا به نظر می رسد که پذیرفته شدن طرح شما برایتان کافی نیست. نگاه شما در این مورد در مرز سیاست ورزی ایدئولوژیک قرار دارد. به ویژه که همه این ها در خلاء اتفاق نمی افتد و ما با افکار و عقاید هم نا آشنا نیستیم.
با دسته بندی سیاه و سفیدی که در ذهن شما است؛ حتی طرفداری از انتخابات ازاد برای شما براندازی بحساب می آید. با تحلیل شما، تفاوتی میان طرفداران استراتژی انتخابات ازاد، با کسانی که به جنگ مسلحانه اعتقاد دارند نیست. حتی وقتی گروه اول طرح پیشنهادی شما را طبق متن خودتان پذیرفته باشد. هنوز هر دو گروه مشمول همان قانون خودی و غیر خودی می گردند.
تابوی انتخابات آزاد
بیش از نیم قرن از زمانی که مصدق و جبهه ملی شعار انتخابات آزاد را مطرح کردند می گذرد. در این سالها چهره جهان کاملا" عوض شده. موج سوم دمکراسی آمده و رفته. جنگ سرد پایان یافته. دیوار برلین فروریخته. جهان وارد دوران تفوق دمکراسی شده است. موج چهارم دمکراسی هم فرارسیده است. اخیرا" در کشور گینه تحت نظارت بین المللی انتخابات ازاد برگزار شد. اما هیچ کدام از این اتفاقات برای شما قابل توجه نیستند. زیرا می خواهید معقول و خردمدارانه عمل کنید. اما چگونه؟ نشانه خردمداری ما کدام است؟ آنستکه از نیم قرن پیش هم عقب تر برویم و شعار انتخابات ازاد را که چندین دهه پیش تر در ایران شعار روز بوده را، امروز زودرس اعلام کنیم. و عبارت «انتخابات آزاد» را، چه بعنوان شعار روز، و چه استراتژی، تابو اعلام کنیم، و حاملین آن را برانداز بنامیم.......
خرد واژگونه
شما حاضر نیستند با کسانی که پیشنهاد بالا از طرف شما را می پذیرند، متحد، همسو، یا همراه شوید؛ گناهشان آن است که طرفدار استراتژی انتخابات آزاد هستند. اما در عوض پیگیر اتحاد با کسانی هستید که حاضر نیستند با شما متحد شوند (اصلاح طلبان حکومتی). از نظر شما تنها کسانی شایسته اند تا برای خواست هائی مانند لغو نظارت استصوابی مبارزه کنند، که خودشان مخالفت چندانی با نظارت استصوابی ندارند، (زیرا اگر لغو شود انحصار نسبی خود را در سیاست از دست می دهند.) نسخه شما برای اکثریت جوانان، از جمله جوانان سبزی که میهن خود را دوست دارند اما نظام را اصلاح پذیر نمی دانند چیست؟ حبس نفس. تنها کاری که حق دارند بکنند آنست که نفس خود را در سینه حبس کنند وگرنه از طرف شما مهر برانداز خواهند خورد. در عوض، تنها کسانی حق دارند با نظام مبارزه کنند، که از دید همین نظام مجاز به «مبارزه» باشند و از قبل اجازه نامه برای این «مبارزه» دریافت کرده باشند.
اگر تزهای شما را درست فهمیده باشم، حتی اگر بصورت ایده ال هم عملی شوند، در نهایت نتیجه اش چیزی نیست جز خارج کردن اکثریت نیروهای خواهان تغییر از صحنه سیاسی ایران، که به نفع اصلاح طلبان هم نیست. پشت آنان را خالی می کند و باعث می شود در صحنه سیاست ایران لخت و تنها بمانند و طعمه آسانی برای تندروان بدخیم شوند. در سناریوی ایده ال شما ، بجز اصلاح طلبان، بقیه باید ساکت باشند. توجه ندارید که در آنصورت حتی فشار از پائین و چانه زنی در بالا هم برای اصلاح طلبان بلاموضوع می شود. و دست خامنه ای برای تکمیل فروپاشی ایران و ایجاد تنش و جنگ در منطقه کاملا" باز می شود.
تفاوت میان دو رویکرد نسبت به «غیر خود»
در مقایسه با این رویکرد که در آن بجز اصلاح طلبان، برای هیچ نیروی سیاسی دیگری در ایران نقش مثبتی قائل نیست؛ استراتژی انتخابات آزاد برای تمام نیروها، از جمله اصلاح طلبان، و حتی نیروهای فراتر از آنها درون نظام نقش مفید تعیین کننده قائل است و جایگاه شایسته ای برای همه، بجز بیت ولایت، تبیین می کند. حتی جناح هائی که بیشتر از اصلاح طلبان از دمکراسی دور و به هسته سخت نظام نزدیک ترند نیز در پرتو استراتژی انتخابات ازاد پتانسیل پیوستن به مردم برای آینده دار شدن را می یابند. با این چشم انداز ، اتحاد بیشترین بر علیه کمترین ، اتحاد همه بر علیه خطاکار، برای گذار به دمکراسی مهیا می گردد. از روزن استراتژی انتخابات ازاد، وجود اصلاح طلبان هم به نوبه خود برای گذار مفید است. اما از دید تزهای شما، غیر اصلاح طلبان اگر وجودشان مزاحم و یا خطرناک نباشد، دست کم بیهوده است.

3
هر روزی بر عمر این نظام اضافه شود، ما به پرتگاه فروپاشی نزدیک تر می شویم. نه تنها فروپاشی سیاسی بلکه فروپاشی اجتماعی و اقتصادی، و انهدام و تجزیه کشور. این امر بر هیچ کس که خود را بخواب نزده باشد پنهان نیست. همه با ابعاد فاجعه امیز این خطر آشنائیم، با آمارهای فساد، قتل، خودکشی، اعتیاد آشنا هستیم. روند گسیختگی اجتماعی، پوک شدن نهادهای مدنی، فروپاشی اخلاق، خانواده، .. از چشم هیچ کس پنهان نیست. در میان ملل جهان هم ، نتیجه این نظام امحای جایگاه جهانی ایران ، افزایش تنش خارجی و خطر جنگ با همسایگان ، و فروکاسته شدن ایران به کشور درجه چندم با سران لمپن و دیوانه و غیر قابل اعتماد و غیر قابل پیش بینی که به هیچ اصلی بجز حفظ خود پایبند نیستند. در مقیاس تاریخی هم شاهد تخلیه تمدنی ایران، اغتشاش در هویت ملی، کم رنگ شدن یگانگی ملی، و ...پوک شدن نهادهای ملی و فرسایش نهاد دولت (به معنی State ) که در حال تکمیل است. هر روز بر عمر این نظام اضافه شودا، فروپاشی عمیق تر و کامل تر غیر قابل بازگشت تر می شود. فروپاشی که امروز ده ها بار عمیق تر و غیر قابل یازگشت تر از همین 10 ، 15 سال پیش که دوم خرداد اتفاق افتاد است. فردا از امروز بدتر است.

4
«سرنوشت کشور ما امروز در گرو نتیجه مسابقه میان انتخابات آزاد و فروپاشی است. یا انتخابات آزاد زودتر به ایران می رسد و از فروپاشی جلوگیری می کند، و یا پس از فروپاشی، به ناچار باید به گرد همان پروسه «انتخابات آزاد»، آشتی ملی به وجود آورد و کشور را از درون خرابه های فروپاشی بیرون کشید.

5
گفتمان انتخابات آزاد بطور طبیعی در رقابت با گفتمان اصلاحات قرار می گیرد. اگر هدف گفتمان انتخابات آزاد عبور مسالمت آمیز با بیشترین نتیجه و کمترین هزینه از نظام ولائی و استقرار دمکراسی است، در مقابل هدف اصلاحات چنانکه در مانیفست اصلاح طلبی آقای خاتمی به روشنی خورشید بیان شده ، همانا حفظ و تعدیل همین نظام ولائی است. (جمهوری اسلامی با چهره انسانی) . این دو گفتمان خواهی نخواهی در تقابل با هم قرار می گیرند و اکسیژن یکدیگر را مصرف می کنند. در چند سال گذشته، بخصوص تحت تاثیر جنبش سبز که شعار اصلی اش رای من کو بود، ما شاهد رشد گفتمان انتخابات آزاد بخرج گفتمان اصلاحات بوده ایم، تا آنجا که نه تنها گفتمان اصلاحات را تحت تاثیر قرار داده (سخنان تاج زاده و محمدرضا خاتمی، و در خود اجا هم تز اخیر فرخ) بلکه بسیاری از اصلاح طلبان را نیز به خود جلب کرده است . از آنطرف، عبارت «اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات» از سعید حجاریان ، به اندازه کافی گویای حال گفتمان اصلاحات است. اینکه اصلاحات چگونه دوباره زنده شود ، و تا کجا بتواند خود را تکرار کند، آینده پاسخ خواهد داد. در این میان، طبیعی است که بخشی ار اصلاح طلبان (دانسته یا نادانسته) تلاش در تلفیق یا استحاله استراتژی انتخابات ازاد و تبدیل آن به همان پروژه اصلاحات نمایند. بخشی دیگر هم به زمین وسط میان این دو گفتمان بعنوان محل امنی در مقابل انتقادات از دو سو پناه برند. اما هنوز بخش سومی از اصلاح طلبان باقی می مانند که استراتژی انتخابات آزاد را نفی و انکار خود می بینند. و خود را مجبور به تقابل مستقیم با آن می دانند. همین جا ریشه واکنش های تند و بی دلیل بخشی از اصلاح طلبان به گفتمان انتخابات آزاد را می توان جستجو کرد.

6
در ایمیل های بعدی کوشش می کنم به نکاتی که دوستان دیگر از جمله فتاپور و برزین و طبری در تفسیر یا انتقاد از استراتژی انتخابات آزاد مطرح کردند پاسخ دهم. اما همین جا، چند نکته :
الف – بعضی از دوستان اصولا" وجود چیزی به نام «استراتژی» را کتمان می کنند. یا آن را تعریف ناکردنی می دانند، بعضی دیگر نیاز به استراتزی واحد را قبول ندارند. به نظر من هر دو اشتباه می کنند. اولا" می توان ثابت کرد که چیزی به نام استراتژی با مفهوم معین و قابل فهم و قابل انتقال بصورت قطعی وجود دارد. توهم نیست. از چند هزار سال پیش هم بصورت مدون و سیستماتیک راجع به استراتژی نوشته اند. لزوم داشتن استراتژی هم به امری بدیهی تبدیل شده است. استراتژی نقطه شروع و فرآیند تصمیم گیری برنامه ریزی شده است. دوما" استراتژی بنا بر تعریف باید واحد باشد، وگرنه نقش استراتژی ندارد. البته می توان و باید در حوزه اتاق فکر، دو یا چند استراتژی تولید کرد و آماده نگه داشت. اما در حوزه تصمیم گیری نمی توان دو استراتژی کلان داشت . به اقدامات متناقض می انجامد.
ب – بر خلاف سخن دوستمان پرزین ، استراتژی انتخابات آزاد به مفهوم واقعی و به معنی صحیح «استراتژی» وجود دارد، و قابل تبیین و توضیح و اثبات است. و در کنار استراتژی اصلاحات طلبان (که دقیقا" نمی دانم چیست)، شاید تنها استراتژی مدون و روشن از زمان انقلاب 57 باشد که به تفصیل و ضمن دها مقاله، و از طرف گرایشات مختلف توضیح داده شده است. و مدتی است که آهسته و پیوسته در حال اشاعه است. مد روز نبوده که بیاید و برود. با اینهمه، هنوز این انتقاد وارد است که در توضیح آن کاستی و کمبود وجود دارد که باید جبران شود. بخشی از این کمبود ذاتی مفاهیم حوزه استراتژی است، که به اندازه مقاهیم سیاست روزمره در دسترس نیستند.
ج – استراتژی انتخابات آزاد یک ابزار مفهومی است که نقش راهنمای اقدامات ما در مسیر گذار را دارد. چیزی مانند قطب نمای مفهومی با نقش چند وجهی که راهنمای ما برای گذار مسالمت آمیز با کمترین هزینه و بیشترین نتیجه ... است. منظور از استراتژی انتخابات ازاد به هیچ وجه یک انتخابات یا همه پرسی نیست. بلکه منتظم کردن کل پروسه و مسیر گذار به گرد یک محور معین است.
د – اسفندیار طبری در تعریفش هدف استراتژیک را با خود استراتژی ادغام کرده ، شاید تشابه اسمی میان هدف و راهبرد ، این چنین تلفیقی را القاء کرده باشد. اما هدف استراتژیک می توانست نام دیگری داشته باشد، و هنوز نام این راهبرد همان استراتژی انتخابات ازاد باشد. توضیح بیشتر لازم است.
ر – در پاسخ به انتقاد مهدی فتاپور، لازم است تاکید کنم که استراتژی انتخابات ازاد نه تنها برای یک سناریو تدوین نشده است، بلکه برای تمام فصول است. مهدی جان، اگر بنویسید که از کدام شما به نقل قول یا نوشته به این نتیجه گیری رسیده اید، شاید بتوانم بهتر توضیح دهم. یا اگر اشتباهی شده بر طرف کنم. اما اتفاقا" رویکرد اصلاحات است که تنها برای یک سناریو نوشته شده؛ . پیش شرطش پذیرفته شدن از طرف ولایت است، که به سنگ برخورد کرده است.
س – در خاتمه
دست آخر بحث مفید تر آنست که دو استراتژی متفاوت گذار در کنار هم قرار بگیرند و نسبت به هم شناخته شوند و نکات قوت و ضعفشان در مقایسه با یکدیگر آشکار شوند. و در این رقابت در حوزه نظر، نسبت به هم تکامل یابند و تکمیل شوند. اما متاسفانه تا کنون کسی حاضر نبوده خطر کند و استراتژی رقیب انتخابات آزاد را ارائه دهد. دست کم انتظار است دوستانی که خود را به مشی اصلاح طلبی نزدیک می بینند، قدم جلو بگذارند و استراتژی گذار اصلاح طلبان را در این بحث نظری نمایندگی کنند. یعنی آن را بصورت منسجم و سیستماتیک و همه جانبه ارائه نمایند (گام به گام به کجا، چگونه، کدام نمونه) . در این میان، تلاش فرخ یک گام به پیش است. با اینکه تز او را تلاشی برای استحاله استراتژی انتخابات آزاد بسمت اصلاح طلبی، یا تلفیق ایندو می بینم (البته ایرادی به این تلاش نمی تواند باشد، حق اوست)، ولی بحثی را که ارائه می کند از انسجام نسبی و منطق درونی برخوردار است. و دست کم می توان فهمید که پاسخ اش به «چه باید کرد» چیست. منظورش از «گام به گام» کدام گام ها است؟ در آن پرسش «به کجا، و چگونه»، پاسخ خود را دارد. علاوه بر آن، فرخ مسئله «مناسبات میان نیروها» را هم در کنار مفهوم توازن قوای سیاسی و اجتماعی اضافه کرده است که در جای خود به تدقیق این مبحث کمک می کند. اما پاسخ به همین پرسش ها را به زحمت بتوان از مانیفست اصلاح طلبی خاتمی، یا از کل نوشته ها و سخنان اصلاح طلبان درون و بیرون کشور، دریافت کرد. از مطول شدن نوشته عذر می خواهم.
22 می 2012
به امید بهترین ها
رضا سیاوشی


***************

سلام رضا جان!
ازدریافت نامۀ مفصل وتحلیلی ات خوشحال شدم. افسوس که بسیاردیررسید. به ویژه آنکه پرسش های من همچنان بی پاسخ روشن ماند! استنباط من این بود که مایل به پاسخ به پرسش هایم نیستی. من هم صرف نظر کردم. به ویژه آنکه درهمین فاصله دوست ارجمندمان آقای ملک محمدی درمطلبی که نوشته بود، پاسخ یکی ازپرسش های کلیدی را که من ازتوکرده بودم، به روشنی بیان کرده بود. منظورم پرسش درمورد: «موضوع انتخابات آزاد» چیست. من هم به این حساب که ایشان ازرفقای معتبروصاحب نظرِ دوستان«سجا»ست، دربحث های بعدی به آن استناد کردم. مقاله ای هم ازآقای درویش پورخواندم که همان مضمون رامی رساند. دراینجا مقالۀ آقای ملک محمدی راکه درسایت«اخبارروز» منتشرشده است، ومن به آن استناد کرده ام، به مناسبت بحث، دوباره نقل می کنم: «آنها بااین عنوان که این استراتزی شکل امروزی ترهمان استراتزی کهنه سرنگونی و بر اندازی است با آن مخالفت می کنند. البته تردیدی نیست که به یک معنا، یعنی ازنقطه نظرمبارزه برای تحمیل انتخابات آزاد به جمهوری اسلامی وازنقطه نظرنتایج مورد نظرنیروهای دموکراتیک ازیک چنین انتخاباتی، این طرح یک طرح آلترناتیو وبراندازی است». ویا:«روشن می شود که گفتگوازیک انتخابات معمول، انتخاباتی درچهارچوب این نظام وبرای تشکیل نهادهای متکی به قانون اساسی آن نیست ، بلکه صحبت ازانتخاباتی است برای گزینش نمایندگان همه گروها و اقشار مردم جهت تشکیل مجلسی که قانون اساسی جدید راتقریرخواهد کرد. یا شاید انتخاب موقت قدرت مجریه ای باشد که دوران گذار را سازمان بدهد». این راهم اضافه کنم که ایشان درمقالۀ خود، ماده ای ازبیانیّۀ«سجا» رانقل کرده بود؛ که البته نه آن چنان بی پرده، ولی مضموناً در راستایِ همان حرف آقای ملک محمدی بود.
درنامۀ تومطلب به گونۀ کاملاًمتفاوتی ومتناقضی آمده است. نوشته ای:«بدیهی است که دراین استراتژی، انواع انتخابات نقش ویژه دارند. اما به هیچ وجه منظوریک انتخابات یا همه پرسی نیست، بلکه منتظم کردن کل پروسه ومسیرگذاربه گرد یک محورمعین است».
تصدیق می کنی که این دوتوضیح بیان مطلب همسوئی نیست. رضا جان! واقعیّت این است که درنامه ات مطالب جلب زیادی مطرح کرده ی وازهمه چیزسخن گفته ای. ولی متاسفانه به پرسش های صریح من پاسخ نداده ای. برای حضورذهن باردیگرآنهارانقل می کنم:«سیاوشی عزیز! گمان کنم وقت آن رسیده است که شما ویاآقای امیرحسین، طرح رابازکنید وتوضیح بدهید. ودرضمن آن، لطف کرده، چند نکتۀ زیررا نیزروشن کنید:

1 ـ اگرمدّ نظرتان حرکاتی ازنوعِ خیزش های کورخیابانی نیست، که فکرکنم چنین نباشد؟ پس فکرمی کنید درنبود حداقل آزادی ها، چگونه می توان نقشۀ راه «محاصرۀ مدنی» راعملی ساخت؟ وبا کدام ایزار؟ اگرمعتقد هستید که درگام اول تامین حداقل آزادی ها درکشورالزام آوراست، وبدون دستیابی به آن تحقق پروژۀ محاصرۀ مدنی ناممکن ویا دشواراست. پس چرانقشۀ راهی برای دستیابی به آن رادرحال حاضرمطرح نمی کنید که نیروهای گسترده ای درایران خواهان آنند؟
2 ـ هنگامی که «محاصرۀ مدنی» پیشنهادی شماموفق گردید ورژیم تسلیم شد وبه برگزاری «انتخابات آزاد» مورد نظرشما تن داد؛ موضوع آن انتخابات چه خواهد بود؟
3 ـ آیاپروژۀ شما اساساً راهکاری دردرون جمهوری اسلامی است، یا درورایِ آن وباتحمیل آن ودرواقع، بانادیده گرفتن دولت برسرکاروتسلیم آن؟

پرسش آخر!
دوست عزیزم! آیا واقعاًفکرمی کنی پیوندمفهومی میان طرح شما؛ بامثلاً پیش شرط های محمد خاتمی برای برگذاری انتخابات مجلس شورای اسلامی درشرایط نسبتاً آزاد ویا سخنان تاج زاده ومحمدرضا خاتمی وجود دارد؟ پیشنهاد آنها درراستای احیاء مواد به فراموشی سپرده شدۀ قانون اساسی جمهوری اسلامی است؛ حال آنکه طرح شما درگذارازاین قانون اساسی، ودرنفی آنست!»

بی گمان، اگرنامۀ تو به موقع رسیده بود، من حتماً نظرم را به طورمبسوط بیان می کردم. ولی درحال حاضرقصد دارم به این بحث ادامه ندهم. اگرتوجّه کرده باشی، به آخرین نامۀ آقای علمداری نیز، پاسخ نداده ام. زیرافکرمی کنم موضوع به ندازۀ کافی روشن شده باشد. تنها این رااضافه می کنم: آیا وجداناً براین باورهستی که دکترمحمد مصدق هم شصت سال پیش، «شعارانتخابات آزاد» را مطرح می کرده است؟
تاآنجا که بخاطردارم، برنامۀ دولت دکترمصدق که به مجلس برای کسب رای اعتماد ارائه داد، شامل دو ماده بود: اجرای قانون مصوبۀ مجلس درمورد ملی کردن صنعت نفت. ودیگری اصلاح قانون انتخابات. اومی خواست قانون موجود را درچارچوب قانون اساسی ورژیم برسرکار، اصلاح کند. آیا شما هم همین قصد را دارید؟ محمد خاتمی نیزمی خواست اصلاحاتی درلایحۀ پیشنهادی خود دربارۀ انتخابات، درچار چوب قانون اساسی موجود ورژیم حاکم، ارائه کند؛ آیا شماهم همین قصد رادارید؟
سلامت وموفق باشی ارادتمند بابک امیرخسروی 23/05/2012


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


masoud
2012-06-06 13:03:34
خواست انتخابات آزاد از خونخوارترین حکومت جهان تنها خود فریبی بیش نیست. مبارزه برای ازادی باید توازن قووا را به سود اکثریت بر هم زند.به باور من تنها از طریق تبلیغ مبارزات صنفی اعتصابات،و ایجاد یک جنبش همگانی ممکن است.

به فرخ نگهدار
مریم
2012-06-02 11:37:04
چون حکومت حاضر به تقسیم حقوق کشورداری نیست، مناسبات میان نیروهای سیاسی عمده دگرگون نمیشود مگر اینکه مجبور شود، یعنی اینکه تناسب قوا میان مخالفین و حکومت عوض شود. چیزی که به عقیده من هیچوقت در ایران وجود نداشته است. وقتی می توان ازوجود تناسب قوا سخن گفت که نیروی نظامی کاملا بیطرف باشد و یا فشار مدنی وحتی به نظرمن مجموعه فشار مدنی و فشار بینالمللی نیروی نظامی را خنثی کند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد