logo





در حاشیه یک گفتگوی نوشتاری

پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۱۷ مه ۲۰۱۲

فرخنده مدرس

Farkhomdeh-Modarres.jpg
بازی کردن با برگ رضاپهلوی در برابر میرحسین موسوی بازی سبکی‌ست که در هسته و کانون آن نادیده گرفتن نقش مردم در درون ایران است. بی‌اعتنائی به مضمون قدرتمند جنبش اجتماعی‌ست که عناصر بی‌شمار آن در ایستادگی و استواری بر آرمان‌های آزادیخواهانه، مطالبات و روش‌های دمکراتیک رسیدن به آن‌ها، از درون در کار دگرگون کردن ریشه‌ای جامعه هستند و در این راه بسیار بسیار پیش آمده‌اند.
در میان تلاش‌هایی در ارائه‌ و عملی ساختن طرح‌های گفتگو، همکاری، ائتلاف و.... که اخیراً در سطح گسترده‌ای جاریست، نظرمان به گفتگوی نوشتاری میان دوست ارجمندمان بابک امیرخسروی و آقایان علمداری و ملک محمدی جلب شد که هم از نظر شیوه‌ی استدلال‌ در «سیاست ائتلافی جمهوری خواهان» با رضا پهلوی و یا رد آن، و هم از منظر سوء تفاهمی که در تعریف از مشروطه‌خواهی و یگانه گرفتن آن با دفاع از نظام پادشاهی ایجاد کرده‌اند و نسبت سلطنت‌طلبی که به داریوش همایون داده‌اند، نمی‌توانیم، همچون ناظری بی‌طرف و بی‌نظر، ساکت بمانیم.

نزدیک به دو دهه‌ و اندی پیش، هنگامی که به کارزار زندگی در تبعید گام نهادیم، با سودای از سرگیری فعالیت سیاسی در راه «رهائی» سرزمینی که پشت سر گذاشته، اما نه چشم از آن برداشته و نه دل از آن کنده بودیم، با چشمی به سازمان‌های خانواده سیاسی انقلابی که از میان آنان می‌آمدیم، و با دستی بر پرچم فراخوان به «همبستگی ملی» میان هم‌آنان!، هیچ تصور نمی‌کردیم که خیلی زود به دلیل پافشاری بر ضرورت همکاری میان همه گرایش‌ها و سازمان‌های سیاسی که از دمکراسی، حقوق بشر در ایران و در مبارزه علیه حکومت اسلامی دفاع می‌کردند، و به ویژه به دلیل ایستادگی بر حق سهیم شدن طرفداران شکل نظام پادشاهی مدافع حفظ ایران و مدافع آرمان‌های مشروطیت در همکاری‌ها، آن هم به سخنگوئی و نمایندگی داریوش همایون، به انزوائی گسترده‌ و نسبتاً طولانی محکوم شویم، حتا از سوی نزدیک‌ترین همفکران خود، آن هم با خوردن مارک «سلطنت‌طلبی» و «طرفداری از نظام پادشاهی»!

البته آن انزوا هم فرصت و هم امتیازی شد برای تأمل و تعمق بیشتر بر معنا و اهمیت همبستگی ملی و پی بردن به مجموعه‌ای از الزامات و منظومه‌ای از مفاهیم کلیدی در تعریف درست چنین همبستگی برای ملت ایران. و همچنین سعادتی بود در بافته شدن رشته پیوندی گسست نیافتنی میان ما و اندیشه‌های داریوش همایون مبتنی بر دفاع از آرمان‌ و اندیشه مشروطه‌خواهی به مثابه نطفه‌ها و پایه‌های اندیشه‌ی لیبرال دمکراسی در ایران، ناسیونالیسم ترقی‌خواهانه با تکیه بر اصل نگه‌داری ایران به عنوان بالا‌ترین ماهیت. در مسیر همکاری تنگاتنگ میان ما، انتشار و گستردن افکار و نظرات سیاسی داریوش همایون، یکی از وظائف داوطلبانه‌ای بود که ما از‌‌ همان زمان نخستین آشنائی‌ها با داریوش همایونِ مشروطه‌خواهِ «طرفدار شکل نظام پادشاهی» بر خود پذیرفتیم. در این دو دهه همکاری درس‌های بسیاری از او آموختیم؛ از جمله اینکه توافق و همکاری از روح دمکراسی و روحیه‌ی دمکراتیک برمی‌خیزد که ما خود را از پیشگامان استوار و نخستین نشان‌ دهنده‌گان عملی آن روحیه می‌دانیم. اما همچنین آموختیم که اصل همکاری و توافق، همچون هر اصل دیگری در میدان سیاست، مطلق و امری برای خود نیست و در پیوند با اصول دیگریست که مصالحه بر سر آن‌ها جایز نیست. در پیروی از این دو اصل، ما ضمن استقبال و تشویق همکاری میان گسترده‌ترین نیروهای ایرانی، همواره کانون توجه را بجای تکیه بر نیرو‌ها و افراد، بیشتر و اساسا بر اهداف و اصول مورد نظر اتحاد‌ها و پیامدهای حاصله از سیاست‌های ائتلافی گذاشته‌ایم. مهم دیگری که آموختیم اینکه؛ دفاع از آرمان‌های مشروطه‌خواهی ایران به معنای دفاع از شکل نظام پادشاهی نیست. و همچنین پی‌بردیم که داریوش همایون سلطنت‌طلب نبوده است، آن هم از طریق تعریف‌های دقیق و روشن وی از روحیه، رفتار و فرهنگ سلطنت‌طلبی طی سال‌ها فعالیت و پیکارهای بی‌امان با این روحیه و فرهنگ در خانواده سیاسی خویش یعنی طرفداران نظام پادشاهی و خطاب به آنان. در این زمینه همه‌ی آثار داریوش همایون موجود و در دسترس‌اند. اما حال که به نامه نگاری‌های آقایان بابک امیرخسروی، علمداری و ملک‌محمدی می‌نگریم، متأسف می‌شویم که چه کم به آن نوشته‌ها و مبانی نظری و جدال‌های فرهنگی عنایت شده است. و دوستان هنوز به دنبال اهداف و برنامه‌های سیاسی و ائتلاف‌های خود در مخالفت یا موافقت با رضا پهلوی در درجه‌ی نخست و بیش از هر اشتباه دیگری، تفاوت اساسی میان پادشاهی و مشروطه‌خواهی را درهم می‌ریزند. گوئی تعبیر دکتر جواد طباطبائی در باره‌ی ناتوانی ما در درک سرشت مشروطیت، به مثابه ندیدن «بچه در میان آب کثیف تشت»، از سر ما دست برداشتنی نیست!

در اینجا پیش از نگاهی به نحوه‌ی استدلا‌ل‌ها در طرفداری از تز نزدیکی و گفتگو با شاهزاده رضا پهلوی که آقایان علمداری و ملک‌محمدی با یک مضمون از آن‌ها بهره‌می‌گیرند، گله‌ای سخت از دوست و آموزگار ارجمندمان بابک امیرخسروی داریم، که هم آشنائی با داریوش همایون را وامدار وی هستیم و هم بیرون آمدن از توهم خدمت به ایران از طریق ایدئولوژی مخرب «حق تعیین سرنوشت»، به یاری نوشته‌ها و ایستادگی روشنگرانه و دلاورانه‌اش در برابر تمامی جمهوری‌خواهان چپ و لیبرال یا مذهبی که در بند اهداف سیاسی خود، یا تحت تأثیر ایدئولوژی‌ مارکسیست ـ لنینیستی، هیچ توجهی نه به تاریخ سرزمینی ایران دارند و نه به یگانگی ملت‌ش که ماهیتی یگانه برآمده از دل آن تاریخ است.

اما گله‌ی ما از بابک عزیز‍: صرف‌نظر از ایراد همیشگی مان به دیدگاه ایشان در امر همکاری و اتحاد مبنی بر تز «عیسی به کیش خود، موسی به دین خود»، به طور خاص این است که بابک جان! چرا در بیان مخالفت خود برای نزدیکی به شاهزاده رضا پهلوی در آن نامه‌ها، داریوش همایون را در یک تمجید، برجسته می‌کنید، ولی در سراسر توضیحات خود به حزب یا گروهی که «بعد از انقلاب به نام مشروطه‌خواه وارد میدان شده‌اند» چنان یکدست و بدون تفکیک همایون از بقیه‌ی آنها که تنها از طریق تفکیک اندیشه مشروطه‌خواهی وی از سایر طرفداران نظام پادشاهی ممکن است، می‌تازید که در سایه‌ی کدر این تاختن بدون تفکیک، در درجه نخست نقش و حضور آن «نمونه‌ی درخشان» مخدوش شده وآلوده به سلطنت‌طلبی می‌شود. بابک عزیز، در سایه چنین ستیزی، نظریه‌های مشروطه‌خواهی و مشروطه‌خواهی نوینی که اصول و مبانی نظری آن در تمامی نوشته‌ها و آثار به جای مانده از داریوش همایون هست، بلاتکلیف و بد‌تر از آن بی‌اثر می‌ماند، آن هم نه تنها بر طرفداران رضا پهلوی و خود شاهزاده که هرگز از این «نمونه درخشان» در میان خود بهره‌ا‌ی نبردند، بلکه برای آقایانی که به تازگی چشم بر رضا پهلوی و «حزب مشروطه‌ ایران» باز کرده‌ و بر اساس توهم یگانگی پادشاهی و مشروطه‌خواهی که برای خود ساخته‌اند عمل می‌کنند و نه بر اساس پی گیری مسئولانه نوشته‌های داریوش همایون از ابتدای پایه‌گذاری این حزب تا انتهای زندگی خویش. از آن‌ها انتظاری نیست زیرا آن‌ها چشم به «خورشید تابان» طرفداران پادشاهی دارند و نزدیکی با وی را، به عنوان تنها محور تجمع هوادرانش در فراهم آوردن اتحادی عددی لازم می‌دانند، و ذکر نامی از حزب مشروطه نیز در حقیقت پرده‌ای بیش بر این هدف سیاسی نیست. بد‌تر از آن ذکر نام داریوش همایون توسط این دوستان است که استنادی بی‌محتوا و تنها برای پر زور کردن استدلال‌هایشان برای نزدیکی به رضا پهلوی است. زیرا آقایان به سخنان و هشدارهای چند ساله‌ی گذشته داریوش همایون، از آغار روابط رضا پهلوی با تجزیه طلبان، مواضع وی در ارتباط با جنبش درون ایران و عناد آشکار و پنهان وی با مبارزین و سخنگویان جنبش سبز و اقدام به آلترناتیو‌سازی‌های وی در عنایت و لطف خارجی‌ها، ندارند. اما بابک گرامی شما نیز به خود زحمت نمی‌دهید که اشاره‌ای به حاصل نظری تلاش‌های دو دهه‌ای داریوش همایون و سعی وی درتدوین مبانی حزبی مستقل و متکی به نفس خود، و مبتنی بر مبانی لیبرال دمکراسی، بکنید. زحمت اینکه با نگاهی به آن مبانی مدون که می‌دانیم در دسترس دارید و هیچ کدام را ناخوانده نگذاشته‌اید، قضاوتی مستند بر احوال امروز این حزب که به رغم همه تلاش‌های داریوش همایون همچنان سخت در بند عاطفه به آن «خورشید تابان» و دنباله ‌روی از مقام سلطنتش گرفتار است، ارائه بدهید. یکپارچه کردن مشروطه‌خواهی و پادشاهی، و نادیده گرفتن بحث‌هائی که داریوش همایون در سراسر تاریخ سازمان مشروطه خواهان و یک دهه و نیم حزب مشروطه ایران، با اعضای حزب و علیه کشش آن‌ها به «کهربای» رضاپهلوی کرده است، ناروائی در حق‌‌ همان «نمونه‌ درخشان» است! و جای پرسش می‌گذارد که این درخشش از برای چه بوده است؟ اگر به کار روشنی و روشنگری در زمینه‌ی ارتقاء فرهنگ سیاسی و استوار ساختن اصول نیامده یا نمی‌آید، پس فایده‌ی ذکرش چیست؟ شما که این همه را می‌دانید، چرا به روشن‌تر شدن و بالا‌تر بردن سطح بحث در باره اصول و مبانی اتحاد یاری نمی‌رسانید؟ بگذریم! ما که باشیم که به یکی دیگر از آموزگاران میهن‌دوستی خود، درس سیاست بدهیم!

باری ما آن دو آگاهی پایه‌ای یعنی همکاری مبتنی بر اصول روشن و یکی نکردن اندیشه مشروطه‌خواهی با دفاع از نظام پادشاهی، را طی این دو دهه همکاری با داریوش همایون آموختیم و بر مبنای آن تلاش‌های وی را ارج گذاشتیم. از جمله تلاش‌های وی را در تدوین مبانی حزبی مشروطه‌خواه و مستقل و ساختن آن در عمل که از نظر وی تنها می‌توانست اگر به سود و مصلحت ایران می‌بود یک درصد از دلمشغولی‌هایش، نه! حداکثر ۵درصد آن پادشاهی رضا پهلوی باشد. اما هر بار رفتار بدنه اصلی حزب را در آینه‌ی مبانی نظری داریوش همایون و از نظرگاه حفظ استقلال این حزب از رضا پهلوی سنجیدیم، از رفتار بدنه اصلی حزب ناامید‌تر شدیم. همچنین در این دو دهه هر بار که در آینه‌ی آن دو آگاهی، به بیشتر نیروهای جمهوری‌خواه که هیچ‌گاه چشم از آن‌ها برنداشتیم، دوباره نگریستیم، دیدیم که چگونه همچنان در فقدان فهم اندیشه مشروطه‌خواهی و یکی انگاشتن مشروطه‌خواهی با طرفداری از پادشاهی و خدشه دار ساختن معنای این رخداد مهم تاریخ ایران همچنان بر لغزش‌گاه‌ها ایستاده‌اند.

امروز هم که در تلاش‌ها و گردهم‌آئی‌ها و طرح‌های نزدیکی به نام «ائتلاف» یا «گفتگو» می‌نگریم که از هر سو درکارند و هر کس قلمی دارد و سابقه‌ی سیاسی دلمشغول آن، می‌بینیم که مشکل هم‌آنست که همچنان مانده است. گره اصلی طراحان جمهوری‌خواه طرح «اتحاد‌ها» کماکان طرفداران نظام پادشاهی‌ست و مسئله‌ی اصلی جمهوری یا پادشاهی. تنها تفاوت، آنست که در گذشته جمهوری‌خواهان داریوش همایون را نماینده و سخنگوی «سلطنت‌طلبان» معرفی، و در بی‌اعتنائی به ضرورت همکاری بر سر اصولی که وی مطرح می‌کرد، با حضورش در جمع «جمهوری‌خواهان» مخالفت می شد و از سوی جمهوری‌خواهان، «اتحاد»، نخست، میان جمهوری‌خواهان مطرح می‌شد و برای بستن در‌ها به روی پیام‌های همایون به دست «رومولوس‌ها»ی جمهوری‌خواه دیوارهای جدائی «جمهوری‌خواهی» چنان بالا‌تر کشیده می‌شد تا از هوادارانشان کسی پیدا نشود تا به صرافت جهش از مرزهای پررنگ میان «سلطنت‌طلبان ضدانقلابی سرنگون‌طلب» و «جمهوری‌خواهان مسالمت‌جو با سابقه‌ی انقلابی» افتاده و سرزمین‌های مقدس و محصور در ایدئولوژی‌های گذشته، حاشیه‌نشینی قدرت در پشت دیوار وعده‌ها و نکوهش‌های اصلاح‌طلبان حکومتی و تکیه بر نیمه‌ی جمهوری‌خواهی‌ نظام اسلامی به عنوان دستاورد و شاهکار آن انقلاب، ترک نماید.

و امروز به نظر می‌رسد تنها معادله سر وته شده است؛ به این معنا که در صف جمهوری‌خواهان پراکنده‌تر از همیشه، ناتوان از سه دهه تلاش‌های به هدر رفته در نشناختن وظیفه و نقش نیروی بیرون از قدرت، بیرون از کشور و کنار نیامدن با نقش نیروهای در تبعید به عنوان پشتیبان مبارزات درون، اراده‌ای پدید آمده که به سودای گردآوردن لشکری عددی برای تأثیر بر درون، اگر بشود «رهبری» آن از بیرون، رضا پهلوی را سمبل و سرکرده‌ی «مشروطه‌خواهی» می‌کند تا جاده برای «ائتلاف» با وی هموار شود. و در انگیزه پوشیده در پرده مقبولیت و مشروعیت «سیاست ائتلاف» چه آغوش‌ها که بر او نمی‌گشایند، چه استدلا‌ل‌ها که در انتقاد از دیرکرد جمهوری‌خواهان در رویکرد به نیروهای «مشروطه‌خواه» آورده نمی‌شوند، برخی همچون، منطق «در باز است، باز پرنده است، پس در پرنده است!». گوئی ما چون ضد غرب و ضد امپریالیست بودیم با شاه و نظام سلطنت هم ضد بودیم، حالا که دیگر نه ضد آمریکائی هستیم و اعتقاد به امپریالیسم هم که از پایه غلط بود، پس باید رابطه و رویکردمان را هم نسبت به سلطنت طلبان و رضا پهلوی تغییر داده و بهبود بخشیم!... یا؛ حالا که ما فهمیده‌ایم رضاشاه و محمدرضا شاه دیکتاتوری‌های مدرن بودند و در مدرن بودن و اصلاحاتشان از سطح متوسط جامعه جلو‌تر بودند، پس چرا باید امروز با وارث آن‌ها و مدعی تاج و تختشان بده و بستان نداشته باشیم!؟ چرا در امر «تعیین سیاست ائتلافی این معیار دوگانه؟ احتراز از رابطه با سلطنت به خاطر ماهیت استبدادی و جانبداری آسان از شعار«یاحسین میر حسین» کسی که می‌خواهد به دوران طلائی خمینی بازگردد.»... تازه چه هراسی!؟ «بازگشت سلطنت در ایران یک توهم تاریخی‌ست!». گویا بازگشت دوران طلائی خمینی هنوزممکن است! البته اگر بازگشت هیچکدام، نه سلطنت و نه دوران رعب و وحشت خمینی، ممکن نباشند، اما استبداد راه‌های بیشماری دارد که در غفلت سرآمدان‌ سیاسی‌مان و با نگاه به این درجه از سطح بحث‌هایشان باید انتظار بد‌تر از آن‌ها را نیز داشته باشیم!

پای چنین استدلال‌هائی سست است، به دلیل ناتوانی در تفکیک امروز از گذشته، سیاست از تاریخ. سست است بخاطر‌‌ همان بکارانداختن دوباره‌ی «استعداد» مزمن ایرانی در سیاسی کردن تاریخ، سوءاستفاده از تاریخ برای پیشبرد برنامه سیاسی‌ امروز، که بزرگترین ایراد آن کور کردن واقعیت‌ها و ناممکن ساختن سنجش حال نیرو‌ها از منظر افکار، اهداف، مطالبات، فرهنگ، رفتار، منش و روش سیاسی‌ امروزشان است. از دیدگاه سیاسی نکردن تاریخ، هشدار ما در برحذر داشتن از نوشتن اصلاحات و دستاوردهای دوران پهلوی به حساب امروز رضا پهلوی‌ست. دادن امتیاز پدر و پدر بزرگ به وی، بدون آنکه گفتار و رفتار کنونی خود وی ملاک قرار گیرد و بدون آنکه با سطح مبارزات درون ایران و مطالبات جنبش اجتماعی‌ آن و روش‌های رسیدن به آن‌ها محک زده شود، اگر نگوئیم دامن زدن به عوامگرائی نوستالژیک و زیر فشار بیزاری از حکومت اسلامی‌ست، اما باید بگوئیم که در آن خطر یک فرصت‌طلبی تازه می‌بینیم که بیماری مزمن سیاست‌پیشگان ایران علیه حکومت وقت بوده و هست. این سخنان از سوی کسانی که در سال‌هائی پیش، آن هنگام که توصیه به بازنگری دهه‌های پیش از انقلاب و در کارنامه دوران پهلوی به منظور شناسائی جایگاه دستاوردهای تاریخی آن دوره، نه تنها یک تابو بلکه «گناهی» نابخشودنی محسوب می‌شد، با صرف انرژی انسانی و مالی بسیار بخش بزرگی از وقت و مبارزات خود را صرف باز کردن زاویه‌های نگرشی درست تاریخی بر تاریخ مشروطه‌خواهی و اندیشه و آرمان‌های والای آن، و همچنین در پرتو آن آرمان‌ها، شناسائی راهی که جامعه تا مرحله‌ی انقلاب اسلامی طی کرده بود، و شناختن قدر اصلاحات دوران سلطنت پهلوی‌ها، به ویژه خدمات ماندگار تاریخی رضاشاه نموده‌، و علاوه بر آن، سال‌ها در کنار داریوش همایون ایستادند، طبعاً نه می‌تواند به حساب مخالفت با شاهزاده رضا پهلوی و طرفداران نظام پادشاهی گذاشته شود و نه به حساب مخالفت خوانی با سیاست اتحاد و همکاری. برای خالی نماندن ادعا، دوستان را به انتشارات «تلاش» رجعت می‌دهیم، تنها به عنوان نمونه: بیرون کشیدن کتاب «سفرنامه‌های رضا شاه» از پستوهای ایرانیان وطن‌خواه درون کشور و نجات آن از کتابسوزی زیر فشار سرکوب رژیم اسلامی و تجدید چاپ آن، انتشار شماره‌ی ویژه ۲۸ مرداد و گشایش زاویه‌های تازه برای بررسی این رخداد و ارائه فرمول «رابطه توان ملی در حفظ منافع ملی»، که چشم‌‌ همان اصلاح طلبان را باز کرده، اما متأسفانه درسی به رضا پهلوی نداده است، انتشار دو شماره ویژه در بررسی شرایط تاریخی به روی کار آمدن رضاشاه و تحولات اجتماعی و فرهنگی عظیم آن دوره با اتکاء به نیروی بهترین سرآمدان روشنفکری و سیاسی ایران و تکاپوی فرهنگی آن دوره‌ و....

البته در نوع استدلال‌های فوق، جمهوری‌خواهان، از جمله آقای علمداری، که می‌دانند موضوع «اتحاد» مسئله‌ی امروز است و در برنامه نزدیکی با رضا پهلوی از راه گفتگو، خیلی نمی‌توان صنایع پدر را صرف توجیه «حُسن» پسر کرد، اندکی زیرکی به خرج داده، ضمن تکیه بر «گفتگو به عنوان یک ارزش» و «به قصد رفع اختلاف با سلطنت‌طلبان» ابتدا می‌پرسند: «نخست اینکه ما با کسان دیگری که با اصول ما بیگانه‌اند و خواهان برگشت به دوره‌ی طلایی امام، یعنی دوره‌ی خوف و وحشت‌اند خواهان گفتگو هستیم، از آن‌ها بی‌قید و شرط دفاع هم کرده و می‌کنیم. چرا با رضا پهلوی که این سابقه را هم ندارد گفتگو نکنیم؟» آقای علمداری برای خوداری از طولانی کردن سخن خود اما برای «استحکام» بخشیدن به آن خوانندگان را به نوشته آقای ملک محمدی رجعت می‌دهند که سراسر مکان یکی کردن تاریخ و سیاست و مایه گذاشتن از داریوش همایون به نفع سلطنت‌طلبان است! در صورتی که آقای ملک محمدی اگر نوشته‌ها و نظرات داریوش همایون را پی‌گیرانه مطالعه کرده بودند، درمی‌یافتند که داریوش همایون با آن نیروئی که ایشان امروز توجیه‌گر نزدیکی با آنان هستند، هیچ ربطی ندارد! (آقای ملک محمدی عزیز در پرنده نیست! وانگهی باز بلند پرواز سیاست ایران چه ربطی به درهای بسته‌ی سلطنت‌طلبان، بر روی فرهنگ و اخلاق سیاسی دارد!؟)


آقای علمداری در انتها برای قانع کردن بابک امیرخسروی به عنوان مخالف این نزدیکی می‌گویند: «باید تابوی یک گفتگو با رضا پهلوی را شکست. گفتگو با او به معنای پذیرفتن نظام سلطنت نیست. می‌تواند برای قانع کردن او به پذیرفتن نظام جمهوری هم باشد.»! یعنی: می‌توان از راه برقراری تماس، نشست و برخاست و گفتگو چنان کاندیدای پادشاهی «مشروطه‌خواهی» را که در حُسن‌ش به حساب اقدامات پدر و پدر بزرگش مقدمتاً سخن‌ها گفته شده است، در میان گرفت و مکانیسم گوارشی جمهوری‌خواهی را بکار انداخت تا او داوطلبانه پرچم ادعای سلطنت را به کناری نهاده و عضوی از جمهوری‌خواهان شود! (محاصره‌ی مدنی «رهبر فره‌مند» سلطنت‌طلبان به قصد جمهوری‌خواه کردن وی!) و اما به قول خود شاهزاده رضاپهلوی «چرا که نه؟!» حال که همه کس همه کار را با او می‌تواند بکند، او به تدریج دارد به کلیدی‌ بدل می‌شود که به هر قفلی می‌خورد، با همه بده و بستان دارد، حتا با بد‌ترین قوم‌گرایان یعنی تجزیه‌طلبان دشمن یگانگی ملی ایران، کسانی که در منشور و برنامه‌ی سیاسی خود آشکارا هدف جدائی از ایران را در دستور کار خود دارند و ایشان در خط و میثاق مشترک با آنان از چند سال گذشته مواضع سیاسی خود را رفته رفته طوری می‌چیند که نیروهای تجزیه‌طلب و قوم‌گرا را به صف هواداران و متحدین خود بی‌افزاید، ــ شاید هم سازمان‌های تجزیه‌طلب در کارند تا شاهزاده را به خود بی‌افزایند. ــ ایشان که هر امضائی را می‌دهد، به شرط آنکه کانون اتصال همگان و هر کس و هر جریانی که از راه می‌رسد، با هر شعار و خواستی، مشروع یا نامشروع به نفع یا به زیان ایران باشد، «چرا با جمهوری‌خواهان نه!؟». او آماده است مهر حمایت «شاهانه» خود را پای هر «اتحادی» علیه حکومت اسلامی و در راه دستیابی به قدرت به هر قیمتی بزند. البته چنین کاندیدای پادشاهی را که جمهوری‌خواهان می‌پسندند، باید بیشتر با نمونه احمد شاه قاجار یکی بگیرند. ایشان حاضر است با همه کس بنشیند و هیچ نگوید که به دردی بخورد و اگر احیاناً از دهانش حرف آشکاری پرید، ضد منافع و هستی ایران، از جمله انتخاب الگوی لیبی برای ایران یا ادعای «ملت ایران یکپارچه نیست»، که موجب اعتراضات سخت میهن‌دوستان قرار گیرد، بلافاصله، بدون هر توضیح و پوزشی، علی‌الحساب دست به روتوش و پنهان کردن آن بزنند، تا در فرصت بعدی آن را به الفاظ دیگری حساب ‌شده‌تر، از جمله «تعلقات ملی» تکرار کنند. بله! البته که ایشان حاضرند در پستوی سالن‌های سمینارهای مشترک و رنگارنگ ایرانیان بنشینند و با اعزام فرستادگان کوچک و بزرگ خود، بسته به پشتیبانان و سازمان‌دهندگان آمریکائی، فرانسوی، سوئدی و جدیدا العربیه‌ی عربستان سعودی منتظر قطعنامه‌ها بمانند تا آن‌ها را بسته به بازتاب بیرونی بعداً مورد تأئید قرار دهند و تشویق کنند یا مسکوت بگذارند، تا فرصت بعدی و پخته‌ و آماده‌تر شدن اذهان و اطرافیان برای انعقاد اتحادی به مثابه یک جایگزین از بیرون، به هر مصرفی که بیاید، خوش‌آید! نام چنین نزدیکی‌های دوجانبه‌یی برپایه چنین خیال‌هایی را، چه از سوی چنین جمهوری‌خواهانی و چه سلطنت‌طالبان با محوریت شاهزاده رضا پهلوی، چه می‌توان گذاشت!؟

پای این استدلال‌ها لنگ است و سست؛ بخاطر کشمکش درونی آن بر سر هواداران پادشاهی و اصلاح طلبان و بازی کردن با ورق هر یک از آن‌ها به فراخور وضعیت، گرفتن سمت یکی به زیان دیگری، و عکس نمودن این معادله ـ و بیشتر معامله ـ به نوبت، بسته به شرایط و بسته به دوری و نزدیکی راه رسیدن به قدرت خیالی جمهوری‌خواهان آن هم در سایه اینکه مزاجشان انقلابی شود یا مسالمت‌جو! بخواهند رژیم را از بیرون سرنگون کنند، چون «رژیم چنج» در دستور غربی‌ها قرار گرفته است یا با آن کنار آیند، چون غرب با رژیم از در سازش درآمده است.

بازی کردن با برگ رضاپهلوی در برابر میرحسین موسوی بازی سبکی‌ست که در هسته و کانون آن نادیده گرفتن نقش مردم در درون ایران است. بی‌اعتنائی به مضمون قدرتمند جنبش اجتماعی‌ست که عناصر بی‌شمار آن در ایستادگی و استواری بر آرمان‌های آزادیخواهانه، مطالبات و روش‌های دمکراتیک رسیدن به آن‌ها، از درون در کار دگرگون کردن ریشه‌ای جامعه هستند و در این راه بسیار بسیار پیش آمده‌اند. پدیده موسوی، یا اصلاح‌طلبان دیگر، خود برآیند فرایند توقف ناپذیر آن جنبش است. در برابر چنان عناصر روشن‌بین این جنبش، اصلاح طلبان ناگزیرند طرح اصلاحی خود را به همه جای حکومت سرایت دهند و بیش از هر چیز خود را اصلاح کنند. وانگهی، عناصر بیشمار دست ‌درکار جنبش اجتماعی درون که در همه جا از زندگی جوانان آن گرفته تا در تجدید نظر الگو‌ها و ارزش‌های عمومی، حضورشان لمس می‌شود، گام‌های نجومی در دور شدن از امر دنباله‌روی از این یا آن فرد برداشته‌اند. بازی سبک رضا پهلوی در برابر موسوی را باید به‌‌ همان اصلاح‌طلبان ولی‌فقیهی حکومتی از یک سو و سلطنت‌طلبان از سوی دیگر واگذار کرد و به سیاست‌بازانی که در سودای بازکردن دکان‌های سهم‌بری از قدرت امروز یا محاسبات آن در فردا دائم از این پهلو به آن پهلو می‌افتند، سپرد.

17/ 5 / 2012


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

سخنی با سایت تلاش و خانم مدرس
یاور آزادی از ایران
2012-05-25 16:49:37
نخست آنکه درون مرز نشینم، از آن خیلی و نسلی که پس از وفات داریوش همایون بسیار مورد تکریم شما واقع شد همان‌هایی که بدرستی تشخیص دادید راه همایون را پی خواهند گرفت. همایون بی وارث نیست. میراث‌دارانش در اقصی نقاط ایران پراکنده‌اند. به هرروی مدت مدیدی خواندن تلاش را کنار گذارده‌ام که پس از آن زنده یاد ابدا روح تکثر‌گرایی از آن نمی‌تراود و به نظر این آشیانه که تا همایون بود از هر بلیه مصون بود نیز به تسخیر در آمده...
توسط کی؟ توسط همان از راه نارسیده‌گانی که نیامده همه را تخطئه می‌کنند. توسط همان‌هایی که مالک‌الرقاب انحصاری آنتن‌های آنچنانی‌اند. توسط کسانی که با نفس از جای گرم برآمده، زرادخانه‌وار سایت‌های بسیاری را طعمه لاطائلات خود می‌کنند و البته براساس پروژه خروجشان مخاطبانشان را می‌شناسند.
آنهایی هدفی ندارند جز اینکه این نسل جوان هفتاد درصدی را مشبه کنند. گمگشته کنند و البته گویا طمطراقشان این بار آشیانه پاک و معصوم تلاش را هدف قرارداده .. عجب نابکارانی‌اند؟ اما برنامه‌شان چیست؟ خیلی ساده !! ....القاء اینکه مبارزه با ما و مهاجرت‌مان آغاز شده .. اینها کیانند؟!!.... کسانی که قطعا باید در پیشگاه تاریخ و مردم ایران با ذکر شفاف خدمات خود به جمهوری‌اسلامی از گذشته خود نخست اعلام برائت نموده و پس از ابراز این شجاعت (که تاکنون از آنها مشاهده نشده) حق پیشکسوتی در امر مبارزه را رعایت کنند .! یادمان نرود آنان فوت و فن سیاست‌بازی را در جمهوری‌اسلامی آموخته‌اند.

مطمئن باشید این دسته چنانچه بر مسند قدرت نشستند با سایرین همان می‌کنند که امام طلایی‌شان.. به نظر من و بسیاری امثال من بیداد دلار‌های نفتی در آن سوی آب خانمانسوز‌تر است. ما دریافت کننده‌ها در ایران بهتر از ترکیب و آنالیز آنچه به این سوی حواله می‌شود آگاهیم.

من آقای همایون را بر حسب تصادف از مقاله‌ای که در وصف رضاشاه به عنوان بزرگترین ایرانی قرن بیستم نوشته بود شناختم. البته از سوابق ایشان اطلاع داشتم اما سنم قطع نمی‌داد که موهبت خواندن آن سرمقاله‌های درخشان آیندگان را بیابم. حقیقتا از شیوه و سبک نگارش ایشان بوجد آمدم. و این آغازی بود برای یک دوره چند ساله خواننده تلاش شدن و ارادت بیش و بیشتر به مردی که اندیشه‌هایش اگر از اسارت حقد‌ها آزاد شود آنچه به یادگار گذاشته چیزی کم از آن نیست که لاک برای بریتانیایی‌ها به یادگار گذاشت. زیاد دشوار نبود که زاویه فکری گردانندگان سایت واراء همایون را در همان بدو امر دریابم. می‌شد از خلال مصاحبه‌ها دریافت که پیچیدگی و پر رمز و راز بودن سوالات پرسشگر اندک مایه از رسوبات چپ مابانه دارد. چپی که پس از فروپاشی دچار سردرگمی عجیبی بوده و گذر ایام نیز در برون رفت وی از بحران افاقه نبخشیده است. ولی هر چه سوالات غامض اما پاسخ‌ها روشن بسان جویباری پاک و روشن.
اما در دل بر هر دو آفرین گفتم. راهی بود که برای دورنمای توسعه سیاسی کشور باید پیموده می‌شد نخست علوطبع و بلند‌نظری همایون که از ذات دانشورش مایه می‌گرفت و آنگاه شهامت خانم مدرس با پس‌زمینه فکری که همین امروز نیز به نظر از ابراز آن رویگردان نیست و رگه‌هایی از آن در کلام اخیر ایشان دیده می‌شود. گردهمایی هشتاد سالگی همایون اوج این همکاری مشترک، که بسیاری فارغ از سلایق سیاسی متفاوت دوستانه در کنار هم نشستند.
جان کلام، تلاش بلند اقبال شد و الحق که فرخنده خانم در مقام ارادت و شاگردی از هیچ تلاشی فروگذار ننمود در بزرگداشت‌ها و مناسبت‌ها همت جانانه نمود و این را دوستداران همایون هرگز از یاد نمی‌برند. او از بانوان شایسته ایران زمین است. ای بسا پشتکار این فرهیخته بانو‌ی با انگیزه و مصاحبه‌های پی‌درپی تلاش، آن درون گرانمایه را برای عبرت امروز ما هر چه بیشتر کاویدند.
بنیاد مشروطه‌خواهی هم قدم گرانسنگی بود که امید داریم نضج و قوام یابد البته با برخی تصحیحات و بازنگری‌ها و بر اساس شناخت عمیق همایون.

اما در شگفتم این بانوی گرامی چگونه تلاش سال‌های خود را اینگونه به بازی گرفت.

آنطور که من از مقاله اخیر خانم مدرس در تارنمای حزب مشروطه استنباط کردم، ایشان متاسفانه زحمات چندین ساله خود را اگر نگویم به هدر داده حداقل دچار آسیبی جدی نموده است. البته شاید ایشان این موضوع را پس از درگذشت همایون که تلاش اندک اندک تریبون یک تفکر خاص شد با کاهش شمار ملاقات کنندگان بهتر دریافته باشند.
دوست و دشمن در روراستی و یکرنگی همایون متفق القولند. آنچه همایون را در فضای آشفته و مسموم سال‌های نخست پس از انقلاب در خارج از کشور همایون ساخت و برجسته‌تر از پیش، سینه ستبر و بیان بی‌پروای عقایدش بود. او مرده از نو، جان یافته‌ای بود که قدر این موهبت را دانست. گفته و نوشته‌هایش سلیس و فارغ از ابهام است و آنچه گفته برای سرافرازی ایران و آیندگان است.
خانم مدرس در اداره سایت خود مختارید اما من پس از ارسال مقاله باعنوان "چهارصد سال قبل ..وسی و دو سال بعد" که با الهام از مصاحبه‌ای از همایون آنرا برشته تحریر در آوردم و امتناع شما از درج آن دریافتم تلاش به کجروی دچار شده و از رسالت فرهنگی خود دور افتاده، نگران شدم. نکند در این نوبنیاد، همایون را آنطور که دوست داریم بشناسانیم نه آنگونه بوده ....چه کنیم در ایرانیم و دستمان بسته.......من قصد تحقیر و تخطئه کسی را ندارم ولی در بیان حقیقت باید بی‌پروا بود. با سفر همایون فرآیند ورود فکر نو و بدیع به داخل بسته شد. بعد او حرف جدیدی از بیرون شنیده نشده. همه این روز‌ها به اخبار داخل واکنش نشان می‌دهند همانگونه که نظام مقدس متوقع است! به قول زنده یاد سعیدی سیرحانی باور نمی‌کنید ..سری گذرا به سایت‌های پربیننده بیندازید!!

بسیاراند فارغ البالانی که اگر خود ره آوردی ندارند می‌توانند با استعانت از نگاه و منظر همایون گشایشگری کنند...اما این گذشت طبعی کریم را طالب است که هر کسی را یارای آن نیست. البته پیشروان قافله فکری ما!! از بسط و نشر متقدمان مشروطه‌خواه قرن هفده و هیجده اروپا هیچ ابایی ندارند اما در استفاده از تجربیات ناب وطنی شرمسارند.
به هرصورت مقاله فوق‌الذکر به اصرار و راهنمایی شما برای درج در سامانه حزب مشروطه مناسبتر دانسته شد البته علیرغم میل باطنی نویسنده و اعتقاد همه ما به گردش آزاد اطلاعات !!
آن مقاله در تارنمای حزب مشروطه درج گردید که از مسئول سایت محترم خواهشمندم برای بیان وافی به مقصود آنرا به این نوشتار لینک دهد.
در آن مصاحبه‌ای که همایون، سلسله پهلوی را نسبت به چهارصد سال پیش از خود و سی و دو پس از خود به عنوان یکی از درخشانترین ادوار تاریخ ایران ستوده و وارث این سلسله را تا هنگامی این میراث را بر دوش کشد شایسته پادشاهی می‌داند جای هیچگونه ابهام خللی نیست مگر آنکه خدای ناخواسته؟!! به این تردید بیفتیم که گویا قصد مصادره همایون نیز در کار است!!! و گویا در سلسله متصرفات، مقصد بعدی میراث همایون و تضییع و کم ارزش جلوه نمودن آن است.

خانم مدرس
با همه احترامی که برای شما قائلم نوشته شما را نوعی تحریف و قلب واقعیت می‌دانم. توش و توان شما در شمایل والای همایون انعکاس یافت و البته شاید شهرت و محبوبیتی ...اما شما مفسر یگانه همایون نیستید. راه را به اشتباه نروید. اگر چنین است خانواده زنده یاد و حزب مشروطه نباید ساکت بنشینند. با نگاهی اینچنین و با رسوخ تفکراتی از این دست نباید میراث همایون در قالب بنیاد و موقوفه و متولی! دچار دست درازی و آسیب شود. آثار کفایت تاریخی دارند. سایت همایون ارزشمند و بی‌نظیر است.

خانم مدرس
خوب که در نوشته‌تان دقت کردم متوجه شدم که به عنوان معاشر و مصاحب همایون از عمق استراتژیک نگرش ایشان به جنبش سبز غافلید. جنبش سبز برای بسیاری از ما داخل نشینان حاصل تموج و تلاش فکری همایون در تئوریزه نمودن رئوس آن بود. این را از گذر روز آمد حوادث آن ایام با یک تحقیق محدود به اصطلاح میدانی نیز می‌توان دریافت. کیهان بی‌جهت نبود که در آن بحبوحه نوک تیز حملات خود را متوجه همایون می‌ساخت. همایون اهل مدارا و مسالمت بود. کینه‌جویی و انتقام را آفت می‌دانست و برای بیشترین خیر برای بیشترین مردمان آماده گفتگو و محاوره با همه گروه‌ها و تفکرات سیاسی بود. اما خود شما که امروز سایت خود را خاضعانه در اختیار یک تفکر خاص قرار داده‌اید از مراتب فهم و ادب و قدردانی سیاسی این نو رسیدگان به ساحت یکی از رجال نامدار ایران بهتر آگاهید که دست اندکار مراسم بسیار پس از وفات ایشان بوده‌اید. در ادامه این مقال مناسب نمی‌بینم که برخی آرائ عجیب شما را در خصوص شاهزاده وارسته با پرنسیب پهلوی نقد کنم که مطمح نظر این کلام نیست، اما بدانید همانطور که همایون می‌گفت. همانطور که شاهزاده می‌گوید و من هم به عنوان رهروی کوچک تکرار می‌کنم اولویت نخست آزادی ایران از بند دیوان است و آنگاه همه در برابر خواست و اراده ملت سر تعظیم فرود خواهیم آورد. این جمله الهه بقراط شایسته گفتن بسیار است که براستی برخی از رفتن جمهوری‌اسلامی در هراسند یا آمدن پادشاهی!
حرف و سخن بسیار به قول سعدی کلام از آن مختصر آمد تا به ملال نیانجامد. اما نمی‌دانم با سابقه سالها مراوده با استادی چون همایون چگونه مقاله‌تان را به چنان عبارت سخفیفی از جواد طباطبایی زیب و زیور دادید. جنس نوشتاری همایون از لونی است که باید خوانده و بازخوانی شود. همه رمز و راز‌های همایون در آثارش متبلور است. به امید پایندگی راه او

چهارصد سال قبل ..وسی و دو سال بعد
http://irancpi.net/digran/matn_4572_0.html

بچه در میان آب کثیف تشت
بهمن زاهدی
2012-05-19 18:21:59
نویسنده خود نمی‌داند چه می‌خواهد، فقط می‌داند که چه نمی‌خواهد!

می‌نویسد: بازی کردن با برگ رضاپهلوی در برابر میرحسین موسوی بازی سبکی‌ست.
سنگینی میر‌حسین‌موسوی که می‌خواهد به دوران طلایی خمینی سفر کند را نمی‌سنجد. در سیاست هر برگی وزنه خود را دارد. سبک و سنگینی برگ‌ها را مردم انتخاب می‌کنند نه نویسنده. با منطق نویسنده برگ خامنه‌ای در حال حاضر سنگین‌تر از هر برگ سیاسی می‌باشد. به اینگوه تحلیل سیاسی می‌گویند: که نویسنده عضور حزب باد است و هر طرفی که باد بورزد به همان طرف تمایل پیدا می‌کند.

می‌نویسد: آن هم با خوردن مارک «سلطنت‌طلبی» و «طرفداری از نظام پادشاهی»!
نه نظر من بهترین مارکی که امروز موجود می‌باشد، طرفداری از نظام پادشاهی می‌باشد، یا در این فکر هستید که جمهوری خلقی، یا جمهوری‌های سوسیالیستی که انقلابیون و شما در اولیل انقلاب‌اسلامی‌تان برای ایران آرزومند بودید هنوز بهترین سیستم برای رسیدن به لیبرال‌دموکراسی در ایران می‌باشد. با وجود چنین جمهوری‌خواهانی (منظور آرمانگرایان است و نه دموکراسی‌خواهان)، باید افتخار کنید که شما را طرفداران نظام پادشاهی خطاب کرده‌اند.

می‌نویسد:زمان نخستین آشنائی‌ها با داریوش همایونِ مشروطه‌خواهِ «طرفدار شکل نظام پادشاهی» بر خود پذیرفتیم.
شما با داریوش همایونِ مشروطه‌خواهِ پذیرفتید که دگراندیش هم وجود دارد و از مطلق‌گرایی انقلابی بدور شدید. اگر دیگران هم به دگراندیش خود احترام می‌گذاشتند امروز به اینجا که هستیم نمی‌رسیدیم.

می‌نویسد: مهم دیگری که آموختیم اینکه؛ دفاع از آرمان‌های مشروطه‌خواهی ایران به معنای دفاع از شکل نظام پادشاهی نیست.
آموختن خیلی خوب است، اگر کسانیکه به شما سلطنت‌طلب می‌گویند، توان آموختن این‌که مشروطه‌خواهی یک اندیشه می‌باشد می‌داشتند و مشروطه‌خواهان فقط شکل نظام پادشاهی را بهترین شکل نظام برای رسیدن به لیبرال‌دموکراسی می‌دانند، مسئله حل شده بود. ولی زمانیکه دوستان جمهوری‌خواه شما (جمهوری‌خواهان دموکراسی‌خواه را لطفا فاکتور بگیرید) مشروطه‌خواهی و سلطنت‌طلبی را یکی می‌دانند و نمی‌خواهد حقیقت را ببینند چه باید بکنیم؟ آنان جمهوری‌خواه هم نیستند فقط صفت جمهوری‌خواهی را با خود یدک می‌کشند که هویت‌دار شوند (جمهوری‌خواه در ما بین اکثریت چپ ایران هنوز به معنی مخالفت با پادشاهیست و خود واژه «جمهوری‌« را هنور درک نکرده‌اند. هدف وسیله را توجیه می‌کند. جمهوری وسیله شده و نه هدف).

می‌نویسد: تفاوت اساسی میان پادشاهی و مشروطه‌خواهی را درهم می‌ریزند. گوئی تعبیر دکتر جواد طباطبائی در باره‌ی ناتوانی ما در درک سرشت مشروطیت، به مثابه ندیدن «بچه در میان آب کثیف تشت»، از سر ما دست برداشتنی نیست!
«بچه در میان آب کثیف تشت» همان جمهوری‌خواهانی هستند که فکر می‌کنند، می‌توانند فاشیسم مذهبی را به سوی دموکراسی ببرند.
ما مشروطه‌خواهان با فاشیسم مذهبی در حال مبارزه هستیم. آنان که برای رسیدن به دوران طلایی خمینی مبارزه می‌کنند همان «بچه در میان آب کثیف تشت» هستند.

می‌نویسد: اما هر بار رفتار بدنه اصلی حزب را در آینه‌ی مبانی نظری داریوش همایون و از نظرگاه حفظ استقلال این حزب از رضا پهلوی سنجیدیم، از رفتار بدنه اصلی حزب ناامید‌تر شدیم.
ناامید نشوید، چون شما بدنه حزب را با عینک ضدیت با شاهزاده رضا پهلوی (جمهوری‌خواهی کلاسیک) نگاه می‌کنید. جه کسی به شما این موقعیت را داده است که بروی بدنه حزب مطالعه کنید و نظر‌پردازی کنید؟ نظر شما در رابطه با بدنه سازمان فدائیان خلق چیست؟ یا بدنه طرفداران خط امام خمینی در اصلاح‌طلبان؟ آیا آنها به همین سادگی به شما اجازه می‌دهند نظرتان را بنوسید؟
برای ما مشروطه‌خواهان ایران مهمترین ارزش است. کدام سازمان سیاسی بغیر از حزب مشروطه ایران (لیبرال دوکرات) بالاترین ارزش را به ایران داده است؟ در اینجا تفاوت از زمین تا هواست.

می‌نویسد: گوئی ما چون ضد غرب و ضد امپریالیست بودیم با شاه و نظام سلطنت هم ضد بودیم، حالا که دیگر نه ضد آمریکائی هستیم و اعتقاد به امپریالیسم هم که از پایه غلط بود، پس باید رابطه و رویکردمان را هم نسبت به سلطنت طلبان و رضا پهلوی تغییر داده و بهبود بخشیم!...
بله مبارزه شما از روز اول به بیراه رفته‌، اکثریت چپ ایران برای ایران مبارزه نمی‌کردند. آنها برای آرمان‌هایشان از ایران گذر کرده بودند. شما باید به ریشه‌های خود برگردید و در خود تجددی کامل انجام دهید. باید ایرانی شوید و برای ایران مبارزه کنید. این بهترین آموزشی می‌باشد که آقای داریوش همایون به ما داده است. شما هم یاد بگیرید، اگر توان یاد‌گرفتن را در خود می‌بینید.

ارادتمند
بهمن زاهدی

جنبش مشروطه Constitutional Moments
احمد صلاحی
2012-05-17 22:16:46
این قلم بارها و در موارد مختلفی در باره ی تناقضات موجود در نگرش هواداران «حرب مشروطه ایران» نسبت به مسائل سیاسی در همین سایت عصر نو به صورت نکاتی مشخص و بعنوان کامنت به بحث گذاشته ام .متاسفانه هنوز در حال در جا زدن می باشیم و کسی از «حزب مشروطه ایران » حاضر نیست در این باره توضیح دهد.

مشکل اصلی در منشور و برنامه سیاسی «حزب مشروطه ایران» نهفته ست. هنوز می توان اصول و اهداف فعالان این حزب را در سایت این حزب مطالعه کرد. در اصل سوم آمده ست:
٣ ـ ما پادشاهی مشروطه را بهترين و مناسب ترين رژيم و شکل حکومت برای ايران می‌دانيم و از هيچ گونه تلاش قانونی و دمکراتيک برای برقراری نظام پادشاهی مشروطه به پادشاهی رضاشاه دوم پهلوی فروگزار نخواهيم کرد.

بدیهی ست که چنین فرمولبندی با نیازهای امروز ایران مطابقت ندارد و بهمین دلیل با اقبال چندانی روبرو نشده ست. دلایل این موضوع هم روشن ست:
اول - پیشروان و متفکران صدر جنبش مشروطه بدرستی و با الهام از Constitutional Moments در اروپا تلاش نمودند تا با تاسیس مجلس و تدوین قانون اساسی حکومت پادشاهی مطلقه و سلطان ظل الله را مبادی اصول و قانون نمایند که با مقاومت های زیادی روبرو شد.

دوم - علیرغم بامضاء رسیدن پیش نویس قانون اساسی در سال ١٢٨٥ شمسی و تشکیل مجلس شورای ملی، مردم ایران نتوانستند آنطور که آماج های جنبش مشروطه در نظر گرفته شده بود در تقسیم قدرت بین نیروهای اجتماعی به موفقیت های لازم برسند. شاهان قدر قدرت دوباره مسلط شدند.

سوم - در دوران پهلوی ها روح مشروطه در قانون اساسی و مجلس قانون گزاری بکلی منسی گردیده و پادشاهی مطلقه با اقتداری بیش از همیشه بر سرنوشت مردم سایه افکنده بود. حتی دستاوردهای گرانبهای بعداز جنگ جهانی دوم بین سالهای ١٣٢٠تا ٣٢ و بخصوص در دوران نخست وزیری دکتر محمد مصدق نیز نتوانست کشور را از سقوط در ورطه «مشروعه خواهی» بیدار نماید.

چهارم - حکومت اسلامی بر آمده از انقلاب برهبری مرجع تقلید شیعیان آیت الله خمینی توانست در یک فرصت تاریخی قانون اساسی مشروطه را بکلی ملغی و با «خدعه» ی تاریخی مجلس خبرگان قانون اساسی مشروعه را تدوین و تا کنون بر جان و مال مردم حاکم گردیده ست.

پنجم- مردم ایران با مقاومت غرور انگیز خود و فداکاریهای بی نظیر, قهرمانانه در برابر مشروعه ایستاده اند و حماسه های بزرگی در پیشگاه تاریخ حک نموده اند. تلاش خستگی ناپذیر مردم برای شکستن سد مشروعه و احیای مجلس قانون گزاری با پرنسیب های شناخته شده ی ملی و بین المللی
تائیدی بر ادامه ی جنبش مشروطه ی ایران می باشد که دیروز در برابر شاهان و امروز در برابر روحانیون بپا خواسته ست.

مشکل را باید در نگرش خود پیدا کنیم که از خارج از کشور میخواهیم تلاش مردم را بسوی اصل سوم بیانیه سیاسی ِ منشور «حزب مشروطه خواهان » هدایت کنیم که بسیار سکتاریستی می باشد. مسلما در بحث ها نیز دچار اصطکاک و تنش می گردد.

«حزب مشروطه ایران» برای برقراری نظام پادشاهی مشروطه به پادشاهی رضاشاه دوم پهلوی تنها خواهد ماند.

- مردمی که برای رای خود بیش از همیشه اهمیت میدهند با انتخابات آزاد به مجلس مردم دست خواهند یافت.
- در چنین مجلسی که نمایندگان منتخب مردم شرکت خواهند نمود علاوه بر تغییر و اصلاح قانون اساسی در صورت لزوم شکل حکومت نیز می تواند به بحث کشیده شود.
- پس از چند دوره انتخابات می توان به تعادل سیاسی رسید.
- تمام احزاب عموما و بخصوص «حزب مشروطه ایران» راهی جز پیوستن به جنبش مشروطه خواهی داخل کشور ندارند مگر اینکه خود را بر تر و یا قیم مردم قلمداد نمایند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد