logo





امام را مأمور سرويس های اطلاعاتی فرانسه به ايران آورد!

چهار شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۴ فوريه ۲۰۰۹

محمدعلی اصفهانی

kh-parvaaz-a.jpg
فيگارو روزنامه ی معتبر طيف راست فرانسه ـ و نزديک به دولت اين کشور ـ در شماره ی امروز خود فاش کرد که آن مرد آبی پوش که خمينی در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ ميان بازوان او به ايران آمد، يک مأمور سرويس های اطلاعاتی فرانسه بود، با مأموريّت کسب اطلاعات هرچه بيشتر در باره ی خمینی.
به همين سادگی... و فقط در چند سطر.
عکس مربوطه را بيشتر ما ديده ايم. هرچند معمولاً به صورت سانسورشده و سر و دم و گوش بريده. مثل خود انقلاب.
يک مثلاً مهماندار يا کاپيتان مهربان دارد به «امام» کمک می کند که هواپيمای ايرفرانس را از طريق پلکان شماره ی ۷۴۷ فرودگاه مهرآباد، به مقصد گورستان ترک کند.
زمان اجرای طرح های کنفرانس گوادولوپ فرارسيده بود. و اين طرح ها می بايست از گورستان بگذرند.
و گذشتند.
گورستان آرمان های بربادرفته را می گويم.

با اوجگيری جنبش مردمی در ايران، يکمرتبه، تصادفاً، و بر سبيل اتفاق، دولت آمريکايی ـ فرانسوی ـ کوفتی ـ زهر ماری صدام حسين (به روابط تنگاتنگ صدام با سيا و آمریکا و فرانسه بايد جداگانه پرداخت)، حضرت امام را اخراج کرد تا ايشان به فرانسه بروند و هر روز در اتاق های دربسته ی نوفل لوشاتو قول و قرارهايشان را بگذارند و بعد هم تشريف ببرند به پای درخت سيب و از آنجا جنبش را رهبری کنند و به ما بياموزند که چه طور و با چه شيوه هايی «همه با هم» به فرمان او گور انقلابمان را، و گور خودمان را و گور فرزندانمان را و گور فرزندان فرزندانمان را بکنيم.
و کنديم.

خيلی می شود در اين باره نوشت. خودم هم از آن روز معين و پيش و پس آن، خاطرات زيادی دارم. کار ما آن روزها توی کيهان همينجور چيز ها بود ديگر...
خيلی می شود در اين باره نوشت. اما نه الآن. الآن من در فکر اين هستم که چه تعداد از آن مأموران مهربان سرويس های اطلاعاتی چه تعداد کشور خارجی، در چه تعداد نهاد انقلابی و نيمه انقلابی و نظامی و سياسی و به قول خود حضرت امام: «کذا و کذا»، در ايران مشغول انجام وظيفه اند.
وظايف مختلف روزمره، به علاوه ی مثلاً وظيفه ی جرقه ی يک جنگ را، يا چيزی مثل يک جنگ را زدن. در روز «ر». در ساعت «سين». در دقيقه ی «دال». و در ثانيه ی «ث».

و اين را من از روی هوا نمی گويم.
پارسال در دو مقطع معين، آن هايی که در پروسه ی رشد و تکامل، و در پرتو پشتکار شبانه روزی خود، توانسته اند به همان منابعی وصل شوند که آن مأموران مهربان، پيشاپيش به آن وصل بودند، حملات خودشان به مرا (که از چندی پيش تر، پيگيرانه شروع کرده بودند) به گونه يی پرمعنا، «کيفاً» تصعيد کردند:
اولی: وقتی پرسش و پاسخ های لوموند را در باره ی گزارش معروف جامعه ی اطلاعاتی آمريکا، که جان بولتون خوش سبيل ـ به درستی ـ آن را کودتايی عليه همپالکی های خودش در دستگاه نئوکان های حاکم ناميد، ترجمه کردم و در مقدمه ی آن نوشتم:
نهايت ساده نگری خواهد بود اگر خطر تجاوز نظامی به ايران را تمام شده تلقی کنيم... هنوز راه های زيادی پيش روی دشمنان خارجی ايران و به خدمت گرفته شدگانشان قرار دارد:
٭ «کشف» يک مرکز مخفی اتمی جديد مثلاً.
٭ يا «اثبات» اين که هر چه در عراق و فلسطين و لبنان می گذرد، نه به خاطر تجاوز آمريکا و اسراييل و قتل عام مردم بی پناه اين سرزمين هاست؛ بلکه به خاطر سلاح ها و بمب های ميليونی ساخت ايران است... و برای ايجاد امنيت سربازان آمريکايی در عراق، و برای استقرار امنيت اسراييل در لبنان و حوالی آن، و برای رفع شر «تروريست های بنيادگرای حماس» در اسراييل اشغالی بايد مردم ايران را و راه ها و پل ها و بيمارستان ها و مهد کودک ها و جاده ها و صنايع و تأسيسات کليدی و کوچه و خيابان ايران را بمباران کرد... حکومت ايران، به وسيله ی مزدورانش فلسطين را دو تکه کرده است؛ و محمود عباس صلح طلب و شريف هم که خواهان ذبح جنايتکاران حماس در پيش پای اهود اولمرتِ همچون خود او صلح طلب و شريف است و از همين رو اسراييل را تشويق می کند که يک ميليون و نيم فلسطينی را در نوار غزه از فقر و بی غذايی و بيکاری و بيماری، و با قطع آب و برق و مواد اوليه ی غذايی، و با بمباران و خمپاره باران، و قتل عام و قتل خاص، زجر کش کند، بر اين امر گواهی می دهد.
٭ حمله ی «پيشگيرانه» ی اسراييل، مثلاً. و در پی دريافت يا عدم دريافت پاسخ از سوی ايران، ورود آمريکا به جنگ برای دفاع از دوست و متحد خود. آنگونه که قبلاً نيز در سناريو هايی، از جمله سناريوهايی با کارگردانی ديک چينی، پيش بينی شده بود.
٭ کشف طرح يک «يازده سپتامبر» ديگر که اين بار در ايران برنامه ريزی و آماده سازی شده است.
و الخ...

و دومی: وقتی که مطالبی در باره ی مشکوک بودن «واقعه ی برخورد دريايی در خليج فارس ميان نيروهای آمريکايی و ايرانی» ـ يعنی ماجرای آن حادثه ی مرموزو پر از تناقض گويی های هر دو طرف قضيه، که درست در آستانه ی سفر بوش به خاورميانه، در تنگه ی هرمز اتفاق افتاد ـ از نويسندگان کارکشته يی ترجمه کردم که آن واقعه را با واقعه ی ساختگی «حوادث خليج تانکن» که به منظور زدن جرقه ی ورود تمام عيار آمريکا در جنگ با ويتنام شمالی ساخته و پرداخته شده بود مقايسه می کردند.

و حالا از خودم می پرسم:
بالاخره کداميک از متصلان به آن منابع، احتمالاً، جرقه ی انهدام اگر نه همه ی ايران را ـ که ملايان هنوز موفق به انجام کامل اين يک کار نشده اند ـ دستکم انهدام تأسيسات حياتی سرزمين ما را خواهد زد؟ اگر بتواند البته...
کدام يک؟ مأموران مهربان در پوزيسيون؟ يا آن ديگری ها در اپوزيسيون؟

۱۴ بهمن ۱۳۸۷
۲ فوريه ۲۰۰۹
----------------------------
٭ پرسش و پاسخ های لوموند درباره ی گزارش اخير «اطلاعات ملی آمريکا»
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar05/monde-iran-us-rp.html
٭ از خليج تانکن در ۱۹۶۴ تا خليج فارس در ۲۰۰۸ ـ همان استراتژی دروغ و چالش جنگ طلبانه؟
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/iran-tonkin.html
٭ مأموريّت سرّی اعزام جاسوسان اسراييلی به آمريکا، و بمباران ايران
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/plan-b.html
٭ دَه دروغ، برای برافروختن دَه جنگ
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar07/m-collon-media.html


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد